متن و عکس زیبا درباره پدر و مادر و عکس پروفایل زیبا برای تشکر از پدر و مادر را در اینجا مشاهده نمایید. از این عکس ها و متن همچنین میتوانید در روز پدر و روز مادر نیز برای تشکر از پدر و مادر از این عکسهای و متن های زیبا استفاده نمایید.
قدر پدر و مادر ها را بدانید و تا می توانید به پدر و مادر نیکی کنید. از دعای پدر و مادر مطمین باشید در زندگی خیر و برکت نصیب شما خواهد شد.
بـه سلامتی مادر و پدرم
کـه هزار بار ترک برداشتن
و یکبـار دم از شکست نـزدن
کهنه را پـوشیدن
و ذوق لباس نـو را به مـن بخشیـدن
غـرورم را خریـدن
و یکبـار مغـرورم نگشتن
پـرواز یـادم دادن
و پـریدنـم را نگریـستن
پـــدر و مادر مهربانم
مـن از شـما مـن شدم
هستیم از هسـتی شـماست
دستانم را بگیرید که بزرگ کودکتان هنوز غرق درنیاز بـه شماست
برای مشاهده مقالات بیشتر و جدیدتر درباره پدر میتوانید به مقاله جملات احساسی تشکر از پدر مراجعه نمایید.
تـو 10 سالگی
مامان ، بابا عاشقتونم
تـو 15 سالگی
ولم کنین
تـو 20 سالگی
مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم
تـو 25 سالگی
باید از این خونه بزنم بیرون
تـو 30 سالگی
حق با شـما بود
تـو 35 سالگی
میخوام برم خونه پدر و مادرم
تـو 40 سالگی
نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم
تـو هفـتاد سالگی
من حاضرم همه ی ي زندگـیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن
بیایـد ازهمین حالا قدر پدرو مادرامـونو بدونیم
از اعماق وجودم اعتـقاد دارم کـه هرروز، روز توست
داشتـم با پدرم جدول حل میکردم
گفتم: نوشته دوست، عشق، محبت و چهار حرفیه
اتفاقا دو حرف اولشـم در اومده
یعنی ب و الف
یه دفعـه پدرم گفت فهمیـدم عزیزم میشه بابا
با این کـه میدونستـم بابا میشه
ولی بهـش گفتم نه اشتباهه
گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودی شم درمیاد
تـو چشـمام اشـک جمـع شده بود کـه گفتم
میدونم میشه بابا ولی اینجا نوشته چهار حرفی
ولـی تـو که حرف نداری
یادش بخیر
وقتـی مریض میشدیم و دکتر ازمون میپرسید
بیـماریت چیه؟
منتظر مادرمـون میشدیم
همیشه جـواب دادن رو بـه اون میسپردیم
چرا کـه می دونستیم
مادر همـون احساسی رو داره کـه مـا داریـم
حتّي از خودمون بیشتر
دردمون رو احساس میکرد
سلامتی همه ی ي مادرهاي مهربان و دلسوز
مـادری نـاراحت کنار پسـرش نشسته بود
پسر بـه مادرش گفت
تـو دومیـن زن زیبایی هستی کـه تـو عمرم دیدم
مـادر پرسید
پس اولی کیست؟
پسـر جواب داد
خود تـو وقتـی کـه لبـخند می زني
در رفاقت
تنها مادرم برنده شد
چون شیری کـه بـه مـن داد
پس نگرفت
بیمحبت مادر
یک قنات بیآبم
مثل راه بیمقصد
مثل عکس بیقابم
بیمحبت مادر
از شکوفهها دورم
یک کبوتر بیبال
یک چراغ بینورم
بیمحبت مادر
چون لبـان بيلبخند
ساکتم وغمگینم
مثل بـلبـلی دربند
بيمحبت مادر
در دلم صفایی نیست
از بهار درقلبـم
هیچ ردپایی نیست
حواسمان باشد
حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد
حواسمان به ترشدن های گاه و بیگاه چشم های کم سو و دلتنگی شان باشد
حواسمان باشد که آنها خیلی زود پیر میشوند
حواسمان باشد خیلی زودتر از آن چه فکرش را میکنیم از کنارمان میروند
حواسمان باشد به دلگیری غروبهای تنهایی شان
حواسمان باشد که آن ها تمامِ عمر حواسشان به ما بوده
به آرام قد کشیدنمان بوده , به نیازها ونازهایمان بوده
آنها یک روز آنقدر پیر میشوند که حتی اسمهایمان را هم فراموش میکنند
حواسمان به گرانترین و بی همتاترین عشقهای زندگیمان
به ‘بابا’ به ‘مامان’ ها خیلی باشد
خیلی لطفا
خونه ي بابا
همون جاییه که کلیدش رو هیچکس نمیتونه ازت بگیره
همون جاییکه چه ساعت 3 صبح بیای چه ساعت 3 عصر از آمدنت خوشحال میشوند
درش 24 ساعت شبانه روز برای تو باز است
همون جاییکه وقتی میگویند دلتنگ اند, واقعا دلتنگ اند
همون جاییکه سر یخچالش میروی و هرچی میخواهی میخوری.
همون جاییکه حتی اگر هوس کمیاب ترین خوراکی ها را هم کنی برایت می آورند.
همون جاییکه همه ی ي ي دعوایت میکنن و غر میزنند تا غذایت را تا اتمام بخوری.
همون جاییکه گل وگیاه هایش به طرز عجیبی رشد میکنند.
آن جا قندهایش شیرین تر است
نمک هایش شور تر است
پرتغال هایش مزه ي پرتغال میدهند
غذاهایش خوشمزه تر است
آنجا کوفته ها و کتلت ها وا نمیروند
حتی عدس پلو با آن قیافه ي مسخره اش مزه ي بهشت میدهد
آنجا بالشت ها نرم ترند..
پتوها گرم ترند
آنجا خواب به عمق جان آدم میچسبد
آنجا پر از امنیت و آرامش است
آنجا بابا و مامان دارد
خدایا خودت حفظشون کن
جمله جذاب برای پدر و مادر
دختری مادرش ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ
مادر ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ, نمی توانست ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ,
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ زن ﭘﯿﺮ را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ,
ﻭ دختر ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ ودر عوض غذا را به دهانِ مادر میگذاشت,
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ مادر ﻏﺬﺍیش ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ, دختر ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ مادر ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ,
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ, سر و وضعش را مرتب کرد ﻭ عینکش ﺭﺍ تميز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ,
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩِ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ, ﻭ آنان را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ
دختر ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ مادر ﺭﺍﻫﯽ
ﺩﺭبِ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ.
ﺩﺭ این هنگام خانم پیری ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ;
دخترخانم ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمی کني ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟
دختر ﭘﺎﺳﺦ داﺩ; خیر خانم***فكر نميكنم ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ گذﺍﺷﺘﻪ باشم.
ﺁﻥ زن ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ ;
ﺑﻠﻪ, دخترم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ
ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ دخترﺍﻥ
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪٔ مادرﺍﻥ
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ
کاش سوره ای به نام ‘مادر’ بود که آن گونه اولیه میشد;
قسم بر بوی دستانت, که بوی خانه و آشپزخانه میدهد
و قسم بر چشمان همه ی ي ي وقت نگرانت
قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ي کوه را لرزاند
و قسم بر غربتت,
که
بهشتِ زیر پایت, گوارای وجودت
«زنده باد همه ی ي ي يِ مادران در قید حیات و خوشحال باد روح تمامیِ مادران عزیز سفر کرده»
خاک زیر پاتم مادر