متن زیبا درباره اصفهان شهر زیبای من ؛ در این قسمت اصفهان نصف جهان را با متن های زیبا توصیف خواهیم کرد.
کودکی های من با عطر گلاب با بوی مشق و طعم گز
و مزه شیرین آوازهای ناب سنتی و یک بریانی ماندگار برایم خاطره شد.
عمیق ترین خاطرات برای من یعنی اصفهان
اصفهان نصف جهان برای من است.
اصفهان راحت جان برای من است.
مسجد زاهد و میخانه مست راز پیدا و نهان برای من است.
شاید با خود فکر کنید که اصفهان تنها یک شهر دیدنی است.
اما نه اشتباه نکنید اصفهان را باید زندگی کرد.
چه کسی گفته است که اصفهان نصف جهان است
اگر جهانی باشد او نصف اصفهان است.
اصفهان با تمام وسعت خود مثل جهان است.
یک وجب قد داری و کل جهان مرا از بین برده ای.
نصف جهان که نه در دل من تو تمام جهانی.
ای اصفهان ترین حالت اصفهانم کجایی؟
اصفهان را چه کسی نیمه می خواند؟
از جهان صد جهان من دیده ام و تنها خود اصفهان.
نوای نغمه عاشقان اصفهان چه خوش است.
در من میل عراق است و شاهدان عراقی.
در اصفهان گذاشتن من بود یک زمان در وی شد.
همان برون آمدن و همان اصفهان نصف جهانی برای من و توست.
اصفهان راحت جانی برای من و توست.
مسجد و زاهد و میخانه مست او.
راز پیدا و نهانی برای من و توست.
من خود در اصفهان صدها جهان دیده ام چرا اصفهان را نیمه جهان میخوانند.
اصفهان نیمی از جهان نیست بلکه زیبایی هایش تمام دنیا است.
در نصف جهان طلا یافته است از آبی گنبد های فیروزه ای
تا نقش جهانی که در جهان همانندی ندارد.
اگر در جهان اصفهانی نباشد خدای جهان ما را جهانی نباشد.
زخم تاریخ درونش جاری است.
زاینده رودش نگرانی برای من و تو است.
از بس خشکیده است و لب تر کرده توام.
درون اصفهان من زخم تاریخ جاریست.
زاینده رودش برای من و تو نگران است.
از بس خشکیده و لب تر کرده زخم هایش وا کرده دهان من و توست.
اصفهان برای من مهد فرهنگ و هنر است.
مهد ایران دوستان با هنر است.
اصفهان مهد شهیدان خدا و در آن پر از بلاجویان راه کربلا است.
اصفهان یک شهر نه نصف جهان است.
اصفهان نیمی از عرش زمین و اصفهان است.
اصفهان وطن من است.
زندگی در اصفهان جاری است هم زیبا است و هم نصف جهان است.
از این آرزو که سرمه نظرگاه چشم یار است.
حیف است آن اصفهانی که مکهل نمی شود.
کنار زنده رود از هر طرف به هم از دریاچه
مازندران به اصفهان را می خواند.
نصف جهان اما اصفهان است.
جهانی را به اصفهان نصف جهان است.
به شرطی که تو در آن باشی
وگرنه بهارش همچون خزان است.
اصفهان مهد ایران و دوستان با هنر است.
اینجا اصفهان است اینجا نصف جهان است.
شهری که گنبد هایش به رنگ فیروزه اند.
شهری که او را نصف جهان می خوانند.
نقش جهان را دارد درون خود شهری
که بی ستونش دارای ۴۰ ستون است.
شهری که می توان در آن بهشت را دید.
اینجا اصفهان یعنی نصف جهان است.
نام خواجو بر لبانمان گل می آورد
و سی و سه پل اصفهان از دل هایمان غم می برد.
ای اصفهان من تشنه زاینده رودت هستم.
هر زمان که سلامت می گویم هر نفس درودت می خوانم.
دلتنگی من در لای های بی ستونت جا می ماند.
لای آبی های تیره کاشی های و بی انتهای زمان گم می شود.
در دود و همه تاریخ تازه می شود در آواز تاج و نوای
اندلیبان رخت می بندد بر سپاهان من.
جایی در کنار دیوارهای منارجنبان تو زندگی می پردازم.
در عطر کافه های سنتی نفس می کشم.
در بن موهای پریشانت همچون بید مجنون.
کنار هر نامی از تو عمر اندکی به سر می برم.
که چون خیال نسیم می گذرد
و من در کنار تو زندگی می کنم.
این ها را از من بگیر و سپاهان را برای من بگذار
من بلند می شوم و استوار می ایستم و به تمام تاریخ فخر می فروشم.
حتی اگر صدای پای اسب های مغول
و توپ های روس به من برسد.
آواز بربط مرا گم کند.
زمانی که اهل اصفهان باشی
حتماً بدان که یک ایرانی اصیل هستی.
دیشب یک چنار پیر در پارک محله ما گریه می کرد.
با شاخه اش اشاره ای به زنده رود می کرد.
شب بود باد سرد پاییز می وزید و او یک ریز ناله می کرد.
خواجوی پیر به یاد زنده رود گریه می کرد.
مردم آمدند بر روی سکوها و دم بازار اصفهان
نشستند و به عکس گرفتن پرداختند.
پشت عکس های خود نوشتند یادگار اصفهان میدان نقش جهان.
از آن جا رفتم برای لب رود برای دیدن زاینده رود