به مناسبت شهادت امام رضا «ع» شرح کاملی از نحوه شهادت امام هشتم امام رضا «ع» قرار دادیم.
«مأمون، امام رضا «ع» را فراخواند و ان حضرت را وادار كرد از انگور بخورد. ان حضرت به واسطه ان انگور مسموم شد.»
درباره نحوه شهادت امام رضا «ع»؛ بيشتر عالمان شيعه و همچنين تعداد زيادي از علماي اهل سنت، قائل هستند كه ان حضرت مسموم و شهيد شده است.
امام علی بن موسی الرضا«ع» هشتمین امام شیعه،
در روز 11 ذی القعده 148ه. ق در شهر مدینه، جهان رابه نور وجود خویش روشن ساخت.
نام شریف او «علی» و کنیه ي مشهور ان حضرت «ابوالحسن» و لقب های مشهور ان گرامی
«رضا، غریب الغرباء، معین الضعفاء، شمس الشموس و انیس النفوس» است.
و مادر گرامی ان حضرت، بانوی مکرمه ای به نام «تکتم» که نجمه نیز نامیده می شد
و زمانی که خداوند فرزندی چون «علی بن موسی»«ع» به وی عنایت کرد، وی را «طاهره» نامیدند
؛ چرا که صدف وجودش گوهری چون امام معصوم را در خود پرورش داده بود.
از این مصیبت هر دلی پر شرر شد
که ثامن الائمه پاره جگر شد
فاطمه گریان این غم عظمی
واویلا واویلا آه و واویلا
شهادت امام هشتم تسلیت باد
فرزند امام رضا:
امام رضا«ع» از بانویی پاک سرشت به نام «سبیکه»
دارای فرزندی شد که وی را «محمد» نام نهاده و «جواد» لقب دادند.
هنگامیکه مامون بر اساس اهداف سیاسی خود،
حضرت رضا«ع» را بر خلاف میل ان گرامی از مدینه به طوس آورد،
به منظور دست یابی به هدف خویش، دختر خود راکه «ام حبیبه» نام داشت به ازدواج امام رضا«ع» در آورد،
ولی ام حبیبه هرگز به خانه ي امام راه نیافت و همان گونه دوشیزه باقی ماند.
نظریه مشهور در بین عالمان شیعه این است که حضرت رضا«ع»
تنها یک فرزند به نام «محمد بن علی الجواد» داشته است.
اگرچه برخی منابع دو یا پنچ فرزند برای ان امام نام برده اند.
امام علی بن موسی«ع» به سال 183ه. ق در سن 35 سالگی
پس از رحلت پدر ارجمندشان امام موسی بن جعفر«ع» به امامت رسید.
وفات امام رضا : دوره ي امامت ان حضرت 20 سال استمرار یافت و چنان که خود فرموده بود،
از سفری که مامون بر ان گرامی تحمیل کرد، هرگز به میهن بازنگشت
ودر سرزمینی دور از زادگاه و خانواده اش به روز 30 صفر 203ه. ق
در سن 55 سالگی مظلومانه به شهادت رسید
ودر دیار «طوس» ان جا که اکنون «مشهد» نام گرفته است بدن مطهرش مدفون شد.
عبا کشیده به سر غربتی نهان دارد
نگاه زار به این حالش آسمان دارد
به یک قدم نرسیده دوباره می افتد
مشخص است تنی زار و ناتوان دارد
به سوز زهر پذیرایی از غریبی شد
چه یادگاری تلخی ز میزبان دارد
شهادت امام رضا(ع) تسلیت
البته درباره عامل شهادت امام هشتم، اختلافنظرهايي وجوددارد؛ اما قول مشهور اين است كه ان حضرت، توسط «مأمون» خليفه عباسي مسموم و به شهادت رسيد.
برخي از علماي اهل سنت بر اين نظرند كه مأمون، امام رضا «ع» را مسموم نكرده است و براي اين گفته خود دلائلي هم ذكر ميكنند. از جمله ان دلائل اين است كه مأمون دختر خود رابه همسري امام جواد «ع» درآورد.
مأمون به برتري امام رضا «ع» در برابر علما استدلال ميكرد. بعد از درگذشت امام رضا «ع» مأمون بسيار ناراحت و غمگين بودو…
در ادامه خواهيم گفت كه به هيچ يك از دلائل دراين رابطه نميتوان استناد كرد.
همچنين عدهای از علماي اهل سنت نيز بر اين باورند كه امام رضا «ع» مسموم شده است و عامل جنايت، عباسيان اما شخصي غير از مأمون، بوده است.
براي نمونه؛ ابنجوزي ميگويد: «وقتي عباسيان ديدند خلافت از دست آن ها خارج شد «به واسطه ولايتعهدي» و به دست علويان افتاد، امام رضا «ع» را مسموم كردند.» اين قول نيز چندان صحيح بنظر نميرسد؛ زيرا «بيشتر مورخان و راويان اجماع دارند كه مأمون زهر رابه امام «ع» داده نه غير او.»
همچنين روايات مستندي از امام رضا «ع» وارد شده است كه در ان؛ حضرت شهادت خودرا پيشگويي كرده و عامل اين جنايت را مأمون دانسته است.
افتاده ای بر روی خاك و پر نداری
جز دیده ی تر مونسی دیگر نداری
آنقدر غربت می چكد از جسمت آقا
ناخواسته می گویمت مادر نداری
شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد
«موقع مرگ من فرا رسيده است. اين طاغي «مأمون» تصميم گرفته مرا مسموم كند…»
عدهای از پژوهشگران معتقدند كه شورش عباسيان در بغداد و تصميم مأمون براي حضور دراين شهر، سبب شد تا نزديکان اين خليفه به وي هشدار دهند كه در نبود وي و حضور وليعهد ـ كه منظور امام رضا «ع» بود ـ كار حكومت به مشكل برخواهد خورد و به همين دليل، مأمون، امام رضا «ع» رابه شهادت رساند.
بنظر ميرسد انگيزه اصلي مأمون در به شهادت رساندن امام رضا «ع» همين مطلبي باشد كه ذكر شد. چرا كه قيام عباسيان در بغداد جز به خاطر ترس از روي كار آمدن علويان نبوده است.
«مأمون نامهای به بنيعباس در بغداد نوشت و مرگ علي بن موسي «ع» رابه آنان اعلام كرد و از آنان خواست كه به اطاعت او درآيند؛ زيرا دشمني آنان با او جز با بيعت وي با علي بن موسي «ع» نبوده است.»
از ديگر موجباتي كه مورخان در قتل امام رضا «ع» ذكر كردهاند، كينهای ميدانند كه مأمون از امام رضا «ع» به دل گرفته بود. طبرسي مينويسد: «علتي كه موجب شد مأمون، امام رضا «ع» رابه شهادت برساند، اين بود كه ان حضرت بيمحابا «و بدون ترس» حق را در برابر مأمون اعلام ميكرد. در بيشتر موارد در مقابل او قرار ميگرفت كه موجب عصبانيت و كينه او مي شد…»
همانگونه كه بيان شد، از نظر روايات شيعي، شكي نيست كه مأمون، حضرت رضا «ع» را مسموم كرد. اما اينكه كيفيت اين عمل چگونه بوده است، چند نوع روايت وجوددارد كه به آن ها اشاره ميكنيم.
روايتي را شيخ مفيد از عبدالله بن بشير نقل كرده كه عبدالله گفت:
«مأمون به من دستور داد كه ناخنهای خودرا بلند كنم … سپس مرا خواست و چيزي به من داد كه شبيه تمر هندي بودو به من گفت: اين رابه همه ی دو دست خود بمال … سپس نزد امام رضا «ع» رفت و به من دستور داد كه انار براي ما بياور. من اناري چند حاضر كردم و مأمون گفت: با دست خود ان را بفشار.
من فشردم و مأمون ان آب انار رابا دست خود به حضرت خورانيد و همان سبب مرگ ان حضرت شد و پس از خوردن ان آب انار، دو روز بيشتر زنده نماند.»
روايت ديگري را شيخ مفيد از محمد بن جهم ذكر كرده كه مي گويد: «حضرت رضا «ع» انگور دوست ميداشت. پس قدري انگور براي حضرت تهيه كردند.
در حبههای ان به مدت چند روز سوزنهای زهرآلود زدند. سپس ان سوزنها را كشيده و نزد ان بزرگوار آوردند … ان حضرت از ان انگورهاي زهرآلود بخورد و سبب شهادت ايشان شد.»
روايتي از اباصلت هروي نيز نقل شده كه مي گويد:
«مأمون، امام رضا «ع» را فراخواند و ان حضرت را وادار كرد از انگور بخورد. ان حضرت به واسطه ان انگور مسموم شد.»
بنابراين، ادلهای كه اهل سنت ذكر كردهاند كه مأمون امام رضا «ع» رابه شهادت نرسانده بياساس است؛ چرا كه مأمون فردي بود كه به خاطر حكومت، برادرش امين رابه قتل رساند و محبوبيت امام رضا «ع» در نزد او از برادرش بيشتر نبود. و گريه ظاهري او بعد از مرگ امام «ع» به جهت منحرف كردن اذهان علويان و طرفداران امام رضا «ع» بوده است.
بعد از شهادت امام رضا «ع» شيعيان، بدن شريف ان حضرت را در خراسان تشييع كردند. اين تشييع جنازه به حدي پر شور بود كه تا ان زمان مثل ان ديده نشده بود.
همه ی طبقات در تشييع جنازه امام حاضر شدند. ان امام همام، درسال 203 قمري در شهر طوس به خاك سپرده شد و بارگاه عظيمش امروز ميزبان صدها هزار عزادار است، در حالي كه هيچ نشاني از خلافت پهناور مأمون وجود ندارد.
خبر از شهادت خویش به اباصلت
اباصلت هروی میگوید:
من در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم. به من فرمود:« ای اباصلت! داخل این قبّه ای که قبر هارون است، برو و از چهار طرف ان کمی خاک بردار و بیاور.»
من رفتم و خاک ها را آوردم.
امام خاکها را بویید و فرمود:« میخواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند، ولی در آنجا سنگی ظاهر میشود که اگر همه ی کلنگهای خراسان را بیاورند، نمیتوانند ان را بکَنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود.
بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود:« این خاک، جایگاه قبر من است. ای اباصلت، وقتی قبر من ظاهر شد، رطوبتی پیدا میشود.
من دعایی به تو تعلیم میکنم. ان را بخوان. قبر پر از آب میشود. در ان آب ماهی های کوچکی ظاهر میشوند. این نان راکه به تو میدهم برای انها خرد کن.
آن ها نان را میخورند. سپس ماهی بزرگی ظاهر میشود و تمام ان ماهی های کوچک را می بلعد و بعد غایب میشود. در ان هنگام دست خودرا روی آب بگذار و این دعا راکه به تو میآموزم بخوان. همه یي آبها فرو میروند.
همه یي این کارها را در حضور مأمون انجام ده.»
سپس فرمود:« ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار میروم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.»
فردا صبح، امام در محراب خود به انتظار نشست. بعد از مدتی مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد. امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم. در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه ای از انگور به دست داشت که تعدادی از ان را خورده و مقداری باقیمانده بود.
با دیدن امام، برخاست و وی را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و کنار خود نشاند. سپس ان خوشه انگور رابه امام تعارف کرد و گفت:« من از این انگور بهتر ندیده ام.»
امام فرمود:« چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد.»
مأمون گفت:« از این انگور میل کنید.»
امام فرمود:« مرا معذور بدار.»
مأمون گفت:« هیچ چاره ای ندارید. مگر میخواهید ما را متهم کنید؟ نه. حتما بخورید.» سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از ان خورد و ان رابه دست امام داد.
امام سه دانه خورد و بقیه اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست.
مأمون پرسید:« کجا میروید؟»
فرمود:« همان جا که مرا فرستادی.»
سپس عبایش رابه سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود:« در را ببند.»
سپس در بستر افتاد.
عجیب نیست که در سینه غصّه مهمان است
شب فراق شده؛ حرف حرف هجران است
به چشمهمزدنی این دو ماه هم رفت و
بهار گریه هم امشب رو به پایان است
به این فراق بگرییم و یا به دوری ِتو
بگو چه كار كنم درد و غم فراوان است
شهادت امام هشتم تسلیت باد
حضور امام جواد بر بالین پدر در لحظه شهادت
من در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا علیه السلام است.
جلو رفتم و عرض کردم:« از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود.»
فرمود:« ان کس که مرا از مدینه تا این جا آورد، از در بسته هم وارد کرد.»
پرسیدم:« شما کیستید؟»
فرمود:« من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد هستم.»
سپس بطرف پدر گرامیش رفت و فرمود:« تو هم داخل شو!»
تا چشم مبارک حضرت رضا علیه السلام به فرزندش افتاد، وی را در آغوش کشید و پیشانیاش را بوسید.
حضرت جواد علیه السلام خودرا روی بدن امام رضا انداخت و وی را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتوگو که من چیزی نشنیدم.
اسراری بین ان پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا علیه السلام به عالم قدس پر کشید.
تغسیل امام به دست امام جواد علیه السلام
امام جواد علیه السلام فرمود: ای اباصلت! برو از داخل ان تخت و لوازم غسل و آب را بیاور.»
گفتم:« آنجا چنین وسایلی نیست.»
فرمود:« هر چه میگویم، بکن!»
من داخل خزانه شدم و دیدم بله، همه ی چیز هست. انها را آوردم و دامن خود رابه کمر زدم تا در غسل امام کمک کنم.
حضرت جواد فرمود:« ای اباصلت! کنار برو. کسیکه به من کمک میکند غیر از توست.» سپس پدر عزیزش را غسل داد. بعد فرمود:« داخل خزانه زنبیلی است که در ان کفن و حنوط است. آن ها را بیاور.»
من رفتم و زنبیلی دیدم که تا به حال ندیده بودم. کفن و حنوط کافور را آوردم.
حضرت جواد پدرش را کفن کرد و نماز خواند و باز فرمود:« تابوت را بیاور.»
عرض کردم:« از نجاری؟»
فرمود:« در خزانه تابوت هست.»
داخل شدم. دیدم تابوتی آماده است. ان را آوردم.
امام جواد، پدرش را داخل تابوت گذاشت و سپس به نماز ایستاد.
عجیب نیست که در سینه غصّه مهمان است
شب فراق شده؛ حرف حرف هجران است
به چشمهمزدنی این دو ماه هم رفت و
بهار گریه هم امشب رو به پایان است
به این فراق بگرییم و یا به دوری ِتو
بگو چه كار كنم درد و غم فراوان است
شهادت امام هشتم تسلیت باد
پرواز تابوت به سوی آسمان
هنوز نمازش تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و تابوت از ان شکاف بطرف آسمان رفت. گفتم:« یا ابن رسول الله! همین حالا مأمون میآید و میگوید بدن مبارک حضرت رضا چه شد؟»
فرمود:« آرام باش! ان بدن مطهّر بزودی برمی گردد. ای اباصلت! هیچ پیامبری در شرق عالم نمی میرد، مگر آنکه خداوند ارواح و اجساد او و وصیاش رابه هم ملحق فرماید، حتی اگر وصیّ اش در غرب عالم بمیرد.»
دراین هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به زمین نشست.
سپس حضرت جواد، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیّه خود در بستر قرار داد. گویی نه غسل داده و نه کفن شده بود. بعد فرمود:« ای اباصلت! برخیز ودر را برای مأمون باز کن.»
مأمون درکنار پیکر مطهر
امام ناگهان مأمون به همراه غلامانش با چشمی گریان و گریبانی چاک کرده داخل شد. همانطور که بر سرخود می زد، کنار سر مطهّر حضرت رضا علیه السلام نشست و دستور تجهیز و دفن امام را صادر کرد.
تمام انچه راکه امام رضا به من فرموده بود، به وقوع پیوست. مأمون میگفت:« ما همیشه از حضرت رضا در زنده بودنش کرامات زیادی میدیدیم. حالا بعد از وفاتش هم از ان کرامات به ما نشان می دهد.»
وزیر مأمون به او گفت:« فهمیدید حضرت رضا بشما چه نشان داد؟»
مأمون گفت:« نه.»
گفت:« او با نشان دادن این ماهیهای کوچک و ان ماهی بزرگ میـــخواهد بگوید سلطنت شما بنی عباس با تمام کثرت و درازیِ مدت، مانند این ماهی های کوچک است که وقتی اجل شما رسید، خداوند مردی از ما اهل بیت رابه شما مسلّط خواهد کرد و همه ی شما را از بین خواهد برد.»
مأمون گفت:« راست گفتی.»
بعد مأمون به من گفت:« ان چه دعایی بود که خواندی؟»
گفتم:« به خدا سوگند، همان ساعت فراموش کردم.» واقعاً هم فراموش کرده بودم.
ولی مأمون مرا حبس کرد و تا یکسال در زندان بودم. دیگر دلم به تنگ آمده بود. یک شب تا صبح دعا کردم و خدا رابه حق محمد و آل محمد خواندم که ناگاه حضرت جواد علیه السلام داخل زندان شد و فرمود:« ای اباصلت، دلتنگ شده ای؟»
گفتم:« به خدا سوگند، آری.»
فرمود:« بلند شو!» زنجیر را باز کرد و مرا از زندان خارج فرمود. محافظین مرا میدیدند ولی نمیتوانستند چیزی بگویند.
فرمود:« برو در امان خدا که دیگر دست مأمون به تو نخواهد رسید.»
و تاکنون من دیگر مأمون را ندیده ام.
تو بـر زخـم دلـم باریده اى باران رحمت را
تو را مـن مـیشناسم، مـنبع پاک کـرامت را
از آن روزى کـه حلقه بر ضریحت بست دستانم
دلم شـیدا شد و دادم زکـف دامـان طاقت را . . .
شهادت امام رضا«ع» تسلیت