قرار هست امشب شود طوس, مشهد
شود قبلهگاه غریبان مزارم
گرچه غریبی شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم
چـی اومد آقا سرت وای
کسی نشد یاورت واي
بمیرم آقا نبوده
کنار تـو خواهرت وای
صدای غربت تـو پیچید میون کوچهها
افتادی تو یاد حسین یاد داغ کربلا
کشیدی بیکسی امّا
سرت رو نینرفت آقا
غریب اقا
یا علی موسی الرضا کشتۀ نگاتم من
پا بذار روی چشمام بندۀ چشاتم من
توی رویا تو بیداری , هوای نوکرُ داری
حرمت ما رُ می یاری آقا
آقا می دونی که عمریه نوکرم
وعده دادی بیا آقا بالاسرم
ابری سیاه, چشم ترش را گرفته بود
زهری توان مختصرش را گرفته بود
معلوم بود از وَجَناتش که رفتنی هست
یعنی که رُخصت سفرش را گرفته بود
شکـستی با زهر کین آه
افتـادی روی زمین آه
نالۀ زدی مادرم واي
با نالۀ آتشین آه
جواب نالۀ جگر سوزتو کسـی نداد
تا وقتی کـه تـو حـجره بالا سـرت آومـد جواد
اگر چـه سـوخت دلـت اما
نـموند جسـمت بـه زیر پا
از این مصیبت هر دلی پر شرر شد
که ثامن الائمه پاره جگر شد
فاطمه گریان این غم عظمی
واویلا واویلا آه و واویلا
ای گل خشبو , یا ضامن آهو
غریب خراسان رضا جان
دریای رأفت حقیقت رحمت
نهایت ایمان رضا جان
کاش می شد ببخشی این گدا رو
این گدای زار و بینوا رو
این گدا کـه مثل تـو غریبه
هیچکس و نداره جز شـما رو
باز دوباره غرق درگناه اومدم پیشت امامرضا
تا کـه توبه از گناه کنم روبروی گنبدطلا
ای امید عالم
باز خرابه حالم
کفتر تـو هستم
کـه شکسته بالم
یا رضا نگام کن
دوست دارم همیشه این هوا رو
آسمون مشهد الرضا رو
دوستدارم خودت می دوني آقا
پرکشیدن کبوترا رو
باز بـه پات می افته یا رضا دونه دونه اشک خواهشم
دوست دارم منم یه روزی از خـادمـای صَحنِ تـو بشم
کاش مـن سـوا شم
تـو دل تـو جاشم
کاش یه روز بیاد و
خادم تـو باشم
زیارت مختصر امام رضا علیه السلام :
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اِمامَ الْهُدى وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقى وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَلى ما مَضى عَلَیْهِ آبآؤُکَ الطّاهِرُونَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلى هُدىً وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ اِلى باطِلٍ وَاَنَّکَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَاَدَّیْتَ الاَْمانَةَ فَجَزاکَ اللَّهُ عَنِ الاِْسْلامِ وَاَهْلِهِ خَیْرَ الْجَزآءِ اَتَیْتُکَ بِاَبى وَ اُمّى زآئراً عارِفاً بِحَقِّکَ مُوالِیاً لاَِوْلِیآئِکَ مُعادِیاً لاَِعْدآئِکَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّکَ
پس بچسبان خود رابه قبر و ببوس آن را و بگذار دو طرف روى خودرا بر ان پس بگرد به جانب سر و بگو:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْهادى وَالْوَلِىُّ الْمُرْشِدُ اَبْرَءُ اِلَى اللَّهِ مِنْ اَعْدآئِکَ وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ بِوِلایَتِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
سلام بر تو اى ولى «و نماینده » خدا و فرزند ولى او سلام بر تو اى حجت خدا و فرزند حجت او سلام برتو اى پیشواى هدایت و رشته محکم حق ؛ و رحمت خدا و برکاتش نیز بر تو باد گواهى دهم که تو به همان راهى رفتى که پدران پاکت بدان راه رفتند درودهاى خدا بر ایشان باد اختیار نکردى کورى «گمراهى »
را بر هدایت و تمایل نگشتى از حق بسوى باطل و تو براستى خیرخواهى کردى براى خدا و پیامبرش و پرداختى امانت را پس خداوند پاداشت دهد از دین اسلام و مسلمانان به برترین حقوق ؛ آمده ام پدرم و مادرم به فدایت به درگاه تو براى زیارت با معرفت به حق تو و دوستدارم دوستانت را و دشمنم با دشمنانت پس شفاعت کن از من در نزد پروردگارت
سلام بر تو اى مولا و سرور من اى فرزند رسول خدا و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد گواهى دهم که توئى امام راهنما و سرپرست با رشد و هدایت بیزارى جویم بدرگاه خداوند از دشمنانت و تقرب جویم بدرگاه خدا بوسیله دوستى تو سلام خدا و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد
یا رضا نگام کن
خوب میدونی حال این دلا رو
خوب میدونی حال عاشقا رو
خوب می دوني کـه ندیدیم آقا
خیلی وقته صحن کربلا رو
قلـبم و بـه تـو گره زدم تا کـه باز بـه مـن عـطا بدی
مثل هردفه امام رضا یه بـرات کربلا بدي
عاشـق و اسیرم
بینـگات می میرم
کربلامو آقا
تا ندی نمیرم
اومدم خدا خدا کنم مـن
یا رضا رضا رضا کنم مــــــن
اومدم کنار تـو با گریه
باز برا ظهور دعا کنم من
کاش مي شد بـه عمه زینبت این روزا کنی سفارشم
تا منـم مثه مدافعا توي سوریه شهید بشم
تـو همین زیارت
کاش بدی لیـاقت
تا بگیرم از تـو
نامۀ شهادت
یا غریب الغربا
تنها میان خانه با حـالي خرابم
خونین جـگر از زهر کین در التهابم
دردی تمـام پیکرم در بر گرفته
می پیچم ومی نـالم ودر اضـطرابم
بر روی خـاک افتاده و مينالم از درد
منهم چو جد اطـهر خود بو ترابم
زهری کـه مامون داده آتـش بر دلم زد
سوزد دل ولب تشنۀ یک جرعه آبم
دور از مدینه درغریبي میدهم جان
سـوی عـدم بییار ویاور درشتابم
دلتنگ خویـشانم در این وادی غـربت
نام جوادم اینزمان باشـد خـطابم
سر را بروی زانـوي او می گذارم
او التیامی هـست برقلب کبابم
هستم رضا یعني کـه راضی برقضایم
درراه حق گشته شهادت انتخابم
شکرخدا می نوشم از جامِ شهادت
سرمست وصل از لذت این شرب نابم
نقاره می زنند چـه شوري به پا شده
عمری دلم مریض امام رضا شده
پابوس شاه طوس میاید مسلماً
جاماندهای کـه تشنۀ کرببلا شده
حتّی برای گبر و مسیحي و ارمنی
سلطانِ طوس ملجا و دار و شفا شده
فولادهای پنجرۀ فولاد از شـما
ارزش گرفته برتر از هرطلا شده
تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو میشود
شیر هم در پای چشمان تو آهو میشود
نیست فرقی بین رب و عبدِ عین رب شده
گاه ذکرم یا رضا و گاه یا هو می شود
ای عاشقان وجود امام رئوف تان
این روزها بـه زهر جفا مبتلا شده
تعیین مرگ و زندگي عالم وجود
وابسته برگذاشتن یک عبا شده
شهادتِ امام رضا «ع» تسلیت باد
رطوبت رطوبت کنار حجره دربسته می رسید
تدریجی به قتلگاه خودش خسته می رسید
مثل شخص مار گزیده به پیچ و تاب
فریاد یا جواد چه پیوسته می رسید
کوثر اشک من از ساغر و پیمانهٔ توست
دل آتشزدهام, شمع عزاخانه تـوست
جگر سوخته, خاکستر پروانه تـوست
شعلههای دلم از آه غریبـانه تـوست
شهادت امام رضا
کار تو, همه مهر و وفا بود, رضا جان
حقوق تو, کی زهر جفا بود, رضا جان
ان لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصوم? مظلومه, کجا بود رضا جان
با زمین خوردنت امروز زمین خورد زمین
آسمان خورد زمین عرش برین خورد زمین
وسط کوچه همینکه بدنت لرزه گرفت
ناگهان بال و پر روح الامین خورد زمین
زهر کاری شده و شعله به پيکر اُفتاد
لاله ای خشک شد و سوخت و پرپر اُفتاد
چقدر سخت شده تا که به حُجره برسد
تا در منزلِ خود رفت و مکرر اُفتاد
خادمت پشت در کاخ خبر میـــخواهد
از شب مبهم این فتنه سحر میـــخواهد
کاش ان خوشه مسموم زبانش میگفت:
لب شیرین تو انگور مگر میـــخواهد؟
با زمین خوردنت امروز زمین خورد زمین
آسمان خورد زمین عرش برین خورد زمین
وسط کوچه همینکه بدنت لرزه گرفت
ناگهان بال و پر روح الامین خورد زمین
بر آه آهِ من جگر سخت خاره سوخت
بر وای وای من دل سنگ ستاره سوخت
همچمون کبوتران ز عطش بال میزنم
لب تشنه ام ,دلم ,جگر پاره پاره سوخت
كیم من بنده ی دربار سلطان ِ خراسانم
تعجب نیست در این بندگی خوانند سلطانم
نهادم از خوشبختی دست در دامن مولایی
كه تاج سلطنت در كوی او ریزد زدامانم
ندارم باك از محشر, ندارم باك از میزان
كه كامل با تولای رضا گردیده ایمانم
قامت سرو در ان کوچه بهم ریخته بود
زهر انگار ز سر تا به قدم ریخته بود
هر قدم, زیر لبش نالهٔ یا زهرا داشت
رنج ها بود که بر زانوی خَم ریخته بود
آمد از راه و کشیده هست عبا رابه سرش
وای از سینۀ سوزان و دل شعله ورش
همچو شمعی که بسوزد ز شرر آب شود
آب کرد آتش ان زهر ز پا تا به سرش
حجره اش بسکه غم انگیز و ملال آور بود
گرد غم بود که می ریخت ز دیوار و درش