در این قسمت عکس نوشته های غمگین به یاد پدر برای استوری و پست را میتوانید مشاهده کنید و برای یاد و خاطر پدر آن را استوری و پست نمایید.
بابا جان! قلبم خالی است. مرگ تو با تهی شدن وجود من برابر بود. انگار چیزی را گم کردهام و ان چیز تو هستی. ندیدن و نبودن تو برایم سخت است. دیگر منزل پدری برای من چه معنی میتواند داشته باشد؟ وقتی تو نیستی تا باغچه ها را آب بدهی؟ تو نیستی تا در را به روی ما باز کنی و ساکت و آرام یک گوشه بنشینی و بازی بچهها را نگاه کنی. خانه خالی است، قلب ما خالی است.
حالا بیا و ان خاطره از کارهای بچگانه مرا هزار بار بگو. دیگر نه از عصبانیت سرخ میشوم و نه خجالت میکشم، لبخند میزنم و به آهنگ صدای تو گوش میدهم و ذوق می کنم. دوست دارم بگویم: بابا و تو بگویی: جان بابا؟ انوقت بدانم که سر حال و خوشحال هستی. ان وقت خودم را برایت لوس کنم. بابای خوبم! دیشب توی خواب گریه کردم. وقتی میخوابم تو را میبینم. چقدر خوابیدن را دوست دارم.
تکتک سلولهای بودن ما درد میکند. حالا دیگر من از چه کسی سراغ بچگیهایم را بگیرم؟ خاطره اولین کفشهایی را که برایم خریدی، چقدر دوست داشتم. یک بار دیگر تعریفش کن. فقط من بودم و تو. خودمان دو تا رفتیم. چقدر خوب بود. یک خاطرهای هم داشتی که همیشه از بچگی من تعریف می کردي و به من میخندیدی. چقدر عصبانی میشدم از دستت.
سلام پدر! بالاخره آمدم سر مزار تو. بالاخره وقت کردم که با تو خلوت کنم. اشکهایم را نیاوردهام. فقط حرفهایم را آوردهام و درد دلهایم را. آمدهام سلام کنم و با تو حرف بزنم. یادت هست چقدر به ما سفارش می کردي مهربان باشیم؟ چه سوال مسخره ای! معلوم است که یادت هست. بابا جان! ما دیگر مهربان نیستیم. تو نیستی که هر از گاهی یادمان بیاوری که چه چیزهایی را یادمان داده بودی.
تو نیستی و ما هرکدام یک گوشه شهر، یک طرف این دنیا توی لاک خودمان فرو رفتهایم. انگار دیگر دلیلی برای دور هم جمع شدن نداریم. حالا نگو که آمدهام گلایه کنم. دستهایم را نگاه کن. چشمهایم را ببین. در غصه دوری تو تکیده شدهاند و من از این ناراحت نیستم. حاضرم از این تکیدهتر و لاغرتر شوم اما تو را به من برگردانند.
دلم میخواهد صبح از خواب بیدار شوم و ببینم کودکی شدهام و تو با صدای بلند میگویی: نان سنگک خریدم؛ بیایید تا گرم است. تا ما یکی یکی بیاییم و… تو نیستی و دیگر نه نانها طعم زندگی میدهند و نه قلقل سماورها صدای خوشبختی میدهند. حتی کوچه پس کوچه شهر پر از تنهایی است. احساس میکنم غریب و بیکس هستم. امشب از کوچه دلتنگیِ من بگذر تا صدای قدمهایت را شماره کنم.
تا دنبال قدمهایت بدوم، خاک پایت را بر چشمهایم بکشم و پای تو را ببوسم. تا تو دست بر سرم بکشی و دلداری بدهی. با ان صدای گرم بگویی:«بلند شو و محکم باش فرزند!» و من بخاطر قوت این صدا هم که شده، سر پا بایستم. هوا تاریک شده و باید بروم. کاش تا ابد اینجا مینشستم. اما برمیگردم پدر. زود برمیگردم. بدرود.
متن برای روز پدر فوت شده
کاش خدا یه فرصت دیگه بهم میداد
تا با پدرم بودن را بیشتر احساس میکردم
کاش میشد دوباره تو آغوشش برم
و بهش بگم دوستش دارم
بهش بگم بابا زندگی بیتو معنا نداره
کاش میشد فرصتهای از دست رفته رو جبران کرد
بابا خیلی دوست دارم دلم برات تنگ شده
خدایا مواظب بهترینم باش
وقتی پدر نیست
انگار زندگی هم نیست آرامش هم نیست
وقتی پدر نیست
انگار همه چیز عوض شده
وقتی پدر نیست
انگار زندگی با هیچ چیزی شیرین نمیشه
وقتی پدر نیست
انگار خندهها از هزاران گریه تلخ تر میشه