گفتگو با محمدرضا فروتن

مجموعه : اخبار چهره ها
گفتگو با محمدرضا فروتن

گفتگو با محمدرضا فروتن

محمدرضا فروتن از بازیگران حرفه ای سینما و تلویزیون میباشد که در اینجا گفت و گوی داریم با این بازیگر عزیز کشورمان .

 

بازیگر فیلم سینمایی «شبانه‌روز» معتقد است مخاطب به تماشای فیلم‌های امیدبخش نیاز دارد و براین اساس ترجیح می‌دهد در آثاری بازی کند که ذهنیتی تلخ در تماشاگر به جای نگذارد. سال‌هاست تصویر محمدرضا فروتن بر پرده سینما نقش می‌بندد. دنیای بازیگری فروتن به میزان تنوع‌طلبی او در حوزه بازیگری متنوع است؛ از چهره او در قالب جوانی عصیانگر تا مرد روستایی و گاه مردی که پا به میانسالی گذاشته و درگیر تلاطم زندگی شهری و مدرن است.

 
فروتن این روزها «شبانه‌روز» ساخته کیوان علیمحمدی و امید بنکدار را روی
پرده سینما دارد؛‌ فیلمی که در آن دو مقطع را به تصویر کشیده، از جوانی در دوران قاجار تا بازیگری در دنیای امروز. این بازیگر که با «شب یلدا» از دلدادگی و عشق و تنهایی گفت و در «عیار ۱۴» زندگی پنهانی یک مرد را به تصور کشید،‌ حالا دنیایی فراتر از درخشش در سینما می‌طلبد،‌ او مایل به راه‌هایی است که تصور می‌کند حتما می‌خواهد تجربه‌‌های موردعلاقه خود را در آن سپری کند و در این میان همچنان عشق به بازیگری البته در راستای ایده‌آل‌هایش در چشمان او دیده می‌شود.
 
آقای فروتن در همه این سال‌هایی که از حضور شما در سینما و درخشش شما در فیلم «قرمز» می‌گذرد،‌ در کنار دنبال کردن دنیای حرفه‌ای به کارهای تجربی نیز توجه داشته‌اید. با توجه به این روحیه‌ای که از شما می‌شناسیم بفرمایید انتخاب نقشتان در «شبانه‌روز» بر چه اساسی بود؟
 
اوایل یادم است وقتی «قرمز» را بازی کرده بودم، با ‌خیلی از کارگردانانی که به من مشورت می‌دادند یا با آنان صحبت می‌کردم، وقتی حرف از بازی من در نقش‌های مختلف می‌شد، آنان می‌گفتند بهتر است در قالب ستاره‌ای که خیلی تغییر نمی‌کند کار کنم، اما من با اینکه نمی‌دانستم چقدر از پسش بر می‌آیم دوست داشتم کاراکترهای مختلف را بازی کنم.
 
معنای بازیگری برای من روی پرده و سردر سینما بودن، نبود. فکر می‌کردم اگر قرار است بازیگر شوم باید بیشتر از این‌ها باشد و توانایی آن را داشته باشم که بتوانم شخصیت‌ها و تیپ‌های متفاوت را بازی کنم. برای همین تلاش کردم و در کنار سختی‌های رسیدن به نقش لذت آن را هم بردم، اما در مورد «شبانه‌روز» اصلا فیلمنامه را نخواندم. به من گفتند آقای علیمحمدی و بنکدار قصد دارند فیلمی را شروع کنند و نقشی را هم برای تو در نظر گرفته‌اند. در عین حال گفتند همه نقش‌ها تقریبا حجمی مساوی دارد و همه هستند. من تعریف کارگردانی این آقایان را شنیده بودم و این‌که کارهایشان را با حساسیت و وسواس دنبال می‌کنند.
 
فیلمی از آنان دیده بودید؟
نه فیلمی ندیده بودم، اما تعریفشان را شنیده بودم. نقش را پذیرفتم و قراری هم گذاشتم و به دفتر رفتم. احساس می‌کنم همه به این کار احترام گذاشتند، زیرا معتقد بودند «شبانه‌روز» کار خوبی است که پشت آن اندیشه است. همه ما بازیگران با همراهی هم آمدیم و سعی کردیم این فیلم ساخته شود. واقعا اگر قرار بود همه ما سر مواضع خودمان بمانیم این همه بازیگر اینچنین در کنار هم جمع نمی‌شد.
 
ویژگی نقش شما در کنار نقش خانم کرامتی این است که دو مقطع را تجربه می‌کنید. این امکان ویژه‌ای است. از این وجه که چطور بین آن مقطع زمانی که دوره تاریخی مقطع قاجار را بازی می‌کنید تا برشی که ایجاد می‌شود و به زمان حال برمی‌گردید، نقشتان را توضیح بدهید.
 
روز اول فیلمبرداری «شبانه‌روز» زمانی بود که شب قبل آن سر کار دیگری بودم و از آن کار مستقیم سرصحنه «شبانه‌روز» آمدم. علاوه بر این فیلمنامه را هم نخوانده بودم. سرصحنه رسیدم از دستیار کارگردان خواستم تا نگاه خودش را به نقش برایم توضیح دهد و او هم نظر خود را گفت و سر صحنه رفتم و بازی کردم. همواره آقای علیمحمدی و بنکدار به من می‌گقتند چه قدر نقش را خوب و درست گرفته‌ای.
 
رازهایتان را فاش می‌کنید؟
راز؟ من برای کارم ارزش زیادی قائلم و زحمت زیادی کشیده‌ام و خیلی تلاش کردم و خیلی خواستم به نقش برسم. این نقشی نبود که فکر کنم تیپ است و باید تلاش خاصی برای آن کنم و قرار بود خودم را در قالب آن شخصیت بازی کنم و نمی‌خواستم خودم را عوض کنم و مثلا همانند «دعوت» لری حرف بزنم یا مثل «اتوبوس شب» عربی حرف بزنم. نیازی به این چیزها نبود و خوشبختانه واکنش این بود که کار من را رضایت‌بخش دیدند.
 
آن صحنه‌ای که بازی کردید مربوط به زمان حال بود یا گذشته؟
درست صحنه رستوران بود که با خانم کرامتی صحبت می‌کردم و احساس می‌کنم یکی از بهترین سکانس‌هایم شد و وقتی فیلمنامه را خواندم فکر کردم نمی‌توانستم بهتر از آن بازی کنم. در ادامه فیلمنامه را کامل خواندم و بخش‌های دیگر نقش هم دستم آمد.
چالش برای شما بیشتر در بخش شخصیت سلیمان ایجاد شد؟
 
من لحظه به لحظه با کارگردانان صحبت می‌کردم. من در مورد «عیار ۱۴» که به نظرم یکی از مطرح‌ترین فیلم‌هایم است و بازی‌ام را در این فیلم نسبت به دیگر فیلم‌هایم بیشتر می‌پسندم، فیلمنامه را نخوانده بودم. خیلی قبل‌تر نسخه‌ای را به من داده بودند و آن را خواندم و آقای شهبازی گفتند اگر فیلمنامه را نخوانم بهتر است. هر روز دیالوگ‌ها را سرصحنه می‌آوردند و گفتند این‌ها را باید بازی کنی و من نمی‌دانستم چی به چی است و فقط دیالوگ‌ها را حفظ می‌کردم و می‌دانستم باید چه کاری انجام دهم و خوشبختانه نتیجه کار رضایت‌بخش از آب درآمد.
 
گاه در میان نقش‌هایی که بازی کردم، برای کاری خیلی تلاش کردم و در نهایت نیز نتیجه رضایت‌بخش از آب درآمد، مانند «دیگری» که با تلاش زیادی که برای آن انجام دادم نتیحه هم مرا راضی کرد و گاه هم تلاش‌هایم به نتیجه نرسید و آن‌طور که فکر می‌کردم نشد. تعارف ندارم جاهایی هم نیازی به تلاش و پیچ و واپیچ‌هایی که جماعت بازیگر می‌گویند این‌قدر عرق ریختیم تا به این نقش رسیدیم نبوده است. مانند «شبانه‌روز» که کاری دلپذیر و نقش سرراست بود. نقشی که فکر می‌کردم باید با شوق و ذوق و عشق انجام دهم و نیازی به اینکه تلاش کنم تا به آن برسم نبود و آن را به خوبی می‌فهمیدم.آن لحظه‌ای که از زمان گذشته به حال می آییم و دیالوگی که شما می گویید «چرا وسط دیالوگ من می‌پری»، نقطه‌ای غیرقابل پیش‌بینی و جالب برای تماشاگر است.بله، من هم آن صحنه را دوست دارم. این دیالوگی که به آن اشاره کردید بداهه گفتم.
 
شخصیت‌پردازی خاکستری موجود در فیلم فضای کار را به دنیای واقعی نزدیک می‌کند. به اعتقاد شما «شبانه‌روز» در نزدیک کردن اتفاقات داستان به دنیای بیرونی و ملموس موفق بوده است؟
 
ما واژه‌هایی داریم و می‌توانیم بگوییم اسم این واژه اشتباه است و اسم واژه دیگر درست است و یا بگوییم این بد است و این خوب و این زشت است و این زیبا؛ تمام این تناقض‌های قابل رویت در بین کلمات وجود دارد و ارزش‌گذاری می‌کنیم.
 
در مورد شخصیت‌‌های «شبانه‌روز» و نقشی که من بازی کردم و تاثیر این شخصیت بر زندگی فرد دیگری باید بگویم من کار این شخصیت را نمی‌پسندم و معتقدم ما به اندازه‌ای گناهکار هستیم که به دیگران آسیب می‌رسانیم و به اندازه‌ای صواب می‌کنیم که به دیگران خوبی کنیم. بازی کردن با زندگی آدم‌های دیگر قطعا آسیب‌هایی را متوجه آنان می‌کند.البته همین آسیب ابعاد مختلفی پیدا می‌کند.به هرحال وقتی یکی از ضربه زدن به دیگری منفعت می‌برد، دیگر نمی‌توان هیچ بعد مثبتی برای کار او در نظر گرفت.
 
روندی که در بازیگری طی کردید مسیری منحصر به فرد است. از سریال آقای پوراحمد که بازی کردید و آغاز راه بود تا فیلم‌‌های آقای کیمیایی و ادامه راه. از ابتدا در جای درستی قرار گرفتید و راه را به خوبی ادامه دادید. اگر بخواهیم دیدگاه کلی شما را به عنوان بازیگری که دو دهه است در مقام بازیگر حرفه‌ای و برجسته انجام داده‌اید، به این مسیر بدانیم به کجا می‌رسیم؟
 
من مسیر بازیگری را طی کرده‌ام و الان در مقطعی هستم که احساس می‌کنم به میانسالی نزدیک شده‌ام، تصور می‌کنم باید زمان بیشتری را به خودم اختصاص دهم، به آن چیزی که در ذهن دارم و اهدافی که تعیین کرده‌ام برسم. اکنون سراغ خوانندگی رفته‌ام و فکر می‌کنم پس از این اگر فرصت و امکانش فراهم شود در این زمینه بیشتر کار کنم. خیلی از آدم‌ها هستند که در زندگی گمنامند،‌ دیده و شنیده نشدند و کسی تشویقشان نکرده، اما اگر قرار بر این باشد که برایشان دست بزنیم باید سالیان سال بایستیم و این‌ها قهرمان‌های زندگی من هستند.
 
یعنی از این پس کمتر شاهد حضور شما در سینما خواهیم بود؟
دوست ندارم این طوری باشد و فکر می‌کنم می‌توان هر دو را کنار هم داشت، اما این نیاز به برنامه‌ریزی دقیق دارد تا هم بتوانم این کار را عاشقانه طی کنم و هم آن کار، اما قطعا دوست دارم در سینما پرکارتر باشم.
 
آقای فروتن در حیطه‌های متنوعی فعالیت دارید، آیتم‌های مربوط به شهرداری که با صدای شما پخش می‌شود در کارنامه کاری شما به عنوان بازیگری که کارنامه‌ای مشخص دارد و صدای او هم پرونده‌ای روشن دارد، کار قابل توجهی است. چطور این حضور را پذیرفتید؟
 
خیلی دوست دارم تاثیرات خوب فرهنگی اجتماعی داشته باشم. اگر بتوانم تاثیر خوبی روی آدم‌‌ها بگذارم برایم خوشحال‌کننده است. همیشه دوست داشتم و هنوز هم به عنوان یک پیشنهاد فکر می‌کنم چقدر خوب است راهنمایی رانندگی، شهرداری و فضاهای اینچنینی بتوانند اندیشه‌هایشان را و اتفاقات خوب اجتماعی را که دوست دارند با حضور چهره‌های شناخته شده فرهنگ‌سازی کنند.
 
اما در مورد «در همین حوالی» احساس کردم کارگردان زحمت زیادی برای این کار کشید و حتی برخی پیشنهادها را عنوان کردم و آن‌ها هم موضوع برنامه شد و درباره آن‌‌ها هم نوشته شد. الان دنیایی است که خیلی اوقات به هم تنه می‌زنیم و رد می‌شویم،‌ خیلی اوقات مشت می‌زنیم،‌ خیلی اوقات له می‌کنیم و خیلی اوقات نابود. چقدر خوب است یاد بگیریم به آرامی از کنار هم رد شویم و همدیگر را درک کنیم و خودمان را جای یکدیگر بگذاریم و نسبت به حقوق همدیگر آشنا شویم و بیشتر از همه این مهم است که بتوانیم خودمان را جای دیگر قرار دهیم. این نکته خیلی مهمی است که در ارتباطات زندگی را از نگاه و چشم دیگران ببینیم.
 
وقتی در ابتدای مصاحبه به این نکته اشاره کردید که برخی بازیگران برای رسیدن به نقش می‌گویند خیلی تلاش کرده‌اند و شما ساده‌تر این کار را انجام می‌دهید، به چه تفاوتی در مورد کار بازیگران اشاره داشتید؟
 
واقعاً دیده‌ام بازیگران راجع به حسی یا جمله‌ای چقدر بحث و صحبت و حدیث با کارگردان دارند و فلسفه می‌بافند و در نهایت جلوی دوربین می‌آید و از آن همه بحث و گفت‌وگو و فلسفه، ارزنی نمی‌بینید. این سئوال مطرح می‌شود که خب حالا نتیجه این همه صحبت چه شد؟
 
به نظر من گاه باید مسیر را کوتاه کرد. حتما همه چیز این همه پیچیده نیست. همه چیز خیلی ساده است و در عین حال می‌تواند عمیق هم باشد. همین محبت کردن حس ساده‌ای است که در وجود ما قرار دارد و در عین حال بسیار عمیق است. خیلی از دریچه‌های مختلف به همه چیز نگاه کردن را، در زمینه بازیگری دوست ندارم و من از آن دسته بازیگران نیستم. بازیگری نیستم که بخواهم راجع به همه چیز خیلی بحث و گفت‌و‌گو کنم و در نهایت جلوی دوربین ۱۰ درصد آن‌هایی که گفتم را نداشته باشم. هدفم این است که در لحظه از بازی خودم احساس کنم درست اجرا کردم و کارگردان هم چنین حسی داشته باشد و لذت بی‌خبری از بازی را داشته باشم.
 
شما می‌گویید لذت بی‌خبری، اما خیلی‌ها تابع کامل کارگردان بودن را نمی‌پسندند…
نه،‌ همیشه ما اطلاعات و تکینیک زیادی داریم و آن را طوری اجرا می‌کنیم که گویی مقابل دوربین نیستیم. من این اتفاق را خیلی دوست دارم، اینکه نکاتی که در ذهن دارم را و آنچه که ناخودآگاه در ذهنم می‌آید و حاصل رهایی بازیگر است، با هم ترکیب شده و احساس کنم جاری شدم. بازی نمی‌کنم در نقش جاری شدم و آن آدم و رفتار و احساس از من گذشت.از ابتدای شروع به کار همین طور بازی می‌کردید یا آن روزها مثل بازیگرانی که از آنان گفتید بیشتر در مورد نقش صحبت می‌کردید؟
 
از ابتدا هدفم رسیدن به همین جا بود؛ اینکه عمیق‌تر شوم. بعضی صحنه‌هایی که احساس می‌کردم «خیلی بازی» است مرا راضی نمی‌کرد و دوست داشتم آن را بیشتر درک کنم. اگر حسی در درونم نباشد و صورتم آن را نشان دهد مرا راضی نمی‌‌کند.از زمان درک نقش تا ایفای آن گویا در مورد شما زمان کوتاهی است.
 
بله، این به نوعی درک است و دوست دارم به آن درک برسم. حالا برخی نقش‌ها مثل «دعوت»، «دیگری» و «وقتی همه خواب بودند» هست که باید روی رفتار و لهجه و حرکت کار کنم تا این آدم در درون جا بیافتد و جایی از دستم در نرود. چنین نقش‌هایی به تمرین نیاز دارد و در نتیجه رسیدن به آن کمی طول می‌کشد.
«می‌زاک»، «وقتی همه خواب بودند» و «دعوت»، کارهایی است که در آن‌ها نقشی روستایی برعهده داشتید؛ با ظاهر و لهجه‌ای متفاوت از آن‌چه از شما سراغ داریم. انتقادهایی به این نقش‌های شما وارد است؛ گویی حضور در این نقش‌ها به شما نمی‌آید یا آن تیپ بازی کردن با شما هماهنگی ندارد. اولا می‌خواهم بدانم بازی کردن در این نقش برایتان خیلی سخت است، چون نتیجه کار این چنین به نظر می آید و دوما به اعتقاد خودتان چنین نقش‌هایی با نوع کار و ظاهر خودتان هم‌خوانی دارد؟
 
من در فیلم‌هایی مثل «دیگری» و «به آهستگی» هم به نظر منتقدان و هم افراد مختلف و از جمله داوران جشنواره که برای «دیگری» مرا کاندیدا کردند و برای «به آهستگی» به من جایزه دادند، نتیجه قابل قبولی به دست آوردم، اما به هرحال من کاری به این نظرها ندارم و از دیدگاه خودم می‌گویم که در این‌ها نتیجه کار برایم رضایت‌‌بخش بود و گفتم چقدر خوب است در این وادی‌ها قدم برداشتم.
 
من به این چشم به این کارها نگاه می‌کردم که باید به این حیطه بروم و در این زمینه قدم بردارم تا به نتیجه مطلوب برسم. در این مورد شاید دو جور نگاه وجود داشته باشد. گاهی اوقات نقد بازی‌ها از منظر یک کارشناس است که به درستی موضوع را می‌شناسد و گاه فضا به سمتی می‌رود که نوع خاصی از بازی مد می‌شود و مثلا بازی زیرپوستی مد می‌شود و هرکسی که بازی نمی‌کند می‌گویند زیرپوستی بازی می‌کند. الان نگاه منتقدان ما اکثراً این طور شده و هرکسی که بازی نکند می‌گویند عجب بازی کرده است.
 
من برای لر «دعوت» با آقای جعفری ‌جوزانی که خودشان لر ملایر هستند صحبت و تمرین کردم، اما واقعیت این است که آدم‌های آنان اصولا آدم‌های گل‌درشتی هستند. من هرچقدر هم سعی می‌کردم این را تلطیف کنم باز هم نمی‌توانستم نظر منتقدان را جلب کنم، چون وقتی آنان تعجب می‌کنند دقیقا همان ظاهری را می‌گیرند که من در فیلم شکل تلطیف‌شده آن را اجرا کردم و در نهایت منتقدان نمی‌توانستند بگویند چقدر لر زیرپوستی خوبی بازی کردی.
 
من خواستم به نقشم وفادار بمانم. الان شاید با تمرین و تلاش بیشتر بتوانم آن صحنه را نرم‌تر کنم،‌ اما باز هم معتقدم ۸۰ درصد نقش را درآوردم و به نظر خودم درست بود. مردم عادی هم بسیار ارتباط بازی می‌کردند،‌ اما از آنجا که در سینما بازی گل‌درشت و اغراق‌آمیز و چنین مواردی داریم ممکن است این ایراد را به من بگیرند که این نقش را خیلی گل درشت بازی کردم.
 
علاوه براینکه این اپیزود کوتاه شد و این پرش‌هایی را در فیلم به وجود آورد. اگر این اپیزود با سایر شخصیت‌های دیگر اپیزودها که لُر نبودند مقایسه نمی‌شد شاید این همه فالش نمی‌زد، اما در عین حال خوشحالم که مردم عادی این نقش را خیلی خیلی دوست داشتند. مثل نقش «وقتی همه خواب بودند» که آن را هم پسندیده بودند، گرچه خودم هم در آن نقش با وجود اینکه خیلی‌ها با آن ارتباط برقرار کردند، اما به لحاظ لهجه‌ام کاستی‌هایی احساس می‌کنم. نظر تهیه‌کننده و کارگردان در مورد میزان لهجه در «وقتی‌همه خواب بودند» متفاوت بود.
 
در مورد «می‌زاک» احساس می‌کردم کار بی‌ضرری است و در عین حال عاشق یک اسب شده بودم و می‌خواستم آن را بخرم. زمانی که این کار پیشنهاد شد در دو نقش شمالی بازی کرده بودم و به این فکر کردم که چطور آن را متفاوت از دو کار قبلی‌ام بازی کنم. صادقانه باید این را بگویم که «میزاک» را برای خریدن اسبی که دوست داشتم بخرم بازی کرد.آقای فروتن چرا در مقطعی که دوران اوج خود را سپری می‌کنید و تصمیم می‌گیرید مسیرتان را عوض کنید و وارد فضای دیگری شوید؟ سینما با شما به عنوان بازیگر بی‌وفایی می‌کند؟
 
نه، من نمی‌خواهم مسیرم را عوض کنم، من باز هم می‌خواهم دنبال دغدغه‌‌ها و عشق‌های خودم بروم، اما اینکه چه قدر آدم‌ وجود داشته باشد که نگاه ارزشی نسبت به آدم‌های سینما داشته باشد…
 
منظورتان از نگاه ارزشی چیست؟
یعنی رفتارهای ارزشمند وجود آدم‌ها را درک کنند و کارهایی را که به استقلال آدم‌ها کمک می‌کند بفهمند و آن را تشخیص دهند. من بازیگری‌ام که سر کار سعی می‌کنم وظایفم را به درستی انجام دهم. قرارداد می‌‌نویسم و تلاش می‌کنم سرصحنه با تمام نیرویی که دارم کارم را دست انجام دهم، اما خارج از این وظایفم سرسپرده کسی نیستم و در این همه سال تبریک و سر زدن به دفتر و چنین کارهایی را بلد نبودم و با خیلی از سینماگران ارتباط نزدیک و رفت‌وآمد نداشتم. و اینکه تا الان هم کار می‌کنم شاید خیلی عجیب باشد.همیشه این طور خواستم که اگر لیاقت و توانایی دارم مرا بخواند و سر کار بروم. الان چنین است که می‌پرسند فروتن چقدر می‌گیرد و نفر دیگر ارزان‌تر می‌گیرد و یا از خدا می‌خواهد در این فیلم بازی کند و شاید آن فرد ترجیح داده می‌شود.
 
من خیلی دوست دارم در کارهای خوب و کارهای فرهنگی و تاثیرگذار بازی کنم و باشم. همچنین علاقمند نیستم در کارهای خیلی از سینماگران مطرح فعلی به این دلیل که فضای فیلمشان ناامید‌کننده است و بعد از تماشای اثر خدا را شکر می‌کنیم که جای آن شخصیت‌ها نیستیم، بازی کنم. دوست دارم در فیلم‌هایی باشم که زندگی را برای مردمم امیدبخش‌تر و زیباتر جلوه دهد و تصویری در وجود آنان ته‌نشین شود که بگویند زندگی می‌تواند امیدبخش‌تر هم باشد.
 
من دوست دارم در این فیلم‌‌ها بازی کنم و امیدوارم به اندازه‌ای که صادق و قابل و لیاقت دارم فضایی هم باشد که بتوانم در آن کار کنم. اما حتی اگر روزی هم نباشم اتفاق خیلی مهمی نمی‌افتد. سینما به راه خودش ادامه می‌دهد و چیزی از سینمای ما کم نمی‌شود. جمله زیبایی از یک عارف سراغ دارم که می‌گوید هیچ‌گاه حقیقت نیاز به استدلال ندارد. بالاخره هر کار خوب و نیت خوب در این دنیا ثبت می‌شود حتی اگر نتیجه‌اش ظاهرا معلوم نشود.حتما زمانی بوده که دوست داشتید با کارگردانان سرشناسی کار کنید، اما از حرف‌ها و لحن شما این طور به نظر می‌آید که گویا دیگر این دغدغه را ندارید.
 
اتفاقاً هنوز هم دوست دارم با برخی کارگردانان کار کنم، اما خیلی چیزهای مهمتر از آن برایم هست. من در میانسالی هستم و این زمانی است که اولویت‌های زندگی مورد بازنگری قرار می‌گیرد و متوجه می‌شویم از چه چیزهای مهمی غافل بوده‌ایم. به این فکر می‌کنیم که روزی قرار است از اینجا بروم و این انرژی تبدیل به انرژی دیگری شود، دوست دارم در آن لحظه به چیزهایی که واقعا احساس کردم مهم بوده عمل کرده باشم، نه چیزهایی که سرگرمی بوده.
 
همه ما کار می‌کنیم تا با کار شرافتمندانه خوب به مردم خدمت کنیم و دینمان را به جامعه ادا کنیم،‌ اما چیزهای خیلی خیلی خیلی مهمتری در زندگی هست که فکر می‌کنم آن هم خودم است. پیدا کردن خودم و رشد کردن خودم. دوست دارم با اعتماد بمیرم.
 
 
جدیدترین مطالب سایت