در کابل افغانستان دختری زندگی میکرد که ماجراهای عجیبی را باخودش دارد در ادامه بیشتر می خوانیم .
دختر افغانی که پس از تجاوز پدرش برای دومین بار حامله شد , اخباری که اینروزها تیتر اول رسانه های اجتماعی شده است باردار شدن دختر افغان ازپدرش می باشد که چندین جنین را نیز سقط نموده است. یک دختر جوان افغانی با چشمانی کبود شده و با یک نوزاد در بغل به یکی از دادگاه های کابل امد و از گفت کهمن شکایتی دارم..
دادستان که سرش پایین بود به گفت شکایتت را بنویس و آدرس کسی که از او شاکی هستی را هم بده و برو.این دختر گفت از پدرم شکایت دارد او به سال ها به من تجاوز کرده واکنون دو بچه از او دارم!
این چند جمله دختر جوان باعث شد که دادستان شگقت زده شده واز جای خود بلند شود و تیمی را برای تحقیق این موضوع به خانه او بفرستد.
به گزارش تالاب بعد از تحقیقا مشخص شد که مردی به اسم «روح الله» سال ها با دخترش همخوابی میکردهو دو بار او را باردار نموده است و یکی از این بچه ها ۳ ساله می باشد و فرزند دوم بزودی متولد خواهد شد!اکنون این دختر سه ساله هم دخترم است و هم خواهرم! این کودک معصوم نمیداند که چه نسبتی با من دارد و وقتی بزرگ شود نمیدانیم به او چه بگوییم.
هفته گذشته دادگاه این مرد رابه اعدام در ملاعام محکوم کرد این پدر شیطان صفت میگوید که همسرم را در گذشته از دست دادم و کسی نبود که با او همخوابی کنم بهمین علت وسوسه شدم, و به سراغ دخترم رفتم.
به گزارش تالاب بهمین ترتیب در دادگاه ابتدایی کابل قاضی سرانجام گفت کهآزمایش DNA نشان می دهد که پدر دختر عامل تجاوز بوده و مطابق ماده هفدهم قانون منع خشونت علیه زنان و مواد ۱۴۸ و ۱۴۹ قانون جزای افغانستان او را به اعدام محکوم کرد.
این بچه هم دختر من است هم خواهرم
در اوج سرمای سال گذشته «حدود چهار ماه پیش» این دختر ۲۳ ساله را اولین بار در خانهاش در کابل دیدم. دختری جوان با دختربچهای سه ساله در بغل, از ما پذیرایی کرد. آن وقت باردار بودو در خانهای دواتاقه و نیمهکاره, که به علت نبودن برق پردههایش را کنار زده بودند, زندگی میکرد.مادرش و برادرانش نیز با او زندگی میکردند.
در آغاز دختربچه رابه ما معرفی کرد: «این, هم دختر من است, هم دختر پدر من؛ یعنی که حاصل تجاوز پدرم بر من است, ما هم مادر و دختر هستیم و هم خواهر.»دختربچه نیز که در دنیایی دیگر زندگی میکند و از ماجراها خبری ندارد, فکر میکند که او خواهر بزرگش است نه مادر واقعیاش.
قصه این دختر از قصههای لزرشدهندهای است که دیگر برای خیلی از شنوندههای افغان تکراری شده, با این تفاوت که این پرونده ثبت شده, دهلیزهای دادگاهها و نهادهای دولتی را طی کرده و همگانی شده است.این زن جوان میگوید چهارساله که بود پدرش ایران رفت و هفت هشت سال بعد برگشت.
میگوید وقتی پدرش برمیگشت انتظار داشت همه مهر و محبت پدری را که سال ها ازآن محروم بوده, ببیند. چرا که همه وقت} حسرت محبت عموها و دائیهایش به فرزندانشان را میخورد.
اما وقتی خودرا در بغل پدر یافت, «این محبت بیش از اندازه بود.»طوریکه خودش میگوید در دوازده سیزده سالگی نگاه پدرش به او نسبت به نگاه سایر پدران به دختران شان فرق داشت.
او گفت: «از نوازش اندامم آغاز شد و تا آزار و آزار و لمس جسمم ادامه یافت. وقتی هم پیش مادرکلان «مادربزرگ» رفتم و شکایت کردم مرا سرزنش کردند و گفتند که همه پدران دختران شان را نوازش میکنند.»این زن جوان میگوید که وقتی به سن ۱۴ و ۱۵ سالگی رسید, شبی پدرش به اجبار به او تجاوز جنسی کرد: «ترسیده بودم, شوکه شده بودم و یک گوشهای گرفته بودم خودم را «کز کرده بودم».»
خودش میگویدبه مادرم مهلت نمیداد چیزی بگوید. این تجاوز جریان داشت تا سرانجام باردار شدم,. وقتی حمل گرفتم, پدرم کوچ مان رابه جای دیگری در کابل انتقال داد و از آنجا به بغلان رفتیم. در بغلان طفلم به دنیا آمد و پدرم او را برد ودر صحرا رها کرد.
او میگوید چهار بچه دیگرش را وادار شده بیاندازد.این رویدادها در جامعه سنتی افغانستان خط سرخ است و از منظر دینی نیز به شدت محکوم شده است اما با آنهم در شمار زیادی از موارد در نقاط مختلف کشور, دختران و زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند از دید جامعه «افراد بد» شناخته شده و محکوم میشوند.
سرانجام این ماجرا سرنوشت آن ها را از یک ولایت به ولایتی دیگر کشاند, دراین مدت دست این دختر بودو دامن دولت, گاهی هم گریبان دولت.میگوید بار دیگر حمل گرفت و اینبار تن به سقط جنین نداد و دخترش رابه دنیا آورد و با این دختر رفت به نهادهای عدلی و قضایی تا پدرش دستگیر شود اما طوریکه خودش روایت میکند, نتیجهای به دست نیاورد.
میگوید: «وقتی دادگاه برگزار شد قاضی به من گفت چرا خودت را نکشتی و چرا طفلی که در بطنت است را نکشتی, باید سقط می کردي. من به طرفش نگاه کردم و گفتم که اگر می کشتمش به من میگفتید که حتماً این کودک از کس دیگری بوده که او را دور انداختی, برای همین به دنیا آوردمش.»
چهار بچه را سقط کردم
قصه این زن جوان به این یکی دو تجاوز آخر نمی یابد. او ادعا میکند که از طریق پدرش «دهها بار مورد تجاوز قرار گرفته» و چهار بچه را وادار شده بیاندازد و بارها برای اقناع حوزههای پلیس و نهادهای عدلی به دکتری قانونی رفته و آزمایش داده است.
او میگوید: «شب عید رمضان بود, پدرم آمد خانه و مادرم را فرستاد خانه همسایه, آن شب به من تجاوز کرد و چهار آمپول زد و من بیمار شدم, و گوشهای افتادم. مادرم با استفاده از مهلت که قبلا با ملا و وکیل محل و پلیس گفتوگو کرده بودیم, رفت و بزرگان محل و پلیس و ملا و وکیل را آورد و آن ها اوایل صبح پدرم را دستگیر کردند و بردند, این آخرین باری بود که به من تجاوز جنسی کرد.»
میگوید که درکنار تجاوز جنسی, آمپولها و قرصهای زیادی به اجبار پدر گرفته که بعد فهمیده هدفش جلوگیری از بارداری بوده است.بعد ازآن که پدرش زندانی شد, رفت و تمام این قصهها را در یکی از شبکههای تلویزیونی خصوصی در برنامهای زنده بازگو کرد, آنجا بود که شماری از فعالان مدنی با او همراه شدند و صدایش رابه دادگاه افغانستان کشاندند.
آبستن شدن دختر از پدرش
سرانجام پس از دادخواهی و پادرمیانی مدافعان دست مزد زن, قاضی جلسه دادگاه رابه جلسه دوم موکول کرد و تقاضا کرد که برای اثبات ادعاهای دختر, آزمایش DNA دو فرزند, دختر و پدرش انجام شود.دادگاه این دختر در کابل برگزار شد, دادگاه علنی اعلام شد اما قاضی دادگاه با حضور دوربینهای رسانه ها به دلایلی مخالفت کرد و تنها به حضور خبرنگاران بسنده کرد و فقط دستگاههای ضبط صدا را اجازه داد.
من با چند خبرنگار دراین جلسه حضور داشتم. دریک سمت تالار قربانی و مادر و بچههایش با تعدادی از زنان ودر سمت دیگر تالار مردان و خبرنگاران نشستندابتدا پدر دختر را که دست و پا و کمرش زنجیر کشیده شده بود, آوردند و بعد هیات قضایی در جایگاه قرار گرفت و آنگاه دادستان پرونده, فشرده تحقیقات و اقرارهای طرفها را خواند. هرچند که دادستان اصلی در یکی از حملات کابل کشته شده بودو دادستان آن روز در مورد چند و چون پروند اطلاع کافی نداشت.
جلسه دوم دادگاه ابتدایی با ماهها تاخیر برگزار شد
در جریان جلسه دادگاه, قاضی سید احمد چند بار خطاب به دختر و پدر دختر گفت: «اگر مرتکب تجاوز جنسی شده باشد و این کودکانش از شخص دیگری باشند و تو اطلاع داشتی, حق داشتی او «دخترت» را بکشی.»تلاش ما برای گفتوگو با قاضی سید احمد برای توضیح در مورد این اظهاراتش بینتیجه ماند اما معاون دادگاه ابتدایی کابل گفت که قاضی اکثر سعی کرده با این موضوع طرفهای پرونده رابه گفتوگو کردن وادارد و نیت دیگری نداشته است.
دخترم با غریبهها بوده است
این فرمان دادگاه برای پدر دختر قناعت بخش نبود, میگوید خودش میداند و خدایش که به دخترش چپ ندیده است و به او جز نگاه پدری, نگاهی نداشته است.این مرد میانسال میگوید که دخترش با غریبهها بوده است و با یکی از اقوام شان حدود پانزده روز همبستر بوده است و خودش که راننده موترهای باری در شاهراه بوده نتوانسته «کارهای» دخترش را نظارت کند.
اگر چه این فرمان نهایی نیست اما دختر میگوید که تا پای اعدام پدرش خواهد ایستاد. نه تنها به این علت که ماجراهای تجاوز زندگیاش را ویران کرده و واسطه شده نامزدش از ازدواجبا او پشیمان شود, بلکه میگوید میخواهد این ماجرا عبرتی شود به دیگران تا آن گونه حادثه در زندگی سایر دختران افغان تکرار نشود.
در آخر جلسه دادگاه, او جلو دوربین رسانه ها ظاهر شد و گفت که انتظار ایفا شدن فرمان دادگاه را میکشد؛ این که دادگاه استیناف و تمیز به دستور دادگاه ابتدایی مهر تایید بگذارند.حمیده وردک, از مدافعان دست مزد زن میگوید که رساندن این پرونده تا دادگاه استیناف, گذشتن از هفت خوان رستم بوده است.
او که در جلسات دادگاه با این دختر حضور داشته میگوید که وقتی اولین بار دعوا باز شد, بچه دوم دختر در شکمش بود اما اکنون به دنیا آمده و سه ماهه شده و تا به حال فقط یک دادگاه به آخر رسیده است.
اما با آن هم این زن جوان دراین جامعه راه دشواری در پیش دارد, او سال ها بعد که دختر و پسرش بزرگ میشوند باید به آنها پاسخ پس بدهد که پدرشان چه کسی بود؟
خودش میگوید که اگر پدرش اعدام هم شود, بحرانهای دیگری او را رها نخواهد کرد, از جمله انتقام گرفتن بستگان پدرش از او.جدا از نگرانی از آینده, روزهای پیش روی این دختر و فرزندانش هم خالی از دشواری نیست.
او در وضعیت مناسب اقتصادی زندگی نمی کند و پول خانه و خوراکش رابه کمک چند فعال دست مزد زن و جایزه ناچیز برادرانش تامین میکند.
صحرا موسوی, فعال دست مزد زن و مستندساز افغان که پرونده این دختر را از آغاز تا کنون دنبال کرده میگوید که به کمک یکی از فعالان دست مزد زن, برای او یک چرخ خیاطی حاضر کرده و مشغول فراگیری خیاطی است تا با آن بتواند چرخ زندگی خودرا در آینده بچرخاند.