همه ما چه تجربه های بسیار زیبایی در کودکی تجربه کرده ایم که باز هم دوست داریم برگردیم به عقب و همان دوران کودکی را سپری کنیم. از بس حس شیرین و زیبایی داشت و به دور از غم، اصلا نمی دانستیم غم و غصه چیست ؟در دوران کودکی با تمام انرژی بازی می کردیم و مهربانی به دوستان خود می کردیم و خبری از حسادت و دروغگویی نبود. حال اکثر اوقات خاطرات خوش کودکی را مرور می کنیم تا کمی انرژی بگیریم. در اینجا به کمک مجله تالاب در این مطلب از جملات حس کودکانه برایتان تهیه کرده ایم و حتی اگر کودکی هم دارید می توانید برای او بخوانید و لذت ببرید.
بسیاری از ما حداقل یک خاطره شیرین از دوران کودکی خود داریم
که دوست داریم آن را از دل خاطرات بیرون کشیده
حبابی از آن درست کنیم
و برای همیشه در آن زندگی کنیم …
***
روزگاری بود که تمام جهان را
از دریچه ی چشم کودکی می دیدم
که شاد و رها بود و آن زمان بود که
همه چیز زیبا به نظر می رسید
***
یادش بخیر بچگی
میخواهم برگردم به روزهای کودکی…
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند
تنـها چیزی که میشکست، اسباببـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
***
یک بار بی دغدغه
ی اضطراب و شادمانه زیستم
و آن عالم بچگی بود
اگر میخواهید اشعار بیشتری درباره دوران کودکی بخوانید می توانید به قسمت ( اشعار زیبا در مورد دوران کودکی ) مراجعه نمایید.
ما سه چیز را در دوران کودکی جا گذاشته ایم
شادمانی بی دلیل
دوست داشتن بی دریغ
کنجکاوی بی انتها
***
کاش می شد در ورای خاطرات کودکی
چرخ گردون فلک
ساعتی زین گردش بی حاصلش
مکث می کرد و مرا
در بین خاطرات کودکی
جا می گذاشت
کاش می شد فاصله معنی نداشت
در دل ما غصه ها جایی نداشت
بی کسی ؛ چون قصه ها افسانه بود
عاشقی ؛ سهم دل دیوانه بود
***
بسیاری از ما حداقل یک خاطره شیرین از دوران کودکی خود داریم
که دوست داریم آن را از دل خاطرات بیرون کشیده
حبابی از آن درست کنیم
و برای همیشه در آن زندگی کنیم …
***
روزگاری بود که تمام جهان را
از دریچه ی چشم کودکی می دیدم
که شاد و رها بود و آن زمان بود که
همه چیز زیبا به نظر می رسید
***
یادش بخیر بچگی
میخواهم برگردم به روزهای کودکی…
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند
تنـها چیزی که میشکست، اسباببـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
***
یک بار بی دغدغه
بی اضطراب و شادمانه زیستم
و آن عالم بچگی بود
***
ما سه چیز را در دوران کودکی جا گذاشته ایم
شادمانی بی دلیل
دوست داشتن بی دریغ
کنجکاوی بی انتها
***
خاطرات کودکی یادش بخیر
حس وحال کوچکی یادش بخیر
کاشکی یکروزکودک می شدیم
درهوای بادبادک می شدیم
فارغ از این وغم آن می شدیم
راهی راه دبستان می شدیم
گاهگاهی در خیال کودکی
می روم با اسبهای چوبکی
حرفها از سینه هایی صاف بود
چشمه اندیشه ها شفاف بود
***
کــودکی، بازی های خــوب زندگی
سرخوشی، خـاک بازی و سرزندگی
سرشکستن، دل سکستن، دلـــــــبری
گریه کردن، خـــنده های سرســری
تا از دبســـــتان که آزاد می شـــدیم
عابر کوچه ی فـــــــــریاد می شدیم
روزهای گرم، روزهـــــــای ماندنی
روزهای خوش، روزهای خـواندنی
زنگ انــــــشا که بود زنگ بچه ها
زنگ ورزش هم بود غـمـــــخوارما
پوست تیــره و چشــــــــم های کـبود
هـد یه های خوشــــید خـانوم که نبود
ای روضـــه ی روزگار بی حساب
اندکـــــی دراین نـــگاه مــــــن بتاب
خرســـــــــواری، بود ورزشی نابجا
خر را از کــــــــــجا آریم، ازکــجا؟
آب تنی در کــــــهن* وجــــو و قنات
خود شــــــــیرین تر بود از آب نبات
کودکی و خاطــــــــــرات خـوب و بد
رویای خواب هـــــــــایم باشــند تا ابد
***
خاطرات کودکی یادت بخیر
روزهای زندگی یادت بخیر
زندگی تنها دو روزی شاد بود
ما بقی در خاطرات و یاد بود
روز اول هیچکس غایب نبود
مادر و مادر بزرگ و خاله جون
بچه ها مشغول بازی میشیدیم
کودکی را غرق شادی میشدیم
خانه مادر بزرگ دنیایمان
شب همان جا ماندنش رویایمان
شب که میشد دور هم جمع میشدیم
بچه ها با شوق در هم میشدیم
منتظر بودیم تا مادر بزرگ
قصه ای گوید که قبلا کس نگفت
قصه جن و پری ؛ دیو دو سر
یا علی بابا و چل گیس و گوزل
هر چه بود ؛ دنیایمان شیرین بود
حالت رنگین کمان ، رنگین بود
شاد بودیم ،شاد بودیم ، شاد شاد
کاش تا آخر بماند خاطرات
***
کودکی دنیای رنگ های شاد و روز های روشن است
کودکی پرواز در دشت خیال است
همچون قاصدکی رها و سبک بال در باد
***
بسیاری از ما حداقل یک خاطره شیرین از دوران کودکی خود داریم
که دوست داریم آن را از دل خاطرات بیرون کشیده
حبابی از آن درست کنیم
و برای همیشه در آن زندگی کنیم …
***
یک بار بی دغدغه
بی اضطراب و شادمانه زیستم
و آن عالم بچگی بود
***
بعضی آدم ها خیلی زود بزرگ می شوند
بعضی آدم ها خیلی آهسته …
بعضی آدم ها هرگز کودکی نمی کنند
و بعضی آدم ها هیچ وقت بزرگ نمی شوند …
***
به کودکی ام که فکر می کنم
تمام لحظاتش نمایش خاطرات شیرین است
کاش می شد دوباره به کودکی بر گشت
و تمام آن صحنه ها و لحظه ها را از نو تجربه کرد
***
دوران کودکی …
همان چیزی است که
هیچ کس نمی تواند تنها در یک کلمه توصیفش کند
اما
می تواند تمام احساس آن را در کسری از ثانیه
و با تمام وجودش احساس کند
***
روزگاری بود که تمام جهان را
از دریچه ی چشم کودکی می دیدم
که شاد و رها بود و آن زمان بود که
همه چیز زیبا به نظر می رسید
***
اگر دوران کودکی ات را همه جا با خودت ببری
هرگز بزرگ تر نخواهی شد!
***
برای تجربه دوران کودکی شاد
هرگز دیر نیست!!!
***
دوران کودکی سرزمینی است که
هیچ کس در آن نمی میرد …
***
خاطرات دوران کودکی مانند خواب و رویاست
رویایی که اگر چه دور است اما حقیقت جدایی ناپذیر زندگی ماست
***
ای کاش بچه بودم که اگه دلمو میشکوندن
با یه بوسه همه چی یادم می رفت
***
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را میدهم
یکی از گریه های شیرین کودکی ام را پس بده
***
کودک که بودم؛
گمان می کردم
سردتر از بستنی چیزی وجود ندارد
حال که فکر می کنم
میبینم سرد تر از بستنی،
قلب آدم هایی ست
که تا می فهمند دوست شان داریم
مارا ترک می کنند…!
***
ما سه چیز را دردوران کودکی جا گذاشته ایم
شادمانی بی دلیل
دوست داشتن بی دریغ
کنجکاوی بی انتها
***
کودکى کو
شادمانى ها را چه شد
تازگى
کامرانى ها را چه شد
چه شد آن رنگ من و آن حال من
محو شد آن اولین آمال من
شد پریده رنگ من از رنج و درد
این منم، رنگ پریده ، خون سرد …
نیما یوشیج
***
گاهـــــی ” دلت ” …
از سن و ســـــالت مـــــی گیرد … !!!
می خواهـــــی ” کودک ” باشـــــی …..!
کودکــــی که …
به هر بهـــــانه ای …
به ” آغــــــــوشِ ” غم خواری ……
پنــــــاه می برد !!!
و …
آســـــوده ” اشک ” مـــــی ریزد !!!
***
بـــه سلآمتــــی بچگیمـــون کـه نه پـآهامون بــه زمیـن میرسیــــد
نــــه عقلمــــون به جآیــی میرسیـــــد^_^
***
مثل شربت های
_ تلخ _
کودکی هایم شدی..
ناگوارایی ولی،
من را مداوا می کنی..!
***
مطلب مرتبط: متن و عکس پروفایل خاطرات دوران کودکی (پروفایل خاطرات کودکی)
جالب ترین خصوصیت بشر تناقض است!
به شدت عجله داریم بزرگ شویم،
و بعد دل مان برای کودکی از دست رفته مان تنگ میشود
***
می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که
پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در
آغوش مادر خلاصه می شد
بالاترین نــقطه ى زمین
شــانه های پـدر بــود …
بدتـرین دشمنانم
خواهر و برادر های خودم بودند
تنــها دردم،
زانو های زخمـی ام بودند
تنـها چیزی که می شکست
اسباب بـازی هایم بـود
و معنای خداحافـظ
تا فردا بود…!
***
بچه که بودیم ؛
جاده ها خراب بود،
نیمکت مدرسه ها خراب بود،
شیرای آب خراب بود !
زنگای در خونه ها خراب بود؛
ولی آدما سالم بودن
***
کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است
کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است
کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است
کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید
***
همه نگران این هستند که بچه هایشان به حرف آنها گوش نمیدهند
اما نگرانی مهمتر این است که بچه ها همیشه به تماشای شما مینشینند.
***
کاش مانند کودکی
از سقف اتاق مادربزرگ
دوچرخهای چکه میکرد
تا
باقی عمر را
همچون کودکی
روی آن سپری کنم
***
کاش می شد در ورای خاطرات کودکی
چرخ گردون فلک
ساعتی زین گردش بی حاصلش
مکث می کرد و مرا
در بین خاطرات کودکی
جا می گذاشت
کاش می شد فاصله معنی نداشت
در دل ما غصه ها جایی نداشت
بی کسی ؛ چون قصه ها افسانه بود
عاشقی ؛ سهم دل دیوانه بود
***
یک بار بی دغدغه
بی اضطراب و شادمانه زیستم
و آن عالم بچگی بود
***
هیچ دوره ای جای خودش نبود
کودک بودم،
می گفتند: تا کی می خواهی کودک بمانی،بزرگ شو!
جوان شدم،
گفتند: سعی کن ،کودکِ درونت را زنده نگاه داری!!
و من
همیشه تشنه کودکی ماندم.
هیچ دوره ای جای خودش نبود
***
«دوران کودکی مانند یک باغ است؛
مکانی مسحور که در آن رنگها روشنتر،
هوا دلپذیرتر و صبح معطرتر از همیشه است»
الیزابت لورانس
***
«دوران کودکی زیباترین فصلهای کل زندگی است»
ناشناس
***
«اگر دوران کودکی را با خودتان حمل کنید،
هرگز پیر نمیشوید»
تام استوپارد
***
«هیچ وقت برای داشتن یک دوران کودکی شاد دیر نیست»
تیم رابینز
***
«در شادترین خاطرات کودکی،
والدین ما نیز خوشحال بودند»
رابرت برول
***
خنده یک کودک مانند صدای یک فرشته است!
***
کودکی دنیای رنگ های شاد و روز های روشن است
کودکی پرواز در دشت خیال است
همچون قاصدکی رها و سبک بال در باد
***
یک بار بی دغدغه
بی اضطراب و شادمانه زیستم
و آن عالم بچگی بود
***
کودکى کو
شادمانى ها را چه شد
تازگى
کامرانى ها را چه شد
چه شد آن رنگ من و آن حال من
محو شد آن اولین آمال من
شد پریده رنگ من از رنج و درد
این منم، رنگ پریده ، خون سرد
***
مطلب مرتبط: متن تبریک روز کودک + روز جهانی کودک چه روزی است؟
کاش مانند کودکی
از سقف اتاق مادربزرگ
دوچرخهای چکه میکرد
تا باقی عمر را
همچون کودکی
روی آن سپری کنم
***
عکس نوشته در مورد دوران کودکی
هیچ دوره ای جای خودش نبود
کودک بودم،
می گفتند: تا کی می خواهی کودک بمانی،بزرگ شو!
جوان شدم،
گفتند: سعی کن ،کودکِ درونت را زنده نگاه داری!!
و من
همیشه تشنه کودکی ماندم.
هیچ دوره ای جای خودش نبود
متن روزگار کودکی یادش بخیر
***
بار د یگر زنگ زد
بر گوشِ جانم ، خاطرات کودکی
نقش می بند د به ذهنم
شیطنت هایِ سنینِ ، پنج یا شش سا لگی
جمع بود یم در حیا طِ ، خانه و آن کوچه ها
شاد و خند ا ن ، با طراوت ، گِردِ کویِ بچه ها
می سپر د یم تن ، به بورا ن و به با د ، آ ن روزها
زیرِ باران و تگر گ و آبِ سر دِ نا و د ا ن .
چرخ می خوردیم همه ، با جیغ و داد و قیل و قا ل
لیز می خورد یم همه ، د ر کوچه ها یِ ، پُر گِلی…
سا یبا ن یا جا ن پناهی بود ، نا مش صُحبتی .
رعد و بر قی سخت و سنگین ، پر مهیب و سهمگین
محو می کرد خند ه ها و ، سُست می کرد هر د و پا
قطر ه ها ی آ ب با را ن ، چون حبا بی پر شتا ب
پخش می شد رویِ حوض و ، بر د رخت و ، شا خه ها
خیس و تر ا ز با د و با را ن ، جا مه ها و چکمه ها
د ست و پا یخ کرد ه ا ز ، بورا ن و سر ما بچه ها
ما د رم می د ا د ، بر هر کود کی
تکه ای از نا نِ داغِ خا نگی
جمعما ن می کرد بر گر دِ اُ جا قی آتشی
مثل رویا ما ند ه د ر ذ هنم ، بها رِ کو د کی
لحظه ها یِ شا د ما ن ، یا د ش به خیر
های و هوی ِ کود کا ن ، یا د ش به خیر
***
یادم آید ، روزگارانی قدیم
کودکی ، در جمع ِ یارانی ندیم
باز هم ، تصمیم ِ کبری ، مشق ِ شب
قصه های ِ دلبرانه ، راه ِ شب
زندگی ، با شعر ِ یار ِ مهربان
لحظه هایی ، پُر ز ِ عشق و بی کران
باز هم سوت ِ قطار و ریزعلی
غیرتش در مشق ِ ما ، شد مُنجلی
یاد ِ روباه و کلاغ و کاکلی
خانه هایی پُر ز ِ مهر و کاگِلی
صبحگاه و مدرسه در صبح ِ سرد
کودکانی در صلابت ، همچو مرد
با بلیطی واحد از یک ، ده ریال
مدرسه تا خانه بودش ، بی مجال
باز هم ، یاد ِ کلاس و مدرسه
زندگی با درس ِ جبر و هندسه
یاد ِ آن دوران ِ زیبا و لطیف
زندگی با سادگی ، اما لطیف
روی کرسی ، ما پتویی داشتیم
نزد ِ هم بودیم و غم ، کی داشتیم
روز ِ جمعه ، لیف و کیفی دستمان
یاد ِ آن ، دَلاک ِ خوب و مهربان
چکمه های کفش ِ ملّی پایمان
در زمستان و بهاران ، یارمان
چرخ و تایر ، تیله بازی ، هفت سنگ
شادی و تفریح و ایامی قشنگ
خنده هایم از ته ِ دل ، ماندگار
ترس از خشم ِ پدر ، آموزگار
من پُرم از خاطرات ِ کودکی
خانه ای در سَلسَبیل و رودکی
کاش می شد در ورای خاطرات کودکی
***
چرخ گردون فلک
ساعتی زین گردش بی حاصلش
مکث می کرد و مرا
در بین خاطرات کودکی
جا می گذاشت
کاش می شد فاصله معنی نداشت
در دل ما غصه ها جایی نداشت
بی کسی ؛ چون قصه ها افسانه بود
عاشقی ؛ سهم دل دیوانه بود
***
بچه که بودیم بستنی مان را که گاز می زدند قیامت به پا می کردیم
چه بیهوده بزرگ شدیم
روحمان را گاز می زنند میخندیم
***
قدر این عمر زود گذر را بدانیم که مثل برق می گذرد و چشم باز می کنیم و میبینیم فردی کهنسال شده ایم. هر دوه ای از زمان برای خود شیرینی و جذابیتی دارد ولی دوران کودکی طعم و لذتش و نوع خاطره هایش و نوع نگاهمان به زندگی کاملا متفاوت بوده است برای همین در ذهن مان همیشه خاطره ها وجود دارد و کمرنگ نشده است.. در این مطلب مجله تالاب سعی کرد شعر و جملات زیبای حس کودکانه را برای شما به اشتراک بگذارد و همچنین عکس نوشته های جذاب بخوانید و در دوران کودکی خود عمیق فرو بروید و خاطرات شیرین کودکی را زنده کنید.