28 اردیبهشت ماه روز بزرگداشت خیام گرامی باد .
چون لاله بـه نوروز قدح گیر بدست
با لالهرخی اگر تو را فرصت هست
می نوش بـه خرمی کـه این چرخ کهن
ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
گویند مرا کـه دوزخی باشد مست
قولیست خلاف دل در ان نتوان بست
گر عاشق و میخواره بدوزخ باشند
فردا بینی بهشت هم چون کف دست
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر بـه دل خاک فرو خواهی شد
خاکی کـه بـه زیر پای هر نادانی اسـت
کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی اسـت
هر خشت کـه بر کنگرهٔ ایوانی اسـت
انگشت وزیر یا سر سلطانی اسـت
اگرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد
بر هردو مکن تکیه کـه دوران فلک
در پرده هزار گونه بازی دارد
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب بـه جویبار و چون باد بـه دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی کـه نیامدهست و روزی کـه گذشت
ان قصر کـه جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام کـه گور می گرفتي همه ی عمر
دیدی کـه چگونه گور بهرام گرفت
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
رباعیات خیام نیشابوری
چون عهده نمی شود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش بماهتاب اي ماه کـه ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ارغوان نمی باید زیست
این سبزه کـه امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟
خیام نیشابوری
اي آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهاي
خوش باش ندانی بـه کجا خواهی رفت
گر کار فلک بـه عدل سنجیده بدی
احوال فلک جمله پسندیده بدی
ور عدل بدی بکارها در گردون
کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی
عمر خیام نیشابوری
چون چرخ بکام یک خردمند نگشت
خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت
چون باید مرد و آرزوها همه ی هشت
چه مور خورد بگور و چه گرگ بدشت