جوانی هدیهاي بزرگ از طرف خداوند اسـت کـه بـه سرعت بـه اتمام می رسد. همه ی ما باید قدر جوانیمان را بدانیم تا بتوانیم بـه درستی از ان بهره بگیریم ودر پایان عمر از نحوه سپری شدن ان پشیمان نشویم. گاهی خواندن یک شعر جوانی از شاعران ایرانی ما را بـه خودمان میآورد و باعث می شود بیشتر قدر جوانیمان را بدانیم. ما دراین قسمت از مجله تفریحی تالاب برای شـما همراهان عزیز بـه مناسبت روز نوجوان گلچینی از اشعاری زیبا برای نوجوانان را منتشر کرده ایم.
بـه دوره انتقال از کودکی بـه جوانی، نوجوانی گفته می شود. همه ی دورههاي زندگی مهم بوده اما نوجوانی از اهمیت بالاتری برخوردار اسـت، زیرا این دوره تأثیرات ناگهانی بر رفتار و دیدگاه فرد داشته و نتایج درازمدت در زندگی را بـه ارمغان میآورد. هم زمان بودن تأثیرات و تغییرات روانی و تحولات فیزیکی و جسمی نیز بر اهمیت دوره نوجوانی میافزاید. در ایران 8 آبان برابر با شهادت نوجوان 13 ساله، حسین فهمیده را روز نوجوان و روز بسیج دانش آموزی نامیده و ان را گرامی میدارند.
******
جوانی شمع ره کردم کـه جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم کـه برگردم
بـه دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
******
نوجوانی زیباست
مثل یک شاخه ي گل مثل پرواز پرنده
نوجوانی فصل زیبای بـه خود آمدن اسـت
فصل دیدن، شنیدن، گفتن، یاد گرفتن نوجوان
کاش بدانی کـه چقدر کوتاه اسـت این نسیم سحری
******
خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی
خوشا با پریچهرگان زندگانی
بـه وقت جوانی بکن عیش؛ زیرا
کـه هنگام پیری بُوَد ناتوانی
جوانی و از عشق پرهیز کردن
چه باشد ندانی، بـه جز جان گرانی
جوانی کـه پیوسته عاشق نباشد
دریغ اسـت ازو روزگار جوانی
******
بار دیگر گر فرود آری سری با ما جوانی
داستانها دارم از بیداد پیری با جوانی
واعزیزا گوئی آخر گر عزیزت مرده باشد
من چرا از دل نگویم وا جوانی وا جوانی
مطالب مشابه: چگونه با نوجوانمان وقت بگذرانیم؟ + 40 راه سرگرم
******
جوانی را ز کف دادم ز بس با غصه خو کردم
چــو پیری را بـخود دیدم جوانـی آرزوکـردم ندانستم کـه بازی دارد این دهر دنی با من
دریـغـا ان زمـان بگذشت ودیـرش یاداو کـردم
بـه امیدی کـه بازآرم دگر باره جوانی را
گرفتم فانوسی دستم شبابم جستوجو کردم
******
زندگی یک سراب یک سراب
پایان کار من و تو خراب خراب
آرزوها همه ی نقش برآب برآب
گذشته ها مثل یه خواب یه خواب
فانوس دل ما یه شهاب یه شهاب
بروی چهره ها یه نقاب یه نقاب
ذهن خسته ما پی جواب جواب
جوانی یک سراب یک سراب
شعر از : هنگامه زنوری
******
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را
******
جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
******
تو جوانمرد و دولت تو جوان
می بـه بخت تو نوجوان آمد
گل دگر ره بـه گلستان آمد
واره باغ و بوستان آمد
******
بار دیگر گر فرود آری سری با ما جوانی
داستان ها دارم از بیداد پیری با جوانی
واعزیزا گوئی آخر گر عزیزت مرده باشد
من چرا از دل نگویم وا جوانی وا جوانی
******
چنان بـه حسن
و جوانی خویشتن مغرور
کـه داشت از دل بلبل
هزار گونه فراغ
حافظ
******
دریغا خلعت حسن جوانی
گرش بودی طراز جاودانی
دریغا حسرتا دردا کزین جوی
نخواهد رفت آب زندگانی
حافظ
******
جوانی شمع ره کردم کـه جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم کـه برگردم
بـه دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
بـه یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم
کـه شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بودو ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم اي گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
کـه در کامم بـه زهرآلود شهد شادمانی را
سخن با من نمی گوئی الا اي همزبان دل
خدایا با کـه گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو کـه چون برگ خزان دیده
بـه پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
بـه چشم آسمانی گردشی داری بلای جان
خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
کـه از آب بقا جویند عمر جاودانی را
******
جوانی کـه کار و شایستگی اسـت
کـه خود پسندی وپندار نیست
چو بفروختی ،از کـه خواهی خرید؟
متاع جوانی بـه بازار نیست
غنیمت شمر،جز حقیقت مجوی
کـه باری اسـت فرصت،دگر بارنیست
مپیچ از ره راست بر راه کج
چو در هست ،حاجت بـه دیوار نیست
ز آزادگان بردباری و سعی
بیاموز، آموختن عار نیست
بـه چشم بصیرت بـه خود درنگر
تو را درآیینه، زنگار نیست
همی دانه خوشه خروار شد
ز آغاز هر خوشه خروار نیست
همه ی کار ایام درس اسـت و پند
دریغا کـه شاگرد هشیار نیست
******
بر باد رفت در غم و حسرت جوانیم
بی آرزو چه سود دگر زندگانیم
******
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را
******
بر باد رفت در غم و حسرت جوانیم
بی آرزو چه سود دگر زندگانیم
******
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را
******
خنده هاي تو،
در ذهن این دوران سپرده می شود
تا سالها بعد بـه بازخوانی خوش خاطرات بنشینی
نوجوان عزیزم روزت مبارک!
******
نوجوانم امروز بسیار خوشحالم
برای بال و پرگرفتن آرزوهایت
برای بـه بار نشستن تلاشهایت
برای حرکت، امید، شور و نشاط
برای لبخندهای بیشترت
******
خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی
خوشا با پریچهرگان زندگانی
بـه وقت جوانی بکن عیش؛ زیرا
کـه هنگام پیری بُوَد ناتوانی
جوانی و از عشق پرهیز کردن
چه باشد ندانی، بـه جز جان گرانی
جوانی کـه پیوسته عاشق نباشد
دریغ اسـت ازو روزگار جوانی
******
بار دیگر گر فرود آری سری با ما جوانی
داستانها دارم از بیداد پیری با جوانی
واعزیزا گوئی آخر گر عزیزت مرده باشد
من چرا از دل نگویم وا جوانی وا جوانی
******
زیر رگبار مصیبت
روی شنزار صداقت
با کوله باری از محبت
میدویدم پی حقیقت
خیس و خسته
پاهایی بـه گل نشسته
کوله باری ته کشیده
گم شده بـه بیراهه رسیده
همان گونه بـه فکر فردا
مات از اینکار دنیا
بعد از این همه ی دویدن باز تنها
چه کنم گم شده ام نشد پیدا
آخر و عاقبت این طلبیدن
زخم آلود بـه گوشه اي تکیدن
نه توان باز گشتن
نه مجال رسیدن
نه توان باز گشتن
نه مجال رسیدن
شعر از : هنگامه زنوری
******
افسوس کـه نامه جوانی طی شد
و ان تازه بهار زندگانی دی شد
ان مرغ طرب کـه نام او بود شباب
افسوس ندانم کـه کی آمد کی شد
******
شادی کنید اي دوستان من شادم و آسودهام
بوی جوانی بشنوید از پیکر فرسودهام
******
عیش خوش و ايّام جوانی همه ی گوئی
چون بوی گلی بود کـه همراه صبا بود
******
افسوس کـه ايّام جوانـــــــی بگذشت
هنگام نشاط و شادمانی بگذشت
تا چشم گشودیم دراین باغ، چو گل
هفتاد و دو سال زندگانی بگذشت
******
خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی
خوشا با پریچهرگان زندگانی
بـه وقت جوانی بکن عیش؛ زیرا
کـه هنگام پیری بُوَد ناتوانی
جوانی و از عشق پرهیز کردن
چه باشد ندانی، بـه جز جان گرانی
جوانی کـه پیوسته عاشق نباشد
دریغ اسـت ازو روزگار جوانی
فرخی سیستانی
مطالب مشابه: روش های صحیح ارتباط مادر با پسر نوجوان
******
جوانی شمع ره کردم کـه جویم زندگانی را
نجـستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کـنون با بار پیــــــری آرزومندم کـه برگردم
بـه دنبــال جـوانی کوره راه زنـدگـانـی را
بـه یاد یــار دیرین کاروان گمکرده را مانـم
کـه شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بودو ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم اي گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
کـه در کامم بـه زهرآلود شهد شـادمـانی را
سـخن با مـن نمیگوئی الا اي هـمزبـان دل
خدایــا با کـه گویم شکوهي بی هم زبـانی را
نسیم زلف جانان کو؟ کـه چون برگ خزان دیده
بـه پـای سـرو خود دارم هوای جانفشانی را
بـه چشم آسمانی گردشـی داری بلای جان
خـدایــا بـر مگردان ایـن بلای آسـمانـی را
نمیـری شهریار از شعر شیریـن روان گفتن
کــه از آب بقـا جــوئــید عـمر جـاودانی را
شهریار
******
روزی بـه غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه بـه پای گریوهاي سست مانده.
پیرمردی ضعیف از پس کاروان همیآمد و گفت: چه نشینی کـه نه جای خفتن اسـت؟
گفتم: چون روم کـه نه پای رفتن اسـت؟!
گفت: این نشنیدی کـه صاحبدلان گفتهاند: رفتن و نشستن بـه کـه دویدن و گسستن.
اي کـه مشتاق منزلی مشتاب
پند من کار بند و صبر آموز
اسب تازی دو تگ رود بـه شتاب
و اشتر آهسته می رود شب و روز
******
نشاط و عیش و جوانی
چو گل غنیمت دان
کـه حافظا نبود
بر رسول غیر بلاغ
حافظ
******
ان شمع سرگرفته
دگر چهره برفروخت
وین پیر سال خورده
جوانی ز سر گرفت
حافظ
******
جوانی کـه کار و شایستگی اسـت
کـه خود پسندی وپندار نیست
چو بفروختی ،از کـه خواهی خرید؟
متاع جوانی بـه بازار نیست
غنیمت شمر،جز حقیقت مجوی
کـه باری اسـت فرصت،دگر بارنیست
مپیچ از ره راست بر راه کج
چو در هست ،حاجت بـه دیوار نیست
ز آزادگان بردباری و سعی
بیاموز، آموختن عار نیست
بـه چشم بصیرت بـه خود درنگر
تو را درآیینه، زنگار نیست
همی دانه خوشه خروار شد
ز آغاز هر خوشه خروار نیست
همه ی کار ایام درس اسـت و پند
دریغا کـه شاگرد هشیار نیست
******
یاد باد دوران کودکی
تاب تاب و اله کلنک و سرسره بازی
باد باد ان دوران آسودگی
تمام ِبازی هاي کودکی
یادِ قیل و قاله مدرسه
درس دیکته، انشا و هندسه
یاد باد غلط نوشتن ِ دلتنگی
تنبیه شدن ،نوشتن ِصد باره ي، دلتنگی
یاد باد شنیدن کلمهء عشق
کـه می نشاند خنده و رنگ شرم
بر رخسارمان یک بـه یک
یاد باد ان دوران آسودگی
دوران زیبای عشق هاي کودکی
یاد باد ان شیطنت دوران
با ندا و ماهرو و خندان
زنگ خانهء داریوش را زدن
با هول و هراس فرار کردن
******
عمر از کف رایگانی می رود
کودکی رفت و جوانی می رود
این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی می رود
******
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند
بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند
******
همه ی کس راتن واندام وجمال اسـت وجوانی
وین همه ی لطف ندارد تومگرسرو روانی؟
******
افسوس کـه ايّام جوانـــــــی بگذشت
هنگام نشاط و شادمانی بگذشت
تا چشم گشودیم دراین باغ، چو گل
هفتاد و دو سال زندگانی بگذشت
******
بگذار آسان و بی کاستی،
شعله هاي کوچک اندیشه و احساس
در تو شکوفا شود!
******
نوجوان اما پر از دلدادگی اسـت
او پر از انگیزه آزادگی اسـت
بوی باروت و مسلسل، بوی خون
جانفشانی هاي پی در پی، جنون
واحد پول جنون پروانگی اسـت
شعله هاي آتش و دیوانگی اسـت
روز نوجوان گرامی باد
******
افسوس کـه نامه جوانی طی شد
و ان تازه بهار زندگانی دی شد
ان مرغ طرب کـه نام او بود شباب
افسوس ندانم کـه کی آمد کی شد
******
تو جوانمرد و دولت تو جوان
می بـه بخت تو نوجوان آمد
گل دگر ره بـه گلستان آمد
واره باغ و بوستان آمد
******
سوار بر قطار زمان
چرخیم بـه گرد خود دراین مکان
ز ایستگاه کودک
بـه ایستگاه نوجوان و جوان
تا رسیم بـه ایستگاهی
کـه شویم پیر و ناتوان
گویند: بدون شک
همانجاست پایان
غافل از وجود ان جهان
شعر از : هنگامه زنوری
******
جوانی حسرتا بامن وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
******
نوجوان گشتی و شکل ناز را نشناختی
جای تسکین نیست زین پس بیقراران ترا
هر کرا امروز خواندی باز فردا کشتیش
بارک الله این چه اقبال اسـت یاران ترا
******
آمد بهار و تازه وتر شد گل و صبا
زان سرو نوجوان خبر تازه بر نداد
خوشوقت بادکش گذری هست
از ان طرف هر چند دور مانده ما را خبر نداد
******
شباب عمر عجب با شتاب میگذرد
بـه دین شتاب خدایا شباب میگذرد
شباب و شاهدوگل مغتنم بود ساقی
شتاب کن کـه جهان با شتاب میکذرد
******
دریغا از جوانی ؛ صد دریغا
کـه ان هم روزگاری بودو بگذشت
******
تو جوانمرد و دولت تو جوان
می بـه بخت تو نوجوان آمد
گل دگر ره بـه گلستان آمد
واره باغ و بوستان آمد
******
نوجوان گشتی و شکل ناز را نشناختی
جای تسکین نیست زین پس بیقراران ترا
هر کرا امروز خواندی باز فردا کشتیش
بارک الله این چه اقبال اسـت یاران ترا
******
بر ساحل دریای جوانی چو نشینم
هر دم گذرد از سر من موج خیالی
******
بـه روزگار جوانی درود باد درود
کـه دوره خوش من دوره جوانی بود
******
جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود
دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد
******
تو بادبادک بازیگوشی بودی
کـه با دنباله ي عطرش
هرروز از خیابان نوجوانیام می گذشت !
و من کودکی کـه می دوید
می دوید… می دوید… و نمیرسید
******
عاشق روی جوانی
خوش نوخاستهام
وز خدا دولت این غم
بـه دعا خواستهام
حافظ
******
پیرانه سرم
عشق جوانی بـه سر افتاد
وان راز کـه در دل بنهفتم
بـه درافتاد
حافظ
******
جامی بده
کـه باز بـه شادی روی شاه
پیرانه سر هوای جوانیست
در سرم
حافظ
******
در غریبی و فراق
و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف
تازه جوانی بـه من آر
حافظ
******
جوانی حسرتا بامن وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
******
شباب عمر عجب با شتاب میگذرد
بـه دین شتاب خدایا شباب میگذرد
شباب و شاهدوگل مغتنم بود ساقی
شتاب کن کـه جهان با شتاب میکذرد
جوانی چون سواری بودو بگذشت
بـه گلزاری بهاری بودو بگذشت
******
من جلوه شباب ندیدم بـه عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیدهام
******
بـه روزگار جوانی درود باد درود
کـه دوره خوش من دوره جوانی بود
******
نوجوانی
رنگ پاییز اسـت
رنگارنگ، پر شور…
صداقت ِ احساسشان را قدر بدانیم.
هشتم آبان
روز نوجوان مبارک
******
تو بـه جمع گرم ساقه هاي سبز و نوجوان پیوسته اي
و این، سرآغاز شاد و شیرین جست وجوگری توست.
مطالب مشابه: متن و عکس پروفایل روز نوجوان | اشعار تبریک روز نوجوان
در پایان
محبوبترین خلایق نزد خدا نوجوان خوشسیمایی اسـت کـه جوانی و زیبایی خودرا برای خدا ودر راه طاعت او بگذارد. خداوند رحمان بـه وجود چنین نوجوانی بر فرشتگان میبالد و میفرماید: “این اسـت بنده راستین من! “