سوسن رشیدی در سال 1371 در یک خانواده عشایری در ایل (زوله) به عنوان یک کورد کرمانشاهی به دنیا آمده است نام اصلی او سحر است.
او از همان کودکی علاقه زیادی به ورزش داشت در این مطلب به کمک مجله تالاب می خواهیم درباره زندگی این قهرمان صحبت کنیم و بیشتر آشناشویم.
سوسن رشیدی یک دختر عشایر که بسیار سخت کوش است در رشته قهرمان کیک بوکسینگ شده است . او در 14 سالگی وارد رشته کونگ فو شد و سپس بعد از چندین مرحله متوجه این شد که عاشق رشته کینک بوکسینگ است.
در 17 سالگی کاملا وارد این رشته شد و سپس با گذراندن و یادگیری به درجه قهرمانی رسید . این دختر مبارزه گر و قوی توانست ۲۴ دوره قهرمانی کشور و استان را بدست بیاورد.
این عزیز ورزشکار سختی زیادی را برای عشق به ورزش یه جان خریده بوده است و خانواده او شدیدا با ورزش کیک بوکسینگ مخالفت داشتند ولی او با صبوری و اراده به راه خود محکم ادامه داد و نتیجه را هم دید و زحمات و سختی هایش جبران شد.
سوسن رشیدی روزها برای رفتن به کلاس مسافت های بسیار زیادی را طی می کرد . ولی هرگز پشیمان نشد و هیچ وقت نا امیدی به خود راه نداد بلکه هر روز بیشتر از دیروز مصمم تر می شد.
به گفته سوسن رشیدی که در یک خانواده پر جمعیتی بدنیا آمده است و 6 خواهر و دو برادر دارد. ولی ماجرا از چه قرار بود؟ که نام سحر سوسن شد.
سوسن رشیدی یک خواهر بزرگتر قبل از خودش داشته است که در سه ماهگی به رحمت خداوند می رود ، طبق صحبت های سوسن رشیدی ؛ وقتی من بدنیا می آیم دیگر خانواده اقدام به گرفتن شناسنامه برای من نکردند و من دارم از شناسنامه خواهرخدا بیامرزم سوسن رشیدی که متولد 1369 است زندگی می کنم ولی در خانه نامم را سحر گذاشتند و هرگز مرا با نان سوسن صدا نکردند.
من در مدرسه موقع زنگ های ورزش حس بسیار عالی و خوبی داشتم با اینکه همکلاسی های خود را می دیدم که بیشتر استراحت می کنند.
اما زنگ ورزش برای من استراحت نبود و من باعشق ورزش می کردم و این حس علاقه را معلم ورزش از من دید و در مسابقه دو میدانی به من پیشنهاد داد و من هم بسیار خوشحال شدم . با تمرین برای مسابقه آماده شدم و خداروشکر توانستم قهرمان دو بشوم و همین باعث شد زندگی من به سمت ورزش برود. و در 14 سالگی باپیگیری های خودم در کلاس کونگ فو شرکت کردم.
همیشه خانواده ام فکر می کردند از روی سرگرمی من فیلم های بروسلی را چندبار به چندبار میبینم شاید در دفعات اول هم همینطور بود.
اما من کم کم عاشق فیلم های بروسلی شدم و تمامی حرکاتی در فیلم استفاده میکرد در ذهن خود مجسم می کردم و حتی تمرین. در واقع کسی که مرا به ورزش علاقمند کرد آقای بروسلی بود .
من حتی موقعی که می خواستم باشگاه ثبت نام کنم برای کیک بوکسینگ هزینه باشگاه برایم مقدور نبود چون وضع مالی خانواده ام روبراه نبود ولی با بزرگی و مهربانی مربی من که هیچ وقت معرفتشان از یادم نمی رود من را ثبت نام کردند و از من هیچ هزینه ای دریافت نکردند.
و من هم بیشتر تلاش می کردم تا آنها را خوشحال کنم و همین باعث شد ماه اول در مسابقات استانی شرکت کنم و اول بشوم و این اتفاق برای خود مربی ما باور نکردنی بود .
بهم کلی انگیزه و افتخار کردند و من هم از استعداد خودم و علاقه ام در این رشته مطمعن شدم که راه درستی است پس باید محکم تر و پر تلاش تر ادامه دهم.
وقتی فکر می کنم کمی خنده ام می گیذد ولی من مجبور بودم برای کلاس های بعدم و اینکه پیشرفت کنم هزینه کنم. و تصمیم گرفتم با مقدار پولی که دارم.
چندین تخم مرغ بخرم و زیر مرغ ها بگذارم که جوجه کند. البته که یادم نمی رود که چه قدر برای کار مادرم بهم خندید اما من امیدوار بودم.
از 10 تخم مرغی که خریدم چهار تا از آن ها جوجه شد و دو تای آن ها مردند دو تای دیگر بزرگ شدند و تخم می دادند. من هم تخم مرغ ها را به مغازه می فروختم تا پول کرایه ماشینم و دیگر هزینه هام تقریبا جور شود و بتوانم باشگاه بروم.
حدود چهار سالی بود که من به باشگاه می رفتم و در واقع پدرم خبر نداشت چون اگر خبر دار می شد حتما جلوی مرا می گرفت و کتکتم می زد .
اواخر خواهرانم متوجه شده بودند ولی اصلا لو ندادند اما متآستفانه پدرم ماجرا را فهمید و حال از اینکه از کجا خبر دارشده را نمیدانم ولی وقتی فهمید با عصبانیت به سمت من آمد و حسابی مرا کتک زد.
و گفت دختر عشایری چه به این کارها تو باید در خانه کار کنی ورزش به چه درد تو میخورد؟ و از همه مهم تر برای یک مرد عشایری خیلی دشوار بود بپذیرد.
دخترش در ورزش کیک بوکسینگ فعالیت می کند. بالاخره یک ذهن کاملا سنتی داشتند و پذیرفتن این موضوع برایشان دردناک و بزرگ بود.
وقتی پدرم دیگر اجازه رفتن به باشگاه را به من نداد من هم بسیار پرو تر از آن بودم و بسیار گستاخ در واقع مانند پسرها خشن می شدم .
و نصف شبها بیدار می شدم با مشت های محکم می زدم بر دیوار، تا یعنی پدر خود را راضی کنم نمی گویم کارم درست بوده است . ولی شرایط من در آن سن بحرانی بود و دلم می خواست به موفقیت برسم . بالاخره بعد از کلی صحبت های زیاد مربی من با پدرم و مادرم با پدرم ، پدرم رضایت داد و دیگر حتی خود مرا به باشگاه می رساند.
بعد از آن، پدرم در حقم پدری کرد و مادرم هم خیلی برایم دعا کرد و خیلی خوشحال شدم. از این که پدرم و مادرم کاملا رضایت پیدا کردند. و من دیگر یکی از هدف های مهمم این شده بود که موفقیت و مدال طلا کسب کنم . که به پدرم بگویم دیدی رضایت شما چه افتخار بزرگی نصیبتان کرد. و فقط به همین فکر می کردم.
9 دوره کامل قهرمان شدم و دریغ از یک جایزه کوچک درست است من برای عشق و علاقه زیاد به این ورزش ادامه می دادم .
اما وقتی می دیدم هیچ حمایت مالی از سوی بزرگان جامعه ورزشی نمی شود بسیار ناراحت می شدم . در همه این 9 دوره فقط یک سکه کوچک پارسیان به من هدیه دادند که مبلغ آن حدود ده هزارتومان بود که من آن را هدیه دادم به استاد خودم.
در سن 25 سالگی دوست همسر دختر عمویم در یک مهمانی کوچک مرا دیدند و به من علاقمند شدند با اینکه من هرگز به ازدواج فکر نمی کردم .
تمام ذهن و فکر من ورزش بود ولی قسمت شد و من جواب مثبت به ایشون دادم و خداروشکر خیلی از تصمیمم راضی هستم .
از همه اینکه برایم جذاب است و احساس امنیت می کنم این است که همسر من بسیار مرا تشویق می کند . و به من انگیزه و امید می دهد و تکیه گاه بسیار خوبی برای من بوده است.
از این ازدواج یک پسر بنام سامیار دارم و خدارا هزاران بار برای داشتن این خانواده کوچکم شکر می کنم
با حمایت های زیاد همسرم یک باشگاه در شهر آبدانان اجاره کردیم . خیلی خوشحالم که می توانم هم در رشته خودم فعالیت کنم و هم آموزش به کسانی بدهم که عاشق این رشته هستند. و فعلا هدف اصلی ام تمرکز برای قهرمانی شاگردانم است و همچنین خودم.
بزرگ ترین آرزویم این است که رهبر معظم انقلاب و رئیس جمهوری را ببینم .
حرف های دلم را به آن ها بگویم و بگویم دختران سرزمین ما به چه سختی و دشواری قهرمان می شوند.
کلی حرف های مهم دیگر که در این سالها در دلم جمع شده است . ای کاش هر چه زودتر موعدش برسد و من با این عزیزان دیدار کنم.
شاید برایتان جالب باشد اما من، 17 دوره قهرمان نفر اول شدم . ولی هنوز به خارج از کشور برای مسابقات نرفتم و آرزوی من برنده شدن در جهان است . امیدوارم به این هدف و آرزویم هرچه زودتر برسم.