آرتور میلر نویسنده یک فرد موفق بود کـه در آمریکا متولد شد و بسیار برای جایگاه خود تلاش کرد و این تلاش بی نتیجه نماند او در عرصه نویسندگی و نمایش نامه نویس کار میکرد و حتی بهترین مقاله در هر موضوعاتی با داستان هاي جالب و بیان نوشتاری عالی و کلمات پر مفهوم مینوشت او در میان مردم خود بسیار محبوب و مشهور شد و سپس کم کم جایگاه جهانی خودرا پیدا کرداما در همین حین محبوبیتش کمرنگ شد کـه در ادامه برایتان توضیح داده ایم مجله تالاب قصد دارد درباره این نویسنده بزرگ بیشتر و کامل تر توضیح دهد و نمونه هایي از جملات بینظیرش را برای شـما عزیزان بـه صورت متن و عکس نوشته بـه اشتراک بگذاریم.
آرتور میلر غوغایی موقع ازدواجش در ان زمان بـه پا شد چون با یک خواننده مشهور ازدواج کرد ولی خبر داغ تر این بود کـه همسر اول خودرا بـه همراه دو فرزند ترک کرد و با این خواننده ازدواج کرد و همین باعث حرف و حدیث بین مردم شد همسر او مری اسلاتری بود کـه قبل ازدواج رابطه عاشقانه خودرا شروع کرده بودند البته بـه صورت مخفیانه و بعد از طلاق همسر اول کاملا رسمی با مری ازدواج کردند. بیوگرافی این فرد مشهور ومحبوب بگوییم آرتور اشر میلر «انگلیسی: Arthur Asher Miller؛ ۱۷ اکتبر ۱۹۱۵–۱۰ فوریه ۲۰۰۵» نویسنده، نمایشنامهنویس و مقالهنویس آمریکایی بود. او برنده جایزه پولیتزر برای نمایشنامه در ۱۹۴۹ شد.
میلر با نوشتن تعداد زیادی نمایشنامه برای بیشتر از ۶۰ سال نقش برجستهاي در ادبیات و سینمای آمریکا داشت. هنگام درگذشت میلر، بسیاری از بزرگان ادبیات و سینما بـه او ادای احترام کردند و بعضیهاشان وی را «بزرگترین نمایشنامهنویس آمریکا» خواندند.مشهورترین اثر میلر نمایشنامهٔ مرگ فروشنده اسـت کـه بارها در صحنههاي مختلف اجرا شدهاسـت.آرتور میلر سرانجام بر اثر سرطان مثانه و ایست قلبی در خانه اش در کنتیکات چشم از جهان فرو بست.
مطلب مرتبط: 100 جمله زیبا و حکیمانه از بزرگان + سخنان زیبای بزرگان درباره زندگی
عشق یعنی
من انتخاب میکنم
چه کسی ویرانم کند
آرتور میلر
***
چارلی: خوابم نمیبرد. قلبم داشت آتیش میگرفت
ویلی: باس یه چیزایی راجع بـه ویتامین و این حرفا یاد بگیری
چارلی: ویتامینا چه فایدهاي دارن؟
ویلی: اونا استخوناتو درست میکنن. علم شیمیه دیگه
چارلی: آره، اما تو قلب آدم کـه استخوون نیست
از نمایشنامهي مرگ فروشنده
آرتور میلر
***
کار من سوال پرسیدن اسـت
-همیشه همین بوده اسـت-
و اینکه ان ها را
بـه بی رحمانه ترین شکل ممکن مطرح کنم
و بعد با تواضعی خاص
با فقدان پاسخ هاي دقیق روبه رو شوم.
***
آدم یه عمر زحمت میکشه
و یه خونه میخره
بعد از اون همه زحمت مالک خونه میشه ؛
اما هیچ کس نیست کـه تو خونه زندگی کنه
***
رقابت و اختلاف بین زن و مرد همیشه وجود خواهد داشت.
این مسئله مهمی نیست،
فاجعه تنها زمانی بـه وجود میآید
کـه یکی از این دو بر دیگری پیروز و حاکم شود
***
اگر بنا بود همه ي آرزوها برآورده شود،
دنیا بـه شکل دیگری در می آمد.
***
سعی کن بعضی وقت ها دست
از قضاوت من برداری،
و بـه دنبال خوبی درمن باشی
***
تئاتر بـه طرز بی پایانی مجذوب کننده اسـت
چرا کـه بسیار اتفاقی اسـت
تئاتر بسیار شبیه زندگی اسـت
***
من فکر می کنم این اشتباه اسـت
کـه هیچ وقت بیرون از خودت، بـه دنبال امید بگردی
***
یادت باشد پسر، تو می تواني یک میلیون دلاری
کـه دزدیده شده را خیلی سریعتر از حرفی کـه از
دهانت بیرون پریده برگردانی
***
یک مرد کوچک می تواند
درست بـه اندازۀ یک مرد بزرگ خسته باشد.
***
تصور نکن چیزی کـه سودآوری نمیکند،
بدون ارزش اسـت.
***
شاید تمام کاری کـه یک نفر می تواند انجام دهد
اینست کـه امیدوار باشد
در نهایت افسوس هاي درستی داشته باشد
***
”ویلی: تو این جا چکار میکنی؟
-چارلی: خوابم نمیبُرد. قلبم داشت آتیش میگرفت
خب، معلومه غذا خوردن بلد نیستی.
باید یه چیزی راجع بـه ویتامین و این حرفها یاد بگیری
– اون ویتامینها چه فایدهاي داره؟
+ اونا استخوناتو درست میکنن.
– آره، اما قلبِ آدم کـه استخون نیست
~ از کتاب مرگ یک فروشند
نوشتهٔ آرتور میلر
***
« رؤیا مخدّر واقعیت اسـت »
زمانی کـه زندگی تیره و تار شود،
تخیل و رؤیاپردازی برای جلوگیری
از فروپاشی ذهن بـه پا میخیزد
تا کمی اوضاع را تلطیف کند.
***
«زندگی یک مبارزه اسـت
و تا زمانی کـه شـما میجنگید،
نمردهاید زیرا مردگان جنگی ندارند
***
این جا سرزمین سگ هاي بزرگه،
این جا قرار بر دوست داشتن آدمها نیست،
بر خوردن آدمهاست! اصل بر اینه؛
اساس زندگی ما همین اصله خب،
این دفعه هم باید چند نفری کشته میشدن، شدن دیگه
***
قدرت یا از وجدان پاک ناشی میش
ه یا از وجدان مُرده
ندیدن پلشتیهاي خودت ـــــ قدرت میآره!
همینطور حقانیت
پس وجدان رو بکُش. بکُشش
***
نباید ازدواج میکردیم.
میدونستم بـه محض اینکه ازدواج میکنی،
همهچی عوض میشه
هر مردی رو دیدهم از زنش متنفر بوده
***
حقیقت اینه کـه هر وقت همهجا تاریکه،
اون مثل یه نور میمونه واسهم
***
با اینهمه، اون بوسه می تونه حقیقی باشه
یا شاید هم اصلاً خیانتی در کار نیست
و آدم رو نمیشه سرزنشکرد
مثل درختها و گربهها و ابرها؟
آره، همینه، نظر من همینه؛ ولی اگه همه ما اینجوری هستیم،
چی ما رو در امان نگه خواهد داشت؟
لوئیز پدیدار می شود یا سؤال احمقانهایه؟
لوئیز: یه خواب دیدم میخوام برات تعریفش کنم
کوئنتین: «دردمند» اصلاً در امان میشه بود؟
***
یهدفعه یه در دیدم کـه کوبۀ برنجیش کلۀ بزرگ شیر بود؛
دویدم؛ در زدم؛ مادرم در رو باز کرد
زندگیم برگشت!
***
فکر می کنم بدبختی من از روزی شروع شد کـه بالا رو کـه نگاه کردم
دیدم کرسی خالیه. قاضیاي دیده نمیشه
چی باقی موند؟ یه بگومگوی لایتناهی با خودت،
اقامۀ دعوای هستی در برابر کرسی قضاوت خالی
***
بیاحترامی سلاح افراد ضعیف اسـت
***
بسیاری از انسانها در تمام طول عمر خود
از چنین احساسِ گناهِ ظالمانهاي رنج می برند
و حس می کنند انتظارات والدینشان را برآورده نکردهاند
این احساس بسیاری قوی تر از استدلالهاي عقلی انهاست،
استدلالهایي از قبیل اینکـه وظیفهٔ
کودک برآورده کردن نیازهای والدین نیست
***
در ابتدا برای او تحقیرآمیز اسـت کـه ببیند آدمی نیست کـه همیشه بتواند
خوب و فهیم و صبور و باادب باشد،
چون تا بـه حال داشتن این صفات اساس عزت نفس او بـه شمار میرفته اسـت
در طول جلسات درمان، متوجه میشویم
همیشه انقدر کـه احساس می کنیم
گناهکار هستیم گناهکار نیستیم
***
مطلب مرتبط: سخنان بزرگان و جملات پرمعنی که باعث تغییر دیدگاه و عملکردتان میشود!
برآورده کردن نیازهای والدین اغلب اوقات «اما نه همیشه» منجر میشود
بـه خلق «شخصیت ساختگی
این افراد بـهگونهاي رشد می یابند
کـه فقط انچه را دیگران از انها انتظار دارند نشان میدهند
و چنان در رفتار خود غرق می شوند
کـه بـهندرت می توان حدس زد پشت چهرهٔ ساختگیشان چیز دیگری نیز پنهان باشد
انها نمیتوانند شخصیت واقعی خودرا پرورش و ان را تمیز بدهند،
زیرا نمی توانند با ان زندگی کنند
قابل درک اسـت کـه این افراد دچار حس پوچی، بیهودگی،
یا بیخانمانی هستند و حس پوچی انها کاملاً واقعی اسـت
***
اگر مادری نتواند نیازهای کودکش را شناسایی و برآورده کند
ودر عین حال خود او هم محتاج توجه دیگران باشد،
چه اتفاقی میافتد؟ این مادر بـهصورت کاملاً ناخودآگاهی میکوشد
نیازهای خودرا از طریق کودک برآورده سازد.
***
همهٔ ما در دوران کودکی تلاش میکنیم خواستههاي والدینمان را برآورده کنیم،
چه این خواستهها بـه زبان آورده شده باشند و چه بیان نشده باشند،
چه منطقی باشند و چه غیرمنطقی
دراین روند، چشممان را بر نیازها و احساسات واقعی خودمان میبندیم
در زندگی بزرگسالی، این امر مانند هدایت کشتی بدون استفاده از قطبنماست
اگر ندانیم چه کسی هستیم و احساساتمان چیست و چه میخواهیم،
حتی در بزرگسالی نیز تحت تأثیر انتظاراتی
قرار می گیریم کـه از دوران اولیهٔ کودکی بر ما تحمیل شدهاند،
همان انتظاراتی کـه بـه هرحال نه بـه خاطر عشق، بلکه بـه خاطر توهم عشق برآورده کردهایم
بدون این توهم نمیتوانستیم از دوران کودکی خود جان سالم بـهدر بریم
***
والدینی کـه دردهای زندگی گذشته را شناسایی می کنند و با انها روبرو میشوند
هرگز با فرزندان خود بدرفتاری نمی کنند.
جلوگیری از کودکآزاری با افزایش آگاهی مردم امکانپذیر اسـت
برای مثال، اگر در مورد کشفیات جدید در مورد اهمیت ارتباط بین مادر و نوزاد
با چشم و تماس بدنی بیشتر اطلاع رسانی کنیم،
از بسیاری از آسیبها و ناراحتیهاي غیرضروری پیشگیری کردهایم
برقراری چنین ارتباطی هورمونهایي را در بدن مادر آزاد میکند
کـه فقط در ان لحظه و با حضور نوزاد
ترشح و باعث عمیقتر شدن عشق مادر بـه فرزندش میشوند
نتیجه این اسـت کـه فرزند در زندگی
آیندهاش احساس امنیت و آسایش بیشتری میکند.
زنی کـه از همان روزهای اولیهٔ مادر شدن با فرزندش ارتباط برقرار می کند
کمتر در دسترس بدرفتاری با او قرار می گیرد و بهتر قادر خواهد بود
وی را از آسیبهاي زندگی گذشتهٔ خود و پدر فرزندش مصون نگه دارد.
تجربهٔ عشق مادر بـه فرزند و عشق و وابستگی بی چون و چرای فرزن
د بـه مادر می تواند مادر را برانگیزد تا دردهای واپسراندهاش را رفع کند
***
شاید تمام کاری کـه یک نفر می تواند انجام دهد
اینست کـه امیدوار باشد در نهایت افسوس هاي درستی داشته باشد
***
یک مرد کوچک می تواند
درست بـه اندازۀ یک مرد بزرگ خسته باشد
***
تئاتر بـه طرز بی پایانی مجذوب کننده اسـت
چرا کـه بسیار اتفاقی اسـت
تئاتر بسیار شبیه زندگی اسـت
***
من فکر می کنم این اشتباه اسـت
کـه هیچ وقت بیرون از خودت، بـه دنبال امید بگردی
***
آرتور میلر :
آدم یه عمر زحمت میکشه و یه خونه میخره
بعد از اون همه زحمت مالک خونه میشه ؛
اما هیچ کس نیست کـه تو خونه زندگی کنه
***
سعی کن بعضی وقت ها دست از قضاوت من برداری،
و بـه دنبال خوبی درمن باشی
تصور نکن چیزی کـه سودآوری نمیکند،
بدون ارزش اسـت
***
همیشه تصمیم قاطع گرفتهم کـه زندگیم رو بیخودی هدر ندم،
اما هر بار کـه برمیگردم این جا،
متوجه میشم کـه تنها کاری کـه کردهم
این بوده کـه زندگیم رو هدر دادهم
***
زد بـه جنگل، وقتی اومد بیرون، در بیست و یکسالگی،
ثروتمند بود! دنیا یهجور صدفه،
منتها توُ رخت خواب نمیشه بازش کرد!
***
دنیا یهجور صدفه،
منتها توُ رخت خواب نمیشه بازش کرد!
***
همیشه همین رو میخواستهم
یه آپارتمان از خودم داشته باشم،
یه ماشین، و یه مشت زن
بااینهمه بازهم منِ لعنتی تنهام
***
میدونی رمز کارش چی بود؟
میدونست چی میخواد،
رفت دنبالش، بهش رسید!
***
همیشه تصمیم قاطع گرفتهم کـه زندگیم رو بیخودی هدر ندم،
اما هر بار کـه برمیگردم این جا، متوجه میشم
کـه تنها کاری کـه کردهم این بوده کـه زندگیم رو هدر دادهم
***
من نمیگم اون مرد بزرگیه.
ویلی لومن هیچوقت پول کلانی درنیاورد
هیچوقت اسمش توُ روزنامه نرفته
بهترین شخصیت عالم نیست.
اما آدمیزاده،
***
لیندا: رومروم نمیشه. چطوری میتونم بـه روش بیارم؟
هر روز میرم پایین و اون لولهٔ لاستیکی رو برمیدارم
اما، وقتی برمیگرده خونه،
دوباره میگذارم سر جاش
چطور میتونم کاری کنم بهش بر بخوره؟ نمیدونم چیکار کنم
هر روز میمیرم و زنده میشم، بچهها یه چیزی رو بهتون بگم،
هر فکری بـه سر اون بزنه، من میفهمم.
شاید بـه نظر اُملبازی و احمقانه بیاد،
اما بهتون میگم: اون همهٔ زندگیش رو برای شـما گذاشت
***
مطلب مرتبط: سخنان حکیمانه از بزرگان جهان
شماها نمیفهمید: ویلی یه فروشنده بود
برای یه فروشنده، زندگی آخر خط نداره. اون پیچ توُ مهره نمیکنه،
از قانون حرف نمیزنه، یا نسخه برای مریضیت نمیده
یه مردیه کـه کیلومترها دور از خونه، در اوج غصه هم باشه، زندگیش بسته بـه یه لبخند و کفشیه کـه برق بزنه
و وقتی کـه دیگه کسی جواب لبخندش رو ندهاونوقت زلزله میشه
کافیه چهارتا لک بیفته بـه کلاهت، دیگه کارت تمومه
هیچکس جرئت نداره این مرد رو سرزنش کنه
فروشنده باید رؤیا ببافه،
پسر. این ذات این رشتهست
بیف: چارلی، اون مرد نمیدونست کیه
***
بیف: رؤیاهای اشتباهی داشت
همهشون، همهشون اشتباه بودن
هپی: «تقریبا آماده برای ستیزه با بیف» این حرف رو نزن!
بیف: هیچوقت نفهمید چهجور آدمیه.
***
***
شـما نمی دانید بدترین اتفاق چیست
تا زمانی کـه ان را بـه چشم ندیده باشید
***
نمی دانم چرا، اما هر موقع بـه سراغ خیلی چیزی کـه مطلوبم اسـت می روم،
باید از ان دست بشویم چراکه موجب رنجش دیگران میشود
***
من بـه کار باور دارم
اگر چیزی خلق نکید،
هرچند کوچک، بیمار خواهد شد
***
اگر باور داشته باشی
کـه زندگی ارزش زندگی کردن دارد،
باورتان این حقیقت را برایتان رقم خواهد زد
***
رایج ترین عناصر دنیا هیدروژن و حماقت هستند
***
نامیرایی بـهمانند این اسـت کـه بخواهی
وسط ماه جولای، حروف اول اسمت
را روی یک قالب یخ هک کنی
***
شاید اژدهایی پنج پا در خانه من وجود داشته باشد،
اما هیچکس تابهحال ان را ندیده اسـت
***
ما صرفاً چیزی هستیم کـه همیشه بودهایم
***
تئاتر بـه طرز بیانتهایی مجذوبکننده اسـت
زیرا کـه بسیار اتفاقی اسـت
تئاتر بسیار شبیه زندگی اسـت
***
گمان میکنم کـه اشتباه اسـت
جایی بـهغیراز درون خودت بـه دنبال امید بگردی
***
فکرنکن چیزی کـه سودآور نیست،
بیارزش اسـت
***
شاید تمامکاری کـه یک نفر میتواند انجام ده
د این اسـت کـه امیدوارباشد
دستآخر افسوسهاي درستی داشته باشد
***
دنیای از انسانها در اطراف ما زندگی می کنند
کـه در برابر همه انها مسئولیم
***
این نویسنده بزرگ بیشتر نمایش نامه هاي جالبی مینوشت تا نویسندگی و طرفداران بـه خصوص خودرا دراین زمینه داشت او بسیار مرد باهوشی بودو همچنین ازدواجش با خواننده مشهور باعث مشهور شدن کارهایش شود در واقع این نویسنده هنری بـه همسر اول خود متاستفانه خیانت کرد و با این خواننده رابطه برقرار کرد و سپس ازدواج نمود،و کمی بـه چشم مردم شهرت پیدا کرد ولی محبوبیتش کاهش یافت، مجله تالاب سعی کرد جملات کوتاه و معنادار از این نویسنده آرتور میلر برای شـما عزیزان بنویسد امیدواریم مورد استفاده تان قرار بگیرد.