داستان جالب گوسفند صدقه ای

مجموعه : داستان جالب
داستان جالب گوسفند صدقه ای

گوسفند صدقه ای

 

در ادامه با حکايت جالب گوسفند صدقه اي همراه می شویم و تالاب را دنبال نمایید .

 

مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می‌آورد تا آنرا برای روز عید قربانی کند. گوسفند از دست مرد جدا شد و فرار کرد. مرد آغاز کرد به دنبال کردن گوسفند تا این که گوسفند وارد منزل یتیمان فقیری شد.

 

عادت مادرشان این بود که هرروز کنار در می‌ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه‌اي را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه‌ها هم به آن عادت کرده بودند.

 

مجله تالاب : هنگامیکه گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد. ناگهان همسایشان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده؛ زن گفت اي ابو محمد خداوند صدقه‌ات را قبول کند.

 

او خیال کرد که مرد گوسفند را بعنوان صدقه برای یتیمان آورده، مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز این که گفت: خدا قبول میکند. اي خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش.

 

بعداً مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن. روزبعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده، گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه باهم منازعه نکنیم.

 

مرد گوسفند را برد و سوار خودرو کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند، فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که سال جاري خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به نخستین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد.

 

پس این نصیب توست … صدقه را بنگر که چه چیزیست! صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است.

 

جدیدترین مطالب سایت