در اینجا میتوانید از جملات غمگین برای پدر از دست رفته استفاده نمایید. پدر یکی از عزیزترین افراد در زندگی همه انسان ها می باشد. نبود او می تواند یکی از سخت ترین اتفاقات موجود در جهان باشد. در این متن دلنوشته هایی برای پدران آسمانی آورده شده است. این دلنوشته ها دارای متن های کوتاه و بلند هستند. این متن ها برای تقسیم کردن به پدرهایی است که فوت شده و در میان بچه هایشان نیستند. امیدوارم که این متن ها به قدری خوب باشد که مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد.
بسیار سخت است که انسان ها فکر کنند دیگر هیچ پشت و پناهی ندارند.
بسیار سخت است که بفهمی یتیم شده ای و در سن جوانی پناه خود را از دست داده ای.
هیچ چیز مانند آن سخت نیست که تقویم را نگاه کنی
و روز مرگ پدرت را ببینی و آن خاطره ها برایت یادآوری شوند.آن روز بد را در ذهنت مرور کنی.
بسیار سخت است که چشمانت به دنبال آن چهره آشنا باش
که رفته است و گوش هایت آرزو کند یک بار دیگر صدای قشنگ پدرت را بشنود.
اما دیگر او نیست که صدایت بزند. بسیار سخت است تمام دنیا با مرگ عزیزترین کس تو دگرگون بشود
و هر چقدر بخواهی در مورد آن حرف بزنی و درد دل کنی باز هم دردت دوا نشود.
بزرگترین درد بی درمان انسان ها این است که بغض کنند و اشک بریزند.
اما دیگر پدری نداشته باشند که آن ها را در آغوش بکشند.
به پاس اولین بوسه ای که پدرم با مهربانی در زمان تولد به پیشانی من زد.
به یاد داغ ترین بوسه ای که من به رسم وداع بر پیشانی او زدم.
یادش را تا ابد گرامی می دارم.
روح تمام پدران آسمانی شاد.
بسیار سخت است که در مورد پدرت بپرسند و تو حرفی نداشته باشی.
در آن لحظه اشک در چشمانت حلقه می زند.
خیلی سخت است در میان یک جمع که همه با پدرانشان هستند اما تو تنها هستی.
خیلی سخت است که تو حسرت بخوری و دیگران با ترحم با تو رفتار کنند و تو از حس ترحم متنفر باشی.
خیلی سخت است که دیگر نتوانی پدرت را ببینی و او را بغل کنی و نتوانی ببوسیش نتوانی عطر وجود پدر را بو بکشی.
از او تنها یک قاب عکس برای تو بماند که بتوانی به آن نگاه کنی یا در خواب او را لمس کنی.
هر چقدر هم که باور نداشته باشی که او رفته است و دیگر نیست.
اما جای خالیش در ذوقت می زند و سیل اشک از چشم هایت جاری می شود.
بسیار سخت است که دلت برای خنده هایش تنگ شده باشد اما دیگر او نباشد که به روی تو لبخند بزند.
هر چقدر هم که منتظر باشی پدرت زنگ در را نمی زند و به خانه وارد نمی شود.
بسیار سخت است که در شب قبل از خواب یک بار دیگر
با خودت مرور کنی که یتیم شدی و دیگر پشت و پناهی نداری.
در این حالت است که تمام غم های عالم به دلت سرازیر می شوند و بالشت زیر سرت از اشک هایت خیس می شوند.
خیلی دردناک است که یادگاری های پدر
درون خانه باشد اما خودش نباشد.
پدر که می میرد کل خاطرات خوب زندگی را همراه خود دفن می کند
و چقدر سخت است که تمام عمر را منتظر کسی باشی که دیگر باز نمی گردد.
دلم برای روزهایی تنگ شده است که می دانم هرگز آن ها را تجربه نمی کنم.
دلم برای حضور پدرم تنگ شده است و می دانم دیگر او را نخواهم دید.
به راستی که در این زندگی بعضی وقت ها چقدر زود دیر می شود.
حسرت به این معنی است که ببینی
بقیه بچهها می تواننو بگویند بابا اما تو نمی توانی.
زمانی که چای بشقابت بر روی سفره خالی شد ته دل من نیز خالی شد.
پدری که تنها در جای گرم و نرم خوابش می برد اکنون
بر روی خاک سنگ سخت و سرد خوابش برده است.
خیلی سخت است تا آخر عمر دیگر نتوانم
تو را صدا بزنم بابا و تو در جوابم بگویی جان بابا.
از روزی که رفته ای منتظر آمدنت هستم. اما تو نمی آیی.
فقط با دیدن عکس هایت می توانم کمی رفع دلتنگی کنم.
هر کسی مانند من از داشتن پدر محروم است
خدا صبرش دهد و به او امید بدهد.
کاش نبودن پدر یک خواب بود و من روزی از این خواب بیدار می شدم.
ای کاش پدرم همین یک امشب را در کنارم بود.
ای پدر عزیزم اگرچه در کنار من نیستی اما همیشه در قلب من باقی می مانی.
من می دانم که تو در آسمان ها مراقب من هستی.
دوستت دارم و همیشه دل تنگم برای اینکه یک بار دیگر
دست های مهربان تو را بگیرم و بگویم دوستت دارم.
بابا جونم خیلی دلم برات تنگ شده امروز رفته بودم بیرون خرید کنم
از دم همون مغازهای گذاشتم که روزی با هم به آنجا رفته و بستنی خورده بودیم.
داشتم می مردم دلم می خواست جلوی همان مغازه بنشینم و بلند بلند گریه کنم.
امروز حسودیم شد به تمام آن هایی که با پدرانشان آمده بودند و داشتند با هم بستنی می خوردند.
کاش بودی بابا و من برایت حرف می زدم.
پدر نازنینم آسمانی شدنت مبارک.
پدر مهربان من یک بهار یک پاییز و یک زمستان و یک تابستان گذشت و تو نبودی.
از این به بعد تمام زندگی من تکراری از فصل هایی است که تو در آن نیستی.
روزی در این زندگی می رسد که ما روزها را سر کنیم.
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنیم.
روزی می رسد که من تنها در کنار عکس
تو خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنم.
پدر آسمانی ام روحت شاد.
پدر مهربان و نازنینم چندین سال است که از نبود تو در کنارم می گذرد.
دل من با رفتن تو شکسته و به یکباره پیر شدم.
در شب نبود تو گرد سفیدی بر روی موهای من نشست و دیگر هرگز پاک نشد.
دوستت دارم پدر عزیزم.
می دانی که دلتنگی چیست.
دلتنگی یعنی اینکه بنشینی و خاطراتی که با پدرت داشتی را مرور کنی.
در آن لحظه لبخند بر روی لبت بیاید اما چند لحظه بعد
اشک ها شیرینی آن خاطرات را بشورند و ببرند.
با یاد پدر سخت گریه کردم.
پدر که رفت بغض من عمیقاً شکست.
اما این بغض لعنتی هرگز در گلوی من نشکست.
دیروز باران می بارید آن مرد در باران آمد را به یاد آوردم.
آن مرد با نان آمد را به یاد آوردم.
پدر عزیزم تو رفته ای و دیگر در باران نمی آیی دیگر نان نمی آوری.
دیگر در این زندگی نمی توانم لبخند بزنم
دلم برایت تنگ شده است از آسمان ها چه خبر؟
پدر سنگ لعلت را با آه و ناله می بوسم.
با عشق و زحمت چندین و چند ساله آن را می بوسم.
اگر دنیا گلشن شود گلی جز تو را نمی یابم.
از چشم هایم ژاله می ریزد و تو را همچون لاله می بوسم.
پدر پشت و پناه هم همه جانم دیگر بی تو
چگونه در این دنیا زنده بمانم باور کنم.
تو که رفته ای و نیستی در کنارم.
تویی که روزی پناهم بودی.
چقدر تلخ است یک سنگ سرد را جای دستان پدر را بگیرد.
هوای این دنیا بدون پدر همیشه سرد است.
شماهایی که پدر دارید هرگز نمی فهمید
که چقدر این جهان سرد است.
پدر عزیزم سلام. دلم برایت بسیار تنگ شده است.
این را به خودت هم نمی توانم بگویم.
تو آن قدر از من دور شده ای که دیگر
حتی دست آرزوهایم نیز به تو نمی رسد.
دلم برای تو بسیار تنگ است و این را حتی به خدا هم
نمی توانم بگویم. خواستن و بودنت در کنارم آرزوی محال است.
امسال چندمین سالی است که پدر در کنارم نیست.
دلم شکسته و این غم چه غم سنگینی است.
پدر من تنها کسی است که باعث می شد
من بدون شک باور کنم که فرشته ها نیز می توانند مرد باشند.
زمانی که باران می آید می روم چتر را روی سنگش می گیرم.
غصه می خورم که یک وقت سردش نشود.
کاش خیس نشود جایت.
کاش از پدر من هیچ وقت قلبت درد نگیرد.
دوست دارم خاکت را بردارم و فکر کنم
که بوی دستان تو را می دهد.
پدر عزیزم هم نفسم چرا برای سفر ابدیت خود من را همراه نکرده ای.
بابای نازنینم نمی دانی نبود تو چقدر سرد است
و سنگ قبرت چقدر سرد و بی رحم است.
تو از خانه ما رفتی و شادی نیز از ما رفت.
تو اولین عشق زندگی من هستی.
پدر عزیزم امسال هم روز پدر نمی توانم تو را در آغوش بگیرم.
دلم برای نوازش هایت بسیار تنگ شده است.
در این روزها هرگاه زندگی سخت می شود.
چهره ام را در هم می کشم و به احساس دلتنگی تو پناه می آورم
و هرچه را که امروز می دانم روزی از تو آموخته ام.
روحت شاد پدر آسمانی من.
پدر من چندین سال است که از کنار ما رفته ای.
چندین سال است که هرچه صدایت می زنم جوابی نمی شنوم.
خداوندگارا نبود پدر در زندگی خیلی سخت است.
آدم یک شبه پیر می شود.
پدر من چند سال است که در کنار ما نیست
و تمام وجودم را غم فرا گرفته است.
هر بار که یادم می افتد تو را ندارم دنیا بر روی سرم خراب می شود.
بابای نازنینم آسمانی شدنم مبارک.
پدر عزیزم دلم برایت بسیار تنگ شده است.
توی این چند سال نشده که یک بار هم تو را
فراموش کنم و از یادت غافل باشم.
پدر عزیزم چه کسی می گوید خاک سرد است و سردی می آورد.
من هر روز با اشک و غصه برای تو می نویسم.
از اینکه مرا تنها گذاشتی بسیار دلگیرم.
هر روز که از عمرم میگذرد خوشحال می شوم زیر عمرم کم می شود
و احتمالاً آمدنم پیش تو بیشتر می شود.
پدر عزیزم روحت شاد.
پدر عزیزم امروز یک سنگ بین من و تو فاصله انداخته است.
همان سنگی که یک شعر بر روی آن نوشته ام که از ابوسعید ابوالخیر است.
تو این شعر را در کتاب شعر خود نوشته بودی.
در سینه تویی وگرنه پر خون کنمش
در دیده تویی و گریون کنمش
امید وصال توست جان را
ورنه از تن به هزار حیله بیرون کنمش
چقدر این شعر حال و هوای امروز من است.
چقدر تو در دل من هستی و در نه دلم را از سینه خودم بیرون می کشیدم.
چقدر تو در چشم من هستی وگرنه با سیل اشک هایم در این جهان دریایی می ساختم.
چون امید دارم روزی به تو می رسم خودکشی نمی کنم.
خداوند عزیزم به بزرگی ات قسم می دهم
تو را در عکس های دسته جمعی جای هیچ پدر و مادری را خالی نگذار.
چند سال شده که از کنار ما رفته ای و دیگر در خانه ما اثری از عشق نیست.
زندگی ما نهالی است که هرگز به ثمر نمی رسد.
آن گل زیبای و محبت از جمع صمیمانه ما رفت و پژمرده شده است.
سالگرد آسمانی شدنت مبارک پدر عزیزم.
داغ تو همیشه بر دل من روشن و سوزان است
و من در التماس جرعه آب برای دیدن دوباره تو هستم.
چند سال گذشت و از غم نبود پدر کشتی امید من به گل نشسته است.
چند سال دیگر نیز گذشت و من منتظر گوش چشمی نظر از سوی تو هستم.
درم کجاست بارش از ابر مهربان صدایت
که من بسیار تشنه ام در هوای نبودنت.
پدر عزیزم دلم برایت تنگ شده است.
سادگی زمین و ای الهه ایثار سمت تو پرواز
که من در کدامین افق باید تو را پیدا کنم.
چندمین سالگرد تمام عشق زندگیم
یعنی پدر از حسابش از دستم خارج شده است.
چند سال است که دلتنگی های غروب را
با بودن در کنار سنگ قبر او سپری می کنم
و ناباورانه روزهایم را به شب هایم گره می زنم.
شب ها به امید اینکه هلال ماه گونه اش
را در خواب ببینم به رختخواب می روم.
گاهی افرادی در زندگیتان هستند که نبودنشان را هیچ چیز تکرار نمیکند.
آن آدم ها هرگز در زندگی تکرار نمی شوند. مانند پدر.
دلتنگی شب از جایی آغاز می شود که هیچکس را نداری.
برای بی خوابی هایت دست محبت بر سرت بکشد و تو را همراهی کند.
پدر عزیزم دلتنگت هستم.
پدر عزیزم از زمانی که تو نیستی تمام زندگی من درد دارد.
بیا و دردهایم را نوازش کن.
باز هم دلتنگ و بی قرارم باز هم دلم به وسط جاده سیاه احساس گرفته است.
چشمانم بارانی هستند و قلم در دست گرفته اند که به یادت بنویسم.