شعر کودکانه درباره عاشورا و امام حسین (ع) | قصه‌ کربلا برای کودکان

مجموعه : شعر و ترانه
شعر کودکانه درباره عاشورا و امام حسین (ع) | قصه‌ کربلا برای کودکان

قصه کودکانه بچه‌ های کربلا

قصه زیبای کربلا برای کودکان و مهدکودکی ها و شعر کودکانه عاشورا و امام حسین ( ع) را در اینجا بخوانید.

 

کاروان به کربلا رسید. شترها زانو زدند و بارهایشان را خالی کردند. بچه ها از روی شتر ها و اسبها پیاده شدند. بزرگ ترها خیمه ها را برپا کردند. بچه ها خیلی خوشحال شدند. امشب می توانستند توی خانه هاي‌ چادری بخوابند.

 

ان طرف تر یک رودخانه ي پر از آب بود. بچه ها عاشق آب بودند. بچه ها دوست داشتند مثل بزرگ‌تر ها مشکهایشان را پر از آب کنند. مشکها از رود فرات پر از آب شدند. بچه ها در دشتی بزرگ درکنار رودخانه فرات مشغول بازی شدند. کربلا زیبا و پر از هیاهو شد. اما ان طرف تر…

 

ان طرف تر سپاهی بزرگ روبروی امام قرار گرفته بود. سپاهی که هیچ کدام از آدمهایش خوب نبودند. سپاهی که پر از مردهای بدجنس و خشمگین بود. اما امام حسین علیه السلام از هیچکس نمی‌ترسید. او قوی ترین و شجاعترین انسان روی زمین بود. بچه ها نزدیک امام حسین علیه السلام بازی می‌کردند و امام مواظب بچه ها بود. تا این که بالاخره روز دهم محرم رسید.

 

روز دهم محرم امام حسین علیه السلام از بچه ها خداحافظی کرد و به جبهه ي جنگ رفت. امام حسین با شجاعت و با قدرت زیادی با ان سپاه بدجنس جنگید. خیلی از دشمنان سنگدلش را کشت. اما دشمنان امام خیلی خیلی زیاد بودند و بالاخره امام رابه شهادت رساندند.

 

بچه ها بعد از امام حسین خیلی ناراحتی و سختی تحمل کردند. اما همیشه بچه هاي‌ خوب و مهربانی باقی ماندند.

 

داستان امام حسین و یاران امام حسین

 

شعر کودکانه درباره عاشورا و امام حسین (ع) | قصه‌ کربلا برای کودکان

شعر کودکانه درباره عاشورا و امام حسین «ع»

شعر کودکانه محرم

 

خیلی ها میشناسنش وقتی که اسم اون میاد
غم تو دلاشون میشینه دوستش دارن خیلی زیاد

وقتی کسی تشنه میشه وقتی کسی آب میخواد
وقتی که سیراب میشه فقط یه اسم یادش میاد

بهش میگن امام حسین امام خوب و مهربون
امامی که بچه هاشو هدیه داده به آسمون

کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم
تو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم

امامی که گفته روی حق کسی پا نذارید
رفیق نیمه راه نشیم هیچ کسو تنها نذاریم

وقتی شنیدم که امام واسه خدا جونشو داد
بدجوری عاشقش شدم چطور بگم خیلی زیاد

بدجوری عاشقش شدم چطور بگم خیلی زیاد
کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم

تو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم
کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم

تو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم

 

 

شعر کودکانه درباره عاشورا و امام حسین (ع) | قصه‌ کربلا برای کودکان

اشعار کودکانه محرم

 

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

هزار و سیصد سال پیش

یک خبر مهمی بود

بچه ها خوب گوش کنید

حواس هاتون را جمع کنید     

به صورت قصه می گم

 

شعر کودکانه درباره عاشورا و امام حسین (ع) | قصه‌ کربلا برای کودکان

اما این افسانه نیست و قصه نیست 

شرح فداکاری یک انسان است  

که حسینش «ع» نامند

 

شعر کودکانه درباره عاشورا و امام حسین (ع) | قصه‌ کربلا برای کودکان

در خوبی و پاکی

در صبر و شکیبایی

در حسن و جوانمردی     

در بندگی وطاعت وی را نبود مانند

 

پدرش شیر خدا، مادرش فاطمه ي زهرا بود

راه او راه خدا، خوبی از چهره ي او پیدا بود

 

به دعوت مردم شهر کوفه

با دوستان و خویشان

با یاران و فرزندان     

به سوی ان شهر رفت

 

شعر کودکانه درباره عاشورا و امام حسین (ع) | قصه‌ کربلا برای کودکان

بهر سوی ان ناکسان

مردم نااهل رفت

 

ان کوفیان نادان

بستند ره برآنان با یاران و فرزندان 

از غفلت و گمراهی

 

 

یکباره یادشان رفت

پروردگار خودرا

غرقه به خون نمودند

کودک شش ماهه اش

قطعه به قطعه کردند

اکبر مردانه اش

 

شعر کودکانه درباره عاشورا و امام حسین (ع) | قصه‌ کربلا برای کودکان

به ظهر روز دهم

به دست مردی پلید

به نام شمر لعین

جدا شد از تن سرش

برآسمان غلغله فتاده از این ظلم

 

من چه بگویم چه شد؟

یک سره تاریک شد

جهان، زمین، آسمان

 

خاک به رنگ خون شد

از ظلم ظالمان

اي دوستان خوبم

شما این را بدانید:

 

شعر کودکانه درباره عاشورا و امام حسین (ع) | قصه‌ کربلا برای کودکان

حق تا ابد پاینده است

باطل همیشه مرده است

راه حسین«ع» راه ماست    

شیوه ي او کارماست

سلام ما برحسین«ع»

نفرین ما بر یزید

جدیدترین مطالب سایت