تاریخ، نه فقط در کتابها، که در کوچهپسکوچههای فراموششدهی دنیا نفس میکشد. گاهی در یک دیوار ترکخورده، گاهی در سنگی شکسته، گاه در سکوت یک خانهی متروکه… جاهایی که قصههایشان بیصدا خاک میخورند. امروز با هم به سفری دور و دراز میرویم؛ به گوشههایی از جهان که هنوز زمزمهی داستانهایشان به گوش دل میرسد…
این روستا در جریان جنگ جهانی دوم ویران شد و ساکنانش قتلعام شدند. امروز این روستا همانطور دستنخورده باقی مانده؛ خیابانهای خاموشش گواه تلخی روزگاری تلخ است.
در دل خاک فارس، ویرانههای تخت جمشید، همچنان غرور شاهان هخامنشی را فریاد میزنند. هر سنگ این شهر با زبان خاموش، قصههای هزاران ساله را نجوا میکند.
در دل بیابانی سفید، ساختمانهایی مدفون شدهاند که داستانهایی ناشناخته از مردم باستان در دل خود دارند؛ انگار شنها روی رازهایشان پتو کشیدهاند.
این جزیرهی صنعتی روزی پر از زندگی بود اما حالا ساختمانهای خالی و بادهای سرد، تنهاییاش را حکایت میکنند.
این کلیسا با مجسمههایی از ارواح نما پر شده که هر بینندهای را به دل تاریخ و افسانههای ترسناک میکشاند.
شهر رها شدهای که روزگاری معدنچیان الماس در آن میزیستند و امروز خانههایش در میان شنهای بیرحم دفن شدهاند.
معبد عظیم و باشکوهی که توسط طبیعت بلعیده شده؛ ریشههای درختان بر سنگهای مقدس چنگ زدهاند و داستانی از گذر زمان روایت میکنند.
پترا، شهری کنده شده در دل صخرههای سرخرنگ، هنوز هم با شکوه و زیباییاش، دل هر مسافری را به تسخیر میکشد.
مسیر ریلی فراموششدهای که حالا تونلی از درختان سبز بر فراز آن شکل گرفته؛ گویی طبیعت داستان عاشقانه ای سروده.
مجسمههای عظیم و مرموز این جزیره هنوز بیآنکه لب بگشایند، هزاران سوال بیپاسخ را در دل نگه داشتهاند.
قصری زیبا در میان جنگل، که در دلش افسانههای عشقی و خیانت پنهان شده و حالا تنها صدای پرندگان دیوارهایش را پر کرده.
این شهر کوچک و زیبا، با خیابانهای سنگفرششده و خانههای چوبی رنگارنگ، داستان آرامش مردم گذشته را روایت میکند.
مجموعهای از معابد بودایی، هندو و جینی که از دل سنگ یکپارچه تراشیده شدهاند و مهارت شگفتانگیزی را به رخ میکشند.
این قلعهی کهن، با برجها و دیوارهایش که زیر بار برفهای سنگین سالیان خم شدهاند، خاطرهی پادشاهان و نبردها را در دل دارند.
محل دفن فرعونها که هر مقبرهاش کتابی نانوشته از باورهای اسرارآمیز مصر باستان است.
تاریخ فقط در موزهها یا کتابهای قطور خلاصه نمیشود. هر آجر فرسوده، هر درختی کهنسال، هر جادهی خاکی میتواند راوی قصهای گمشده باشد. سفر به این مکان ها، سفر به دل خاطراتی است که شاید فراموش شده باشند، اما هنوز در باد، در خاک، در سنگ نفس میکشند.
دنیا پر از گوشههای نادیده است؛ پر از قصههایی که چشم به راه شنیدناند. کافی است کمی با دل راه برویم، کمی با جان نگاه کنیم… شاید آن وقت، تاریخ دوباره به زبان آید.