فرزاد حسنی یکی از پر حاشیه ترین مجری های ایران بعد از احسان علیخانی هست در ادامه می توانید با گفت و گو داغ با فرزاد حسنی در مورد متاهل بودنش تا اساس کاری او وب سایت تالاب را دنبال نمایید.
فرزاد حسنی یکی از سرشناس ترین مجری های ایرانی هست که اکثر حواشی مرتبط به وی بود که باعث شهرتش شد. گفتگوی وی را در زیر میخوانید.
آقای حسنی اولین کتابی که خوانده اید یادتان می آید؟ چند سال تان بود؟
زمانی که هنوز سواد نداشتم, مادرم برایم کتاب می خواند. مادرم مثل همه مامان ها خیلی تاکید داشت بچه ها خواب بعد از ظهر داشته باشند و کتاب قصه میخواند تا بخوابیم. یادم هست “تام انگشتی” جزو اولین کتاب هایی بود که برایمان خواند. البته اکثر وقت ها “کیهان بچه ها” می خواند که سه شنبه ها آنرا می خریدیم.
مجله تالاب : جالب این که من و برادرم فرهاد که فقط یکسال و هشت ماه باهم ناسازگاری سن داریم, هر کدام یک کیهان بچه ها برای خودمان می خریدیم. درواقع, اولین تماس ما با مکتوبات به وسیله مادرم برقرار شد. بعد ها که خودم آغاز به خرید کتاب و مطالعه کردم, کتاب های انتشارات امیرکبیر را میگرفتم. آن هنگام هنوز فروشگاه های “کوروش” بود که نام شان شده بود “قدس”. من از آنجا کتاب می خریدم.
اولین کتاب هایی که خودتان خریدید و خواندید چه بود؟
“اولیور تویست” جزو اولین کتاب هایی هست که خوانده ام و هنوز آنرا دوست دارم. من هر 5-4 سال یکبار, اولیور تویست چارلز دیکنز رابا ترجمه های مختلف می خوانم. فکر نمیکنم ترجمه ای از این کتاب باشد که نخوانده باشم. البته کتاب های با حجم کمتر هم خواندم اما رمان درست حسابی و گردن کلفتشان, اولیور تویست بود.
آن هنگام بین آن همه ی کتاب مصور و تا حدی دلبرانه تر برای کودکان, چگونه کیهان بچه ها را انتخاب میکردید؟ کیهان بچه ها از نظر مطالب و تصویرگری و… برای بچه های کم سن کمی سنگین نیست؟
کیهان بچه ها دو بخش داشت؛ بخش “شاپرک” به بچه های با سن پایین تر اختصاص داشت و بخش های دیگر آن برای افرادی که از خردسالی فاصله بیشتری گرفته بودند, مناسب بود.
حسنی و سیب زمینی های پخته!
دیگر چه کتاب هایی رابه ذکر می آورید؟
یادم هست آن زمان کتاب هایی توزیع می شد که هنوز هم گاهی وقتی می خواهند با من مزاح کنند, از انها ذکر میکنند؛ مثل “حسنی و سیب زمینی های پخته”! آقای بهمن عبدی, کاریکاتوریست سرشناس که بعد ها با آقای جواد علیزاده در مجله طنز و کاریکاتور همراهی داشت, این کتاب ها را تصویر میکرد.
این کتاب ها را هم می خریدم ولی کلا از اول عاشق کتاب های بزرگترها بودم. گاهی کتاب ها و رمان هایی می گرفتم که مامان میگفت نباید بخوانی اما زیاد به رده سنی در مطالعه عقیده نداشتم.
این همه ی کتاب را چگونه تهیه میکردید؟ با پول توجیبی؟
یکی از کارهایی که برای به دست آوردن کتاب می کردم, این بود که از پدر می خواستم به عنوان پاداش شاگرد اولی, برایم کتاب و نوار قصه بگیرد. یا اینکه مثلاً وقتی شهربازی می رفتیم, به پدر می گفتم پولی را که میخواهید بدهید مثلاً قطار تونل وحشت یا سایر وسایل بازی را سوار شوم, بدهید به خودم تا کتاب بخرم. آن هنگام کنار در ورودی شهربازی, یک کتابفروشی بود که با پولی که از پدر میگرفتم, از آنجا کتاب می خریدم.
کتابی که زن دایی ام هدیه داد
چگونه کتاب ها را انتخاب میکردید و می خواندید؟
مثلاً یک راهش این بود در زمان نوجوانی ما, تلویزیون برنامه ای به نام “جوانه ها” داشت که بانو “سونیا پوریامین” مجری اش بودند ودر آن کتاب هایی هم معرفی میکردند. من این کتاب ها را می خریدم. البته سختم بود چون شمار کتابفروشی ها در اطراف خانه مان زیاد نبود و ما بچه هایی نبودیم
که سر خود بتوانیم از خانه بیرون برویم. باید چشم براه می شدیم بزرگترها ما را ببرند. البته من از اول خودم برای خودم کتاب می گرفتم حتی وقتی که بابا مثلاً به عنوان پاداش می خواست برایم کتاب بگیرد, با انتخاب و حضور خودم بود.
پس اکثر از هر چیز هدیه گرفتن کتاب شما را خوشحال می کرد.
بله. یادم هست زن دایی ام وقتی تازه ازدواج کرده بود, در اولین دیدارمان به من کتاب هدیه داد. نمی دانم چگونه تشخیص داد کتاب دوست دارم ولی این کارش باعث شد خیلی از او خوشم بیاید و گفتم چه میزان آدم خوبی هست. به علت همان کتابی که زن دایی ام برایم گرفت, هنوز هم تماس نیکو ای با خانواده دایی ام دارم.
همین اکنون چه نوع کتاب هایی میخوانید؟
همه چیز… «با خنده». من به قضایا اقتصادی زیاد علاقه ای ندارم بنابر این مثلاً کتاب های خیلی مخصوصاً و تخصصی در اساس اقتصاد نمی خوانم ولی به قضایا روز علاقه مندم. کتاب های مذهبی و تاریخی خیلی خوب میخوانم و دوست دارم؛ مخصوصا تاریخ معاصر و انقلاب . کتاب های تحقیقاتی در اساس های مختلف, رمان یا حکایت هم میخوانم و ادبیات… ادبیات را که دیگر خیلی عجیبوغریب دوست دارم.
مثلاً گلستان سعدی را درنظر بگیرید؛ واقعا آدمی که می خواهد حال خوبی داشته باشد, ضروری هست هفته ای یک باب ازآن را بخواند. نمی شود آنرا کنار گذاشت. باید آثار تحقیقی که در اساس دیوان حافظ و آثار سعدی هست, خواند؛ مثلاً از استاد خرمشاهی یا آقای پزشک زاد در اساس طنز و سعدی. حوزه طنز برایم خیلی مهم هست. به جرات میتوانم بگویم اثری در اساس طنز, چه به شکل حکایت کوتاه, رمان یا به شکل کار تحقیقی نیست که توزیع شده باشد و من نخوانده باشم.
کتاب ها را در کتابخانه تان بر چه اساسی می چینید؟
کتاب های سینمایی, کتاب های تئاتر, نمایشنامه و فیلمنامه, کتاب های ادبی, مذهبی, رمان و کتاب های تاریخی جزو رده های اول علایق من هست. قسمتی از کتابخانه رابه کتاب های مذهبی اختصاص دادم و چند ردیف کتاب های سینمایی دارم. کتاب های فرهنگ عامه زیاد دارم؛ ضرب المثل ها و… همچنین فیلمنامه. نمایشنامه و کتاب هایی در حوزه تخصصی سینما و تئاتر و ادبیات همه شان منظم و قابل تفکیک هستند.
فکر می کنید چند جلد کتاب داشته باشید؟
نمیدانم. زیاد هست. هم در خانه خودم کتاب خانه دارم هم خانه مادرم. در خانه مادرم یک اتاق کامل در اشغال من هست ودر خانه خودم هم که یک اتاق مختص این کار دارم. مجله های زیادی هم دارم چون خیلی مجله باز بوده ام. مجله ها و تعدادی از کتاب ها را در محل های مختلف؛ یعنی هر جا که جا باشد, گذاشته ام.
مجله خوان حرفه ای هستم
با توجه به اینکه همین اکنون دسترسی به شبکه های اجتماعی آسان و باب شده, بازهم مجله میخرید؟
هنوز تعدادی از مجله ها را می خرم چون در شبکه های اجتماعی خیلی از مقاله ها و مطالب مجله ها وجود ندارد. این اشتباه هست که مردم فکر میکنند دیگر احتیاجی به خرید کناب و مجله نیست. مثلاً مطالب مجله “فیلم” یا “دنیای تصویر” را نمی توانید آسان در شبکه های اجتماعی جست و جو و پیدا کنید.
شمار زیادی از نقدها و مطالب موثر در همان مجله ها محبوس اند تا زمانی که شما بخرید و مطالعه شان کنید. البته باوجود شبکه های اجتماعی و اینترنت, تداوم و انتشار یک مجله خوب سخت شده هست اما من کم و بیش هنوز هم روزنامه و مجله میخرم.
بنظر شما خواندن مطالب و خبرها در شبکه های اجتماعی میتواند نوعی مطالعه باشد؟
شبکه های اجتماعی میتواند درباره بعضی از قضایا بشما اطلاع نسبی بدهد, اما هیچوقت جای مطالعه عمیق نشریه ها و کتاب را نمی گیرد. اکثر ما از شبکه های اجتماعی برای تبادل خبر استفاده میکنیم و بعد هم خواندن و مزاح ها و لطایف و تماس با دوستان و مخاطبان کتاب و مجله فراتر از این ها کاربرد دارند.
بازی, ایفا, کارگردانی و ترانه
سبک کتاب خواندن تان چگونه هست؟ اکثر چه زمانی کتاب میخوانید؟
کار من بازی, ایفا, کارگردانی و ترانه گفتن هست. خواندن متن و فیلمنامه خودش مطالعه هست. برای رادیو کارگردانی میکنم, متن ها را تنظیم و تصحیح میکنم و ترانه میگویم. همه این ها با خواندن و مطالعه انجام میشود. مطالعه واقعا بخش مهمی از زندگی ام هست؛ مثلاً مقدور هست در فرصتی از ساعت 2 تا 6-5 بعد از ظهر مطالعه کنم.
قبل از خواب هم مجله میخوانم؛ بلد شدنم از خواب و خوابیدنم در شب با مجله هست. اصلا اگر مجله بخرم و بدون نگاه کردن و بازبینی آن به رخت خواب بروم, خوابم نمیبرد.
به غیر از مجله, کتاب بالینی خاصی هم دارید؟
نه. کتاب خاصی کتاب بالینی من نیست.
تا اکنون شده کتابی بخرید و آنقدر دوستش داشته باشید که یک شبه همه آنرا بخوانید؟
خیلی شده. مخصصوا دوره نوجوانی ام که به خواندن رمان های عامه پسند می گذشت. یادم می آید کارهای آقای ر. اعتمادی, مرحوم بانو فهیمه رحیمی و فریدون ادیب یغمایی را باید یک نفس می خواندم.
کتابی بوده که خواندنش سبک زندگی تان را عوض کند؟
من اینطور نیستم که با خواندن یک کتاب یا شنیدن مطالبی تحت تاثیر قرار بگیرم و کن فیکون شوم اما کتاب ها و نشریه هایی بوده که خواندن انها روی زندگی ام خیلی تاثیر گذاشته و آرام آرام آدمی که امروز هستم, ساخته هست.
ترانه هایتان بر چه اساسی به ذهن تان می آید؟
ترانه هایم اکثر عاشقانه هست. کمتر ترانه ای گفته ام که اجتماعی باشد. بعضی از ترانه هایم سفارش خواننده هاست و امکان دارد در مورد موضوعی سفارشی داده باشند یا مثلاً برای تیتراژ مجموعه ها و برنامه های تلویزیونی باشد. در این صورت باید ترانه به ذات آن برنامه یا مجموعه تلویزیونی بخورد.
بعضی از ترانه هایم را هم برحسب احوالی که دارم یا مطلبی که در ذهنم هست یا در روابط انسانی و عاطفی وجوددارد, میگویم. البته همه ی شعرهایم در قالب ترانه نیست؛ مثنوی و غزل هم می گویم اما توزیع نشده اند. ترانه بازار بهتری دارد, خواننده می خواند و اکثر بین مردم میگیرد بنابر این نشر آن هم اکثر هست.
مجموعه ترانه هایتان را کتاب نمیکنید؟
نمیدانم چه میزان ترانه گفته ام و هنوز جمع شان نکرده ام. مدت هاست در فکر انجام این کار هستم و فکر میکنم در آستانه 40 سالگی باید جمع و منتشرشان کنم. بزودی این کار را خواهم کرد.
بوی جوهر و بوی کاغذ به من آرامش می دهد
اگر بخواهید کتابی رابه دوست تان هدیه دهید, چه نوع کتابی هدیه میدهید؟ اصلا کتاب به کسی هدیه میدهید؟
در زمان دانشگاه با بچه ها قرار گذاشته بودیم کتاب و نوار کاست که آن هنگام باب بود, به هم هدیه بدهیم چون بچه های هم دانشگاهی زیاد بودند و مرتب باید هدیه تولد می گرفتیم, طبق معمولً قشر دانشجو برای توسعه نوع نگاه و ادبیات چیزی که می پسندد, هدیه میکند. امروز هم اگر بخواهم کتابی به کسی هدیه دهم, کتاب, رمان یا داستانی که خوانده ام و فکر میکنم نظر وی را هم جلب میکند, تهیه می کنم.
تا اکنون شده کتابی که خودتان دارید, بشما هدیه دهند؟ کتاب قبلی را چکار میکنید؟
راستش را بگویم دلم نمی آید هدیه دهم. دوست دارم کتاب را داشته باشم. چیز عجیبی بشما بگویم؛ یکی از علایقم در زمان نوجوانی و کودکی این بوده که کتاب یا مجله را باز کنم, صورتم را روی آن بگذارم و بخوابم.
هنوز هم این کار را انجام میدهید؟
بله, بو کردن کتاب؛ بوی جوهر و بوی کاغذ به من آرامش می دهد. بارها و بارها در دهه 60 که میشود گفت زمان نوجوانی ام بوده, سرم را روی “اطلاعات هفتگی” و “مجله جوانان امروز” گذاشته ام و خوابیده ام. بارها و بارها روی صفحه های پاورقی ها, مشاوره خانواده و صفحات مقاله های تحقیقی خوابم برده, مخصوصا انتخاب کرده ام که صورتم را روی مطالب بگذارم و بخوابم.
چهار کتاب باهم انتخاب می کنم
اگر بخواهید سفر بروید, چه کتابی را همراه خودتان می برید؟
به غیر از کتاب هایی که مرجع هستند و مرتب باید به آنها رجوع کرد و آثار چارلز دیکنز, مخصوصا اولیور تویست که عالی هست, طبق معمولً کتاب ها را یکبار میخوانم و گاهی وقت ها به آنها رجوع میکنم. خدا را شکر مطالب موثر در ذهنم میماند. همه وقت} کوشش میکنم در سفرها تازه ترین کتابی که دستم رسیده و نخوانده ام و مجله های مورد علاقه ام را ببرم.
همین حالا کتابی دارید که نخوانده باشید؟
خیلی زیاد. یادم هست بچه که بودم, مادرم می گفت همه کتاب هایت را خوانده ای و یکیدیگر میخرید ولی قشنگ تر این هست که آدم چند کتاب نخوانده داشته باشد و فراخور احوالش یکی را برای مطالعه انتخاب کند. من آدمی هستم که چهار کتاب باهم انتخاب میکنم. خیلی هم زیبا هست.
پیشنهاد کتاب
خواندن چه کتابی رابه خواننده های ما پیشنهاد میکنید؟
اگر به طنز علاقه مند باشند, پیشنهاد من آثار آقای “خسرو شاهانی” هست. آقای خسرو شاهانی نویسنده بزرگی هست که دوره ای با مرحوم گل آقا مشارکت میکرد. ایشان سالها قبل و بعد از انقلاب حکایت های طنز مینوشت و بنظر من بهترین نویسنده طنز در اساس حکایت کوتاه هستند. البته بین خواص و اهل مطالعه مشهورند ولی بین عامه مردم نه.
روزگاری مجله ای درآمد به نام “کتیبه” که مجله جدول بود. آقای شاهانی در آن حکایت می نوشت و حکایت هایش را بعد کتاب کرد. آقای شاهانی در مجله “خواندنی ها”ی قدیم هم ستونی داشت به نام “نمدمالی” که بعد در قالب کتاب “در کارگاه نمدمالی” در چند جلد توزیع شد. مجموعه آثار خسرو شاهانی بنظر من خیلی شیرین هست خیلی هم در فکر این هستم که در رادیو برنامه ای بسازم و حکایت های وی را بگویم.
بازیگری, ترانه و ایفا, هر سه!
شما هم در حرفه بازیگری و هم ایفا فعالیت داشته اید. کدام اکثر برایتان جذابیت دارد؟
هم ایفا برایم زیبا و دوست داشتنی هست و هم بازیگری. این دو باهم فرق دارند اما از بازی در تئاتر و فیلم و سریال خوب به اندازه اجرای یک برنامه موثر رادیویی یا تلویزیونی لذت میبرم. هرکدام را که خوب انجام بدهم, ازآن لذت میبرم.
اگر بشما بگویند بین ایفا, ترانه سرایی و بازیگری یکی را انتخاب کنید, کدام را ترجیح می دهید؟
کوشش میکنم در موقعیتی قرار نگیرم که وادار شوم یکی از اینها را انتخاب کنم. برای من ایفا, ترانه سرایی و بازیگری به هم مرتبط هستند؛ یعنی زمانی که بازی نکرده ام, ترانه گفته ام, زمانی که ایفا نکردم, بازی کردم و زمانی که بازی و ایفا نبوده, کارگردانی کرده ام. مجموعه این کارها برای من زیبا هست.
حیفم می آید مثلاً اگر سر برنامه- رادیویی جمعه من- هستم و قسمتی از برنامه به شعر احتیاج دارد, شعرش را خودم نگویم و حتی به آن طنز افزون نکنم. بنظر من همه ی این ها ضروری و ملزوم هم دیگر هستند و برای من به یک مجموعه لذت بخش تبدیل شده اند.
کوشش میکنم نارسایی هایم را کمتر کنم
هدفی هست که بخواهید به آن برسید و برای رسیدن به آن تلاش کنید و دلواپسی تان باشد؟
معتقدم باید کارهایی را که انجام میدهیم, در حد وسع مان ودر حدی که محیط و شرایط اجازه میدهد, به کمال برسانیم. این دلواپسی من هست. دلواپسی ام مثلاً این نبوده که فقط بازیگر و مجری بشوم. پیشنهاد سینمایی هم داشته ام ولی در این اساس کم کار کردم. تئاتر و تلویزیون اکثر برایم دلخواه هست.
من دوست دارم در هر کاری که هستم, به سوی تکاملش بروم. همین حالا هیچ کدام از چند کاری که انجام می دهیم, به کمال نرسیده اند و پر از نقصان هستند. من در ایفا, بازیگری, کارگردانی و ترانه سرایی خیلی نارسایی دارم و هر بار کوشش می کنم نارسایی هایم را کمتر کنم. میدانم نارسایی ها از بین نخواهد رفت اما برای رفع آنها تلاش میکنم.
فوبیای خاصی دارید؟
فوبیایی ندارم خدا را شکر. یک چیز جالب این هست که من در تمام عمرم هرگز آرامبخش نخورده ام. همین حالا هم که به چهل سالگی رسیده ام, سالمم و یک دانه قرص هم نمیخورم. حتی برای خوابیدن هم دم نوش نخوردم.
چهل سالگی!
گفتید چهل سالگی؛ ورودتان به چهل سالگی چگونه هست؟ اگر بخواهید حال تان را تعریف کنید, چه خواهید گفت؟
از نظر خودم با 5 سال بعد یا قبل فرقی ندارم اما آدم های اطراف جو میدهند و هرکدام نظرهای گوناگونی دارند.
قرار نیست کاری را در چهل سالگی به بالاخره برسانید؟
خیلی از دوستانم به من پیشنهاد داده اند در اساس ایفا تدریس کنم اما فقط دفعات معدودی برای این کار به دانشگاه رفته ام. گاهی هم سر کلاس مرحوم آقای مهران رفاقت آماده می شدم,. دارم کوشش می کنم اگر این آمادگی و لیاقت را در خودم دیدم, خیلی محدود و معدود در این اساس تدریس کنم.
ازدواج یک مرتبه می آید
به ازدواج فکر میکنید؟
ازدواج چیزی هست که انسان هر لحظه و همه ی وقت به آن فکر میکند. ازدواج یک مرتبه می آید و تو را درگیر می کند و آدم همه وقت} باید برای پذیرش آن آمادگی داشته باشد. من همه ی وقت کوشش میکنم آمادگی پذیرش زندگی مشترک را داشته باشم.
اگر بخواهید از زندگی خودتان کتابی بنویسید, از کدام مقطع مینویسید و اسمش را چه می گذارید؟
از زمان دانشگاه و اسمش را “پرواز بر فراز آشیانه فاخته 2”.
ترانه مهر علی و زهرا
باز بیا نقره بکوب, طلا بریز, پولک بپاش
زهره نور و غزل به گل نشسته خنده هاش
پدر خاک به آسمون سپرده دلشو
صدای بال فرشته ها میاد یواش یواش
قنوت بسته آسمون به قامت ستاره
رو بوم کعبه ربنا, نفس نفس می باره
اگه که سبزه فدک, اگه می چرخه فلک
اگه خدا نسیمشو سپرده به قاصدک
بهونه تمومشون مهر علی و زهراست
ترانه ها ترانه ها اول عشق, همین جاست.
همین اکنون که من تنهام
یک ترانه از خودتان به ذهن تان می آید برای ما بخوانید؟
ترانه هایم را محمد علیزاده, احسان جواجه امیری و روزبه نعمت الهی عزیز خوانده اند که خیلی هم گرفت و گل کرد. فکر میکنم یکی از ترانه هایی که خیلی ها به ذکر دارند؛ کاری هست که برای ناصر عبداللهی به مناسبت پیوند آسمانی حضرت زهرا «س» و حضرت علی «ع» گفتم. البته ترانه “خدانگهدار” که برنامه “کوله پشتی” با آن تمام می شد و محمد علیزاده آنرا خواند ,ترانه مشهوری هست.
خدانگهدار همین اکنون, همین اکنون که من تنهام
خدانگهدار به شرطی که بفهمی, تر شده چشمام
خدانگهدار کمی ناراحت به ذکر اون همه تردید
به ذکر آسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خدانگهدار نه اینکه رفتنت ساده هست
نه اینکه می شه یقین کرد مجدد پایان جاده هست
خدانگهدار واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو, همینه رسم دنیا
خدانگهدار , خدانگهدار , همین اکنون