بروزرسانی : 7 تیر 1403

داستان کوتاه محرم؛ داستان های آموزنده درباره محرم

داستان کوتاه محرم؛ داستان های آموزنده درباره محرم

داستان ناب درباره محرم

ماه محرم یکی از غمگین ترین و دلگیرترین ماه های سال می باشد. افراد می توانند با تعریف کردن انواع داستان محرم برای کودکان این وقایع سخت که در ماه محرم اتفاق افتاده است آشنا کنند. داستان های محرم اغلب مزاینی مذهبی دارند. معمولاً کودکان به شنیدن این نوع داستان ها علاقه نشان می دهند. بهتر است که این داستان ها در مهد کودک یا منازل در این دوران برای کودکان تعریف شود.

در این مطلب داستان های زیبایی از محرم برای کودکان با لحنی دلنشین و جالب آورده شده است. می توان این داستان ها را برای کودکان تعریف کرد تا ذهنیت کاملتری نسبت به محرم داشته باشند. با شروع ماه محرم و هیئت ها پوشیدن لباس سیاه برای بچه ها سوالاتی پیش می آید. برای رفع این سوالها لازم است که والدین با آن ها صحبت کنند و چه بهتر از اینکه به جای توضیحات خسته کننده برایشان داستان تعریف کنند.

گلچینی از داستان های آموزنده و خاص درباره محرم

توضیح ماه محرم برای کودکان با داستان و زبان بچگانه

دخترها و پسرهای عزیزم احتمالاً شما نیز تاکنون دیده اید که بزرگتر هایتان در ماه محرم لباس سیاه به تن می کنند. آن ها به هیئت می روند و در این ماه به عزاداری می پردازند. حتی شاید خودتان هم در این عزاداری ها شرکت کرده باشید و در این حال و هوای معنوی حضور داشته اید.

اغلب شما نیز از نزدیک دسته زنجیرداران را دیده اید. اما آیا می دانید که این عزاداری به چه دلیلی است. آیا داستان روز عاشورا را شنیده اید. در این مطلب همراه ما باشید تا داستان روز عاشورا و دلیل عزاداری برایتان واضح و روشن شود. امیدواریم داستان هایی که در ادامه آورده شده برایتان تاثیر گذار باشد.

داستان کودکانه دهه اول محرم و روز عاشورا

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکس نبود. در زمان های گذشته یک خلیفه به نام یزید بود که به مردم ظلم بسیاری می کرد. او کارهای بدی انجام می داد و مردم را عذاب می داد. در این زمان خلیفه سوم شیعیان یعنی امام حسین نیز در آن شهر زندگی می کرد. امام حسین پسر امام علی و حضرت فاطمه است. همانطور که می دانید امام حسین نوه پیامبر است. امام حسین یکی از بهترین آدم هایی بودند که در روی زمین زندگی کردند. ایشان همیشه مشغول دعوت مردم به کارهای خیر بودند. همچنین بچه ها را نیز بسیار دوست داشتند و به آن ها عشق می ورزیدند.

امام حسین زمانی که دید یزید به مردم ظلم می کند بسیار ناراحت شد.

مردم گفت از آدم هایی که کار بد می کنند و به مردم ظلم می کنند همیشه دوری کنید تا در امان باشید. به دلیل اینکه امام حسین مردم را دوست داشت و به آن ها کمک می کرد مردم نیز او را بسیار دوست داشتند. آن ها از یزید کارهایش متنفر بودند و مین امر موجب شد که یزید با امام حسین دشمنی کند. امام حسین می خواست که مردم رل یاری دهد تا از دست یزید رها شوند.

امام سوم ما بعد از اینکه نامه های بسیاری از مردم کوفه دریافت نمود با خانواده و یارانش به سمت شهر کوفه حرکت کرد. کاروان امام حسین و همراهانش در سرزمینی به نام کربلا که در نزدیک کوفه بود رسیدند. آن ها بسیار خسته بودند در اینجا بارهایشان را از شترها پیاده کرده و خیمه های خود را برپا کردند. در نزدیکی کاروان امام حسین یک رودخانه وجود داشت. بزرگتر هایی که همراه کاروان بودند مشک ها را برداشتند و آن را از آب رودخانه پر کردند.

عزیزان من در این هنگام این مردم کوفه برای امام حسین نامه نوشته بودند و از او کمک خواسته بودند، به استقبال امام حسین نیامدند. آن ها از یزید پول گرفتند و با دشمنان امام حسین همراه شدند. نه تنها به یاری آن ها نیامدند بلکه به دلیل پولی که گرفته بودند همراه دشمنان به جنگ امام حسین و یارانش آمدند. امام حسین و یاران او از قوی ترین، بزرگ ترین و شجاع ترین مردم آن زمان بودند. آن ها از بچه ها و زنان مراقبت کردند تا دشمن نتواند به آن ها آسیب برساند.

گلچینی از داستان های آموزنده و خاص درباره محرم

داستان کوتاه محرم

اما از آنجایی که لشکر و سپاه امام حسین تنها ۷۲ نفر بودند اما سپاه دشمن بسیار زیاد بود دشمن بر آن ها پیروز شد.

امام حسین و یارانش چند روزی را در صحرای کربلا ماندند یزید و همپیمانانش راه را بر آن ها بسته بود و اجازه نمی داد که آن ها از آب رودخانه بنوشند. آن ها بسیار تشنه بودند و بچه ها از تشنگی گریه می کردند. دشمنان سنگدل و بد ذات نمی گذاشتند که آن ها به سمت رودخانه بروند و آب بیاورند. بچه ها که از همه تشنه تر بودند و مدام گریه می کردند. آن ها به نزد عمویشان حضرت عباس رفتند و به او گفتند که بسیار تشنه هستیم و آب می خواهیم.

حضرت عباس از شجاع ترین افراد امام حسین بود و از دشمنان نمی ترسید او دوست نداشت که ناراحتی بچه های کوچک را ببیند. بلند شد و به همراه ۲۰ نفر دیگر به سمت رودخانه رفت. حضرت عباس با حمله به دشمنان سعی کرد که حواس آن ها را پرت کند. تا همراهانش بتوانند مشک های آبی را که با خود برده اند پر کنند و برای بچه ها بیاورند. اما دشمنان مشک آن ها را سوراخ کردند.

حضرت عباس خودش به سمت رودخانه رفت و یک مشک را از آب پر کرد.

اما زمانی که می خواست به سمت خیمه هایشان برگردد سربازان دشمن به سمت او تیراندازی کردند. عباس هر دو دستش زخمی شد و مشک آب را با دندان هایش گرفت و به سمت خیمه بازگشت. اما تعداد زیادی از دشمنان به سمت او حمله کردند و او را به شهادت رساندند و مشک آب را پاره کردند.

برادر شجاع و دلیر امام حسین در صحرای کربلا زمانی که برای آوردن آب برای بچه ها رفته بود به شهادت رسید. در روز عاشورا نه تنها حضرت عباس به شهادت رسید. بلکه جنگی میان دشمنان و یاران امام حسین صورت گرفت که باعث شد یاران خانواده او حتی فرزند کوچکش هم به شهادت برسد.

گلچینی از داستان های آموزنده و خاص درباره محرم

داستان های زیبای محرم

کم سن ترین کسی که در کربلا شهید شد علی اصغر بود که تنها ۶ ماه سن داشت و فرزند امام حسین بود. روز دهم محرم یا همان عاشورا همه یاران امام حسین بسیار تشنه بودند. حضرت علی اصغر علیه السلام از تشنگی بسیار بی تابی می کرد. امام حسین دلش به حال فرزندش سوخت او را برداشت و به میدان جنگ برد. سپس او را میان دستان خود بلند کرد و رو به دشمنانش گفت که آیا نمی بینید این بچه کوچک بسیار تشنه است و از تشنگی بی تاب شده است. اگر به من و همراهانم رحم نمی کنید لااقل به این بچه رحم کنید. اما سپاهان دشمن هیچ گونه رحم و مروتی نداشتند.

آن ها به سمت علی اصغر تیراندازی کرده و حتی آن بچه کوچک نیز را به شهادت رساندند. شب بعد امام حسین به همراهانش گفت که این دشمنان با من دشمنی دارند شما بروید. من می مانم و با آن ها روبرو می شوم. یاران امام گفتند اما ما تو را ترک نمی کنیم و تا روز آخر عمرمان در کنار تو هستیم. روز بعد که روز عاشورا بود جنگ شد امام حسین و یارانش به جنگ با دشمن رفتند و در آنجا به شهادت رسیدند.

دشمن با نهایت بی رحمی سر امام حسین را از تنش جدا کرد و او را به شهادت رسانید. در روز عاشورا امام حسین به همراه یاران و همراهانش با شجاعت جنگید. بسیاری از دشمنان به دست آنان کشته شدند. اما تعداد دشمنان بسیار بودند سرانجام امام حسین به همراه کسانی که با او رفته بودند به شهادت رسید و دشمن خیمه های آنان را آتش زد و زن و بچه ایشان را اسیر کرد.

گلچینی از داستان های آموزنده و خاص درباره محرم

داستان محرم برای کودکان

کاروان امام حسین به کربلا رسید. شترها زانو زده و افراد امام حسین بارهایشان را خالی کردند. بچه هایی که از ابتدای سفر بر روی شترها و اسب ها بودند پیاده شدند. بزرگترها خیمه های بزرگی را برپا کردند و مشغول پخت غذا شدند. بچه ها از اینکه در این صحرا بودن بسیار خوشحال شدند و آن ها فکر می کردند که می توانند امشب را درون خانه های چادری بخوابند.

کمی دورتر از آن ها یک رودخانه پر از آب بود. بچه ها دوست داشتند مانند بزرگ ترهایشان مشک ها را از آب پر کنند و آن را به خیمه ها بیاورند. در این زمان بچه ها در یک دشت بزرگ در کنار رودخانه مشغول بازی شدند.

کربلا در آن روز بسیار زیبا و پر از هیاهو بود. اما از آن طرف سپاهی بزرگ برای مقابله و جنگ با امام در حال آمدن بود. سپاهی که هیچ کدام از آدم هایش خوب نبودند. سپاهی بود پر از مرد های عصبانی و بدجنس. امام حسین از آن ها نمی ترسید. او انسان هایی را در کنار خود داشت که بسیار قوی و شجاع بودند. بچه ها نزدیک به خیمه امام حسین بازی می کردند تا امام و همراهانش بتوانند مواظب آن ها باشند. تا اینکه بالاخره روز دهم محرم فرا رسید.

در روز دهم امام حسین از خانواده اش خداحافظی کرد و به جبهه جنگ رفت. امام حسین یکی از شجاع ترین و پرقدرت ترین افراد آن زمان بود و با سپاه دشمن درگیر شد. او توانست بسیاری از دشمنان سنگ دلش را بکشد اما در نهایت خود نیز شهید شد.

داستان در مورد وقایع محرم

یکی بودی که نبودی گنبد کبودی غیر از خدا هیچکس نبود. امام حسین در شهر مدینه زندگی می کرد. او امام سوم شیعیان بود. امام حسین همیشه مردم را به خوبی ها دعوت می کرد و به آن ها کمک می کرد تا از زشتی ها دوری کنند و از کسانی که به مردم ظلم می کرد بسیار بدش می آمد. امام حسین همیشه در مقابل ظلم می ایستاد به همین دلیل مردم او را دوست داشتند و یزید که در آن زمان خلیفه بود با او دشمنی می کرد.

یزید در کوفه بود مردم کوفه از دست او به ستوه آمدند و برای امام حسین نامه هایی فرستادند و از او خواستند که به کمک آن ها برود. اما زمانی که امام حسین به کمک آن ها رفت مردم کوفه پشت او را خالی کردند و به سپاه دشمن پیوستند. آن ها امام حسین را به وعده ی پول فروختند. امام حسین برای یاری به مردم کوفه رفت اما در نهایت خودش شهید شد.

داستان شهادت حضرت علی اکبر در کربلا

حضرت علی اکبر علیه السلام پسر بزرگ امام حسین بود. زمانی که در میان دشمنان و یاران امام حسین جنگ پیش آمد که حضرت علی اکبر با شجاعت تمام به جنگ با آن ها پرداخت. زمانی که از جنگ خسته شد به پدرش گفت که من بسیار خسته هستم و پدرش در جواب او گفت که سعی کن صبور باشی. او باز هم با زبان تشنه به میدان جنگ بازگشت و تعداد بسیاری از دشمنان را کشت.

دشمنان از شهادت علی اکبر بسیار ترسیده بودند. آن ها چند نفری به او حمله می کردند. یکی از سنگ دل ترین افراد دشمن که مره بن منقذ نام داشت با به او حمله کرد و با نیزه سرش را شکافت. امام حسین زمانی که صدای ناله پسرش را شنید به سمت او رفت و بعد از دیدن صحنه دلخراش کشته شدن او دشمنانش را نفرین کرد.

داستان شهادت فرزندان امام حسن

امام حسن علیه السلام ۴ فرزند پسر داشت. نام پسرهای او ابوبکر، قاسم، عبدالله و حسن بودند. آن ها در واقعه کربلا به شهادت رسیدند. قاسم بسیار جوان و کم سن و سال بود و با شهامت بسیاری به میدان جنگ رفت. بیشتر از برادران خود در این جنگ به رشادت پرداخت و بعدها بسیار مشهور شد.

شب ششم محرم به نام شب حضرت قاسم علیه السلام شناخته می شود. حضرت قاسم به سن بلوغ نرسیده بود و به میدان جنگ رفت. او جنگ را از عموی بزرگوارش امام حسین یاد گرفت. در برخی از روایات گفته شده است که قاسم علیه السلام ۷۰ نفر از دشمنان را به هلاکت رساند. اما در نهایت به گروهی از دشمنان به او حمله کردند و با شمشیر و نیزه او را به شهادت رساندند.

گلچینی از داستان های آموزنده و خاص درباره محرم

کلام پایانی

همه کودکان در سنین ابتدایی زندگی شوق بسیاری برای رفتن به مراسمات عزاداری در ماه محرم دارند. آن ها اغلب دوست دارند داستان های محرم را بشنوند و دلیل برپایی این گونه مراسمات برایشان جالب است. بهترین روش آشنا کردن آنان با مفاهیم محرم استفاده از زبان قصه می باشد. کودکان برای دانستن داستان عاشورا و عاملان آن بسیار مشتاق هستند. به همین منظور این مطلب گردآوری شده است. محتوای آن بسیار ساده و کودکانه است و می توان آن را برای کودکان و بچه ها تعریف نمود.

برچسب‌ها:
جستجو در تالاب
جدیدترین مطالب سایت