اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس روز مهندس 5 ماه اسفند

 

روز مهندس بر شما بهترین و مناسبترین
جانشین پت و مت مبارک !

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

به سلامتی تمام کسانی که مهندسی را درک کردند، به سلامتی تمام کسانی که پلی ساختند از انتهای بن بست کوچه ي رفاه تا بیکران، به سلامتی تمام کسانی که خودرا شبانه روز وقف کردند تا همگان شبانه روزی روشن داشته باشند، به سلامتی تمام کسانی که لذتش را فهمیدند نه آنان که تنها به نامش خوانده شدند…

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

متن تبریک روز مهندس 5 اسفند

 

شکوفایی تمدن بشر، برآیند ایده هاي مهندسین تلاشگر است.
پنجم اسفند روز مهندس بر جنابعالی مبارک

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

راز یک زندگی زیبا دراین است که
امروز با “خدا” گام برداری و برای فردا به او اعتماد کنی.
مهندس، روزت مبارک!

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

سعی کنید هر موفقیتی کسب می کنید ازآن لذت ببرید ولی به آن راضی نشوید.
روز مهندس بر مهندسین عزیز هم میهنی مبارک

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

تولد خواجه نصیرالدین طوسی

 

من که فسفر به مغزم نرسید و مهندس نشدم اما این روز رو به همه ی مهندسین تبریک میگم!!

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

به امید روزی که مهندسان عزیزمان از شغلهای کاذب و کنج هاي خانه رهایی یابند و به تعلقات خود بازگردند

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

خدا به دادت برسه مهندس!
ریاضی که مسلط شدي و سر از دو دوتا چهارتا در آوردی خیلی کارت سخته!
خلاصه روزت مبارک مهندس!

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

پیامک تبریک روز مهندس

 

دو راه برای خانم مهندس شدن هست : ۱» اینقدر درس بخونی تا خانم مهندس شی… ۲» یا این‌که یه شوهر مهندس پیدا کنی

 

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس خنده دار تبریک روز مهندس

 

وسط یک شهر یه چاهی بوده، ‌هی ملت می‌افتادن توش،‌زخم و زیلی می‌شدن. میان تو شهرداری یک جلسه برگذار می‌کنن که واسه این مشکل یک راه حلی پیدا کنن. یکی از مهندسا پا میشه میگه: یافتم! ما یک آمبولانس میگذاریم بغل این چاه، ‌هرکی افتاد توش رو سریع ببره بیمارستان. ملت همه ی هورا می‌کشن..آفرین! ایول! دمت گرم! یک مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق که همتون نفهمید!

 

آخه اینم شد راه حل؟! ملت میگن، خوب تو میگی چی‌کار کنیم؟ یارو میگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بیمارستان، که بدبخت جون داده. ما باید یک بیمارستان کنار این چاه بسازیم، که همه ی بهش سریع دسترسی داشته باشن!

 

ملت دیگه خیلی حال می‌کنن، کف میزنن سوت می‌کشن، که ایول بابا تو چه مخی داری! یهو یه مهندس دیگه پا میشه میگه: آخه این شد راه حل؟! این همه ی خرج کنیم یک بیمارستان بسازیم کنار چاه که چی بشه؟ مردم تعجب می‌کنن،‌میگن: خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا این‌که واضحه، ما این چاهو پر می کنیم، میریم نزدیک یک بیمارستان یک چاه میزنیم!

 

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس خنده دار تبریک روز مهندس

 

مهندسه می ره معدن بقی اش برا بعدن!!!

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

تبریک روز مهندس

 

دنیا آن‌قدر وسیع هست که برای همه ی مخلوقات جایی باشد؛
پس بجای آن‌که جای کسی را بگیریم، تلاش کنیم جای واقعی خودرا بیابیم.
“پروفسور حسابی”

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

روز مهندس بر همه ی آنانکه مهندس وجود خویشند خجسته باد

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

تا مهندس نباشی و لذت مقاومت مصالح ۱و۲ ٬ استاتیک و از همه ی مهم تر ریاضی۱ پاس کردن را نچشیده باشی!٬ هیجان و احساس غرور زائدالوصف ناشی از خواندن این اس ام اس را در نمی‌یابی!

 

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

برای مهندسین بن بستی وجود ندارد
آنان یا راهی را خواهند یافت
یا راهی را خواهند ساخت
یا در کل منکر هر راهی میشوند
روز مهندس گرامی باد

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

مهندس بعد از این ! واحد پاس نکن ! کلاس دو در کن !
استاد مسخره کن ! خلاصه دانشجوی نمونه ! روزت مبارک .

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس جدید تبریک روز مهندس

 

گالیله گفته :”بنای هستی بر مبنای هندسه است.” روز مهندس مبارک

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

بیل و کلنگ و کاردک / سیمان و سنگ و آهک
آسفالت گرم و غلتک / روز شما مبارک

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

دست هایي که میسازند مقدسترند از لب هایي که دعا می‌خوانند
«کوروش کبیر»
روز مهندس مبارک

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

 

گفتگو شغلی یک مهندس
در پایان گفتگو شغلی برای استخدام در شرکتی، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر پرسید:
« برای شروع کار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»
مهندس گفت: «حدود ۷۵۰۰۰ دلار درسال، بسته به این‌که چه مزایایی داده شود.»
مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره ۵ هفته تعطیلی، ۱۴ روز
تعطیلی با حقوق، بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالا چیست؟»
مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی می کنید؟ »
مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع کردی ! »

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اس ام اس تبریک روز مهندس

 

هرموقع که از این خراب شده فارغ التحصیل شدي ، اون موقع این روز رو بهت تبریک میگم …

 

حتما بخوانید :

اس ام اس های جدید و باحال تبریک روز مهندس

جدیدترین پیامک های فان و خنده دار برای روز مهندس

کاریکاتورهای طنز ویژه روز مهندس

 

زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

محمد بن حسن جهرودی طوسی مشهور به خواجه نصیر الدین طوسی در تاریخ ۱۵ جمادی الاول سال ۵۹۸ هجری قمری در طوس ولادت یافته است. او به تحصیل دانش علاقه زیادی داشت و از دوران جوانی در علوم ریاضی و نجوم و حکمت سرآمد شد و از دانشمندان مشهور زمان خود گردید. طوسی یکی از سرشناس ترین و با نفوذترین چهره هاي تاریخ اسلامی است.

 

به گزارش تالاب علوم دینی و علوم عملی را زیر نظر پدرش و منطق و حکمت را نزد خالویش بابا افضل ایوبی کاشانی آموخت. تحصیلاتش را در نیشابور به پایان رسانید ودر آنجا بعنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت. خواجه نصیر الدین طوسی را دسته اي از دانشوران خاتم فلاسفه و گروهی وی را عقل حادی عشر «یازدهم» نام نهاده اند.

 

علامه حلی که یکی از شاگردان خواجه نصیر الدین طوسی میباشد درباره استادش چنین مینویسد: خواجه نصیر الدین طوسی افضل عصر ما بودو از علوم عقلیه و نقلیه مصنفات بسیار داشت. او اشرف کسانی است که ما انها را درک کرده ایم. خدا نورانی کند ضریح وی را.

 

در خدمت او الهیات، شفای ابن سینا و تذکره اي در هیئت راکه از تألیفات خود آن بزرگوار است قرائت کردم. پس وی را اجل مختوم دریافت و خدای روح وی را مقدس کناد. نصیرالدین زمانی پیش از سال ۶۱۱ در مقابل پیشروی مغولان به یکی از قلعه هاي ناصرالدین محتشم فرمانروای اسماعیلی پناه برد. اینکار به وی امکان داد که عده اي از آثار مهم اخلاقی، منطقی، فلسفی و ریاضی خود از جمله مشهورترین کتابش «اخلاق ناصری» رابه رشته تحریر درآورد.

 

وقتی که هولاکو به فرمانروایی اسماعیلیان درسال ۶۳۵ پایان داد طوسی را در خدمت خود نگاه داشت و به او اجازه داد که رصدخانه بزرگی در مراغه احداث کند که شروع آن از سال ۶۳۸ بود. برای کمک به رصد خانه علاوه کمکهای مالی دولت اوقاف سراسر کشور نیز در اختیار خواجه گذارده شده بود که از عشر «یک دهم» آن جهت امر رصدخانه و خرید وسایل و اسباب و آلات و کتب استفاده می نمود در نزدیکی رصد خانه کتابخانه بزرگی ساخته شده بود که درحدود چهارصد هزار جلد کتب نفیس جهت استفاده دانشمندان و فضلا قرار داده بود که از بغداد و شام و بیروت و الجزیره بدست آورده بودند در جوار رصدخانه یک سرای عالی برای خواجه و جماعت منجمین ساخته بودند و مدرسه علمیه اي جهت استفاده طلاب دانشجویان.

 

این کارها مدت ۱۳ سال به طول انجامید تا این‌که ایلخان هلاکوی مغولی درسال ۶۶۳ درگذشت. لیکن خواجه تا آخرین دقایق عمر خود اجازه نداد که خللی در کار آنجا رخ دهد و کوشش بسیار نمود که آن رصد خانه و کتابخانه از بین نرود.

 

قسمت اعظم ۱۵۰ رساله و نامه هاي طوسی به زبان عربی نوشته شده است. وسعت معلومات و نفوذ او با ابن سینا قابل قیاس است جز آنکه ابن سینا دکتر بهتری بودو طوسی ریاضیدان برتری. از پنج کتابی که در زمینه منطق نوشته شده است اساس الاقتباس از همه ی مهمتر است. در ریاضیات تحریرهایی بر آثار آوتولوکوس، آرستاخوس، اقلیدس، آپولونیوس، ارشمیدس، هوپسیکلس، تئودوسیوس منلائوس و بطلمیوس نوشت. از جمله مهمترین آثار اصیل وی در حساب هندسه و مثلثات جوامع الحساب بالتخت و التراب، رساله الشافیه و اثر معروفش کتاب شکل القطاع است که به نوشته هاي رگیومونتانوس اثر گذارده است.

 

مشهور ترین آثار نجومی وی زیج ایلخانی که درسال ۶۵۰ نوشته شده میباشد و همچنین تذکره فی علم الهیئه است. کتاب تنسوق نامه و کتابهایی در زمینه اختر بینی نیز نوشته است. احتمالاً برجسته ترین کار طوسی در ریاضیات در زمینه مثلثات بوده است در کشف القناع عن اسرار شکل القطاع، وی اولین کسی بود که مثلثات را بدون توسل به قضیه منلائوس یا نجوم توسعه بخشید و هم او بود که برای اولین بار قضیه جیوب را، که رویداد برجسته اي در تاریخ ریاضیات است به روشنی بیان کرد. در نجوم تذکره فی علم الهیئه وی شاید کاملترین نقد بر نجوم بطلمیوسی در قرون وسطی و معرف تنها الگوی ریاضی جدید حرکات سیارات است که در نجوم قرون وسطی نوشته شده است.

 

این کتاب به احتمال زیاد از راه نوشته هاي منجمان بیزانسی به کوپرنیک اثر گذاشته است و همراه با کار شاگردان طوسی متضمن تمام تازه هاي نجومی کوپرنیکی است به استثنای فرضیه خورشید مرکزی آن. نصیر الدین طوسی با این‌که سرو کارش بیشتر در سیاست و اجتماع بوده روشن ترین راه راکه برای رسیدن به جهان جاودانی نشان می دهد دیانت است.

 

گرچه در تمام توشته هاي خود دم از استقلال و معرفت میزند اما آشکارا می گوید دانش تنها از ایمان و دین حاصل می شود و حقیقت دانش را دین میداند که تسلی بخش جانها و روان بخش کالبدهای افسرده است. طوسی بیشتر بعنوان منجم مشهور است و رصدخانه وی یک مؤسسه علمی در تاریخ علم به شمار میرود. کتاب تنسوق نامه او از لحاظ موضوع فقط در مقایسه با مشابهش یعنی کتاب بیرونی «کتاب الجماهر فی معرفت الجواهر» در درجه دوم اهمیت قرار دارد. طوسی یکی از پیشروترین فلاسفه اسلامی است که تعیمات مشّائی ابن سینا را پس ازآن که در طول دو سده در محاق «کلام» قرار گرفته بودند احیاء کرد. او مظهر اولین مرحله ترکیب تدریجی مکتبهای مشّائی و اشراقی است.

 

اخلاق ناصری وی رایجترین کتاب اخلاقی بین مسلمانان هند و ایران بوده است. تجرید العقاید او در کلام مبنای الهیات اصولی شیعه دوازده امامی است. طوسی احتمالاً بیش از هر فرد دیگر مایه احیای علوم اسلامی بوده است. گروهی خواجه را برهم زننده وحدت دو ملت عربی و اسلامی می پندارند و می گویند به دست او وحدت عربی در آن زمان پاشیده شد. در حقیقت خواجه دراین باب گناهی نداشت و اگر لیاقت خواجه پس ازآن همه ی وقایع و خون ریزی به داد مسلمانان نرسیده بود جهان اسلامی امروز چه وضعیتی داشت؟ درسال ۶۷۲ هجری قمری نصیر الدین طوسی با جمعی از شاگردان خود به بغداد رفت که بقایای کتابهای غارت رفته را گرد آوری و به مراغه بازگرداند اما اجل مهلتش نداد ودر تاریخ ۱۸ ذی الحجه سال ۶۷۲ هجری قمری در کاظمین نزدیک بغداد دار فانی را وداع گفت. نصیر الدین طوسی ستاره درخشانی بود که در افق تاریک مغول درخشید ودر هر شهری که پاگذارد آنجا رابه نور حکمت و دانش و اخلاق روشن ساخت ودر آن دوره تاریک وجود چنین دانشمندی مایه اعجاب و اعجاز بود.

 

اساتید

خواجه نصیر الدین از محضر اساتیدی که از محضرشان بهره مند گردیده است عبارتند از:

1- از محضر دایى بزرگوارش «نور الدیـن على بـن محمد شیعى» .

2- از محضر ریاضى دان مشهور آن زمان «محمد حاسب» کسب فیض نموده است.

3- آخرین استادى که خواجه در طوس پیش او تلمذ نمود «عبدالله بن حمزه» دایى پدرش بوده است.

 

4- درس خارج فقه و حدیث و رجال را در محضر امام سراج الدین کسب علم نمود.

5- فرید الدین داماد نیشابورى دانشمند بزرگ آن عصر بود که خواجه در حضور این استاد اشارات ابن سینا را آموخت.

6- کتاب قانون ابن سینا را از قطب الدین فرا گرفته ودر نهایت از محضر عارف نامـور شیخ عطار نیشابورى بهره مند گردید.

 

7- ابو السادات اسعد بن عبد القادر.

8- خواجه نصیر علـم فقه را از محضـر «معین الدین سالم» فرا گرفته است.

9- در شهر موصل از محضر «کمال الدین موصلى» نجوم و ریاضى را آموخت.

 

شاگردان

شاگردان تعداد زیادی از محضر خواجه کسب علم نموده اند که مشهور ترین آنان را می توان: علامه حلی و ابن فوطى یکى از شاگردان حنبلى مذهب را نام برد.

 

گفتار بزرگان

علامه حلى از شاگردان بر جسته خواجه که از بزرگ ترین علماى مذهب تشیع است درباره خصوصیات اخلاقى استادش مى گوید: خواجه بزرگوار در علوم عقلى و نقلى تصنیفات بسیار دارد ودر علوم اسلامى بر طریقه مذهب شیعه کتابها نوشت او شریف ترین دانشمندى بود که من در عمرم دیدم. «ابن فوطى» یکى از شاگردان حنبلى مذهب خواجه نصیر در خصوص اخلاق استادش مـى نـویسد :

 

خواجه مردى فاضل و کریم الاخلاق و نیکو سیرت و فروتن بودو هیچگاه از تقاضای کسى دل تنگ نمى شد و حاجتمندى را رد نمى کرد و برخورد او با همه ی با خوش رویى بـود. «ابن شاکر» یکى دیگر از مورخان اهل بیت است که اخلاق خواجه را چنین توصیف مى کند: خواجه بسیار نیکو صـورت، خوش رو، کریم، سخى، بردبار، خوش رفت و آمد، زیرک و با فراست بـود و یکى از سیاستمداران روزگار به شمار مى رفت. «جرجى زیدان» درباره خواجه چنین مى نویسد:

 

علم و حکمت به دست این ایرانى در دورترین نقطه هاى بلاد مغول رفت تو گویى نور تابان بود در تیره شامى.

 

برو کلمن آلمانى در کتاب تاریخ ادبیات راجع به قرن هفتم مى نویسد: مشهورترین علما و مؤلفین این عصر مطلقا و بی شک نصیر الدین طوسى است. در کتاب تحفه الاحباب محدث قمى، صاحب مفاتیح الجنان، در مورد خواجه نصیر مى نویسد : نصیر المله و الدین، پادشاه الحکماء و المتکلمین، فخر الشیعه و حجة الفرقه الناجیه استاد البشر و العقل الحادى عشر.

 

خصوصیات اخلاقی

خواجه را نمى توان یک دانشمند محصور در قلم و کتاب به شمار آورد او هرگز زندگى خویش را در مفاهیـم و واژه ها خلاصه نکرد آنجا که پاى اخلاق و انسانیت به میان می آمد، او ارزشهاى الهى و اسلامى را بر همه ی چیز ترجیح مى داد خواجه از زندان نفس و خود خواهى رها گشته بـود زندانى که با علم و دانش نتوان ازآن بیرون آمد بلکه رهایى ازآن ایمان به خداوند متعال و تقـوا و عمل صالح لازم دارد باوجود این‌که بیش از هفت قرن از عصر خواجه مى گذرد ولى هنوز سخن او، رفتار او و دانش او، زینت بخش مجالس و محافل اهل علم و دانش مى باشد.

 

فعالیت

چندى از فتح بغداد نگذشته بود، که هلاکو خواجه رابه ساختن رصد خانه تشویق کرد هلاکو کلیه موقوفات رابه خواجه واگذار کرد تا 110 آن ها رابه مصـرف رصد خانه برساند. خـواجه به امر هلاکـو، مشاهیر، حکما و منجمان رابه مراغه احضار کرد رصد خانه مراغه درسال 656 هـ. ق، آغاز ودر سال 672 هـ. ق، به پایان رسید دراین رصد خانه از ابزار نجومى که از قلعه الموت و بغداد آورده بودند استفاده گردید خواجه توانست کتابخانه عظیمى در آنجا تأسیس کند تعداد کتب آنرا بالغ بر چهار صد هزار جلد نوشته اند.

 

دوران بازگشت به میهن

خواجه در بین راه بازگشت به میهن از شهرهاى مختلف عبور کرد و به نیشابور رسید، نیشابور در آن زمان چند بار مورد هجوم قرار گرفته بودو شهر در دست مغولان بود. خواجه بعد از نیشابور بطرف طوس زادگاه خویش ادامه مسیر داد و از آنجا خود رابه قاین رساند تا بعد از سال ها به دیدار مادر و خواهرش موفق شود مدتى در قاین اقامت کرده و به تقاضاى اهل شهر امام جماعت مسجد شهر را قبول و به مسائل دینى مردم رسیدگى کرد و اطلاعاتى نیز درباره قوم مغول به دست آورد.

 

خواجه درسال 628 هـ ق، در شهر قاین با دختر فخر الدین نقاش پیمان زناشویى بست و به این ترتیب دوره اى دیگر از زندگى پر فراز و نشیب خواجه آغاز گردید. بعد از چند ماه سکونت در شهر قاین از طرف محتشم قهستان به نام ناصر الدین که مردى فاضل و کریم و دوست دار فلاسفه بـود دعوت به قلعه شد او به اتفاق همسرش به قلعه اسماعیلیان رهسپار گردید.

 

قلعه هاى اسماعیلیه بهترین و محکم ترین مکان در برابر حمله مغولها بود. دراین مدت که خواجه نصیر در قلعه قهستان بود بسیار مورد احترام و تکریم قرار مى گرفت و آزادانه به شهر قاین رفت و آمد داشته و به امور مردم رسیدگى مى نمود در همین زمان بود که به در خواست میزبان کتاب «طهاره الاعراق» ابـن مسکویه را از عربى به فارسى ترجمه کرد و نام آنرا اخلاق ناصرى «به نام میزبان خود» نهاد.

 

خواجه نصیر حدود 26 سال در قلعه هاى اسماعیلیه به سر برد ودر این مدت دست به تألیف و تحریر کتابهاى متعددى زد از جمله شرح اشارات ابـن سینا، اخلاق ناصرى، رساله معینیه، مطلوب المومنین، روضه القلوب، رساله تولى و تبرى و … خواجه در ایـن دوره از زندگانى پر ماجراى خویش از کتابخانه هاى غنى اسماعیلیان بهره ها برد و بعلت نبـوغ فکرى و دانش و آلایـش مشهور و سرشناس گشت.

 

مغول بیشتر ممالک اسلامى رابه اطاعت خود در آورده بود ولى اسماعیلیه و بنى عباس هنوز در قدرت بودند در حالى که سران مغول در فکر یـورش به بغداد، مقر بنى عباس، بـودند اسماعیلیه ستم و ستم را از حد گذرانده و فساد آن قدر شدت پیدا کرده بود که کسى طاقت نداشت تا جایى که قاضى شمس الدیـن قزوینى که عالم و مورد اعتماد مردم قزوین بود از ستم فزون از حد اسماعیلیه به «قا آن» نـوه چنگیز خان شکایت بـرده و طلب کمک نمـود تا این‌که «قا آن» برادر کوچک خـود هلاکو خان را مأمـور سر کـوبى قلعه هاى اسماعیلیه کرد.

 

هلاکو خان درسال 651 هـ ق، بـا 12000 نفر روانه قهستان شد نماینده اى پیش «ناصر الدین» گسیل داشته و وی را به قبول اطاعت از خود فرمان داد ناصر الدین که دراین زمان پیر و ناتوان شده بود به نزد هلاکو رفت و تسلیم گردید هلاکو هم وی را ارجمند شمرد و به حکومت شهر تون «فردوس کنونى» فرستاد با تسلیم شدن ناصر الدین عملا شکستى در جبهه اسماعلیه رخ داد و مغولان قلعه ها را یکى پس از دیگرى تسخیر کردند.

 

خواجه نصیر با اطلاع از این جریان دانست که هلاکو مرد خونریزى نیست چون که ناصر الدین را دولت دیگر بخشیده سپس هلاکو دو نماینده نزد «خورشاه» فرستاد و وی را به تسلیم شـدن خواند، خورشاه با مشورت و صلاح دید خواجه حاضر به قبول اطاعت شد خواجه مذاکراتى با هلاکو داشت و ضمن آن گفت پادشاه نباید از قلعه ها نگران باشد چونکه دلایل نجومى چنان نشان مى دهد که دولت اسماعیلیه در حال سقوط است پیش بینى خواجه درست بود روز شنبه اول ذیقعده سال 654 هـ ق، با تسلیم شدن خـورشاه نقطه پایان بر حکومت اسماعیلیان در ایران گذاشته شد و ازآن پـس جز نامى از اسماعیلیان در تاریخ باقى نماند خان مغول خواجه راکه در جلوگیرى از خونریزى و تسلیم شدن خورشاه نقش بسزایى داشت با احترام پذیـرفت و از او تجلیل فراوانى نمود.

 

آثار فراوانی از خواجه به یادگار مانده که به عده اي از آن ها اشاره می گردد:

۱. تجریدالعقاید

۲. شرح اشارت بو علی سینا

۳. قواعد العقاید

۴. اخلاق ناصری یا اخلاق طوسی

۵. آغاز و انجام

۶. تحریر مجسطی

۷. تحریر اقلیدس

۸. تجریدالمنطق

۹. اساس الاقتباس

۱۰. ذیج ایلخانی

۱۱. آداب البحث

۱۲. آداب المتعلمین

۱۳. روضةالقلوب

۱۴. اثبات بقاء نفس

۱۵. تجرید الهندسه

۱۶. اثبات جوهر

۱۷. جامع الحساب

۱۸. اثبات عقل

۱۹. جام گیتی نما

۲۰. اثبات واجب الوجود

۲۱. الجبر و الاختیار

۲۲. استخراج تقویم

۲۳. خلافت نامه

۲۴. اختیارات نجوم

۲۵. رساله در کلیات طب

۲۶. ایام و لیالی

۲۷. علم المثلث

۲۸. الاعتقادات

۲۹. شرح اصول کافی

۳۰. کتاب الکل

 

روزگار خواجه‌ نصیر

سده‌ هفتم‌ هجری‌ بدون‌ شک‌ سخت‌ترین‌ ایام‌ تاریخ‌ ایران‌ است، چه‌ این‌ مصادف‌ با ترکتازی‌ و حمله‌ قوم‌ خونخوار و بی‌رحم‌ مغول‌ بر بلاد اسلامی، به‌ ویژه‌ ایران‌ است. علتهای‌ عمده‌ این‌ حمله‌ را حتما‌ در کتابهای‌ تاریخ‌ خوانده‌اید و چون‌ این جا مقصود نگارش‌ تاریخ‌ نیست‌ از ذکر وقایع‌ و رویداد های‌ تاریخی‌ تن‌ میزنیم‌ و فقط‌ چند علت‌ برجسته‌ راکه‌ با مقصود ما ارتباط‌ دارد، ذکر می کنیم.

 

‌چنگیز خان‌ هنگامی‌ به‌ خیال‌ لشکرکشی‌ به‌ ایران‌ افتاد که‌ پادشاه‌ محمد خوارزمشاه‌ «در گذشته‌ 616 ه’.ق» در ایران‌ حکومت‌ می کرد. این‌ پادشاه‌ البته‌ پادشاهی‌ لشکرکش‌ و جنگ‌ آزموده‌ بود، در تحمل‌ سختیها بسیار طاقت‌ داشت‌ و چندان‌ فریفته‌ عیاشی‌ و خوشگذرانی‌ هم‌ نبود، بلکه‌ بیشتر ایامش‌ به‌ مجالست‌ اهل‌ علم‌ و مناظره‌ با فقیهان‌ می‌گذشت، تا حدودی‌ به‌ اصلاحِ‌ حال‌ مردم‌ و وضع‌ مملکت‌ هم‌ بی‌اعتنا نبود.

 

‌اما امیرانی‌ که‌ در بلاد داشت‌ غالباً‌ نالایق‌ و خودسر و نافرمان‌ بودند از قبیل‌ حاکم‌ اُترار یا فاراب‌ که‌ همه ی‌ سفیران‌ چنگیز را کشت‌ و اموالشان‌ رابه‌ غنیمت‌ برداشت‌ و یکی‌ از علل‌ مهم‌ خشم‌ و لشکرکشی‌ چنگیز را فراهم‌ آورد.

 

اولاً: مادر این‌ پادشاه‌ که‌ ترکان‌ خاتون‌ نام‌ داشت‌ در تمام‌ کارهای‌ کشور دخالتِ‌ مستفیم‌ می کرد و حتی‌ در انتخاب‌ ولیعهد هم‌ اجازه‌ به‌ پادشاه‌ محمد نمی‌داد ودر این‌ راه‌ آن‌ زن‌ مستبد بر طبقه‌ روحانیون‌ اتکأ تمام‌ داشت.

 

‌ثانیاً: هم‌ پادشاه‌ محمد و هم‌ مادرش‌ بی‌رحم‌ و ستمکار بودند و وقتی‌ ممالک‌ عظیمی‌ را تسخیر میکردند، به‌ جای‌ حسن‌ سلوک‌ و دلجویی‌ و مهربانی‌ و خوشرفتاری، با مردم‌ سخت‌ میگرفتند و بیش‌ از بیش‌ شعله‌هاي‌ عصیان‌ و نافرمانی‌ را در دلهای‌ آن‌ بیچارگان‌ برمی‌افروختند.

 

ثالثاً: بین‌ امیران‌ و رئیسان‌ قشون‌ پادشاه‌ محمد خوارزمشاه‌ همواره‌ نزاع‌ و ستیزه‌ و دشمنی‌ حکمفرما بودو غالباً‌ هم دیگر رابه‌ بددینی‌ و بستگی‌ به‌ اسماعیلیان‌ متهم‌ می کردند، برخی‌ از این‌ گروه‌ با خود خوارزمشاه‌ هم‌ میانه‌ خوبی‌ نداشتند و چند بار هم‌ درصدد کشتن‌ او برآمدند و چند تنشان‌ خدمت‌ خوارزمشاه‌ را ترک‌ گفتند و به‌ اردوی‌ چنگیز پیوستند.

 

‌رابعاً: پس‌ از نبرد که‌ سپاهیان‌ خوارزمشاه‌ درحدود سال‌ 612 با لشکریان‌ پسر چنگیز «جوجی» کردند و اول‌ بار بود که‌ با مغول‌ روبه‌رو شدند، چنان‌ مرعوب‌ شجاعت‌ و دل‌آوری‌ سپاه‌ دشمن‌ شدند که‌ پس‌ از مراجعت‌ از سمرقند پیوسته‌ از آن ها یاد می کردند.

 

‌در هرحال‌ مغولان‌ به‌ ایران‌ آمدند و کارهایی‌ کردند که‌ حمله‌ تازیان‌ را در اواخر ساسانیان‌ از یاد برد و خرابکاریها و قتل‌ و نهب‌ و غارت‌ رابه‌ نهایت‌ رسانیدند. تنها قسمتی‌ از ایران‌ که‌ دراین‌ ایام، پایکوب‌ سمند جور و غارت‌ و چپاول‌ مغولان‌ خونخوار نشد، جنوب‌ ایران‌ است‌ که‌ در دست‌ اتابکان‌ فارس‌ قرار داشت. سعدی‌ اشاره‌ به‌ همین‌ مطلب‌ کرده‌ آنجا که‌ در مدح‌ اتابک‌ ابوبکر بن‌ سعد گوید:

 

سکندر به‌ دیوار رویین‌ و سنگ‌/بکرد از جهان‌ راه‌ یأجوج‌ تنگ‌

ترا سد یأجوج‌ کفر از زر است‌/نه‌ رویین‌ چو دیوار اسنکدر است«2»

 

‌با همه ی‌ این‌ اوصاف، شگفت‌ است‌ اگر بگوییم‌ که‌ همین‌ سده‌ هفتم، یکی‌ از بهترین‌ ایامی‌ است‌ که‌ نوابغ‌ و بزرگان‌ علم‌ و حکمت‌ و تاریخ‌ و نقاشی‌ و شعر ایران‌ در آن‌ به‌ عرصه‌ هستی‌ رسیده‌اند، مولوی‌ بلخی‌ و شیخ‌ سعدی‌ و خواجه‌ رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ همدانی‌ و عطاملک‌ جوینی‌ و حمدالله‌ مستوفی‌ و خواجه‌ حافظ‌ شیرازی‌ و دیگران‌ در همین‌ روزگار تار و ظلمانی‌ به‌ وجود آمده‌اند و بدون‌ شک‌ بزرگ‌ترین‌ نماینده‌ حکمت‌ و ریاضی‌ و اخلاق‌ دراین‌ سده، خواجه‌ ابوجعفر نصیرالدین‌ محمدبن‌ محمدبن‌ حسن‌ طوسی‌ ملقب‌ به‌ استاد بشر است.

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی رایجترین کتاب اخلاقی بین مسلمانان هند و ایران بوده است

 

َ‌ زندگی‌ خواجه‌ نصیر

خواجه‌ درسال‌ 597 هجری‌ و 1201 میلادی‌ در طوس‌ خراسان‌ زاده‌ شد ودر 672 هجری‌ و 1274 میلادی‌ در بغدا مرد ودر مشهد کاظمین‌ پای‌ قبر امام‌ موسی‌الکاظم«ع» دفن‌ شد، قاضی‌ نورالله‌ شوشتری‌ و برخی‌ دیگر از همان‌ گروه‌ نقل‌ کرده‌اند که: وقتی‌ دید بیماری‌ دیگر علاج‌ ندارد، درباره‌ دفن‌ و کفن‌ خویش‌ با یاران‌ و نزدیکانش‌ مذاکره‌ کرد، گفتند:

 

مناسب‌ آن‌ است‌ که‌ در جوار حضرت‌ علی‌ دفنش‌ کنند. او گفت‌ مرا شرم‌ آید که‌ در جوار این‌ امام‌ بمیرم‌ و از آستان‌ او به‌ جای‌ دیگر برده‌ شوم. پس‌ از مرگ‌ بر وصیت‌ او رفتند ودر کاظمین‌ دفنش‌ کردند ودر جلوی‌ لوح‌ مزارش‌ این‌ آیه‌ را نقش‌ کردند که: «و کلبهم‌ باسط‌ ذراعیه‌ بالوصید = و سگشان‌ دو دست‌ خویش‌ بر درگاه‌ گشاده‌ است.»

 

‌اصل‌ خواجه‌ از جهرود [= چاه‌ رود] قم‌ بوده‌ و چون‌ نیاکانش‌ به‌ طوس‌ رفته‌ ودر آنجا توطن‌ اختیار کرده‌ بودند، خواجه‌ هم‌ آنجا از مادر بزاد و از این‌ رو «طوسی» مشهور گشت.

 

‌پدر خواجه‌ «محمدبن‌ حسن» خود از فقیهان‌ فرقه‌ امامیه‌ و از محدثان‌ مشهور‌ طوس‌ بودو همو بود که‌ مبادی‌ صرف‌ و نحو و اشتقاق‌ و اقسام‌ علوم‌ ادبی‌ و قرآن‌ مجید رابه‌ پسر هوشمند خویش‌ تعلیم‌ کرد، پس‌ از چندی‌ خواجه‌ پیش‌ خال‌ خویش‌ به‌ اکتساب‌ منطق‌ و مبانی‌ علوم‌ عقلی‌ پرداخت. همچنین‌ گفته‌اند جزء سوم‌ از کتاب‌ الغنیه‌ ابی‌المکارم‌ بن‌ زهرة‌ الحلبی‌ را پیش‌ معین‌الدین‌ سالم‌ بن‌ بدران‌ المازنی‌ المصری‌ خواند ودر سال‌ 619 هجری‌ از او اجازه‌ یافت.

 

‌خواجه‌ پس‌ از آنکه‌ در طوس‌ پیش‌ خالوی‌ خویش‌ مقدمات‌ حکمت‌ و حساب‌ و هندسه‌ و جبر را تعلیم‌ گرفت، برای‌ تکمیل‌ معلومات‌ در اوایل‌ جوانی‌ رهسپار نیشابور شد. نیشابور تا روزگار خواجه‌ با وجودی‌ که‌ چندین‌ بار مورد تهاجم‌ و تاخت‌ و تاز قرارگرفته‌ بود به‌ ویژه‌ در حمله‌ غزان‌ خرابی‌ بسیار بدان‌ راه‌ یافته‌ بود، بازهم‌ از مهمترین‌ مراکز علم‌ و حکمت‌ به‌ شمار می‌رفت.

 

خواجه‌ تازه‌ کسب‌ علم‌ و دانش‌ در نیشابور آغاز کرده‌ بود که‌ مغولان‌ بسان‌ بلایی‌ آسمانی‌ سررسیدند و مدتی‌ شهر در محاصره‌ مغولان‌ ماند و اهالی‌ نیشابور مقاومت‌ کردند ودر این‌ واقعه‌ داماد چنگیز تغاجار نویان‌ در اثر تیر یکی‌ از محصوران‌ به‌ قتل‌ رسید. سرانجام‌ در دهم‌ صفر 618 هجری‌ مغولان‌ نیشابور را فتح‌ کردند و وارد آن‌ شهر شدند. دختر چنگیز که‌ زن‌ همین‌ تغاجار بود از فرط‌ خشم‌ دستور داد هر کس‌ که‌ در آن‌ شهر بازمانده‌ بکشند و نیز حکم‌ شد آن‌ شهر را چنان‌ ویران‌ کنند که‌ در آنجا بتوان‌ زراعت‌ کرد و حتی‌ سگ‌ و گربه‌ آن‌ شهر را هم‌ زنده‌ نگذارند، مغول‌ چنین‌ کردند و هفت‌ شبانه‌ روز بر نیشابور ویران‌ آب‌ بستند ودر سراسر آن‌ جو کاشتند و کار بدانجا رسید که‌ به‌ تعبیر یکی‌ از دانایان‌ «دیواری‌ ازآن‌ شهر برپای‌ نماند».

 

‌درضمن‌ خرابی‌ نیشابور مغولان‌ آبادیهایی‌ را هم‌ که‌ به‌ مناسبت‌ قبر امام‌ علی‌بن‌موسی‌الرضا «درگذشته‌ي‌ 203 ه’ .ق» و هارون‌ الرشید «در گذشته‌ 193 ه’.ق» مورد توجه‌ مسلمانان‌ بود به‌ باد غارت‌ و انهدام‌ دادند.

 

‌در نیشابور خواجه‌ به‌ محضر فریدالدین‌ داماد نیشابوری‌ رسید و کتاب‌ اشارات‌ ابن سینا را از او استماع‌ کرد. این‌ فریدالدین‌ شاگرد صدرالدین‌ سرخسی‌ است‌ و او از شاگردان‌ افضل‌ الدین‌ غیلانی‌ و او شاگرد ابوالعباس‌ لوکری‌ صاحب‌ کتاب‌ بیان‌ الحق‌ است‌ و همو بود که‌ علوم‌ حکمی‌ را در خراسان‌ انتشار داد، این‌ لوکری‌ هم‌ از شاگردانِ‌ بهمنیار مرزبان‌ آذربایجانی‌ بوده‌ که‌ از شاگردان‌ برجسته‌ ابن‌سینا بوده‌ است، بدین‌ ترتیب‌ خواجه‌ به‌ پنج‌ واسطه‌ شاگرد ابن‌سینا می شود.

 

َ‌ خواجه‌ نصیر در دژ اسماعیلیان‌ «زندانی‌ سیاسی»

چون‌ نیشابور مورد تاخت‌ و تاز و نهب‌ و غارت‌ قرار گرفت، هر کس‌ که‌ می‌توانست‌ به‌ فکر چاره‌ برآمد و از آنجا کوچ‌ کرد و خود و زن‌ و فرزند را از ورطه‌ بلا خلاص‌ کرد. خواجه‌ نیز دراین‌ میان‌ حیرت‌زده‌ و سرگردان‌ و مبهوت‌ پی‌مأمنی‌ می‌گشت، قضا را محتشم‌ قهستان‌ ناصرالدین‌ عبدالرحیم‌ بن‌ ابی‌ منصور اسماعیلی‌ وی را به‌ قهستان‌ دعوت‌ کرد ودر اکرام‌ و احترام‌ او بسیار کوشید. به‌ دستور همین‌ ناصرالدین‌ محتشم‌ قهستان‌ بود که‌ خواجه‌ کتاب‌ الطهاره‌ ابن‌ مسکویه‌ رازی‌ «در گذشته‌ 421 ه’ .ق» را از عربی‌ به‌ پارسی‌ ترجمه‌ کرد و به‌ نام‌ همو «اخلاق‌ ناصری» نامید.

 

‌خواجه‌ در اثنأ اقامت‌ خویش‌ در قهستان‌ قصیده‌اي‌ در مدح‌ مستعصم‌ خلیفه‌ عباسی‌ ساخت‌ و با نامه‌اي‌ به‌ بغداد فرستاد، ابن‌العلقمی‌ «وفات‌ 656 ه’.ق» وزیر مستعصم‌ که‌ آوازه‌ فضل‌ و کمال‌ خواجه‌ را شنیده‌ بودو نزدیکی‌ وی را به‌ خلیفه‌ به‌ صلاح‌ خود نمی دانست، صورت‌ این‌ حال‌ رابه‌ ناصرالدین‌ محتشم‌ اطلاع‌ داد و او از این‌ معنی‌ بدگمان‌ شد و خواجه‌ رابه‌ قلعه‌ الموت‌ قزوین‌ نزد خداوند علأالدین‌ محمدبن‌ حسن‌ «653-618» برد و به‌ حکم‌ همو خواجه‌ در آنجا ماند و پس‌ ازآن‌ در قلعه‌ «میمون‌ دژ» از قلاع‌ رودبار الموت‌ می‌زیست‌ و پیش‌ رکن‌الدین‌ خورشاه‌ آخرین‌ پادشاه‌ اسماعیلی‌ اقامت‌ داشت‌ تا آنکه‌ هولاکو خان‌ مغول‌ درسال‌ 654 قلاع‌ اسماعیلی‌ را فتح‌ کرد و خورشاه‌ تسلیم‌ او شد.

 

‌خواجه‌ در قلاع‌ اسماعیلیان‌ هم چون‌ زندانی‌ سیاسی‌ نگاهداری‌ می‌شده‌ دراین‌ مدت‌ ازجمله‌ کارها که‌ انجام‌ داد شرح‌ کتاب‌ «اشارات» ابن‌سینا است، در مقدمه‌ این‌ کتاب‌ میگوید:

 

«بیشتر این‌ کتاب‌ را در حال‌ سختی‌ نوشتم‌ که‌ سخت‌تر ازآن‌ ممکن‌ نباشد و اغلب‌ آن‌ را در روزگاری‌ پریشانی‌ فکر نگاشتم‌ چنان‌ که‌ پریشان‌تر ازآن‌ پیدا نشود، بلکه‌ در روزگاری‌ که‌ هر جزء آن‌ ظرفی‌ برای‌ غصه‌ و عذاب‌ دردناک‌ و ندامت‌ و حسرت‌ بود، زمانی‌ نگذشت‌ که‌ دیدگانم‌ اشک‌ نریزد و دلم‌ پریشان‌ نباشد و زمانی‌ برنیآمد که‌ دردهایم‌ افزون‌ نگردد و غمهایم‌ دو چندان‌ نشود و شاعر پارسی‌ چه‌ نیکو گفته‌ است:

 

‌بگردا گرد خود چندانکه‌ بینم‌ ‌بلا انگشتری‌ و من‌ نگینم!…»

‌برخی‌ از اصحاب‌ تاریخ‌ گفته‌اند: «فتح‌ قلاع‌ اسماعیلیه‌ به‌ دلالت‌ خواجه‌ نصیر بود که‌ وزیر مطلق‌ صاحب‌ دعوت‌ ملاحده‌ بودو مکانت‌ او پیش‌ ملاحده‌ به‌ مثابتی‌ بود که‌ اگر وی را دستور کاینات‌ گفتندی، میسر گشتی.»

 

َ‌ ابتکاری‌ نبوغ آمیز برای‌ تأسیس‌ رصدخانه‌

هولاکو شهرت‌ خواجه‌ را در حکمت‌ و ریاضی‌ شنیده‌ بودو مهارت‌ خواجه‌ در بستن‌ زیج‌ و رصد حتی‌ تا اقاصیِ‌ مغولستان‌ نیز رسیده‌ بود چنان‌ که‌ «منگوقاآن» از برادرش‌ هولاکو خواست‌ تا در آنجا رصدخانه‌اي‌ ایجاد کند ولی‌ به‌ سبب‌ برخی‌ پیش آمدها هولاکو خواجه‌ را در ایران‌ نگاه‌ داشت‌ و چون‌ خود او به‌ نجوم‌ و احکام‌ آن‌ بسیار اعتقاد داشت‌ ودر هر کار با منجمان‌ رأی‌ می‌زد و به‌ احکام‌ آن ها به‌ کارها اقدام‌ میکرد، بر آن‌ شد که‌ در ایران‌ رصدخانه‌اي‌ دایر کند. درسال‌ 657 خواجه‌ رابه‌ این‌ مهم‌ نامزد کرد و دستور داد در مراغه‌ رصدی‌ انشأ کند ودر این‌ راه‌ تمام‌ اوقاف‌ ممالک‌ ایلخانی‌ را تحت‌ اختیار خواجه‌ قرار داد و خواجه‌ دوبار – یکی‌ درسال‌ 662 و دیگری‌ کمی‌ پیش‌ از فوت‌ خویش- به‌ بغداد رفت‌ تا امور اوقاف‌ را تحت‌ نظر بگیرد و پس‌ از وضع‌ مخارج‌ و مستمریات‌ مازاد آن‌ را برای‌ انجام‌ عمل‌ رصد ضبط‌ کند و درضمن‌ این‌ سفرها آنچه‌ کتاب‌ و آلات‌ رصدی‌ برای‌ کار خود لازم‌ می دانست‌ از اطراف‌ جمع‌ کند و هولاکو و پس‌ از او اباقا نیز در تهیه‌ اسباب‌ این‌ امر و جلب‌ دانشمندان‌ می کوشیدند تا زیجِ‌ مراغه‌ به‌ انجام‌ رسید و خواجه‌ خلاصه‌ اعمال‌ و رصدهای‌ خود و یارانش‌ را در کتاب‌ «زیج‌ ایلخانی» مدون‌ کرد.

 

‌برخی‌ از مورخان‌ گفته اند که‌ بستن‌ «تأسیس» رصد مراغه‌ به‌ فکر خود خواجه‌ بودو سال ها پیش‌ از آنکه‌ به‌ خدمت‌ هولاکو برسد دراین‌ اندیشه‌ بود که‌ هر وقت‌ اقتضا کند و زمان‌ یابد و وسایل‌ فراهم‌ شود به‌ این‌ کار اقدام‌ کند، نهایت‌ آنکه‌ چون‌ در روزگار هولاکو این‌ آرزو را ممکن الحصول‌ دید وی را بر این‌ کار برانگیخت. گویند هولاکو گفت: «فایده‌ این‌ کار چیست؟» آیا آنچه‌ آمدنی‌ است‌ و مقدر است‌ که‌ بشود با بستن‌ رصد و دانستن‌ حرکات‌ کواکب‌ می توان‌ از انها پیشگیری‌ کرد؟ خواجه‌ گفت‌ جواب‌ رابا مثلی‌ ادا کنم، آن‌ گاه‌ از ایلخان‌ تقاضای‌ کرد که‌ یک‌ دو نفر بر بلندیی‌ که‌ نزدیک‌ آن‌ مکان‌ بود برآید و از آنجا یک‌ طشت‌ مسین‌ بزرک‌ فرواندازد به‌ نحوی‌ که‌ مردم‌ آن‌ را ندانند، هولاکو این‌ کار را انجام‌ داد، کسی‌ را مأمور کرد که‌ بر پشت‌ بام‌ رود و آن‌ طشت‌ را بیندازد، از افتادن‌ طشت‌ آوازی‌ سخت‌ وحشتناک‌ و هول‌انگیز پدیدار گشت‌ و مردم‌ به‌ هم‌ برآمدند و وحشت‌ همه ی‌ جا را فراگرفت‌ و جمعی‌ بی‌هوش‌ گشتند. اما خواجه‌ و هلاکو که‌ از سبب‌ آن‌ امر آگاه‌ بودند نهراسیدند. پس‌ خواجه‌ گفت: اگر علم‌ نجوم‌ را هیچ‌ فایده‌ نیست‌ این‌ فایده‌ را دارد که‌ اگر کسی‌ از اوضاع‌ و احوال‌ فلکی‌ آگاه‌ باشد، زمان‌ ظهور حوادث‌ ترسی‌ که‌ در مردمان‌ غافل‌ و نادان‌ به‌ وجود می آید، در او پدید نمی آید. هولاکو چون‌ این‌ طور دید خواجه‌ رابه‌ بستن‌ رصد امر داد و فرمود که‌ ساختمان‌ آن‌ را آغاز کند.«3»

 

‌خواجه‌ دراین‌ عمل‌ مددکار و دستیاران‌ چند داشت‌ که‌ مهم ترین‌ آن ها فخرالدین‌ مراغی، فخرالدین‌ اخلاطی، نجم‌الدین‌ دبیران‌ و مؤ‌یدالدین‌ عرضی‌ بودند که‌ خواجه‌ خود از انها نام‌ برده‌ است. غیر از این‌ عده‌ که‌ برشمردیم‌ گروهی‌ از دانشمندان‌ و منجمان‌ هم‌ دراین‌ کار با خواجه‌ مشارکت‌ داشته‌اند که‌ نام‌ چند تن‌ از ایشان‌ را ذکر کرده‌اند که‌ اهم‌ انها عبارتند از: رکن الدین‌ استرآبادی، محیی‌الدین‌ مغربی، قطب‌الدین‌ شیرازی، شمس‌الدین‌ شیروانی، کمال‌الدین‌ ایجی، نجم‌الدین‌ اسطرلابی، قومنجی‌ [تومه‌جی] چینی، ملقب‌ به‌ سینک‌ سینک؛ که‌ خواجه‌ رشیدالدین‌ آن‌ رابه‌ عارف‌ ترجمه‌ کرده‌ است‌ و چند تن‌ دیگر.«4»

‌بنای‌ رصد در سالی‌ تمام‌ شد که‌ خواجه‌ در آن‌ سال‌ وفات‌ یافت‌ «672». بنابر این‌ بنای‌ این‌ رصدخانه‌ 15 سال‌ وقت‌ خواجه‌ را گرفت.

 

‌بزرگواری‌ خواجه‌ دراین‌ کار بزرگ‌ تنها مربوط‌ به‌ قدرت‌ علمی‌ او نیست، چه‌ اگر این‌ کار را هم‌ نمیکرد دانش‌ و معرفت‌ خواجه‌ بر دانشمندان‌ آشکار و معلوم‌ بوده‌ و هست، بلکه‌ در آن‌ است‌ که‌ با چه‌ مهارت‌ و استادی‌ و متانت‌ و سخنان‌ حکیمانه‌ در عقل‌ هولاکو رسوخ‌ کرد و آن‌ خون‌ آشام‌ بدکردار را واداشت‌ که‌ به‌ جای‌ خرابکاری‌ و کشتار خلق‌ خدا به‌ اصلاح‌ امور اجتماعی‌ و پیش بردن فرهنگ‌ و فنون‌ بپردازد و از کسی‌ که‌ مظاهر تمدن‌ را خراب‌ می کرد شخصی‌ بسازد که‌ کاخ‌ تمدن‌ را برافرازد ودر پیش بردن و ترقی‌دادن‌ علم‌ سر از پا نشناسد.

 

‌خواجه‌ سرانجام‌ کار رابه‌ جایی‌ رسانید که‌ هولاکو را برانگیخت‌ تا شخصی‌ به‌ بلاد عربی‌ بفرستد و دانشمندانی‌ راکه‌ از ترس‌ مغول‌ و حمله‌ خرابکارانه‌ آن ها فرار کرده‌ بودند و به‌ اربل‌ و شهر موصل‌ و جزیره‌ و شام‌ رفته‌ بودند، تشویق‌ کند و آن ها رابه‌ ایران‌ بازگرداند و نیز از دانشمندان‌ آن‌ بلاد گروهی‌ رابه‌ مراغه‌ بیاورد. هولاکو برای‌ این‌ کار «فخرالدین‌ لقمان‌ بن‌ عبدالله‌ مراغی» را نامزد کرد و این‌ مرد، شخصی‌ هوشمند و زیرک‌ بودو با حسن‌ تدبیر توانست‌ مبلغی‌ خلق‌ راکه‌ به‌ بلاد عربی‌ رفته‌ بودند به‌ شهر های‌ خودشان‌ بازگرداند و بدین‌ وسیله‌ کار خودرا نیک‌ انجام‌ دهد و برگردن‌ دانش‌ و معرفت‌ حقی‌ داشته‌ باشد.«5»

 

‌هولاکو مانند سایر شاهزادگان‌ مغول‌ شتابکار بودو میخواست‌ که‌ کار رصد به‌ زودی‌ پایان‌ یابد و از این‌ جهت‌ به‌ خواجه‌ و همکارانش‌ فرمان‌ داد که‌ کار خودرا زود انجام‌ دهند.» از این‌ رو، کار آن‌ چنان‌ که‌ خواجه‌ میخواست‌ نشد. خود خواجه‌ در مقدمه‌ «زیج‌ ایلخانی» به‌ این‌ مطلب‌ اشاره‌ کرده‌ و می گوید، «رصد به‌ کمتر از سی‌ سال‌ که‌ دور این‌ هفت‌ ستاره‌ تمام‌ شود نتوان‌ ساخت‌ و اگر بیشتر از سی‌ سال‌ به‌ آن‌ کار مشغول‌ باشند بهتر و درست‌تر باشد. ولیکن‌ پادشاه‌ ما که‌ بنیاد رصد آغاز فرمود، فرمود که‌ جهد کنید تا زودتر تمام‌ کنید و فرمود که‌ مگر به‌ دوازده‌ سال‌ ساخته‌ شود. ما بندگان‌ گفتیم: جهد کنیم‌ اگر روزگار وفا کند.»«6»

 

َ‌ کتابخانه‌ مراغه‌ با 4000 هزار کتاب‌

از کارهای‌ بزرگ‌ دیگر خواجه‌ این‌ است‌ که‌ در محل‌ رصد مراغه‌ کتابخانه‌ بزرگی‌ احداث‌ کرد و بنا به‌ فرمان‌ هولاکو کتابهای‌ نفیس‌ و سودمند بسیاری‌ که‌ از بغداد و دمشق‌ و شهر موصل‌ و خراسان‌ غارت‌ شده‌ بودو در کار رصد خواجه‌ هم‌ لازم‌ بود به‌ آن‌ کتابخانه‌ آورده‌ شد. خود خواجه‌ مأمورانی‌ به‌ اطراف‌ بلاد می‌فرستاد که‌ هر جا کتب‌ علمی‌ بیابند خریداری‌ کنند و برای‌ او بفرستند و خود هر کجا به‌ کتاب‌ مفید و نفیسی‌ برمی‌خورد ودر مسافرتها به‌ نظرش‌ میرسید همه ی‌ را میخرید ودر این‌ کار چنان‌ کوشش‌ داشت‌ که‌ به‌ عقیده‌ برخی‌ از مورخان‌ چهارصد هزار = 000,400 کتاب‌ در کتابخانه‌ مراغه‌ گردآمده‌ بود.«7»

 

َ‌ وزارت‌ خواجه‌ نصیرالدین‌

گذشته‌ از احترام‌ و عزتی‌ که‌ خواجه‌ در دستگاه‌ ایلخانی‌ داشت، به‌ نظر برخی‌ از مورخان‌ خواجه‌ وزارت‌ هولاکو را نیز به‌ عهده‌ داشته‌ است، خوانساری‌ در روضات‌ الجنات‌ و «ابن‌ شاکر» در فوات‌ الوفیات‌ به‌ این‌ امر تصریح‌ کرده‌اند، سبکی‌ نیز در طبقات‌ الشافیة‌ همین‌ قول‌ را آورده‌ است. ولیکن‌ همه ی‌ وزارت‌ وی را مطلق‌ نمیدانند بلکه‌ می گویند: خواجه، وزارت‌ هولاکو را داشت‌ بدون‌ این‌که‌ دخالتی‌ در اموال‌ بکند، ولیکن‌ چنان‌ عقل‌ وی را ربوده‌ بودو بر او مسلط‌ شده‌ که‌ هولاکو سوار نمی‌شد و مسافرت‌ نمی کرد و دست‌ به‌ کاری‌ نمیزد مگر وقتی‌ که‌ خواجه‌ تعیین‌ میکرد…»«8» و این‌ قول‌ به‌ نظر درست‌تر می آید چه‌ به‌ آنکه‌ خواجه‌ در پیش‌ هولاکو مقرب‌تر از همه ی‌ بوده‌ و عظمت‌ و احترام‌ فوق‌العاده‌ داشته‌ از هیچ‌ مأخذی‌ به‌ صراحت‌ برنمی‌آید که‌ او وزارت‌ هولاکو رابه‌ آن‌ معنی‌ که‌ در خرج‌ و دخل‌ و عزل‌ و نصب‌ مستقیماً‌ دستی‌ داشت‌ باشد پذیرفته‌ باشد بلکه‌ اگر در اموری‌ از او مشورت‌ می خواستند انچه‌ موافق‌ مصلحت‌ بوده‌ اظهار می‌داشت‌ و با فراست‌ و کیاستی‌ که‌ داشت‌ در حل‌ و فصل‌ امور هولاکو را یاری‌ می کرد و بیشتر اوقات‌ خویش‌ رابه‌ کار ترجمه‌ و تألیف‌ و تصنیف‌ کتب‌ و افاده‌ طالبان‌ می‌گذرانید.

 

‌برخی‌ از مورخان‌ که‌ وزارت‌ خواجه‌ را مطلق‌ و مسلم‌ پنداشته‌اند، شاید از این‌ راه‌ بوده‌ که‌ دیده‌اند، ایلخان‌ مغول‌ تمام‌ اوقاف‌ ممالک‌ پهناور اسلام‌ را در اختیار او گذارده‌ بود تا ده‌ یک‌ آن‌ را صرف‌ مخارج‌ و لوازم‌ رصد و ساختن‌ رصدخانه‌ کند. به‌ هرحال‌ اگر خواجه‌ در دربار ایلخان‌ مذکور سمت‌ رسمی‌ وزارت‌ نداشته‌ در عمل‌ از همه ی‌ وزیران‌ اقتدار و سیطره‌ و جبروت‌ بیشتر داشته‌ است.

 

َ‌ مذهب‌ خواجه‌ و دشمنان‌ او

دانشمندان‌ و اصحاب‌ تاریخ‌ شک‌ ندارند در این‌که‌ خواجه‌ شیعی‌ مذهب‌ بوده‌ است‌ و بیشتر بر این اند که‌ دوازده‌ امامی‌ بوده‌ است‌ ودر اغلب‌ کتابهای‌ کلامی‌ خود به‌ دوازده‌ امام‌ و وجوب‌ عصمت‌ انها اشارت‌ داد.«9»

 

‌و همو رسالات‌ ویژه‌اي‌ دراین‌ باره‌ پرداخته‌ که‌ ازآن‌ جمله‌ رسالة‌ الفرقة‌ الناجیة‌ و رسالة‌ فی‌ حصر الحق‌ بمقالة‌ الامامیة‌ که‌ به‌ پارسی‌ نگاشته‌ است‌ و نیز کتاب‌ الاثنی‌ عشریة‌ و رسالة‌ فی‌الامامة‌ را میتوان‌ نام‌ برد.«10»

 

‌در شرح‌ حال‌ او دیدیم‌ که‌ او فقه‌ را نزد چند تن‌ از فقیهان‌ شیعه‌ خواند که‌ معین‌ الدین‌ مصری‌ «در گذشته‌ 629 ه’ ق» و کمال‌الدین‌ میثم‌ بحرانی‌ «در گذشته‌ 648 ه’.ق» ازآن‌ جمله‌اند. نیز چون‌ به‌ بغداد میخواست‌ رفتن، در مجلس‌ رئیس‌ فقهای‌ شیعه‌ یعنی، نجم‌الدین‌ مشهور‌ به‌ محقق‌ حلی‌ «در گذشته‌ 676 ه’.ق» صاحب‌ کتاب‌ شرایع‌الاسلام‌ حاضر شد و وی را گرامی‌ داشت‌ ودر مبحث‌ تیاسر که‌ در بیان‌ قبله‌ اهل‌ عراق‌ است‌ با او بحث‌ کرد و پرسشهایی‌ انجام‌ داد.

 

‌خواجه‌ تنها از نظر اعتقاد شیعی‌ نبود، بلکه‌ در عمل‌ هم‌ به‌ روح‌ تشیع‌ پای بند بودو درضمن‌ اشعاری‌ که‌ از او نقل‌ شده، شعری‌ به‌ چشم‌ می خورد که‌ مضمونش‌ این‌ است:

«اگر کسی‌ تمام‌ صالحات‌ را انجام‌ دهد و همه ی‌ پیامبران‌ مرسل‌ و اولیأ را دوست‌ بدارد، همواره‌ بدون‌ ملامت‌ روزه‌ بگیرد و شب ها رابه‌ قصد پرستش‌ نخوابد و به‌ هیچ کس‌ آسیبی‌ نرساند و تمام‌ یتیمان‌ را لباس‌ دیبا بپوشاند و آنان‌ را نان‌ و عسل‌ بدهد و در بین‌ مردم‌ به‌ نیکی‌ به‌ سر برد و از گناه‌ و لغزش‌ برکنار بماند، روز حشر به‌ هیچ‌ روی‌ سودی‌ نبرد، اگر دوستدار علی‌ نباشد.»

 

‌روی‌ این‌ اصل، گروهی‌ از عالمانِ‌ اهل‌ سنت‌ و برخی‌ مورخان‌ بر این‌ رفته‌اند که‌ چون‌ خواجه‌ شیعی‌ متعصب‌ بوده‌ و خلفای‌ عباسی‌ را غاصب‌ خلافت‌ آل‌علی‌ می‌دانسته‌ از این‌ رو، ایلخان‌ مغول‌ را بگرفتن‌ بغداد و کشتن‌ خلیفه‌ برانگیخته‌ است‌ و برخی‌ از علمأ سنی، به‌ ویژه‌ حنبلیان، در بدگویی‌ از خواجه‌ کار رابه‌ وقاحت‌ و بی‌ادبی‌ رسانده‌اند. ابن‌تیمیه‌ حنبلی‌ «در گذشته‌ 728 ه’.ق» رساله‌اي‌ در رد نصیریه‌ که‌ – فرقه‌اي‌ از غلاة‌ شیعه‌ و از پیروان‌ «محمدبن‌ نصیر نُمَیری» هستند- نوشته، میگوید: «… قوم‌ مغول‌ وارد بلاد اسلام‌ شدند و خلیفه‌ را کشتند و این‌ کار جز به‌ یاری‌ و معاونت‌ این‌ گروه‌ صورت‌ نگرفت، زیرا مرجع‌ و مقتدای‌ آن ها نصیرالدین‌ طوسی‌ بود که‌ در الموت‌ وزارت‌ ملاحده‌ را داشت‌ و همو بود که‌ هولاکو رابه‌ کشتن‌ خلیفه‌ اسلام‌ واداشت… ظاهر مذهب‌ این‌ گروه‌ رفض‌ و باطنش‌ کفر صریح‌ است.»

 

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

از کارهای‌ بزرگ‌ دیگر خواجه‌ این‌ است‌ که‌ در محل‌ رصد مراغه‌ کتابخانه‌ بزرگی‌ احداث‌ کرد

 

َ‌ خواجه‌ نصیر؛ ملحد ملاحده!

ابن‌ قیم‌ «در گذشته‌ 751 ه’.ق» که‌ شاگرد ابن‌تیمیه‌ بود، دشمنی‌ و عناد با خواجه‌ رابه‌ مرز وقاحت‌ رسانیده‌ و درباره‌ آن‌ بزرگوار از هیچ‌ افترایی‌ پروا نکرده‌ است. می گوید:

«… چون‌ نوبت‌ به‌ یاور شرک‌ و کفر و وزیر ملحد ملاحده‌ نصیر طوسی‌ رسید که‌ وزارت‌ هولاکو یافته‌ بود، خویش‌ را از پیروی‌ رسول‌ و اهل‌ دین‌ او بر کنار داشت‌ و آنان‌ را عرضه‌ تیغ‌ گردانید تا از ملحدان‌ اسماعیلی‌ خلاص‌ گشت‌ و همو بود که‌ خلیفه‌ و قضاة‌ و فقیهان‌ و محدثان‌ رابه‌ قتل‌ رسانید و فیلسوفان‌ را زنده‌ نگاه‌ داشت‌ که‌ برادران‌ او بودند و منجمان‌ و طبیعت‌شناسان‌ و جاودان‌ را گرامی‌ داشت‌ و اوقاف‌ و مدارس‌ و مساجد و اسلام‌ و مواجب‌ انها را فسخ‌ کرد و مخصوص‌ خود و یارانش‌ کرد. او در کتابهای‌ خود قدم‌ عالم‌ و بطلان‌ معاد و انکار صفات‌ پروردگار جهانیان‌ را، از علم‌ و قدرت‌ و حیات‌ و سمع‌ و بصر… نصرت‌ کرد و گفت: خدا نه‌ در داخل‌ عالم‌ است‌ و نه‌ در خارج‌ آن‌ و بالای‌ عرش‌ پروردگاری‌ نیست‌ که‌ پرستیده‌ شود… برای‌ ملاحده‌ مدارس‌ ساخت‌ و خواست‌ تا «اشارات» امام‌ ملحدان‌ ابن‌سینا را جای‌ قرآن‌ قرار دهد! ولیکن‌ نتوانست‌ و گفت: این‌ قرآن‌ خواص‌ است‌ و آن‌ قرآن‌ عوام‌ است‌ و همو خواست‌ تا نماز را تغییر دهد و به‌ دو نماز بازگرداند. ولیکن‌ این‌ کار را هم‌ نتوانست؛ در آخر کار جادویی‌ بیاموخت‌ و خود ساحر شد و بتان‌ را پرستش‌ می کرد…!. شهرستانی‌ در کتاب‌ المصارعه‌ با ابن‌سینا گلاویز شد و قول‌ وی را راجع‌ به‌ قدم‌ عالم‌ و انکار معاد جسمانی‌ و نفی‌ علم‌ پروردگار و قدرت‌ او و برخی‌ مسائل‌ دیگر ابطال‌ کرد، این‌ نصیرالحاد به‌ یاری‌ ابن‌سینا برخاست‌ و کتاب‌ شهرستانی‌ را نقض‌ کرد و کتابی‌ پرداخت‌ به‌ نام‌ مصارعة‌المصارعة‌ ما هردو کتاب‌ را دیدیم، نصیر طوسی‌ در آنجا این‌ اصل‌ را تأیید میکرد که‌ خدا آسمانها و زمین‌ را در شش‌ روز نیافرید و او چیزی‌ نمیداند و به‌ قدرت‌ و اختیار خویش‌ کاری‌ نمی دهد و مردگان‌ از گور برنمی‌خیزند…»

 

‌سبکی‌ دریک‌ جا همین‌ نظر را در مورد خواجه‌ ابراز داشته‌ و سپس‌ میگوید:

«به‌ هولاکو گفته‌ شد که‌ اگر خون‌ این‌ خلیفه‌ ریخته‌ شود جهان‌ به‌ شیون‌ و زاری‌ برخیزند و سبب‌ خراب‌ دیار تو میشود، چه‌ پسر عموی‌ رسول‌ و خلیفه‌ خدا در زمین‌ است. پس‌ شیطان‌ مبین‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ حکیم‌ برخاست‌ و گفت: کشته‌ میشود به‌ نحوی‌ که‌ خونش‌ بر زمین‌ ریخته‌ نشود! و این‌ نصیرالدین‌ سخت‌ترین‌ مردم‌ بر مسلمانان‌ بود! پس‌ خلیفه‌ را در نمد پیچیدند و لگدمالش‌ کردند تا جان‌ داد.»

 

َ‌ سرزنشهای‌ شیخ‌ مرتضی‌ انصاری‌

از مخالفان‌ دیگر خواجه‌ یکی‌ دیگر شیخ‌ مرتضی‌ انصاری‌ «در گذشته‌ 1281 ه’.ق» است‌ که‌ در کتاب‌ مکاسب‌ ضمن‌ بحث‌ فقهی‌ داستانی‌ از یک‌ آسیابان‌ و خواجه‌ نقل‌ میکند ودر پایان‌ از زبان‌ خواجه‌ نقل‌ می کند که‌ وی‌ چون‌ جهل‌ خویش‌ را دریافت‌ کتاب‌ خودرا ورق‌ ورق‌ به‌ آب‌ شست! و این‌که‌ خلاصه‌ آن‌ داستان:

 

«وقتی‌ خواجه‌ از شهری‌ به‌ شهری‌ سفر می کرد و یکی‌ دو کتاب‌ ازآن‌ خود و دیگران‌ راکه‌ در نجوم‌ و هیئت‌ و ریاضی‌ نوشته‌اند، با اسطرلاب‌ خود همراه‌ داشت. وقتی‌ غروب‌ به‌ آسیابی‌ رسید. فصل‌ بهار بودو هوا خوش‌ و ملایم. کیسه‌اي‌ راکه‌ همراه‌ داشت‌ درکنار آسیا بر زمین‌ نهاد و جایی‌ پهن‌ کرد تا بخوابد. در همین‌ حال‌ آسیابان‌ سال خورده‌اي‌ از آسیا بیرون‌ آمد و چون‌ خواجه‌ را دید، پس‌ از درود‌ رو به‌ خواجه‌ کرد و گفت:

– گمان‌ دارم‌ که‌ امشب‌ باران‌ می آید؛ از این‌ رو، بهتر این‌ است‌ که‌ تو کیسه‌ و باروبنه‌ خود به‌ درون‌ آسیا بکشی‌ و شب‌ ایمن‌ بخسبی.

 

‌خواجه‌ از آسیابان‌ سپاسگزاری‌ کرد و گفت: هوای‌ بیرون‌ دلکش‌ است‌ و با این‌ حال، خوابیدن‌ در آسیا و شنیدن‌ صدای‌ یکنواخت‌ آن‌ روا نیست، من‌ همین‌ بیرون‌ می خوابم.

 

‌پیرمرد دوباره‌ گفت:

‌من‌ یقین‌ دارم‌ که‌ امشب‌ باران‌ خواهد آمد و تو نیمه‌ شب‌ به‌ آسیا پناهنده‌ خواهی‌ شد و چون‌ من‌ در را استوار بسته‌ام‌ و گوشم‌ نیز سنگین‌ است، تو نخواهی‌ توانست‌ به‌ اندرون‌ بیایی.

‌خواجه‌ به‌ پشت‌ گرمی‌ دانش‌ خود، اسطرلاب‌ بیرون‌ کشید ودر اختران‌ خیره‌ شد و تقویم‌ را دید و دریافت‌ که‌ هیچ‌ کدام‌ دلالت‌ ندارد بر این‌که‌ آن‌ شب‌ بارانی‌ بیاید. از پیرمرد پوزش خواست‌ و پیر هم‌ دیگر اصراری‌ نکرد و به‌ آسیا رفت‌ ودر را استوار ببست.

 

‌پاسی‌ از شب‌ نگذشته‌ بود که‌ آسمان‌ دگرگون‌ شد و ابرها پدید آمد و بارانی‌ سخت‌ تند باریدن‌ گرفت. خواجه‌ بی‌درنگ‌ خود رابه‌ آسیا رسانید و هر چه‌ به‌ در زد جوابی‌ نشنید. تا پگاه‌ زیر باران‌ و سرما ماند. صبح گاهان‌ چون‌ پیرمرد در آسیا بگشاد و بیرون‌ آمد و خواجه‌ را باران‌ زده‌ دید خندید و گفت: اي‌ جوان، به‌ سخن‌ من‌ گوش‌ فراندادی‌ و اینک‌ پاداش‌ خودرا دریافتی!

 

‌خواجه‌ گفت: اي‌ پیر گرامی، من‌ بر پایه‌ دانشها و آزمونهای‌ خود گمان‌ می‌بردم‌ که‌ بارانی‌ نمی آید. اما اکنون‌ پرسشی‌ دارم‌ و این‌ است‌ که: تو از کجا فهمیدی‌ که‌ باران‌ خواهد آمد؟ پیرمرد گفت: من‌ سگی‌ دارم‌ که‌ هر وقت‌ زوزه‌کنان‌ وارد آسیا شود، پس‌ ازآن‌ باران‌ بیاید…

‌با همه ی‌ این‌ تفاصیل‌ و اتهامات، این‌که‌ خلیفه‌ به‌ تحریک‌ خواجه‌ کشته‌ شده‌ باشد، اصلاً‌ معلوم‌ نیست. وآنگهی‌ سخنان‌ ابن‌قیم‌ و دیگران، به‌ ویژه‌ در مورد فلسفه‌ خواجه‌ و عقاید او بسیار دور از واقع‌ و کودکانه‌ بل‌ جاهلانه‌ است.

 

‌آری‌ خواجه‌ در ترویج‌ مذهب‌ شیعه‌ اهتمامی‌ تمام‌ داشت‌ ودر بزرگداشت‌ عالمان‌ شیعی‌ و سنی، من‌جمله‌ ابن‌الی‌الحدید «در گذشته‌ 655 ه’.ق» و برادرش‌ و نیز بسیاری‌ از دانشمندان‌ با دل‌ و جان‌ می‌کوشید ولیکن‌ فرسنگها از تعصبات‌ خشک‌ و سبک‌ مغزی‌ دور بودو تا می‌توانست‌ با ارباب‌ تمام‌ مذاهب‌ به‌ مهربانی‌ و محبت‌ رفتار میکرد و بنابر این‌ اگر به‌ تهمت‌ و افترأ وی را دشمن‌ اسلام‌ بخوانیم‌ و از نادانی، کشته‌ شدن‌ مردم‌ مسلمان‌ رابه‌ فرمان‌ هولاکو از ناحیه‌ او بدانیم، از انصاف‌ دور شده‌ایم.

 

َ‌ اخلاق‌ و متانت‌ خواجه‌ نصیر؛ تجلیل‌ علامه‌ حلی‌

خواجه‌ مردی‌ حکیم‌ و سیاستمدار بوده‌ و از خواص‌ این‌ دو حالت‌ بیشتر آن‌ است‌ که‌ شخص‌ انسانی‌ شکیبا و بردبار میشود و به‌ هر بادی‌ از جای‌ نمی جنبد.

‌علامه‌ حلی‌ در حق‌ او میگوید که‌ خواجه‌ «در اخلاق‌ شریف‌ترین‌ کسی‌ است‌ که‌ ما تا حال‌ دیده‌ایم…» و ابن‌شاکر درباره‌ او گوید «خواجه‌ سخت‌ نیک‌ منظر و خوش‌رو و کریم‌ و سخی‌ و حلیم‌ و خوش‌ رفت و آمد‌ و زیرک‌ و هشیار بودو یکی‌ از داهیان‌ زمان‌ به‌ شمار می‌رفت‌ و آورده‌اند که‌ شخصی‌ به‌ خدمت‌ خواجه‌ آمد و نوشته‌اي‌ ازآن‌ دیگری‌ به‌ خواجه‌ داد که‌ در آن‌ به‌ خواجه‌ بسیار ناسزا گفته‌ و دشنام‌ داده‌ بودو وی را کلب‌بن‌کلب‌ خطاب‌ کرده‌ بود.

 

خواجه‌ به‌ زبانی‌ نرم‌ و لطف‌آمیز در جواب‌ او نوشت: و اما این‌ها که‌ نوشته‌اي‌ درست‌ نیست‌ چه‌ سگ‌ در زمره‌ چهارپایان‌ است‌ و عوعو می کند و پوست‌ او پوشیده‌ از پشم‌ است‌ و ناخنی‌ دراز دارد و این‌ صفتها درمن‌ نیست‌ و به‌ خلاف‌ او قامت‌ من‌ راست‌ و تنم‌ بی‌موی‌ و ناخنم‌ پهن‌ است. من‌ گویا و خندانم‌ و فصول‌ و خواصی‌ که‌ مراست‌ غیر آن‌ فصول‌ و خواصی‌ است‌ که‌ سگ‌ دارد و انچه‌ درمن‌ است‌ در او نیست‌ و تمام‌ عیوبی‌ راکه‌ صاحب‌ نامه‌ ذکر کرده‌ بود، بدین‌ سان‌ جواب‌ گفت‌ بدون‌ آنکه‌ کلمه‌اي‌ درشت‌ و زشت‌ بنویسد و یا بگوید…»

 

‌و همو گوید «خواجه‌ با تقرب‌ و مکانتی‌ که‌ پیش‌ هولاکو داشت، از منافع‌ مسلمانان‌ به‌ ویژه‌ شیعیان‌ و علویان‌ و حکمت‌دانان‌ و غیر ایشان‌ نگاهبانی‌ می کرد و به‌ آن ها احسان‌ و نیکی‌ می کرد ودر ابقأ آن ها در شغلشان‌ کوشا بودو می‌کوشید که‌ وجوه‌ اوقاف‌ را در محل‌ اصلی‌ صرف‌ کنند و باوجود همه ی‌ این ها، شخصی‌ فروتن‌ و فروتن‌ و گشاده‌رو و نیکو رفت و آمد‌ بود.» اغلب‌ مورخان‌ و اصحاب‌ رجال‌ در حق‌ او و اخلاق‌ او به‌ همین‌ سان‌ سخن‌ گفته‌اند.

 

َ‌ تسامح‌ و سعه‌ صدر خواجه‌ نصیر

خواجه‌ شخصی‌ با تسامح‌ و با وسعت‌ مشرب‌ بودو دانشمندان‌ و عالمان‌ را از هر طبقه‌ و هر مذهبی‌ که‌ بودند بزرگ‌ می‌داشت‌ ودر این‌ میان‌ به‌ تصوف‌ و صوفیان‌ راستین‌ توجه‌ مخصوص‌ داشت‌ و با توجه‌ به‌ کتابهایی‌ که‌ نوشته‌ معلوم‌ میشود که‌ خود او نیز دراین‌ ره‌ قدمی‌ راسخ‌ داشته‌ است. در نمط‌ نهم‌ «شرح‌ اشارات»، یعنی‌ «مقامات‌العارفین» و رساله‌ نفیس‌ «اوصاف‌الاشراف» چنان‌ سخنان‌ صوفیان‌ را بیان‌ میکند که‌ گویی‌ خود او سالک‌ راه‌ طریقت‌ بوده‌ است.

 

او دراین‌ کتاب‌ دوم‌ برخی‌ اتهامات‌ ناروا و جاهلانه‌ راکه‌ بر صوفیان‌ بسته‌اند کشف‌ می کند ودر باب‌ توحید و اتحاد سخنان‌ لطیف‌ میگوید و دعاوی‌ منصور حلاج‌ و برخی‌ دیگر از صوفیان‌ رابه‌ روشی‌ درست‌ تفسیر می کند. ولیکن‌ به‌ صوفی‌ نمایان‌ و قلندران‌ بیکاره‌ اعتقادی‌ نداشته‌ و آنان‌ را سربار جامعه‌ می‌دانسته‌ است. «گویند وقتی‌ در برابر پادشاه‌ [هولاکو] گروهی‌ از فقیران‌ قلندریه‌ پیدا شدند.

 

پادشاه‌ از خواجه‌ پرسید: این ها چه‌ کسانند؟ خواجه‌ جواب‌ گفت: گروهی‌ زاید و بیهوده‌اند، بر فور پادشاه‌ دستور داد که‌ همه ی‌ را نابود کردند. کسی‌ را خواجه‌ پرسید مقصود تو از این‌ بیان‌ چه‌ بود؟ گفت: مردم‌ چهار طبقه‌ بیش‌ نیستند: جمعی‌ امیر و وزیر و کسان‌ سلطانند از لشکری‌ و کشوری، دو دیگر بازرگانان‌ و تجارند، سه‌ دیگر پیشه‌وران‌ و صنعت گران‌اند و آخرین‌ گروه‌ برزگران‌ و دهقانانند و آن‌ کس‌ که‌ از زمره‌ این‌ چهار گروه‌ نباشد سربار مردم‌ ودر جهان‌ زیاده‌ است.»

اس ام اس روز مهندس 5 اسفند ماه + زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی

خواجه نصیرالدین طوسی مردی‌ حکیم‌ و سیاستمدار بود

 

َ‌ آثار خواجه‌ نصیر

خواجه‌ در بیشتر دانشهای‌ متداول‌ روزگار خویش‌ به‌ ویژه‌ فقه‌ و حکمت‌ و کلام‌ و منطق‌ و ریاضیات‌ و فلک‌ و نجوم‌ و اخلاق‌ و برخی‌ دیگر مهارت‌ شایان‌ داشت‌ ودر اغلب‌ این‌ رشته‌ها تألیفات‌ ارزنده‌ نفیس‌ دارد.

 

‌لیست‌ آثار مهم‌ خواجه‌ در «فوات‌ الوفیات» ابن شاکر کتبی‌ «در گذشته‌ 762 ه’.ق» و روضات‌الجنات‌ خوانساری‌ و از همه ی‌ دقیقتر در آثار مهم‌ خواجه‌ راکه‌ به‌ نحوی‌ از انحأ مورد دقت‌ و نظر اهل‌ فن‌ بوده‌ نام‌ می بریم‌ و درباره‌ انها سخن‌ می گوییم:

 

1- تجریدالاعتقاد، در علم‌ کلام‌ و آن‌ کتاب‌ دراین‌ موضوع‌ از کتابهای‌ دقیق‌ و استوار است‌ و مورد عنایت‌ بسیاری‌ از دانشمندان‌ بوده‌ و بر آن‌ شرح‌ کرده‌اند یا تعلق‌زده‌اند. مهم ترین‌ شرحهای‌ این‌ کتاب‌ ازآن‌ علامه‌ حلی، حکیم‌ قوشچی‌ و عبدالقادر لاهیجی‌ است، این‌ شرحها اغلب‌ با اصل‌ چاپ‌ شده‌ است‌ و شرح‌ علامه‌ به‌ سال‌ 1353 هجری‌ در صیدا در مکتبه‌ عرفان‌ چاپ‌ شد و نام‌ آن‌ کشف‌المرد است‌ و همین‌ شرح‌ نزدیک‌ترین‌ تفسیری‌ است‌ به‌ مقاصد خواجه‌ طوسی‌ که‌ علامه‌ حلی‌ نوشته‌ است.

 

2- شرح‌ اشارات، ابن‌سینا در فلسفه، این‌ شرح‌ با شرح‌ فخر رازی‌ بر اشارات‌ به‌ سال‌ 1325 هجری‌ در مصر مطبعه‌ خیریه‌ چاپ‌ شد و اخیراً‌ دکتر سلیمان‌ دنیا اشارات‌ را در مصر تنها با شرح‌ خواجه‌ و بادقت‌ و حواشی‌ سودمند چاپ‌ کرد. خواجه‌ دراین‌ کتاب‌ بسیاری‌ از اشتباهات‌ و نقضهای‌ نابه‌ جای‌ امام‌ را بر شیخ‌الرئیس‌ جواب‌ گفته‌ ولیکن‌ به‌ هیچ‌ روی‌ از طریق‌ ادب‌ بیرون‌ نرفته‌ و از او به‌ عنوان‌ شارح‌ فاضل‌ یاد کرده‌ است. برای‌ شرح‌ بیشتر دراین‌ باره‌ به‌ ترجمه‌ امام‌ فخر رازی‌ نگاه‌ کنید.

 

3- التذکرة‌ فی‌ علم‌ الهیاة، و آن‌ کتاب‌ مختصری‌ است‌ که‌ جامع‌ مسائل‌ این‌ فن‌ است‌ و شامل‌ چهار باب‌ است، این‌ کتاب‌ مایه‌ اعجاب‌ دانشمندان‌ گشته‌ و بر آن‌ شده‌اند که‌ آن‌ را شرح‌ کنند و بر آن‌ تعلیق‌ زنند. از شارحان‌ این‌ کتاب‌ چند تن‌ نام‌ میبریم:

 

1» نظام‌الدین‌ نیشابوری‌ مشهور‌ به‌ نظام‌ اعرج، که‌ شرح‌ او توضیح‌التذکره‌ نام‌ دارد.

2» شرح‌ سیدالشریف‌ علی‌بن‌ محمدالجرجانی‌ «در گذشته‌ 816 ه’.ق»

3» شرح‌ شمس‌الدین‌ محمدبن‌ احمد خفری‌ «وفات‌ 960 ه’.ق» که‌ از شاگردان‌ صدرالدین‌ محمد دشتکی‌ است، این‌ شرح‌التکمة‌ فی‌ شرح‌التذکرة‌ نام‌ دارد، که‌ درسال‌ 832 پایان‌ یافته‌ است.

4» قطب‌الدین‌ محمود بن‌ مسعود شیرازی‌ «در گذشته‌ 710 ه’.ق» شاگرد بزرگوار خواجه، که‌ شرح‌ او التحفة‌الشاهیة‌ نام‌ دارد.

 

4- بیست‌ باب، که‌ در اسطرلاب‌ است‌ و گویند: این‌ کتاب‌ از اسطرلاب‌ اسماعیلیان‌ است، که‌ خواجه‌ زمانی‌ که‌ در قرب‌ آن ها بود، تألیف‌ کرد و از جمله‌ غنایمی‌ بود که‌ از اسماعیلیان‌ گرفته‌ شد و عطا ملک‌ جوینی‌ بر آن‌ دست‌ یافت.

این‌ کتاب‌ در جشن‌ یادبود خواجه‌ در دانشگاه‌ تهران‌ چاپ‌ شد و بر آن‌ چند شرح‌ نوشته‌اند که‌ از مهمترین‌ آن ها شرح‌ دو تن‌ مشهور‌تر است:

 

1» شرح‌ نظام‌الدین‌ بن‌ حبیب‌ الله‌ الحسینی، که‌ آن‌ رابه‌ زبان‌ پارسی‌ درسال‌ 873 هجری‌ به‌ پایان‌ آورد.

2» شرح‌ شیخ‌ عبدالعلی‌ بن‌ محمد بن‌ حسن‌ البیرجندی‌ «در گذشته‌ 934 ه’.ق» که‌ آن‌ رابه‌ سال‌ 893 تألیف‌ کرد.

5- تحریر اقلیدس، در اصول‌ هندسه‌ و حساب، خواجه‌ از تألیف‌ این‌ کتاب‌ در 22 شعبان‌ سال‌ 646 فراغ‌ یافت. این‌ کتاب، از کتابهای‌ پرارج‌ خواجه‌ است‌ و متجاوز از یازده‌ شرح‌ بر آن‌ نوشته‌اند که‌ مهمترین‌ آن ها شرح‌ سید شریف‌ جرجانی‌ و قاضی‌زاده‌ رومی‌ است، خواجه‌ در آغاز این‌ کتاب‌ گوید «… تحریر این‌ کتاب‌ را پس‌ از تحریر مجسطی‌ آغاز کردم».

 

6- تحریر اکرمانالاوس، حاوی‌ سه‌ مقالت‌ است؛ مقاله‌ اولین‌ شامل‌ سی‌ شکل‌ و مقاله‌ دوم‌ شامل‌ هیجده‌ شکل‌ و مقاله‌ سوم‌ شامل‌ 12 شکل‌ است.

خواجه‌ از تألیف‌ این‌ کتاب‌ در 21 شعبان‌ سال‌ 663 فارغ‌ شده‌ است.

 

7- تحریر المجسطی، اصل‌ کتاب‌ ازآن‌ بطلمیوس‌ است‌ که‌ در هیئت‌ و علم‌ فلک‌ و حرکات‌ نجوم‌ پرداخته‌ و خواجه‌ این‌ کتاب‌ را برای‌ حسام‌الدین‌ حسن‌بن‌ محمد سیواسی‌ تحریر کرده‌ است‌ ودر 5 شوال‌ سال‌ 644 هجری‌ تمام‌ کرده‌ است. این‌ کتاب‌ را هم‌ گروهی‌ از دانشمندان‌ شرح‌ کرده‌اند ازجمله‌ شمس‌الدین‌ محمد سمرقندی‌ و نظام‌الدین‌ اعرج‌ نیشابوری‌ را می توان‌ نام‌ برد.

 

8- زیج‌ ایلخانی، پارسی‌ است‌ و این‌ همان‌ زیجی‌ است‌ که‌ حاصل‌ رصد مراغه‌ به‌ دستور هولاکو بنا شده‌ بود در آن‌ آورده‌ است‌ و پیش‌ از این‌ درباره‌ آن‌ صحبت‌ کردیم. خواجه‌ در مقدمه‌ این‌ کتاب‌ گوید: «… هولاکو خان‌ همدان‌ را قهر کرد و بغداد بگرفت‌ و خلیفه‌ را برداشت، تا حدود مصر بگرفت‌ و کسانی‌ که‌ سرکش‌ بودند نیست‌ کرد و هنرمندان‌ را در همه ی‌ انواع‌ بنواخت‌ و بفرمود تا هنرهای‌ خویش‌ و رسمهای‌ نیکو نهادند و من‌ بنده‌ نصیر راکه‌ از طوسم‌ و به‌ ولایت‌ همدان‌ افتاده‌ بودم، از آنجا بیرون‌ آورد و رصد ستارگان‌ فرمود و حکما راکه‌ فن‌ رصد میدانستند چون: مؤ‌یدالدین‌ العرضی‌ که‌ به‌ دمشق‌ بودو فخرالدین‌ مراغی‌ که‌ به‌ شهر موصل‌ بودو فخر خلاصی‌ که‌ به‌ تفلیس‌ بودو نجم‌الدین‌ دبیران‌ که‌ به‌ قزوین‌ بود، بفرمود تا ازآن‌ ولایتها بطلبند و زمین‌ مراغه‌ رصد را اختیار کردند و بفرمود تا کتابها از بغداد و شام‌ و شهر موصل‌ و خراسان‌ بیاوردند، تقریر چنان‌ کرد که‌ منگوی‌ از میان‌ برخاست‌ و بعد ازآن‌ رصد ستارگان‌ تمام‌ شد…».

 

این‌ کتاب‌ چهار مقاله‌ دارد:

1» در تواریخ؛ 2» در سیر کواکب؛ 3» در اوقات‌ طالع؛ 4» در باقی‌ اعمال‌ نجوم.

بر این‌ زیج‌ چند شرح‌ معتبر نوشته‌ شده‌ است‌ که‌ بهتر از همه ی‌ شرح‌ این‌ چند نفر است:

1- زیج‌ شاهی«11» که‌ آن‌ را علیشاه‌ بن‌ محمد بن‌ القاسم‌ خوارزمی‌ مشهور‌ به‌ علأالمنجم‌ نوشته‌ که‌ به‌ پارسی‌ و مختصر است. مؤ‌لف‌ این‌ کتاب‌ را «عمدة‌ الایلخانیه» نام‌ داده‌ و آن‌ را برای‌ محمد بن‌ احمد التبریزی‌ وزیر تألیف‌ کرده‌ است.

 

2- شرح‌ حسن‌ بن‌ محمد نیشابوری‌ قمی‌ مشهور‌ به‌ نظام‌ اعرج‌ و آن‌ شرحی‌ پارسی‌ است‌ که‌ کشف‌ الحقایق‌ نام‌ دارد.«12»

 

3- شرح‌ غیاث‌ الدین‌ جمشید بن‌ مسعود کاشانی‌ بنام‌ زیج‌ خاقانی. شارح‌ گوید: این‌ کتاب‌ را در تکمیل‌ زیج‌ ایلخانی‌ پرداختم‌ و همه ی‌ آنچه‌ راکه‌ از اعمال‌ منجمان‌ استنباط‌ کرده‌ بودم‌ ودر هیچ‌ زیج‌ دیگر نیامده، با براهین‌ در آن‌ گرد آوردم.«13»

 

9- اخلاق‌ ناصری، خواجه‌ این‌ کتاب‌ رابه‌ امیر قهستان، ناصرالدین‌ عبدالرحیم‌ محتشم‌ تألیف‌ کرد، چه‌ او از خواجه‌ خواست‌ تا کتاب‌ الطهاره‌ ابن‌ مسکویه‌ رابه‌ پارسی‌ ترجمه‌ کند و چون‌ این‌ کتاب‌ فاقد دو سوگند‌ و تدبیر منزل‌ بود خواجه‌ این‌ دو باب‌ را خود بر آن‌ افزود. خواجه‌ این‌ کتاب‌ رابه‌ دو پادشاه‌ تقدیم‌ کرده‌ است؛ نخست‌ همان‌ ناصرالدین‌ محتشم‌ که‌ نام‌ وی را در مقدمه‌ آورده‌ و وی را ملک‌ الملوک‌ العرب‌ و العجم‌ خسرو جهان‌ و شهریار ایران‌ خوانده‌ است. ولیکن‌ پس‌ از آنکه‌ به‌ بهانه‌ نامه‌نگاری‌ خواجه‌ با خلیفه، وی را مغضوب‌ داشته‌ و به‌ دژ اسماعیلیان‌ تبعید نموده‌ بودو «پس‌ از آنکه‌ محتشم‌ و گرفتار خان‌ مغول‌ گشته»، خواجه‌ آن‌ مقدمه‌ را بدل‌ نموده‌ و برای‌ آن‌ مقدمه‌اي‌ دیگر پرداخته‌ به‌ هرحال‌ درک‌ عمیق‌تر ریشه‌هاي‌ تصمیمات‌ خواجه‌ نصیر، خود نیازمند پژوهشهای‌ جامع‌تری‌ است‌ که‌ امیدواریم‌ دانشجویان‌ بر آن‌ کمر همت‌ بربندند.

 

به‌ هرحال‌ این‌ کتاب‌ اخلاق‌ ناصری‌ از پرمایه‌ترین‌ کتب‌ پارسی‌ است‌ که‌ در علم‌ اخلاق‌ و حکمت‌ علمی‌ نوشته‌ شده. رئوس‌ مسائل‌ و مطالب‌ این‌ علم‌ راکه‌ حکیمان‌ بزرگ‌ درباره‌ هر سه‌ قسمت‌ تهذیب‌ اخلاق‌ و تدبیر و منزل‌ و سیاست‌ مدن‌ در تألیفات‌ خویش‌ نوشته‌اند خواجه‌ دراین‌ کتاب‌ جمع‌ کرده‌ ودر قسمت‌ مبادی‌ این‌ کتاب‌ هم‌ آنچه‌ از مسائل‌ فلسفه‌ شرقی‌ برای‌ فهم‌ مطالب‌ لازم‌ بوده‌ با بهترین‌ اسلوب‌ و نیکوترین‌ طرزی‌ نگاشته‌ است.

 

10- اوصاف‌ الاشراف، رساله‌ کوچکی‌ است‌ از خواجه‌ در سیر و سلوک‌ و اخلاق‌ صوفیان‌ که‌ پس‌ از اخلاق‌ ناصری‌ تألیف‌ کرده‌ است. خواجه‌ این‌ کتاب‌ رابه‌ خواهش‌ شمس‌الدین‌ محمد جوینی‌ وزیر پرداخته‌ و آن‌ را بر شش‌ باب‌ نهاده‌ است. این‌ کتاب‌ را «رکن‌الدین، محمد بن‌ علی‌ الجرجانی» به‌ تازی‌ درآورده‌ است. این‌ کتاب‌ مکرر چاپ‌ شده‌ است.

 

11- الادب‌ الوجیز للولدالصغیر، اصل‌ این‌ کتاب‌ از عبدالله‌ بن‌ المقفع‌ «کشته‌ 142 ه’.ق» است‌ و خواجه‌ این‌ رساله‌ رابه‌ دستور مخدوم‌ اولین‌ خود ناصرالدین‌ محتشم‌ قهستان‌ به‌ پارسی‌ درآورده‌ است. خواجه‌ این‌ رساله‌ را مطابق‌ روش‌ ابوالمعانی‌ نصرالله‌ منشی‌ در ترجمه‌ کلیله‌ و دمنه‌ و بهأالدین‌ محمدبن‌ حسن‌ بن‌ اسفندیار کاتب‌ در ترجمه‌ نامه‌ تنسر به‌ آیات‌ و اشعار عربی‌ و پارسی‌ مزین‌ ساخته‌ است‌ و مثل‌ دو مترجم‌ مذکور برای‌ آنکه‌ نگاشته‌ خود رابه‌ زبان‌ ادبی‌ انشأ کند مطالب‌ اصل‌ کتاب‌ را گرفته‌ و آن‌ رابا زوایدی‌ آزادانه‌ در قالب‌ پارسی‌ ریخته‌ است.

 

12- جواهرالفرایض، که‌ برخی‌ آن‌ را الفرایض‌ النصیریة‌ علی‌ مذهب‌ اهل‌ البیته‌ خوانده‌اند، رساله‌ مختصر و جامعی‌ است‌ در اصول‌ علم‌ فرایض‌ و مواریث‌ و گویا این‌ تنها کتابی‌ است‌ که‌ خواجه‌ در فقه‌ نوشته‌ و از او باقی‌ است. دراین‌ کتاب‌ خواجه‌ از کتاب‌ تحریر استاد خویش‌ معین‌الدین‌ سالم‌ بن‌ بردران‌ مصری‌ نقل‌ میکند.

 

13- اساس‌ الاقتباس، این‌ کتاب‌ در فن‌ منطق‌ است‌ و پس‌ از منطق‌ شفای‌ ابن‌سینا بزرگ‌ترین‌ و مهم ترین‌ کتابی‌ است‌ که‌ دراین‌ علم‌ تألیف‌ شده‌ است. کتاب‌ مذکور نه‌ مقاله‌ دارد و هر مقاله، خود به‌ چند فن‌ و هر فن‌ و به‌ چند فصل‌ منقسم‌ میشود بدین‌ قرار:

 

‌مقاله‌ اولی- در مدخل‌ منطق‌ که‌ آن‌ رابه‌ یونانی‌ ایساغوجی‌ گویند.

‌مقاله‌ دوم- در مقولات‌ عشر و آن‌ رابه‌ یونانی‌ قاطیغوریاس‌ نامند.

‌مقاله‌ سوم- در اقوال‌ جازمه‌ که‌ آن‌ رابه‌ یونانی‌ باری‌ ارمیناس‌ گویند.

‌مقاله‌ چهارم- در علم‌ قیاس‌ که‌ آن‌ رابه‌ یونانی‌ آنالوطیقای‌ اول‌ نامند.

‌مقاله‌ پنجم- در برهان‌ که‌ آن‌ رابه‌ یونانی‌ آنالوطیقای‌ دوم‌ نامند.

‌مقاله‌ ششم- در جدل‌ که‌ آن‌ رابه‌ یونانی‌ طوبیقا خوانند.

‌مقاله‌ هفتم- در مغالطه‌ که‌ آن‌ رابه‌ یونانی‌ سوفسطیقا نامند.

‌مقاله‌ هشتم- در خطابه‌ که‌ آن‌ رابه‌ یونانی‌ ریطوریقا خوانند.

‌مقاله‌ نهم- در شعر و آن‌ رابه‌ یونانی‌ بوطیقا نامند.

 

‌این‌ کتاب‌ را خواجه‌ به‌ سال‌ 642 تألیف‌ کرد و آقای‌ مدرس‌ رضوی‌ آن‌ را درسال‌ 1326 در جزو انتشارات‌ دانشگاه‌ تهران‌ چاپ‌ کرده‌ است. گفتنی‌ است‌ که‌ برخی، تعداد آثار خواجه‌ را از کتاب‌ و رساله‌ به‌ 168 شماره نیز رسانده‌اند.

 

َ‌ آرای‌ فلسفی‌ خواجه‌ نصیر

کاری‌ که‌ خواجه‌ در استوار کردن‌ مبانی‌ فلسفه‌ مشأ کرد از همه ی‌ کارهای‌ او بهتر بود، به‌ ویژه‌ برای‌ گروهی‌ که‌ ارسطو را استاد مسلم‌ و حقایق‌ عالم‌ رابا فلسفه‌ او بیان‌ شده‌ می‌پنداشتند.

‌حکیمان‌ اسلام، غالباً‌ اقوال‌ ارسطو و افلاطون‌ را مانند اصل‌ ثابت‌ علمی‌ می‌پذیرفتند و اشتباه‌ و خطا و اختلاف‌ انها را، از شدت‌ اعتقاد تأویل‌ می کردند. گفتار ابونصر فارابی‌ در مقدمه‌ الجمع‌ بین‌ الرایین‌ و دفاع‌ سخت‌ ابن‌سینا از تعلیمات‌ و آرأ ارسطو در کتب‌ خود به‌ خصوص‌ کتاب‌ شفأ نمودار این‌ حسن‌ اعتقاد و تعصب‌ است. دیگران‌ نیز عقیده‌اي‌ نزدیک‌ بدین‌ دو تن‌ داشتند تا بدانجا که‌ برای‌ متأخران، حقی‌ در اصابت‌ واقع‌ و یافتن‌ مطلبی‌ اضافه‌ بر انچه‌ حکیمان‌ یونان‌ گفته‌ بودند، قائل‌ نمی‌شدند.

 

‌دراین‌ میان‌ اشخاصی‌ از قبیل‌ ابوبکر محمدبن‌ زکریای‌ رازی‌ «در گذشته‌ 313-20 ه’.ق» و ابوریحان‌ محمدبن‌ احمد بیرونی‌ «در گذشته‌ 440 ه’.ق» هم‌ گاهی‌ پدید می‌آمدند که‌ خود دارای‌ افکار تازه‌ بودند و به‌ دیگران‌ نیز حق‌ می‌دادند که‌ آرأ یونانیان‌ را باطل‌ کنند و بر آن‌ نکته‌اي‌ بیفزایند. مناظرات‌ رازی‌ با ابوحاتم‌ محمدبن‌ حمدان‌ رازی‌ «در گذشته‌ 322 ه’.ق» حاکی‌ از وسعت‌ نظر پسر زکریا و جمود فکر ابوحاتم‌ رازی‌ است.

 

‌پس‌ از انتشار کتب‌ ابن‌سینا و شهرت‌ و آوازه‌ شگرف‌ او در سده‌ پنجم، حکیمان‌ اسلام‌ با نوعی‌ از تعصب، کتب‌ وی را درس‌ می‌دادند و راستی‌ آنکه‌ فلسفه‌ به‌ جای‌ تحقیق‌ در اسرار آفرینش‌ نزد بسیاری‌ از حکمت‌ پژوهان، عبارت‌ شده‌ بود از بحث‌ در اقوال‌ ابن‌سینا و تدریس‌ کتب‌ او. چنان‌ که‌ جمعی‌ به‌ دفاع‌ از ابن‌سینا می‌پرداختند و بعضی‌ نیز سخنان‌ وی‌ را رد میکردند. ابوحامد غزالی‌ در مقدمه‌ تهافت‌ الفلاسفه‌ گفته‌ است‌ که: هرگاه‌ ما بطلان‌ نظر فارابی‌ را و ابن‌سینا را ثابت‌ کنیم، در نتیجه، بطلان‌ اصول‌ فیلسوفان‌ مقرر خواهد گشت. عمر خیام‌ از هواخواهان‌ ابن‌سینا بودو دراین‌ باره‌ اصرار می‌ورزید.

 

‌فخرالدین‌ محمد بن‌ عمر رازی‌ «در گذشته‌ 606 ه’.ق» مشهور به‌ فخر رازی‌ که‌ در جدل‌ و علوم‌ نظری‌ سخت‌ قوی‌ پایه‌ بودو در بحث‌ تا بدان‌ مایه‌ گستاخ‌ بود که‌ پس‌ از نقل‌ حدیث‌ و روایت‌ از حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ میگفت: محمد تازی‌ چنین‌ گفت‌ و محمد رازی‌ چنین‌ میگوید، بر گفته‌هاي‌ پیشینیان‌ خاصه، ابن‌سینا اعتراضات‌ و شکوک‌ گوناگون‌ وارد ساخت. شاگردان‌ و پروردگان‌ مکتب‌ وی‌ از قبیل: شمس‌الدین‌ عبدالحمیدبن‌ خسرو شاهی‌ «در گذشته‌ شوال‌ 652 ه’.ق» و شمس‌الدین‌ احمدبن‌ الخلیل‌الخویی‌ «در گذشته‌ 637 ه’.ق» و افضل‌ الدین‌ محمد بن‌ ناماور خونجی‌ «در گذشته‌ 646 ه’.ق» و تاج‌الدین‌ محمد بن‌ الحسین‌ الاُرمَوِ‌ي‌ «در گذشته‌ 654 ه’.ق» و اثیرالدین‌ مفضل‌ بن‌ عمر ابهری‌ «در گذشته‌ 660-3 ه’.ق» در بلاد روم‌ و سوریه‌ و عراق‌ پراگنده‌ شدند و تعلیمات‌ استاد خودرا منتشر ساختند و بیش‌ از پیش‌ در سست‌ کردن‌ عقاید مشائیان‌ به‌ ویژه‌ شیخ‌ رئیس‌ کوشیدند. تا این‌که‌ خواجه‌ نصیر محمدبن‌ حسن‌ طوسی‌ «در گذشته‌ 672 ه’.ق» به‌ دفاع‌ از ابن‌سینا برخاست‌ و شکوک‌ و ایرادهای‌ فخرالدین‌ رازی‌ و شاگردان‌ وی را با دلیل هاي‌ استوار و تقریری‌ حکیمانه‌ رد کرد چندان‌ که‌ طریقه‌ ابن‌سینا بار دیگر سمت‌ قبول‌ یافت‌ و بر جای‌ محکم‌ خود نشست.

 

‌از این‌ مقدمه‌ کلی‌ چند مطلب‌ مهم‌ می توان‌ فهمید:

 

‌نخست‌ این‌که: سیر فلسفه‌ ابن‌سینا تا زمان‌ خواجه‌ چه‌ بوده‌ است.

‌دوم‌ این‌که: خواجه‌ با تمام‌ قوی‌ در تشیید بنیان‌ حکمت‌ ابن‌سینا کوشیده‌ است.

‌حتی‌ گاهی‌ عقاید مشائیان‌ را تزییف‌ و برخی‌ اوقات‌ سخنان‌ ابوالبرکات‌ بغدادی‌ «در گذشته‌ 547 ه’.ق» صاحب‌ المعتبر و شیخ‌ اشراق‌ «در گذشته‌ 587 ه’.ق» را بر آرأ شیخ‌ رئیس‌ ترجیح‌ داده‌ و بهتر دانسته‌ است.

 

َ‌ شماری‌ از عقاید خواجه‌

گفتنی‌ است‌ که‌ افکار تازه‌ و عقاید اصلی‌ خواجه‌ بیشتر در کتاب‌ تجرید العقاید به‌ چشم‌ میخورد و خود در آغاز این‌ کتاب‌ میگوید: «… من‌ این‌ کتاب‌ را بر بهترین‌ روش‌ ترتیب‌ و تنظیم‌ کردم‌ و انچه‌ راکه‌ با دلیل‌ برایم‌ ثابت‌ گشته‌ و معتقد خود قرارش‌ داده‌ام‌ دراین‌ کتاب‌ گنجانیده ام…»

 

1- گروهی‌ از متکلمان‌ و حکیمان‌ وجود و عدم‌ را تعریف‌ به‌ حد و رسم‌ کنند. متکلمان‌ گویند: موجود چیزی‌ است‌ که‌ ثابت‌العین‌ باشد و معدوم‌ آن‌ است‌ که‌ منفی‌العین‌ باشد. حکیمان‌ گویند: موجود آن‌ است‌ که‌ بتوان‌ از او خبری‌ داد و معدوم‌ آن‌ است‌ که‌ نتوان‌ از او خبر داد. خواجه‌ گوید: این‌ تعریفها همه ی‌ فاسد است‌ و غلط‌ چه‌ شامل‌ دور می شوند زیرا «ثابت» مترادف‌ «موجود» و «منفی» مترادف‌ «معدوم» است‌ سپس‌ گوید که: مراد از تعریف‌ وجود، شرح‌ و تعریف‌ لفظ‌ است‌ و تبدیل‌ لفظی‌ به‌ لفظ‌ دیگر که‌ روشن‌تر و واضح‌تر از اولی‌ است‌ و این‌ ازآن‌ روست‌ که‌ چیزی‌ شناخته‌تر و عام‌تر از وجود نیست‌ تا بتوان‌ آن‌ را وسیله‌ تحدید و تعریف‌ وجود دانست‌ و نظیر این‌ قول‌ است‌ سخن‌ حاجی‌ سبزواری‌ در اول‌ منظومه‌ حکمت:

 

معرف‌ الوجود شرح‌ الاسم‌/ولیس‌ بالحد ولا بالرسم‌

مفهومه‌ من‌ اعرف‌ الاشیأ/و کنهه‌ فی‌ غایة‌ الخفأ

 

و شیخ‌ رئیس‌ در کتاب‌ نجاة‌ گوید: «وجود جز به‌ شرح‌ اسم‌ قابل‌ تعریف‌ نیست، چه‌ او مبدأ و پایه‌ همه ی‌ شرحهاست، پس‌ شرحی‌ نتواند داشت، ولیکن‌ صورت‌ آن‌ – بدون‌ آنکه‌ واسطه‌اي‌ داشته‌ باشد – در ذهن‌ هست.»

 

2- خواجه‌ در شرح‌ اشارات، نمط‌ هفتم، درباره‌ علم‌ خدا با شیخ‌ رئیس‌ مخالفت‌ کرده‌ و می گوید: «اگر جز این‌ بود که‌ در آغاز این‌ کتاب‌ با خویشتن‌ شرط‌ کردم‌ که‌ هر جا عقیده‌ خودرا با نظر شیخ‌ مخالف‌ دیدم‌ آن‌ را ذکر نکنم‌ راه‌ گریز از این‌ مضایق‌ و تنگیها و غیر آن‌ را بیان‌ می کردم. ولیکن‌ باید به‌ شرط‌ وفا کرد. باوجود این‌ از دل‌ خویش‌ رخصت‌ نمی یابم‌ که‌ دراین‌ باره‌ اصلاً‌ به‌ چیزی‌ اشاره‌ نکنم. از این‌ رو در این جا اشارتی‌ کوتاه‌ میکنم، برای‌ کسی‌ که‌ طالب‌ آن‌ است. اینک‌ گوییم: اگر گفتار شیخ‌ را دراین‌ باب‌ که‌ گوید: «علم‌ باری‌ تعالی‌ به‌ حصول‌ صور در ذات‌ او حاصل‌ می گردد»، پذیرفتن‌ اشکالات‌ زیر لازم‌ می آید:

 

نخست‌ این‌که: ذات‌ واحد بسیط، فاعلی‌ و قابل‌ آن‌ صورتها میشود، این‌ امر مستلزم‌ پدید آمدن‌ ترکیب‌ در ذات‌ خدا میگردد؛

دوم‌ این‌که: ذات‌ واجب‌ محل‌ به‌ صفات‌ زاید غیراضافی‌ و غیرسلبی‌ متصف‌ می گردد در حالی‌ که‌ بطلان‌ صفات‌ حقیقی‌ برای‌ ذات‌ واجب‌ ثابت‌ است.

سوم‌ این‌که: ذات‌ واجب‌ محل‌ معلومات‌ ممکن‌ و متکثر می شود.

 

و بالاتر از همه ی‌ دراین‌ صورت، باید معلول‌ اول‌ ذات‌ باری، مباین‌ خود او نباشد، بلکه‌ قائم‌ به‌ ذات‌ او باشد و باری‌ تعالی‌ چیزی‌ مباین‌ ذات‌ خویش‌ نیافریده‌ باشد چه‌ بر این‌ تقدیر معلول‌ اول‌ تصورات‌ ذهنی‌ یا صور علمیه‌ خواهد بود نه‌ موجودات‌ و اعیان‌ خارجی، در حالی‌ که‌ عدم‌ تباین‌ معلول‌ اولین‌ با ذات‌ باری‌ خلاف‌ آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ حکیمان‌ و فیلسوفان‌ پیشین‌ بدان‌ رفته‌ و مقرر کرده‌اند. سپس‌ قول‌ افلاطون‌ را آورده‌ که‌ گوید: صور معقول‌ قائم‌ به‌ ذات‌ باری‌ هستند و گویی‌ دراین‌ را عقیده‌ شیخ‌ اشراق‌ راکه‌ «علم‌ خدا را حضوری‌ میداند.» پسندیده‌ است‌ ولیکن‌ از او در «شرح‌ اشارات» نامی‌ نمیبرد.

 

3- به‌ نظر خواجه‌ اتصاف‌ ذات‌ باری‌ به‌ علیت‌ در حق‌ او نقص‌ است، زیرا این‌ امر موجب‌ میشود که‌ او سبب‌ موجب‌ باشد نه‌ سبب‌ مختار و نیز خصوصیت‌ یا حیثیتی‌ که‌ در زمان‌ ایجاد معلول‌ همراه‌ اوست، در قدمت، با او انباز باشد و این‌ صورتی‌ از شرک‌ است.

از این‌ رو خواجه‌ «علیت» را صفتی‌ از «امر» خدا که‌ در قرآن‌ آمده‌ قرار می دهد؛ «و ما امرناالاواحد کلمح‌ البصر» و نیز: «انما امره‌ اذا ارادشیئا أن‌ یقول‌ له‌ کن‌ فیکون.» و از این‌ راه‌ است‌ که‌ خواجه‌ به‌ توحید صرف‌ و تنزیه‌ محض‌ میرسد.

 

4- خواجه‌ در حقیقت‌ مکان‌ نیز با شیخ‌ اختلاف‌ داشته‌ و رأی‌ وی را نپسندیده‌ است. میدانید که‌ افلاطون‌ و بیشتر اشراقیان‌ گویند: مکان، بعد مساوی‌ با بعد متمکن‌ است‌ و مراد از متمکن‌ چیزی‌ است‌ که‌ در مکان‌ جای‌ می گیرد.

ارسطو و بیشتر مشائیان‌ ازجمله‌ ابن‌سینا گویند: مکان‌ سطح‌ باطن‌ جسم‌ حاوی‌ است‌ که‌ با سطح‌ ظاهر جسم‌ محوی‌ مماس‌ باشد.

خواجه‌ در کتاب‌ صراحةً‌ میگوید: «معقول‌ آن‌ است‌ که‌ مکان‌ بعد مساوی‌ با بعد متمکن‌ است‌ و امارت‌ و دلایل‌ با آن‌ سازگارتر است.«14»» و دلیل‌ بر این‌ قول‌ آن‌ است‌ که‌ معقول‌ از مکان، بعد داشتن‌ است‌ زیرا هرگاه‌ کوزه‌اي‌ تهی‌ از آب‌ فرض‌ کنیم‌ تصور ابعادی‌ میکنیم‌ که‌ جرم‌ کوزه‌ را احاطه‌ کند، به‌ نحوی‌ که‌ اگر پر از آب‌ شود آب‌ تمام‌ آن‌ ابعاد را فراگیرد- و به‌ طوری‌ که‌ علامه‌ حلی‌ می گوید: این‌ قول‌ را ابوبکر کات‌ بغدادی‌ نیز اختیار کرده‌ و روش‌ متکلمان‌ هم‌ نزدیک‌ به‌ این‌ روش‌ است«15».

 

5- گفته‌اند خواجه‌ در شماره‌ افلاک‌ نیز با شیخ‌ رئیس‌ اختلاف‌ دارد و بنده‌ تا حال‌ آن‌ را جایی‌ ندیده‌ و نفهمیده‌ام، چه‌ نه‌ در شرح‌ اشارت‌ و نه‌ شرح‌ تجرید علامه‌ حلی‌ به‌ این‌ مطلب‌ اشارتی‌ رفته‌ است.

 

6- می دانید که‌ درباره‌ حقیقت‌ جسم‌ دو نظر مهم‌ ابراز شده‌ است.

نخست‌ آنکه: جسم‌ را مرکب‌ از هیولی‌ و صورت‌ پنداشته‌اند و این‌ نظر ارسطو و مشائیان‌ است‌ و شیخ‌ رئیس‌ نیز همین‌ مذهب‌ دارد، دلیل‌ عمده‌ این‌ گروه‌ آن‌ است‌ که‌ در جسمی‌ که‌ قابل‌ اتصال‌ و انفصال‌ است‌ باید ماده‌اي‌ ثابت‌ که‌ پذیرای‌ آن‌ دو باشد.

 

دوم‌ آنکه: گویند جسم‌ از ذرات‌ کوچک‌ سختی‌ درست‌ شده‌ که‌ از غایت‌ خردی‌ و سختی‌ قسمت‌پذیر نیست‌ و این‌ عقیده‌ «ذیمقراطیس«16»» و معتقدان‌ به‌ اجزأ میباشد، عقیده‌ متکلمان‌ نیز در باب‌ جسم‌ نزدیک‌ به‌ همین‌ مذهب‌ است.

یک‌ عقیده‌ سوم‌ هم‌ سهروردی‌ مقتول‌ ابراز داشته‌ و آن‌ این‌ است‌ که: «مادة‌المواد جسم، مطلق‌ است. جزء آن‌ نیست«17» و به‌ دلایل‌ متعدد قول‌ مشائیان‌ را در باب‌ صورت‌ و هیولی‌ رد کرده‌ است.

 

به‌ هرحال‌ خواجه‌ در کتاب‌ تجرید الاعتقاد دلیل‌ مشهور‌ اثبات‌ هیولی‌ را درست‌ ندانسته‌ و نامعقول‌ شمرده‌ است‌ و گوید: «این‌که‌ جسم‌ قبول‌ اتصال‌ و انفصال‌ کند به‌ سبب‌ ثبوت‌ ماده‌اي‌ جز جسم، بدان‌ علت‌ که‌ امری‌ محال‌ پدید آید اقتضأ ندارد «18».»

 

مقصود آن‌ است‌ که‌ جسم‌ بسیط‌ را جزئی‌ نیست‌ و قبول‌ انقسام‌ اقتضای‌ ثبوت‌ ماده‌اي‌ است‌ که‌ هر گاه‌ آن‌ را قسمت‌ کنیم‌ محال‌ است‌ که‌ آن‌ ماده‌ بر وحدت‌ خویش‌ باقی‌ بماند بلکه‌ برای‌ هر جزء آن‌ ماده‌اي‌ جداگانه‌ حاصل‌ میشود، پس‌ اگر ماده‌ هر جزئی‌ بعد از قسمت‌ حادث‌ شود تسلسل‌ لازم‌ می آید، زیرا در نزد مشائیان‌ هر حادثی‌ ناچار ماده‌اي‌ دارد و اگر این‌ ماده‌ قبل‌ از قسمت‌ هم‌ موجود باشد لازم‌ می آید که‌ فرض‌ وجود مواد بی‌نهایتی‌ در ماده‌ جسم‌ از روی‌ امکان‌ پذیرش‌ انقسامات‌ غیرمتناهی، ممکن‌ باشد«19».

 

َ‌ پانوشتها

1. زیدان، جرجی، آداب‌ اللغة‌ العربیة، 3/234 «… فزها العلم‌ فی‌ بلاد المغول‌ علی‌ ید هذا الفارسی، کانه‌ قبس‌ منیر فی‌ ظلمة‌ مدلهمة.»

2. شمسِ‌ قیس‌ رازی، المعجم‌ فی‌ معاییر اشعار العجم، د، مقدمه‌ چاپ‌ علامه‌ مرحوم‌ محمد قزوینی.

3. کتبی، ابن‌ شاکر، فوات‌ الوفیات، 2/149-50، چاپ‌ مصر، 129 ه’.ق.

4. عزاوی، عباس، تاریخ‌ علم‌ الفلک‌ فی‌العراق، 32-9، و خوانساری، روضات‌ الجنات، 583، چاپ‌ تهران.

5. مجمع‌ الاداب، 256، چاپ‌ هندوستان.

6. احوال‌ و آثار خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی، تألیف‌ مرحوم‌ مدرس‌ رضوی، 29.

7. کتبی، ابن‌ شاکر، فوات‌ الوفیات، 149 و مجلة‌ العرفان، سال‌ 47، شماره‌ 4، ص‌ 330 و زیدان، جرجی، تاریخ‌ التمدن‌ الاسلامی، 3/214. اینک‌ عین‌ عبارت‌ کتبی‌ «…وابتنی‌ نصیرالدین‌ الطوسی‌ بمراغة‌ قبة‌ و رصداً‌ عظیماً. واتخذ فی‌ ذلک‌ خزانة‌ فسیحة‌ الارجأ و ملأها من‌ الکتب‌ التی‌ نهبت‌ من‌ بغداد والشام‌ و الجزیرة، حتی‌ تجمع‌ فیها زیادة‌ علی‌ أربعمأئة‌ ألف‌ مجلداً».

8. کتبی، ابن‌ شاکر، فوات‌ الوفیات، 2/151 چاپ‌ مصر. «… و کان‌ یعمل‌ الوزارة‌ لهولاکو من‌ غیران‌ یدخل‌ یده‌ فی‌الاموال‌ و احتوی‌ علی‌ عقله‌ حتی‌ انه‌ لایرکب‌ و لایسافر الا فی‌ وقت‌ یأمره…»

9. برای‌ اطلاع‌ رجوع‌ کنید به‌ کتاب: کشف‌ المرادفی‌ شرح‌ تجرید الاعتقاد، چاپ‌ قم‌ «مکتبه‌ المصطفوی، بی. تا».

10. نعمه، شیخ‌ عبدالله، فلاسفة‌ الشیعة، 501 و 474، چاپ‌ بیروت.

11. حاجی‌ خلیفه، کشف‌ الظنون، 2/16. باید دانست‌ که‌ این‌ غیر ازآن‌ «زیج‌ شاهی» است‌ که‌ خود خواجه‌ نوشته‌ و نجم‌الدین‌ لبودی‌ آن‌ را شرح‌ کرده‌ و «زیج‌ زاهی» نام‌ داده‌ است، خواجه‌ این‌ کتاب‌ رابه‌ نام‌ رکن‌الدین‌ خورشاه‌ اسماعیلی‌ پرداخته‌ است.

12. نعمه، شیخ‌ عبدالله، فلاسفة‌ الشیعة، 497 و حاجی‌ خلیف، کشف‌ الظنون، 2/318.

13. حاجی‌ خلیفه، کشف‌الظنون، 2/15.

14. والمعقول‌ من‌ الاول‌ البعد «اي‌ البعد المساوی‌ بالبعد المتمکن» فان‌ الامارات‌ تساعد علیه…»

15. حلی، علامه، کشف‌ المراد فی‌ شرح‌ تجرید الاعتقاد، 111، چاپ‌ قم.

023-06416» Democritus . ق.م» بنیانگذار مذهب‌ ذره‌ «= ذره‌انگاری‌Atomism = »

17. سهروردی، حکمة‌ الاشراق، 74-80، چاپ‌ هانری‌ کربن.

18. ولا یقتضی‌ ذلک‌ اي‌ قبول‌ الجسم‌ الاتصال‌ و الانفصال، ثبوت‌ مادة‌ سوی‌ الجسم‌ لاستحالة‌ وجود مالایتناهی…»

19. حلی، علامه، کشف‌ المراد فی‌ شرح‌ تجرید الاعتماد، 110 چاپ‌ مکتبه‌ مصطفوی‌ قم‌ و آثار و احوال‌ خواجه، به‌ قلم‌ آقای‌ مدرس‌ رضوی، 103-4.

منبع : fa.wikipedia.org

 

 

جدیدترین مطالب سایت