۱۳ ارديبهشت ١٣٥٦ در خانوادهای به دنيا آمد كه در شرايط دشوار دهه ٦٠ ايران يك سطح زندگي متوسط داشت، پدرش مهندس خوشنامي بود و مادرش با درك درستي از روش تربيتي يك دختر در ايران آن زمان وی را بزرگ كرد.
قصه از ٢٦ اسفند ١٣٧٦ آغاز ميشود؛ در همان سالي كه نسيم «اصلاحات» تازه وزيدن گرفته، چند ماهي هست روزنامههای دوم خرداد منتشر ميشوند و دانشگاه پرشور و پرانتظار و مردم پرهيجان، بيصبرانه در انتظار بهارند، اخبار ساعت ٢ تلويزيون خبر از يك سانحه ميدهد؛ اتوبوس دانشجويان دانشگاه شريف كه پس از شركت در المپياد رياضي از اهواز به تهران بازميگشت، در نزديكيهای پلدختر به دره سقوط كرده هست، هفت دانشجوي نخبه و دو راننده به كام مرگ فرو رفتهاند و گوينده اخبار با صدايي اندوهبار نام يكيك آن ها را ميخواند.
معماهايش را پاس داشت
مادر يكي از قربانيان بعدها گفت: «خبر مرگ پسرم را از تلويزيون فهميدم و تا ساعتها شوكه بودم، اگر توسلم به حضرت زينب نبود هرگز تاب و تحملش را نداشتم». در آن ساعتهای بيم و دلهره، خانواده ميرزاخاني براي مرگ بچههای شريفِ شريف، يك چشم اشك بودند و يك چشم لبخند، چه دختر آن ها ميتوانست يكي از هفت قرباني اين داغ ماندگار باشد اما «مريم» جان به در برد، تنها پايش شكست و پس از چند هفته با پاي گچگرفته به كلاس درس بازگشت. بعدها خودش به انستيتو رياضيات «كلِی» گفت كه «من بسيار خوششانس بودم»، راستش را گفت.
۱۳ ارديبهشت ١٣٥٦ در خانوادهای به دنيا آمد كه در شرايط دشوار دهه ٦٠ ايران يك سطح زندگي متوسط داشت، پدرش مهندس خوشنامي بود و مادرش با درك درستي از روش تربيتي يك دختر در ايران آن زمان وی را بزرگ كرد. مريم ميتوانست دور از محدوديتهای رايج، يك زندگي بازتر داشته باشد كه وی را به خيالپردازي، رويابافي و گرچه كتابخواني دعوت ميكرد. داستانهای هيجانانگيز «كار» او بود، سرگذشتهای بزرگ «علاقه»اش و خواندن «شغل» او. بيش از هر چيز ديگري كتاب ميخواند و راسته انقلاب، آشناترين خيابان تهران بود كه ميشناخت و بيدليل نبود؛ ميخواست «نويسنده» شود و بيش از هر چيزي «زن بزرگي» باشد، يكي شبيه ماري كوري يا هلن كلر و كمي بعد كه رمان «شور زندگي» ونگوگ را خواند، شور جاهطلبي در او وزيدن گرفت.
درست ميگفت؛ «اگر ١٠ سال زودتر به دنيا آمده بودم، هرگز فرصتهای بزرگي را كه بعدها به دست آوردم نميتوانستم به دست بياورم». ممكن بود كه مريم ميرزاخاني بشود يكي از هزاران هزار استعداد سوخته ايراني در كشاكش انقلاب و جنگ اما هشت سال جنگ كه پايان يافت، هاشمي كلنگ «ايراننو» را بر زمين كوفت و نوبت فصل رويشها هم رسيد؛ مريم به مدرسه سرشناس «فرزانگان» رفت تا پله اولیه ترقي را بردارد.
آنجا هر چيزي كه ميخواست را يافت؛ تربيت آموزشي به نسبت مناسب، علاقه به رياضيات، كشف مسيرهاي تازه و معادلههای المپيادي و «رويا بهشتي» را؛ استاد كنوني رياضيات در دانشگاه واشنگتن نيز با مريم ميرزاخاني از فرزانگان آغاز كرد، با او روياهاي نوجواني را در كتابفروشيهای انقلاب جست و جست و در دوره دبيرستان همراه با هم نزد مدير فرزانگان رفتند تا از او بخواهند كلاسهای المپياد رياضي در مدرسه دخترانه آن ها هم برپا شود؛ درخواستي شگفتانگيز! مگر دخترها هم از رياضي چيزي ميفهمند؟
«خيريه بيگم حائريزاده» چه پاسخي داد؟ گفت كه ميداند تا به امروز هيچ دختري نتوانسته عضو تيم المپياد رياضي ايران باشد اما براي مريم و رويا اين كار را ميكند. جسارت بدعتآميز خانم مدير، آينده اين دو دانشآموز را تغيير داد؛ «اگر المپياد نبود، اصلا رياضي نميخواندم» و «اينكه هيچ دختري در تيم المپياد نيست»، به انها انگيزه بخشيد تا مرزهاي علم رياضي در ايران را براي هميشه جابهجا كنند؛ انها «نخستين»ها بودند! مريم ميرزاخاني و رويا بهشتي توانستند در المپياد رياضي كشوري پسرها را جا بگذارند و به المپياد جهاني هم رفتند، رويا نقره را از آن خود كرد و مريم مدال طلا آورد. او دوبار با تكرار نمره ٤١ از ٤٢ قهرمان المپياد رياضي دنیا شد، پيشتر از آن هم نخستين زني بود كه نمره كامل المپياد رياضي ايران، بدون حتي يك اشتباه را از آن خود كرد و مدال طلا را به گردن آويخت.
حالا اندكاندك به اثبات ميرسيد كه رياضي و دانشگاه شريف تنها براي پسرها نيست؛ پس در ١٣٧٥، دانشگاه شريف به مريم و رويا خوشامد گفت و آن ها به خوبي پاسخ اين استقبال را دادند؛ در تابستان داغ ١٣٧٨ كه دانشگاههای ايران در تنور حادثه كوي دانشگاه ميسوختند، اين دو كتاب سرشناس «نظريه اعداد» را منتشر ساختند كه در حقيقت دفترچه راهنمايي بود براي اينكه چگونه ميشود يك المپياد رياضي را برد و تجربه بلند آن ها در كسب مدالهای پيدرپي المپياد رياضي كشوري و جهاني را دربرداشت. رياضي گرچه يك «مسابقه فرمول يك» نيست و مريم اين را زماني فهميد كه به هاروارد وارد شد. امريكا و بهترين دانشگاه دنیا وی را پذيرفته بود تا از قهرمان حل مسالههای دشوار و هوشمندانه المپيادي، چيز بيشتري بسازد، يك دانشمند واقعي رياضي!
و گرچه مريم در اين مسير هم تنها نماند، رويا بهشتي، نزديكترين دوست و همراهش نيز به امريكا آمد تا مسير مشابهي را سپري كند هرچند در دو دانشگاه گوناگون مسير علمي خود را پي گرفتند. رويا در هندسه جبري پيش رفت و سرانجام در ٢٠٠٣ با گرفتن دكترا از دانشگاه امآيتي زيرنظر پروفسور سرشناس، يوهان يانگ، تبديل به يكي از استادان شناختهشده رياضي در امريكا شد اما ذهن خلاق مريم در سپري كردن مدارج علمي متوقف نماند، شايد باز هم شانس به او رو كرد؛ در يك همايش علمي پاي حرفهای پروفسور «كورتيس مك مولن» نشست و نخبه مسلم رياضيات چيز زيادي از حرفهای او نفهميد؛ «پرسشهای زيادي من را بمباران ميكرد، آن قدر درگير شده بودم كه همۀ را به فارسي نوشتم» و با اين ذهن بمباران شده به دفتر برنده مدال فيلدز ١٩٩٨ رفت تا معماهاي ساختار هندسي «هذلولي*» را بگشايد.
همانجا بود كه فلسفه و آينده رياضي او شكل گرفت و براي هميشه در «هذلولي» به اسارت درآمد. دختر خلاق و خيالپرداز قصه ما، ساعتهای متمادي ساختارهاي هندسي را نقاشي ميكرد، به آن ها ميانديشيد و كوشيد رابطه خطها و منحنيهای هذلولي را بيابد و در اين راه مك مولن ميدانست كه اين دختر سرانجام خواهد توانست. استاد راهنمايش شد تا مشعل راه او شود. مسير آن ها بسيار پیروز از آب درآمد، مريم يك روش جديد در اندازهگيري حجم هذلوليها ابداع كرد و در سالهای بعدي تزهايي كه داد مورد پذيرش و تحسين معتبرترين مجلههای رياضي دنیا قرار گرفت. ٣٠ سالش تازه تمام شده بود كه يكي از «جوانهای آيندهدار امريكاي شمالي» لقب گرفت و دانشگاه سرشناس پريستون آماده پذيرايي از او شد، همان دانشگاهي كه «جان نش» بزرگ در آن با اثبات نظريه «تعادل نش**» مسير رياضي، فيزيك و اقتصاد را تغيير داد.
مريم ميرزاخاني كه مثل نش به اكتشاف در هندسه جبري روي آورده بود، اين مسير را ادامه داد. هم به درجه استادتمام پريستون و پروفسوراي رياضيات رسيد و هم لقبها، افتخارها و نشانهای علمي بسياري را از آن خود تولید كه شايد مهمترين آن جايزه «بلومنتال» انجمن رياضي امريكا باشد. در همين حوالي هم با «جان وندراك»، زاده جمهوري چك و دانشمند علوم كامپيوتر كه از پژوهشگران مركز معتبر آيبيام بهشمار ميرود، ازدواج كرد و در ٢٠١١، «آناهيتا» را به دنيا آورد تا مادر بودن را هم تجربه كند.
پيش از اين تجربه ناب، ازدواج طبع پرشور مريم را آرامتر تولید و او كه عادت داشت پلههای ترقي علمي را به شتاب پشت سر بگذارد، با رسيدن به عاليترين مدارج، آرام آرام به عمق هندسي فرو رفت تا بتواند زيربناي فرمها و مخروطهای غيرطبيعي هندسي را كشف و توضيح دهد؛ يك ماجراجويي تازه! شايد براي همين هم در ٢٠٠٨ كه به استنفورد رفت، پروژههای تازهای در زمينه فضاهاي ديناميكي را آغاز كرد و كوشيد با بهرهگیری از معماي يكصد سال قبل رياضيات، راه تازهای در توضيح فضاهاي هندسهای پيچيده بيابد؛ ميرزاخاني به همراه دو تن از دستيارانش مدل پيشبيني تازهای را براي شيوه حركت و چگونگي رفتار توپ بيليارد روي يك ميز چندضلعي را كشف كرد كه ممكن هست در آينده به حل معماهاي پيچيده بيشتري منتهي شود.
در پي تمام اين تلاشها در آگوست ٢٠١٤ سرانجام به همان تالار افتخاراتي پاي گذاشت كه استاد راهنمايش، كورتيس مكمولن هم در آن يك كرسي داشت؛ اتحاديه جهاني رياضي خبر داد: مريم ميرزاخاني، دانشمند ايراني و استادتمام دانشگاه استنفورد برنده مدال فيلدز شده هست. بله، دختر ايراني كه روزگاري بايد براي اثبات اين نظريه ميجنگيد كه دختران هم ميتوانند رياضي بخوانند، نوبل رياضي دنیا و مهمترين جايزه اين رشته را از آن خود كرده بود؛ «زني فوقالعاده» به روايت اينگريد دوبشي، رييس اتحاديه جهاني رياضي و «چيرهدست در گستره چشمگيري از تكنيكها و حوزههای متفاوت رياضي» به گفته بيانيه كميته مدال فيلدز.
آن ها نوشتند كه مريم، «تجسم تركيبي كميابي هست از توانايي تكنيكي، بلندپروازي جسورانه، بينش وسيع و كنجكاوي ژرف»، تركيب كميابي كه ممكن بود در ٢٦ اسفند ١٣٧٦ در جاده پلدختر جان ببازد و به «تركيبهای كمياب» ديگري چون «رضا صادقي، فريد كابلي، مهدي رضايي، آرمان بهراميان، علي حيدريمنفرد، عليرضا سايهبان و لطفعليزاده مهرآبادي» بپيوندد، راست ميگفت كه آن يكبار را «شانس زيادي آورد» اما هيچوقت نميتوان از مرگ گريخت!
معماهايش را پاس داشت
درست همان زماني كه با بردن مدال فيلدز در كشور زادگاهش شهرت بسزايي يافت و الگويي الهامبخش شد براي دختران ايراني كه به معماها و روياهايشان هرگز پشت نكنند، چيزي را درمورد او نميدانستيم. مريم بايد با يك ارثيه ژنتيكي ميجنگيد كه «سرطان» نام داشت! مثل همۀ ديگر جزييات زندگياش، كوشيد بيماري خود را «خصوصي» نگه دارد. دانشمندي بود كه به ميكروفنها و دوربين عادت چنداني نداشت و با خبرنگاران رابطه زيادي.
خود را از چشمان كنجكاو عمومي مخفی ميكرد و از درد سرطان، در خلوت خود به رياضي پناه ميبرد؛ تصميم نداشت تسليم سرطان سرشناس به «غدد لنفاوي» شود و چهار بار به جنگ كشندهترين بيماري قرن رفت؛ سه بارش سرطان را پس زد اما هر زمان بيماري بازگشت و همين چند ماه پيش نيز براي چهارمين بار. تازه فرهنگستان هنر و علوم امريكا، مريم را براي عضويت دايم خود برگزيده بود كه آزمايشها نشان داد سرطان دوباره بازگشته هست.
مريم نميخواست هيچ كس جز خانواده و دوستان نزديكش در جريان قرار بگيرند، ميدانست اين آخرين بار هست! ۱۳ ارديبهشت ٩٦ و در روزهايي كه ايران سخت به انتخابات رياستجمهوري ٩٦ ميانديشيد، آخرين جشن تولدش را بر بالينش گرفتند. ٤٠ ساله شده بود، بحبوحه دوره بالندگي يك رياضيدان و اگر سرطان امانش ميداد، به هيچ كدام از قلههای شناختهشده رياضي امان نميداد اما ديگر مجالش را نمييافت كه ساعتها به تماشاي معادلهها و شكلهای عجيبوغريب رياضي بنشيند و از دل اين ساعتها يك راه جادويي بسازد.
شنبه، بيستوچهارم تيرماه ٩٦، در نيمه شب هفتم جولاي ٢٠١٧ به وقت كاليفرنيا، دكتر فيروز نادري، اختر تابناك آسمان نجوم ايران و امريكا عكس يك چراغ روشن در تاريكي مطلق را در اينستاگرام خود منتشر كرد و از خاموشياش نوشت؛ آن چراغ روشن مريم ميرزاخاني بود كه به تاريكي مطلق مرگ هم نور ميپاشيد. حالا او جايي خيلي دورتر از خاك زادگاهش، آرميده و دارد از جايي بالاتر به زمين مينگرد؛ برايش تسليتها مينويسند، از او بسيار خواهند گفت و نامش در تاريخ علم دنیا جايي جاودان دارد اما براي خودش شايد از همۀ مهمتر اين باشد كه در گوشهای از يك سرزمين گربهای شكل، دختراني دارند با «روياي مريم ميرزاخاني» شدن زندگي ميكنند؛ او بود كه «نخستين» بار براي اين رويا جنگيد و به همۀ اثبات كرد كه دختران هم ميتوانند قهرمان رياضي شوند.
*هذلولي يك شكل هندسي مخروطيمثل هست.
** مفهوم مهمي در نظريه تئوري بازيهاست كه اثبات ميكند مبناي استراتژي كسب سود و منفعت تابعي از استراتژي برگزيده تمام بازيگران هست.
المپياديهای دهه ٧٠ از مريم ميرزاخاني ميگويند
مريم به اضافه مرگ
به گزارش تالاب: اسفند سال ١٣٧٦ اتوبوس حامل دانشجويان رياضي شركتكننده در بيستو دومين دوره مسابقات رياضي دانشجويي از اهواز راهي تهران بود اما به تهران نرسيد. اتوبوس نخبگان جوان جايي در مسير اهواز- خرمآباد به درون دره زال سقوط كرد. ٦ دانشجوي جوان صنعتي شريف در اين حادثه كه تا هنوز بعنوان يكي از تلخترين حوادث دانشگاهي كشور شناخته ميشود، جان باختند.
مريم ميرزاخاني يكي از بازماندگان همان حادثه بود و زماني كه پیروز به دريافت بالاترين نشان علمي در حوزه رياضيات شد بارها از او بعنوان بازمانده سقوط سال ٧٦ ياد شد.وقتي كه مريم ميرزاخاني در سال ٢٠١٤ «مرداد ٩٣» بعنوان نخستين زن در تاريخ عاليترين جايزه رياضي دنیا، جايزه فيلدز را دريافت كرد، همراه با شهرتي كه پس از آن به سراغش آمد و همزمان با انتشار جزيياتي از سوابق و زندگي علمياش، ياد همكلاسيهای جانباختهاش هم زنده شد.
حالا ٢٠ سال پس از آن حادثه و ٣ سال بعد از دريافت جايزهای كه به نوبل رياضيات شهرت دارد، مريم ميرزاخاني درگذشت. درگذشت ناگهاني او هم مثل خبر دريافت آن جايزه تبديل به موجي شد كه خبرهاي روز قبل رسانهها را با خود همراه كرد. وجه اشتراك خاطراتي كه آدمها از مريم ميرزاخاني تعريف ميكنند، رياضي هست. برخي از اين آدمها مريم را سالها پيش از شهرت جهاني او ميشناختند، سالهايي كه او در ميان بچه درسخوانها و المپياديها شناخته شده بود، دختري نوجوان با مانتو و مقنعه دبيرستان و ذهني زيبا. اميد نقشينه، عضو هيات علمي دانشگاه صنعتي اميركبير هست، استاد گروه رياضي. براي او نام مريم ميرزاخاني به سالها قبل از شهرت او بازميگردد، به دهه ٧٠ و زماني كه هر دو با مدالهای طلاي المپياد كشوري بر گردن قرار بود راهي المپياد جهاني شوند.
تصوير مريم براي او همواره همان تصوير آميخته با فرمولها هست: «خانم ميرزاخاني را خيلي كوتاه بايد اينگونه توصيف كنم: علاقهمند و سختكوش در حوزه رياضيات. من و مريم ميرزاخاني هر دو عضو تيم المپياد رياضي سال ٧٣ بوديم، او گرچه سال بعد هم عضو تيم بود و بعد هم در دانشگاه صنعتي شريف همدانشگاهي بوديم و در برخي از كلاسها، همكلاسي. سال ٧٣ تيم ٦ نفرهای كه از ايران راهي المپياد رياضي هنگكنگ شد شامل ٦ نفر بود؛
٤ پسر و ٢ دختر و همان سال بود كه ايشان پیروز شد بعنوان نخستين دانشآموز دختر ايراني مدال طلاي المپياد را كسب كند. » نقشينه ميگويد كه مهمترين تاثير ميرزاخاني همين پرچمدار بودنش بعنوان يك زن دانشمند بوده هست؛ پرچمي كه از همان زمان شركت در المپياد رياضي برداشته شد: «او نخستين دختر ايراني بود كه توانست مدال طلاي المپياد رياضي بگيرد. نه فقط ايران بلكه در آن زمان حتي در تيم ساير كشورها هم تعداد دختران المپيادي رياضي به نسبت پسرها كم بود و همين باعث ميشد تا حضور او خيلي به چشم بيايد.
مريم ميرزاخاني و رويا بهشتي در آن سال جزو تيم ايران بودند، آن هم در شرايطي كه خيليها با آن پيشفرضهای ناقصي كه داشتند و تبليغات منفيای كه ميشد، گمان ميكردند دخترها در ايران شرايط تحصيل ندارند و براي همين حضور آنان در مسابقات جهاني براي خيلي از حاضران تعجببرانگيز بود.» موفقيتي كه او بعنوان يك زن دانشمند با كسب جايزه فيلدز و در سطحي جهاني آن را تكرار كرد. نقشينه ميگويد نخستينباري كه متوجه موفقيتهای ميرزاخاني بود همان زماني بود كه در جلسه نهايي انتخابي المپياد بايد تصميم ميگرفتند كه ميخواهند در چه رشتهای راهي المپياد جهاني شوند: «من از اصفهان آمده بودم و در دو رشته رياضي و كامپيوتر مدال طلا گرفته بودم و در جلسهای از ما سوال ميشد كه براي المپياد جهاني كدام يكي از اين دو رشته را گزینش ميكنيم.
آنجا بود كه ديدم از خانم ميرزاخاني هم همين سوال را پرسيدند. او هم در هر دو رشته طلا گرفته بود و بايد ميان دو رشته گزینه ميكرد. قدرت علمي و توانايي او در حل مساله را هم در زمان كلاسهای آمادگي المپياد جهاني از نزديك ديدم و از ابتدا مشخص بود كه يكي از قويترين اعضاي تيم ايران هست.»
ايمان افتخاري، عضو پژوهشگاه دانشهای بنيادي هست. يكي از همان نوجوانان المپيادي دهه ٧٠. اما ميگويد مريم ميرزاخاني را بسيار قبل از دوره المپياد ميشناخته هست: «من قبل از اينكه ايشان را ببينم، از دوره راهنمايي اسمش را ميشنيدم. من در مدرسه علامه حلي تحصيل ميكردم و او در دبيرستان فرزانگان و از آنجايي كه هر دو مدرسه زيرنظر استعدادهاي درخشان بود، بچههای هر دو مدرسه از اخبار مدرسه ديگر مطلع بودند و ما هم در همان زمان شنيده بوديم كه در دبيرستان فرزانگان كسي هست كه در حوزه رياضيات استعدادي چشمگير دارد.
وقتي به دوره المپياد رسيدم هم ايشان دو مدال طلاي المپياد جهاني را به نام خودش ثبت كرده بود.»مريم ميرزاخاني تنها دو سال از او بزرگ تر بود و با اين حال زماني كه افتخاري در دورههای المپياد شركت ميكرد، ميرزاخاني بعنوان مدرس سر كلاسهایشان حاضر ميشد: «سال ٧٥ و ٧٦ كه من و همدورهایهايم در المپياد شركت كرديم خانم ميرزاخاني مدرس المپياد بود و مسووليت كلاسهای مختلفي را بر عهده داشت كه گرچه مهمترينشان كلاس نظريه اعداد بود؛ يكي از سختترين مباحث و كلاسهای آن دوره.
تسلط ايشان به رياضي و توانمندياش در اين حوزه را از همان كلاس نظريه اعداد ميشد فهميد.» افتخاري هم تصويري آميخته از رياضي و اعداد از مريم ميرزاخاني دارد: «من بعد از المپياد و در دوره ليسانس دانشگاه صنعتي شريف هم با ايشان همدانشگاهي بودم و بعد به دليل مشغوليت در رشته رياضي ارتباط حرفهای داشتيم. تا جايي كه به كار مربوط ميشود بايد بگويم او آدمي بود بسيار توانمند و بااستعداد و بهشدت پركار؛ كسي كه تاثيرات قابل توجهي بر رياضيات گذاشت.
موضوعات مهم و دشواري كه توسط او پرداخته شده هست، موضوعاتي میباشند كه حتي پرداختن به يكي از آن ها هم كار هر كسي نيست اما او اين موضوعات را به هم گره زده، ميان آن ها پل زده.»مريم ميرزاخاني از حادثه سقوط اتوبوس دانشجويان دانشگاه شريف جان سالم به در برد، سالها بعد نامش را بعنوان نخستين زن برنده جايزه فيلدز ثبت كرد و بعد از كسب افتخارات علمي فراوان تسليم سرطان شد. بيست سال پس از آن سقوط سال ٧٦، داستان عمر مريم ميرزاخاني هم به پايان رسيد…
١٠ نكتهای كه مريم ميرزا خاني از زندگياش گفته بود
از معدود گفتوگوهايي كه مريم ميرزاخاني بعد از دريافت مدال فيلدز «نوبل رياضيات» انجام داد، گفتوگو با گاردين بود كه در آن از زواياي گوناگون زندگياش گفت:
١- بچه كه بودم ميخواستم نويسنده شوم.
٢- خواندن رمان هيجانانگيزترين كار من بود. در واقع هر چيزي را كه ميتوانستم پيدا كنم، ميخواندم.
٣- تا قبل از سال آخر دبيرستان، هرگز فكرش را هم نميكردم كه تحصيلاتم را در رشته رياضي ادامه دهم.
٤- خانواده من سهفرزند داشتند. پدر و مادرم حامي و مشوقهای خوبي براي ما بودند. برايشان مهم بود كه ما مشاغل مفید و رضايتبخشي داشته باشيم ولي آن قدر كه اين موضوع برايشان مهم بود، كسب موفقيت و پيروزي برايشان اهميت نداشت.
٥- كسي كه مرا بهطور كلي به علم علاقهمند كرد، برادر بزرگترم بود. نخستين خاطره من از رياضيات، مربوط به وقتي هست كه او راجع به مسالهای برايم گفت كه چگونه ميتوان اعداد ١ تا ١٠٠ را باهم جمع كرد.
٦- وقتي دبستان را تمام كردم، جنگ ايران و عراق هم تمام شده بود. شايد اگر چندسال زودتر به دنيا آمده بودم، نميتوانستم فرصتهای زيادي داشته باشم. به هرحال من به يكي از دبيرستانهای مهم تهران يعني «فرزانگان» رفتم و معلمان خوبي داشتم.
٧- مدرسه ما نزديك خياباني مملو از كتابفروشي بود. به ياددارم كه از ميان خيابانهای شلوغ رد ميشدم و به كتابفروشيها ميرفتم. اين كار برايم هيجانانگيز بود. ما نميتوانستيم كتابها را ورق بزنيم و در نهايت تعداد زيادي كتاب را بهطور تصادفي ميخريديم.
٨- هميشه از تحليلهای پيچيده لذت ميبردم اما از آن، چيز زيادي نميدانستم. من بايد درمورد بسياري از موضوعاتي مطالعه ميكردم كه دانشجويان دوره كارشناسي آن را از قبل ميدانستند.
٩- هنگامي كه فارغالتحصيل شدم، لیست بلندبالايي از ايدههای گوناگون داشتم.
١٠- رضايتبخشترين قسمت كار من لحظه «آهان» يا كشف راهحل هست. با هيجان كشف و لذت درك يك مقاله تازه، احساس ميكنم بالاي يك تپه ايستادهام و منظره روشني را تماشا ميكنم. اما بيشتر اوقات حل معادلات رياضي براي من شبيه كوهنوردي بدون پايان هست.