مجموعه : اشعار زیبا
بروزرسانی : 3 خرداد 1403

اشعار غمگین و سوزناک عاشقانه جدایی و تنهایی

اشعار غمگین و سوزناک عاشقانه جدایی و تنهایی

اشعار غمگین و سوزناک عاشقانه

احساس غمگینی و سوزناک می‌تواند در زندگی هر فرد تجربه شود. موسیقی غمگین نیز می‌تواند این احساسات را تقویت کند یا حتی به نوعی درمانی برای آنها باشد. این متن ها می‌توانند در لحظاتی از غم و اندوه به شما همراهی کنند و احساسات شما را به نحوی تسکین دهند.

احساسات غمگین معمولاً در پاسخ به رویدادهای ناخوشایند یا تغییرات منفی در زندگی به وجود می‌آیند. این احساسات می‌توانند نتیجه‌ی از دست دادن، شکست، یا ناامیدی باشند. بر اساس نظریه‌های روانشناختی، افکار ما تأثیر زیادی بر احساساتمان دارند. به عبارت دیگر، تفسیر ما از وقایع و تجربیات می‌تواند چگونگی احساس ما را تعیین کند.

چنان دل بسته ام کردی
که با چشم خودم دیدم

خودم میرفتم اما
سایه ام با من نمی آمد

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی

من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی

ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمت

ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت اما ندارمت

در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت اما ندارمت

می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمت

می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت

این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی‌ تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس‌ ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی‌آید

عکس نوشته غمگین و سوزناک

عکس نوشته غمگین و سوزناک

مطالب مشابه: جملات عاشقانه غمگین و سوزناک؛ متن گریه آور غمگین و عاشقانه

آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم

گر مراد دل من را ندهد این گردون

همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم

زان دم که شدیم آشنای غم تو

بیگانه زخویشم از جفای غم تو

با عشق تو عهد ما چو محکم بودست

کردیم جهان و جان فدای غم تو

ز بازار محبت غم خریدم

خریدم غم ولیکن کم خریدم

همین داغی که حالا بر دل ماست

ندانم از کدام عالم خریدم

عسل میجستم ‌از بازار هستی

عدم رخ داد جایش سم خریدم

ز عشق و عاشقی آگه نبودم

غم و درد ترا مبهم خریدم

نبودم واقف از آیینهء دل

که از جمشید جام جم خریدم

برای زخم ناسور دل خویش

ز مژگان کسی مرهم خریدم

محبت عشقری راحت ندارد

ز مجبوری متاع غم خریدم

من حاصل عمر خود ندارم جز غم

در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم

یک همدم باوفا ندیدم جز درد

یک مونس نامزد ندارم جز غم

عکس پروفایل غمگین و سوزناک

عکس پروفایل غمگین و سوزناک

از کبر و خود پرستی بردم ز یاد خدا را

او پرده پوش به عیبم من پرده در حیا را

عهدی دوباره بستم گر نشکنم من آن را

مهلت دوباره خواهـم جبران کنم خطا را

الله تویی و ز دلم آگاه تویی

درمانده منم دلیل هرراه تویی

گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه

آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی . . .

من گرچه سیه روی و بدم یا الله

از درگه خود مکن ردم یا الله

گفتم که من و این همه عصیان چه کنم؟

گفتی که بیا من آمدم یا الله . . .

آن خدایی که به قلبم غم داد

خود او باران داد…

زندگی با عطش ثانیه ها میگذرد…

میشود ثانیه را جریان داد

من خدا را دارم…

اس ام اس غمگین و سوزناک

اس ام اس غمگین و سوزناک

نفسم باش مرا چون تو کسی نیست عزیز

شهر خالی ست مرا همنفسی نیست عزیز

حافظ از حال من سوخته آگاه تر است

زده ام فالی و فریاد رسی نیست عزیز

نیست حتا پر و بالی که به سویت بپرم

آسمان بی تو مرا جز قفسی نیست عزیز

کیمیایی و من خسته مسی ناچیزم

به سر کوی توام دسترسی نیست عزیز

قلب بیمار مرا عشق شما درمان است

غیر آغوش تو دل را هوسی نیست عزیز

دل من سمت شما میل پریدن دارد

قدمم سمت شما میل رسیدن دارد

شعر یک گوشه ای از حس قشنگم به شماست

که قلم در ره تو میل تپیدن دارد

روز ها میگذر فرصت ما کافی نیست

حرف از لعل لبت هم که شنیدن دارد

عادتم این شد هر روز به تو فکر کنم

نار چشمان تورا وای کشیدن دارد

اگر ازکوچه ما قصد عبورش کردی

جامه ها در طلبت شوق دریدن دارد

مقصدم گم شده بود و سر راهی بودم

و دلم سمت شما میل پریدن دارد ..

سخن عشق من افتاده به هر انجمنی

درد این قصه نشسته به دل یاسمنی

برکه را گرچه گرفته همه جا مهر سکوت

به همه چه تو فقط جان من و عشق منی

چه شود گرمی دستان تورا نوش کنم

بعد از آن من بروم تا که کنم کوه کنی

چه شود باز بغل باشد و من باشم و تو

تا ببافی به تنم از تن خود پیرهنی

من همان بلبل شوریده ی نالان توام

تو ولی یک رز زیبا به سرای چمنی

من فقط حرف تورا در همه عالم زده ام

هیچ جایی نزدم جز تو و حسنت سخنی

ظاهرم قصر است. اما از درون، ویرانه ام

من صدای خسته ی پروانه ای بی خانه ام

عاشق صیادم و عمدا به دام افتاده ام

آه … او پنداشت من دنبال آب و دانه ام

باد، میزد شانه مویش را !!!… تلافی میکنم

گیسوان او،فقط مال من است و شانه ام

باد در مویش روان و من روانی میشوم…

با همین عاشق کشی ها میکند دیوانه ام

عاشقم… دیوانگی های مرا جدی بگیر

آنقدر دیوانه،حتی با خودم بیگانه ام …

پیامک غمگین و سوزناک

پیامک غمگین و سوزناک

من
مشقِ نانوشته‌ام به دستِ نی
خواندن از خوابِ تو آموخته‌ام به راه

من
بارانِ بریده‌ام به وقتِ دی
گفتن از گریه‌های تو آموخته‌ام به راه

به من بگو
در این برهوتِ بی‌خواب و طی
مگر من چه کرده‌ام
که شاعرتر از اندوهِ آدمی‌ام آفریده‌اند؟

آن‌که می‌گوید دوستت می‌دارم
خُنیاگر غمگینی‌ست
که آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود…
عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود
آن‌که می‌گوید دوستت می‌دارم
دل اندُهگین شبی‌ست
که مهتابش را می‌جویَد
ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام ِ توست
هزار ستاره گریان
در تمنای من
عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود

من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه، می‌بینم
می‌بینم
تو به اندازه تنهاییِ من خوشبختی
من به اندازه زیباییِ تو غمگینم

می‌خواستم ترانه‌ای باشم
که بچه‌های دبستانی از بر کنند
دریا که می‌شنود
توفانش را پشتش پنهان کند
و برگ‌های علف
نت‌های به هم خوردن‌شان را
از روی صدای من بنویسند

می‌خواستم ترانه‌ای باشم
که چشمه زمزمه‌ام کند
آبشار
با سنج و دهل بخواند

اما ترانه‌ای غمگینم
و دریا، غروب
بچه‌هایش را جمع می‌کند که صدایم را نشنوند

نت‌هایم را تمام نکرده
چرا رهایم کردی؟

متن استوری غمگین و سوزناک

متن استوری غمگین و سوزناک

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟

صدم غم هست،اما همدمی نیست

وگر یک همدمم باشد غمی نیست

هزاران رازم اندر سینه پژمرد

دریغا و دریغا ، محرمی نیست

چون شمعم و سرنوشت روشن، خطرم

پروانهٔ مرگ پر زنان دور سرم

چون شرط اجل بر سر از آتش تبرم

خصم افکند آوازه که با تاج زرم!

تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده ی من . . .

چه جنونی

چه نیازی،

چه غمی ست؟

متن کپشن غمگین و سوزناک

متن کپشن غمگین و سوزناک

غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد
که درختانش سالهاست مرا از یاد برده‌اند

غمگینم و این ربطی به تو ندارد
که پسر همسایه‌ام نبودی
تا هر صبح پنجره را باز کنم
بی آنکه جواب سلامت را بدهم
با بنفشه‌ای در گیسوانم

کاش به زنی که عاشق است
می‌آموختند چگونه انتقام بگیرد
غمگینم که عشق این‌همه مهربان است

من از راهی دور
برای خواندنِ خواب های تو آمده‌ام،
من از راهی دور
برای گفتن از گریه های خویش

راهی نیست،
در دست افشانیِ حروف
باید به مراسمِ آسانِ اسمِ تو برگردم،
من به شنیدنِ اسمِ تو عادت دارم

من
مشقِ نانوشته ام به دستِ نی،
خواندن از خوابِ تو آموخته ام به راه

بارانِ بریده ام به وقتِ دی،
گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه

به من بگو
در این برهوتِ بی خواب و طی،
مگر من چه کرده‌ام
که شاعرتر از اندوهِ آدمی ام آفریده اند؟

تو نیستی و خورشید
غمگین‌تر از همیشه غروب خواهد کرد
و من دلتنگ‌تر از فردا
به تو فکر می‌کنم

چقدر دوست داشتنی بودی
وقتی چهره رنجور و چشمان مهربانت
در نگاهم خیره می‌شد

اکنون که بازوان خاک
پیکرت را در آغوش گرفته است
کلمه‌های سیاه پوش شعرم
برایت مرثیه‌های دلتنگی سروده‌اند

عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقه‌ات برای تو می‌خواند…

جملات غمگین و سوزناک

جملات غمگین و سوزناک

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی

آن را که نیست عالم غم نیست عالمی

گفته بودم چو بیائی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیائی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

جملات احساسی و به یاد ماندنی

جملات احساسی و به یاد ماندنی

گاهی عمر تلف میشود ؛

به پای یک احساس ….

گاهی احساس تلف میشود ؛

به پای عمر !

و چه عذابی میکشد ،

کسی که هم عمرش تلف میشود ؛

هم احساسش …

دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام

آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام

دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست

آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست

از تو دلگیرم که نیستی کنارم ..

من دارم می‌میرم تو کجایی من باز بی قرارم

میدونی جز تو کسی رو ندارم ..

باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم

برگا همه ریختن ولی شاخه هست , کم کم باید بارو بست

باید برگردیم خونه هامون ساک به دست , چیزی که مونده یه خاطرست…

خداحافظ ای دنیــــــــای نیــــــــرنگ و نامردی

خداحافظ ای تنهـــــــایی و شبهـــــای سردی

اشعار احساسی و به یاد ماندنی

اشعار احساسی و به یاد ماندنی

مطالب مشابه: اس ام اس غمناک و عاشقانه سوزناک

با آن که رفته ای و مرا برده ای ز یاد
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت

پنداشتم که مهر تو با جان سرشته است
جان از میانه رفت و نرفتی ز یاد ما

تو چه دانی که چه ها کرد فراقت با من…

آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی، گریه کنی، شعر بخوانی؟

دلنوشته احساسی و به یاد ماندنی

دلنوشته احساسی و به یاد ماندنی

دیگر مرا به داشتن تو انتظاری نیست…

من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه، می‌ بینم
می‌ بینم
تو به اندازه تنهاییِ من خوشبختی
من به اندازه زیباییِ تو غمگینم
حمید مصدق

اندر دل بی‌وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد

دیدی که مرا هیچ‌کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
مولانا

دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمی‌ارزد
حافظ

دلنوشته به یاد ماندنی و سوزناک

دلنوشته به یاد ماندنی و سوزناک

من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت
در تهاجم با زمان آتش زدم،
کشتم . . .
من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم
یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم
من زمقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم
تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت
بهارم رفت
عشقم مرد
یارم رفت …اشعار غمگین عاشقانه و رومانتیک

بعضی آدمها یهو میان…
یهو زندگیت و قشنگ میکنن…
یهو میشن همه ی دلخوشیت…
یهو میشن دلیل خنده هات…
یهو میشن دلیل نفس کشیدنت..!
بعد همین جوری یهو میرن…
یهو گند میزنن به آرزوهات…
یهو میشن دلیل همه ی غصه هات و همه ی اشکات…
یهو میشن سبب بالا نیومدن نفست…

چه کسی حرف مرا می فهمد؟
چه کسی درد مرا می داند؟
در پس پرده ی اشک چشمم
چه کسی راز مرا می خواند؟
چه کسی واژه ی تنهایی را
در دل غم زده ام می بیند؟
با سر انگشت محبت چه کسی
قطره ی اشک مرا می چیند
سال ها غیر خداوند بزرگ
هیچ کس از غمم آگاه نبود
توشه ی زندگیم در همه عمر
جز غم و غصه ی جان کاه نبود
مرگ یک روز و یا یک شب سرد
چشم غمگین مرا می بندد
شاید آنجا پس از این رنج و عذاب
سردی گور به رویم خندداشعار غمگین عاشقانه و رومانتیک

بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره
انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره
در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم
زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم
پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم
من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم
انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره
ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام ببارهاشعار غمگین عاشقانه و رومانتیک

دلنوشته غمگین و سوزناک

دلنوشته غمگین و سوزناک

غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد

که درختانش سالهاست مرا از یاد برده‌اند

غمگینم و این ربطی به تو ندارد

که پسر همسایه‌ام نبودی

تا هر صبح پنجره را باز کنم

بی آنکه جواب سلامت را بدهم

با بنفشه‌ای در گیسوانم

کاش به زنی که عاشق است

می‌آموختند چگونه انتقام بگیرد

غمگینم که عشق این‌همه مهربان است

ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمت

ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت اما ندارمت

در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت اما ندارمت

می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمت

می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت

تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین
تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین

وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره
تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین

رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر استبین ما این فاصله “بسیار” باشد بهتر است

من به دنبال کس‍ی بودم که “دلسوزی” کند

همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است

من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد

سر نوشت “رازداری”، دار باشد بهتر است!

خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است

از همان روز نخست آوار باشد بهتر است

گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن

گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است

دلنوشته غمگین و سوزناک برای استوری

دلنوشته غمگین و سوزناک برای استوری

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است
باز می خندم که خیلی، گرچه می دانی که نیست

شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری ، بین دستانی که نیست

وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست

می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست

تو نیستی و خورشید
غمگین‌ تر از همیشه غروب خواهد کرد
و من دلتنگ‌ تر از فردا
به تو فکر می‌کنم
چقدر دوست داشتنی بودی
وقتی چهره رنجور و چشمان مهربانت
در نگاهم خیره می‌شد
اکنون که بازوان خاک
پیکرت را در آغوش گرفته است
کلمه‌های سیاه پوش شعرم
برایت مرثیه‌های دلتنگی سروده‌اند

غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد

که درختانش سالهاست مرا از یاد برده‌اند

غمگینم و این ربطی به تو ندارد

که پسر همسایه‌ام نبودی

تا هر صبح پنجره را باز کنم

بی آنکه جواب سلامت را بدهم

با بنفشه‌ای در گیسوانم

کاش به زنی که عاشق است

می‌آموختند چگونه انتقام بگیرد

غمگینم که عشق این‌ همه مهربان است

دلنوشته غمگین و سوزناک برای کپشن

دلنوشته غمگین و سوزناک برای کپشن

این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی‌ تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس‌ ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی‌آید

دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر، از کوی خود
وز رشته گیسوی خود
بازم رهاند.
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا؟ فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای ز دل با یار صاحب دل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او، مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او، در کوی جان منزلم کنم
وای، به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم، از فتنه گردون رهی
افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم

منتظرم
شبیه یک آهنگِ غمگین قدیمی
در آرشیو رادیو…
زنگ بزن
بگو که می‌خواهی مرا بشنوی

دلم را که مرور می‌کنم
تمام آن از آن توست
فقط نقطه‌ای از آن خودم
روی آن نقطه هم میخ می‌کوبم
و قاب عکس تو را می‌آویزم…

جملات سوزناک برای کپشن

جملات سوزناک برای کپشن

غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد
که درختانش سالهاست مرا از یاد برده‌اند

غمگینم و این ربطی به تو ندارد
که پسر همسایه‌ام نبودی
تا هر صبح پنجره را باز کنم
بی آنکه جواب سلامت را بدهم
با بنفشه‌ای در گیسوانم

کاش به زنی که عاشق است
می‌آموختند چگونه انتقام بگیرد
غمگینم که عشق این‌همه مهربان است

من از راهی دور
برای خواندنِ خواب های تو آمده‌ام،
من از راهی دور
برای گفتن از گریه های خویش

راهی نیست،
در دست افشانیِ حروف
باید به مراسمِ آسانِ اسمِ تو برگردم،
من به شنیدنِ اسمِ تو عادت دارم

من
مشقِ نانوشته ام به دستِ نی،
خواندن از خوابِ تو آموخته ام به راه

من
بارانِ بریده ام به وقتِ دی،
گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه

به من بگو
در این برهوتِ بی خواب و طی،
مگر من چه کرده‌ام
که شاعرتر از اندوهِ آدمی ام آفریده اند؟

تو نیستی و خورشید
غمگین‌تر از همیشه غروب خواهد کرد
و من دلتنگ‌تر از فردا
به تو فکر می‌کنم

چقدر دوست داشتنی بودی
وقتی چهره رنجور و چشمان مهربانت
در نگاهم خیره می‌شد

اکنون که بازوان خاک
پیکرت را در آغوش گرفته است
کلمه‌های سیاه پوش شعرم
برایت مرثیه‌های دلتنگی سروده‌اند

عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقه‌ات برای تو می‌خواند…

مطالب مشابه: شعر عاشقانه و زیبا | متن های عاشقانه غمگین و سوزناک

در پایان

هر متن می‌تواند تجربه‌ی منحصر به فردی را برای شما ایجاد کند. انتخاب متن هایی که با وضعیت و احساسات شما همخوانی دارند، می‌تواند به شما کمک کند تا با احساسات خود بهتر آشنا شوید و از آنها بهره‌برداری کنید.

برچسب‌ها:
جستجو در تالاب
جدیدترین مطالب سایت