کم کم داریم بـه پایان سرما و فصل زیبای زمستان نزدیک میشویم. ما دراین قسمت از مجله تفریحی تالاب برای شـما همراهان عزیز مقاله اي از گلچینی متن هاي زیبا در مورد پایان زمستان منتشر کرده ایم کـه شـما در صفحات مجازی تان با دوستان و آشنایانتان بـه اشتراک بگذارید.
فصل سرد و بـه یاد ماندنی زمستان رو بـه پایان اسـت. شـما میتوانید برای خداحافظی با این فصل زیبا و بـه یادگار گذاشتن خاطراتتان در فصل زمستان این متن هاي دلنشین را زیر عکس هایتان در صفحات شخصی خود بنویسید و یا برای اطرافیانتان ارسال کنید.
***
زندگی را بـه فصول سال تشبیه میکنم و هیچ فصلی همیشگی نیست. در زندگی نیز روزهایی برای کاشت ؛ داشت ؛ استراحت و تجدی و حیات وجوددارد. زمستان تا ابد طول نمیکشد. اگر امروز مشکلاتی دارید بدانید کـه بهار هم در پیش اسـت…!
***
و ما زمستان دیگرى را سپرى خواهیم کرد… با عصیان بزرگى کـه درونمان هست و تنها چیزى کـه گرممان مىدارد، آتش مقدس امیدواریست زمستون هم عالمی دارد.
***
زمستان خون میخورد رنگ ان قرمز اسـت و شرف ان با و ُ بی بر نمی دارد کـه غم جونبابایان ها هزاروپانصد و یک حرف دارد.
***
زمستان اسـت و چشم کوچه از انتظارت ؛ سپید!
پرنده ي مهاجرم!
بگو با کدام برف
می نشیني
بر شاخسار تنهایی ام؟
دلواپس سرما نباش؛
این جا از هیزم دل
مطالب مشابه: دلنوشته های عاشقانه و زیبای زمستان «متن زیبای زمستانی»
***
شال و کلاه می بافم با خیالت
تا در سرمای نبودنت یخ نبندم
***
دستی کـه بـه انتظار دستانی بود
چشمی کـه نیازش لب خندانی بود
بیچاره ترین گدای این شهر منم
در پیرهنم عجب زمستانی بود
***
خیلی از یخ کردن هاي ما از سرما نیست
بعضی حرف ها زمستونیه
***
تو اگر باز کنی پنجره اي سوی دلت
میتوان گفت کـه من چلچله باغ توام
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج بـه گرمای توام
***
یا باران
برای باور زمستان
همین جای نبودنت
کافی ست !…
***
بـه یمنِ
حضورش زمستان م
بهاران ست
اِسفند…
***
گاهی پیش میآید
کـه دلت یک اتفاق خوب میخواهد.
اتفاقی کـه از روزمرگی نجاتت دهد.
اتفاقی کـه حالت را خوب کند.
حتا حاضری در هوای یخ زده ي زمستان پیاده قدم بزنی.
***
بـه هوای اینکه آفتابی بتابد و تو را گرم کند.
نمی داني چه می خواهي!
فقط میگویی منتظر یک اتفاق تازه هستی .
بـه ترنمی دلبسته می شوي
و روزی هزار بار با گوش جان ان…
***
نخستین سوز زمستان کـه بـه پنجره خیالم میزند
و نخستین برف سفیدی کـه بر پیشانی غرورم مینشیند
بـه یاد تو می افتم
همان سرما، همان لطافت، همان آرامشی کـه در شب برفی زمستانی
نهفته اسـت در وجودت موج میزند
تو شاید از تبار زمستانی و من شاید پاییزی ترین عاشق دل خسته
***
خوش آمدی زمستان! اگر چه سپیده دم هاي تو و نفس هاي سرد زمستانی ات من را سست و تنبل میکند اما من هنوز عاشقت هستم
***
هوای خودت را کـه داشته باشی ؛
جمعه ؛ بهترین روزِ هفته اسـت ؛
و زمستان ؛ زیباترین فصلِ سال …
فقط کافیست حالِ دلت خوب باشد !
***
زندگی را بـه فصول سال تشبیه میکنم و هیچ فصلی همیشگی نیست. در زندگی نیز روزهایی برای کاشت ؛ داشت ؛ استراحت و تجدی و حیات وجوددارد. زمستان تا ابد طول نمیکشد. اگر امروز مشکلاتی دارید بدانید کـه بهار هم در پیش اسـت…!
***
طبیعت قرار اسـت کـه لباس عروسش را از تن بـه در کند، فصل زمستان در حال تمام شدن اسـت. بهار نزدیک اسـت. در بهاری کـه طبیعت بـه ارمغان می آورد، دلت را هم بهاری کن و خرابه هاي زندگی ات را بـه مانند بهار از نو بساز.
***
خوشا بـه حال آنان کـه با تمام شدن فصل زمستان، زمستان دل شان را هم بـه پایان میرسانند و وارد فصل بهار میشوند. هر چه فکر پوسیده و مخرب داری، هر چه باورهای نادرست و خشکیده داری، همه ی آن ها را تغییر بده تا بهار دل تو هم سر برسد. باور کن کـه تا وقتی کـه در زمستان دلت بـه سر می بري، دنیا را سرد و بی روح خواهی دید. برای دیدن بهار دنیا، اول باید بهاری در دل و ذهنت بـه وجود آوری.
***
هوای دلگیر زمستانی در حال تمام شدن اسـت و قرار اسـت کـه هوای بهاری سر برسد و حال و هوای تمام آدم ها را شاد و زیبا کند. بیاییم دل بـه طبیعت داده و با ان همراه شویم، بیاییم حال و هوای دلگیر و زمستانی مان را بـه همراه طبیعت تغییر دهیم و ان را بهاری کنیم.
***
یکسال دیگر هم گذشت و قرار اسـت کـه سال جدیدی را شروع کنیم. با بـه پایان رسیدن این زمستان زنگ هشداری برای ما بـه صدا در میآید کـه یکسال دیگر گذشت، در زندگی چه کردی؟ چه دستاوردی داشتی؟ بـه کجا رسیدی و اگر ما برای این سوال ها پاسخی نداشته باشیم، قطعاً یکسال از بهترین سال هاي عمرمان را از دست داده ایم.
***
فصل دیگر از راه رسید
فصل شروع عشق
زمستان با تمام نگاه سنگینش رخت بر بست
و از قافله این سال کم شد
بهار با بوی عطر ریاحین
باز بر پنجره دل عاشقان سر زد
***
طبیعت قرار اسـت کـه لباس عروسش را از تن بـه در کند،
فصل زمستان در حال تمام شدن اسـت.
بهار نزدیک اسـت.
در بهاری کـه طبیعت بـه ارمغان می آورد،
دلت را هم بهاری کن
و خرابه هاي زندگی ات را بـه مانند بهار از نو بساز
***
روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند
روز و شب دارد
روشنی دارد،تاریکی دارد
پایین دارد، بالا دارد
کم دارد، بیش دارد
دیگر چیزی از زمستان
باقی نمانده
تمام میشود
بهار میآید…
***
بهار زیباست ..
بهار را دوست می دارم …
بهار خبر از آمدن مهمان اسـت …
بهار خط پایان بر زمستان اسـت …
بهار تب زمستانی ست کـه یخ بسته بود …
بغضی اسـت رسوب کرده در یخی کـه آب شده اسـت…
کـه من بغض رسوب کرده را در آب دوست می دارم …
***
چند روز ﺩﯾﮕﺮ
اﻣﺮﻭﺯ میشود پاﺭﺳﺎﻝ
ﮐﻤﯽ ﺳﺎﺩﻩ
و کمی ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
و ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ چشم داریم بـه فردا
ﺍﻓﺴﻮﺱ بـه فکر پاییز ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ
ﻭ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻬﺎﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ فدا ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﺟﺸﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ عید ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ
و ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ
با اﺧﺘﻼف ﭼﻨﺪ ﺗﺎ موی بیشتر سفید شده…
***
زمستان کوله بار نه چندان برفی اش را بسته ودر این روزهای واپسین مشغول وداع و خداحافظی اسـت .گویی میـــخواهد بـه همه ی ي ما کـه در بین روزمرگی ها و مشغله ها سردرگمیم، یادآوری کند کـه من زمستان بودمو در بین شـما ـ نه چندان پرقدرت- مدّتی را زیستم و اکنون با شـما وداع میکنم تا دوباره بـه یادتان بیاورم زمان وداع با سردی ها ؛ بی مهری ها ؛ کینه ها و دلخوری ها فرا رسیده اسـت ؛
تا بـه یادتان آورم در بین تمام شلوغی ها برای خودتان ؛ دلپاکتان و روح خسته تان هم وقت بگذارید و گهگاهی لباس دل تان را عوض کنید و با مهر بـه دیوارهایش رنگ عشق بپاشید.
***
فرق نمیکنه موقع سلام یا وقت خداحافظی باشه، میگم:
“تنور دلت گرم”
تابستونو زمستون نداره…
انگار تنور دلت کـه گرم باشد نان مهربانی دلت را میخوری
هرچه دلت گرم تر، مهربانیت بیشتر
روزگارت آبادتر، خودت راضی تر…
***
زمستان
وقتی بهار از راه رسید
یخهای قلبمان آب شد
گل عطرآگین احساس درونمان رویید
و یادمان آمد
شعری بچینیم
در وصف خوبرویی بهار
اما
یادمان نبود
وقت خداحافظی زمستان
دل آدم برفی
آب شد.
مطالب مشابه: متن زیبا برای پایان سال | متن زیبا برای آخرسال + دعای پايان سال
***
گذشت فصل زمستان گذشت سردی و سوز
بیا ورق بزن این فصل را
بهار منی
***
میدانم خواهی آمد
آمدنت پایان انتظارهاست
پایان زمستان
آمدنت بهاری اسـت دل انگیز
بهاری با عطر یاس و نرگس
***
در ساحل دریای خروشان منی
آرامش روزگار ویران منی
با لمس تنت همیشه نوروز رسید
اي عشق
تو پایان زمستان منی
***
در انتهای زمستان و ابتدای بهار مرور می کنمت
تو را چو شاخه یک گل نه خشک، تازه و سبز
درست در صفحه ي خوب آرزوهای کتاب زندگی ام
دخیل می بندم
خدا کند کـه بدانی چقدر دلتنگم
خدا کند کـه ببینی چقدر دلگیرم
دراین مسیر بلند چه فرصت خوبی ست دوباره رد شدنت
چه عیدی خوبی ست دوباره آمدنت
***
بی زمستانِ سرد و آتش و دود لذتی از بهار نتوان یافت زمستان را مثال زمین فرض کن خودت را مثال برف کـه آرام آرام میباری بر من ودر بهار آب خواهی شد.
***
می گفت اصل اونه کـه چشات در همه ی فصول سال بخنده و اِلّا هر ننه قمری میتونه خنده رو روی لبات بیاره!!
تو چشام خیره شد و گفت: آااااخ کـه نمیدونی وقتی قهوه اي سوخته ي چشای دلبر برق میزنه از ذوق چه دلی میبره بی انصاف.
***
من همیشه میتوانم از برف دستانت اخگر بگیرم و از عقیق لبانت، آتش و از بلندای لطیف تو و از ژرفای سرشارت عشق ؛ زمستانی شدنت مبارک.
***
جلد آغوش تو بودم، پر و بالم را بریدی من واست می مردم اما تو یکبار منو ندیدی
***
این مردگی، این سرما، این خستگی را نبین
در دل خاک زمستان زده
جوانه اي از عشق و امید منتظر اسـت
تا بی محابا و با نخستین نسیم بهاری
راهش را بـه دنیای ما پیدا کند
زمستان در دلش یک دنیا امید دارد
***
در برف، سپیدی پیداست . آیا تن بـه ان میدهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک میشوند کـه در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند
***
فصل کـه رخت عوض میکند دوباره عاشقت میشوم …
گیرم زمستان باشد و من آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم !
عشق تو همین شال پشمی اسـت کـه نفسم را گرم میکند !
***
دارد برف میآید در گوش دانه هاي برف نام تو را زمزمه خواهم کرد
تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند.
***
بـه گوش ام خش خش پاییز زرد اسـت
دل ام میعادگاه زخم و درد اسـت
نمیآید صدایی از در و دشت
هوا بس ناجوانمردانه سرد اسـت
***
چه زمستان ﻏﻢانگیز بدی
خواهد شد
ماه دی باشد و آغوش کسی
کم باشد
انسیه آرزومندی
***
پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،
کاش چون پاییز بودم
***
دراین کویر برف
هیچ کاشفی با سورتمۀ احساس
بـه من دست نخواهد یافت . . .
بی تو سالهاست کـه هوای من
صد درجه زیر عشق اسـت . .
***
مثل آبگیری زمستانی
کـه از مهاجرت آخرین دُرنا،
تازه آرام شده چنان با تنهایی ام
کنار آمده ام کـه انگار اتفاق نیافتاده اي !
و مثل فوج فوج آدم هاي بی معنی
از پیش تنهایی ام رد شده اي
***
در انتهای زمستان و ابتدای بهار مرور میکنمت!
تو را چو شاخه یک گل نه خشک …
تازه و سبز! درست در صفحهي خوب آرزوهای کتاب زندگیام
دخیل میبندم خدا کند کـه بدانی چقدر دلتنگم خدا کند
***
کـه ببینی چقدر دلگیرم دراین مسیر بلند
چه فرصت خوبیست دوباره رد شدنت
چه عیدی خوبیست دوباره آمدنت
***
عشق قصهاي بود
کـه مادر بزرگ شبهاي زمستان برایم میبافت:
یکی از رو، دو تا از زیر،…
بالاپوشی کـه هیچگاه گرمم نکرد
***
دلم میخواهد زمستان باشد…
لااقل بهانه اي داشته باشم
کـه قانع ام کند
برایِ سردی ات!
***
قول داده بودی
با نخستین برف بـه خیابان برویم و
آدم برفی رویاییمان را بسازیم
امروز برف آمد
من حتی منتظرت هم نبودم
آخر چطور انتظار کسی کـه نیست را بکشم؟
***
زمستانی سرد از راه میرسد
از درختان سبز تنها پوست و استخوانی باقیمانده
و از دنیای گرم و رنگارنگ تنها سردی و سفیدی …
اما من باور دارم بـه اینکه در دل تاریکی ها خورشید طلوع خواهد کرد
ودر نا امیدی ها امید خواهد درخشید
ودر ان سوی زمستان سرد، بهاری زیبا شکوفه خواهد زد
بـه امید شکفتن بهار ….
***
دلم یک زمستان سخت میـــخواهد
یک برف
یک کولاک بـه وسعت تاریخ
کـه ببارد
کـه ببارد
کـه ببارد
و تمام راهها بسته شوند
و تو چاره اي جز ماندن نداشته باشی
و بمانی …
***
زمستان هم رو بـه پایان اسـت و آنچه تمامی ندارد بـه انتظار نشستن برای چیزی دیگر اسـت.
فصلی دیگر،روزی دیگر، فرقی نمی کند ما همیشه از پایان هر چیز ترسیدیم
و همین ترس از پایان ما را زودتر بـه انتها رسانید.
هرکجا کـه بودیم این دل،جایِ دیگری نفس کِشید هوای دیگری در سر داشت.
زمستان هم رو بـه پایان اسـت بهار دوباره میآید و باز هم پایانش ما را آزرده خواهد کرد.
باور کن ما آغاز هر چیز را نفهمیدیم بس کـه بـه پایان ان اندیشیدیم. . .
***
گذشت فصل زمستان گذشت سردی و سوز
بیا ورق بزن این فصل را
بهار منی
***
چند روز ﺩﯾﮕﺮ
اﻣﺮﻭﺯ میشود پاﺭﺳﺎﻝ
ﮐﻤﯽ ﺳﺎﺩﻩ
و کمی ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
و ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ چشم داریم بـه فردا
ﺍﻓﺴﻮﺱ بـه فکر پاییز ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ
ﻭ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻬﺎﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ فدا ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﺟﺸﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ عید ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ
و ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ
با اﺧﺘﻼف ﭼﻨﺪ ﺗﺎ موی بیشتر سفید شده…
***
فصل سرما در حال تمام شدن اسـت و کم کم وارد فصل بهار میشویم،
همان فصلی کـه زیبایی تمام طبیعت را در بر میگیرد.
از خدا میخواهم کـه درست بـه مانند پایان یافتن این فصل،
فصل سرمای زندگی همه ی تان هم تمام شده و وارد فصل بهار زندگیتان شوید،
وارد فصلی کـه زندگی شـما تبدیل بـه بهترین حالت خود میشود.
***
زمستان رخت هایش را جمع کرده، چمدانش را بسته و دارد میرود. او با آمدنش لحظاتی زیبا و عاشقانه بسیاری را برای عده زیادی از انسانها بـه وجود آورد، درکنار دراین، انسان هاي زیادی هم بودند کـه غم و ناراحتی را دراین فصل تجربه کردند! زمستان با تمام خوب و بدی هایش گذشت و ما وارد فصل جدیدی میشویم، فصلی بـه نام بهار. بیاییم دراین فصل، فصل زندگی مان را هم تبدیل بـه بهار کنیم و جزو ان دسته از افرادی شویم کـه وقتی در انتها بـه گذشته می نگریم، چیزی جز خاطراتی عاشقانه نیابیم.
***
با سر رسیدن زمستان میخواهم تمام غم ها و ناراحتی هایي کـه درسال پیشین برایم بـه وجود آمده را فراموش کنم. میخواهم همان طور کـه سال از تو آغاز میشود من هم زندگی را از سر بگیرم و همه ی چیز را از نو شروع کنم. میخواهم مانند بهار با طراوت شوم و نگذارم کـه برف و سرمای ناراحتی هنوز هم در زندگی ام باقی بماند.
***
خدایا، حالا کـه در پایان زمستان هستیم و وارد فصل جدید و سال جدید میشویم، آدمهای زیادی هستند کـه این فصل و سال رابا شادی و نشاط شروع نمیکنند، عده زیادی هستند کـه هنوز هم در غم و اندوه خود باقیمانده و خنده بـه لب هایشان نمیآید، از تو میخواهم کـه بـه مانند همین فصل زمستان کـه پایان مییابد، بـه غم ها و ناراحتی هاي انها هم پایان ببخشی و از تو میخواهم همان طور کـه فصل و سال جدیدی آغاز میشوند، دلیلی برای آغاز لبخندها و خنده هایشان هم بـه آن ها بدهی.
***
خدایا، دراین زمستانی کـه گذشت، تجربه هاي تلخ و شیرین بسیاری برایم رقم خود و همه ی انها باعث شدند کـه زندگی را بهتر درک کرده و بفهمم. خداوندا، کاری کن کـه نه تنها در فصل بهار پیش رو، بلکه در تمام فصل هاي زندگی ام بتوانم بـه فلسفه زندگی بهتر پی برده و زندگی را بـه معنای واقعی درک کنم.
***
نــــه حوصله ي دوســت داشتن را دارم
نــــه میخواهم کسی دوستم داشته باشد
ایـــن روزها ســـردم مثل دی… مثل بهمن… مثل اسفند… مثل زمـــستان
احــساسم یـــخ زده… آرزوهایم قــندیل بسته…
امیــدم زیر بهمن ســرد احساسم دفن شده…
نـــه بـه آمـــدنی دلخوشم و نـــه از رفـــتن کسی غمگین…
ایـــن روزها پـــر از “ســکوتم”
***
تا تو با ناز نخندی چه کسی خواهد دید ؟
سی و دو دانه ي برفی کـه درخشان باشد
مینویسی بـه تن برف سئوالت را، کاش …
***
عاشق زمستان و برفم ؛ وی را نمیدانم …
من و زمستان ؛ هیچ وقت وی را نفهمیدیم.
***
خدا کند زمستان تمام نشود ..!
تنها چیزی کـه میتواند
مرا یاد او بیندازد؛
شالی کـه عاشقانه بافتَمش،
دورگردنش انداخته اسـت؛
شاید مرا یادی کند…
خدا کند زمستان
تمام نشود…
مطالب مشابه: گلچین متن زمستانی برای آغاز زمستان
در پایان
امیدواریم از این مطلب از مجله تفریحی تالاب کـه در مورد پیام خداحافظی با فصل زیبای زمستان بود لذت برده و با اطرافیانتان بـه اشتراک گذاشته باشید.