دل شکسته شد مرثیه خوان،برای دخت موسی بن جعفر
تمام هست و دار و ندارم،فدای دخت موسی بن جعفر
بـه دیدن ِ برادرش آمد ولی نشد حاجتش روا
بـه خاک قم ز درد و غم در حسرتش شده جان ِ او فدا
آید از سوی طوس عطر پیراهنش
ذکر جانش شده وقت ِ جان دادنش
جانم رضا جانم رضا…
بـه خاک مقدمش بوسه زن شد،چو سَرو و نسترن،یاس و سُنبُل
بـه موقعِ ورودِ بـه قم شد تمام ِ محملش غرقه در گل
دلا بسوز دلا بسوز از داغ زینب و شام پر بلا
بـه یاد ان دمی که دید رأس برادرش را بـه نیزه ها
هجمه و ازدحام،طعنه ی خاص و عام
رأس ِ بر نیزه و،سنگ ِ بالای بام
مولا حسین مولا حسین…
مائیم گدای حضرت معصومه
محتاج عطای حضرت معصومه
همراه رضا ز دیده خون می ریزیم
در روز عزای حضرت معصومه
آمد ز مدینه تا که در قم باشد
در مملکت امام هشتم باشد
یعنی که خدا نخواست تا مرقد او
مانند مزار فاطمه گم باشد
در سَر هوس دیدن دلبر دارد
بر سینۀ خود داغ برادر دارد
افسوس که تا دیار ساوه آمد
دیگر نتوانست قدم بردارد
مجروح بـه جگر داشت ودر تب می سوخت
از داغ برادرش مرتب می سوخت
هر جا که سَرِ دردِ دِلش وا می شد
میگفت: امان از دل زینب… می سوخت
با ناله دو چشمان ترش را وا کرد
تا سِیر کند دور و برش را، وا کرد
نومید ز دیدن برادر بودو
با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد
صد آه اگر بر جگرش افتاده
هر چند جدا ز دلبرش افتاده
کی بر بدن برادرش رقصیدند؟
کی دست کسی بـه معجرش افتاده
او خواهر یک امام بودو زینب….!
او شاهد احترام بودو زینب….!
کی راهی شهر شام بود؟ و زینب
در مجلسی از حرام بود؟ و زینب
محمود مربوبی
شفیعه ی روز جزا یا معصومه
ای زینب امام رضا یا معصومه
مزار تو بود مرا یا معصومه
مدینه و کرب و بلا یا معصومه
معصومه «س» ترجمان بلند عاشوراست
و قصه با زینب همسفر شدن
بـاز هم جـام دیـده ها خـون شـد
سینـه همـچـون مدینه محزون شـد
از مـدینـه بـه سینه آه افتـاد
شـهر تا شـهر؛ نالـه راه افتـاد
کاروانـی دوبـاره از یثـرب
راه مشـرق گرفـت از مغـرب
بـاز هم نیمه شب؛ قیـام غـریب
در پیِ یـاریِ امـام غـریـب
خـواهـری از تبـار کوثـرها
بود در حـلقـه ی بـرادرهـا
در فـراق امـام خـود بانـو
مثـل زینب سفیر شد هر سـو
تـا پیـام غـریـب را بِبرد
بار صـبر و شکـیب را بِبرد
ناگهان بیـن راه غوغا شد
کربلایی دگر مهیّا شد
پیش چشمان خواهری رنجور
هجمه شد بر برادران غیور
داغ زهرا دوباره تازه شده
مقتل خون پر از جنازه شده
مقتل هیجده برادر وای
همه ی ی ی این ها بـه پیش خواهر وای
اگر چـه غمها کشید معصومه
شام کوفه ندید معصومه
روسری ها بـه نیزه ها نشدند
شعله ها خصم خیمه ها نشدند
خواهر این جا سپاه شام ندید
بدن بی سر امام ندید
داغ معصومه مثل زینب نیست
شاهد خیلِ سُمِّ مرکب نیست
کی خرابه نشین شد این بانو
کی بـه زندان شده غمین بانو
قسمتش کی شده بـه روی کبود
ازدحام نگاه هـای یهود
بسکه در شام و کوفه غوغا کرد
جان خودرا فدای مولا کرد
تا دم آخرش حسینی ماند
همه ی ی ی ی لشگرش حسینی ماند
دیده طشت طلا و سر؟ هرگز
دیده بر چهره اش اثر؟ هرگز
هیجده سر بـه نیزه دیده؟ نه
آستین بر سرش کشیده؟ نه
سیلی آیا چشیده رخسارش؟
تازیانه نموده دیدارش؟
سنگ کین کی نشست روی سرش
معجرش کی کشید در خطرش
ای امان – آه از دل زینب
تا کجا رفت محمل زینب
پیش چشم حرامیان پلید
تهمت خارجی ز خصم شنید
ای بنازم بـه سبک زندگی اش
بـه مرامش بـه طرز بندگی اش
هرچه داغ و بلا ز اعدا دید
همه ی ی ی را گفت خوب و زیبا دید
محمود ژولیده
مائیم گدای حضرت معصومه
محتاج عطای حضرت معصومه
همراه رضا ز دیده خون می ریزیم
در روز عزای حضرت معصومه
آمد ز مدینه تا که در قم باشد
در مملکت امام هشتم باشد
یعنی که خدا نخواست تا مرقد او
مانند مزار فاطمه گم باشد
در سَر هوس دیدن دلبر دارد
بر سینۀ خود داغ برادر دارد
افسوس که تا دیار ساوه آمد
دیگر نتوانست قدم بردارد
مجروح بـه جگر داشت ودر تب می سوخت
از داغ برادرش مرتب می سوخت
هر جا که سَرِ دردِ دِلش وا می شد
میگفت: امان از دل زینب… می سوخت
با ناله دو چشمان ترش را وا کرد
تا سِیر کند دور و برش را، وا کرد
نومید ز دیدن برادر بودو
با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد
صد آه اگر بر جگرش افتاده
هر چند جدا ز دلبرش افتاده
کی بر بدن برادرش رقصیدند؟
کی دست کسی بـه معجرش افتاده
او خواهر یک امام بودو زینب….!
او شاهد احترام بودو زینب….!
که راهی شهر شام بود؟ و زینب
در مجلسی از حرام بود؟ و زینب
محمود مربوبی
ای غبـار آستـانت, آبـــروی اهـل قــم
داده زینت خــاک زوارت بــه روی اهـل قــم
توصیف تو محفل به محفل, گفتگـوی اهل قم
روز و شب چشم عنایاتت به سمت اهل قم
آفتــاب و مــاه, تـا در چـرخ گیتیپرور است
سایه گلدستههایت بر سر اینکشور است
دخت موسایی وصد موسی مقیمِ طور توست
وسعت ملک خـدا, غـرق شعـاع نــور توست
عصمت و تقوا و پاکی و شرف,منشور توست
قم اگر گردیده سرشناس دنیا,سرشناس توست
نه فقط موسیبنجعفر را سرور سینهای
چـارده معصـوم را ســر تــا قــدم آیینـهای
نخـل موسـای ولایت, بــر نـدارد مثـل تو
بعـد زینب فاطمه, کوثــر نـدارد مثـل تو
هفتمین بحر شـرف, گوهر ندارد مثـل تو
حجت هشتم, رضا, خواهر ندارد مثـل تو
چارده خورشیدِ خورشیـد آفرین را کوکبی
بر سر دست پدر, هم فاطمه, هم زینبی
ای به جـان و پیکـر پاکت, سلام فاطمه
بضعــــه پیغمبـــر اکـرم, تمــــام فاطمه
از دهانـــت ریختــــه دُرِّ کـــلامِ فاطمــه
بر تو چون زهرا برازنده است, اسمِ فاطمه
گفتگویت یاد از امّ ابیهــا میکند
تا رضا روی تو بیند, یاد زهرا میکند
خاک قم بالد که دارد نقشِ جای پای تو
وحی خانه جوشد از گفتارِ روح افزای تو
میبـرد دل از امـامـان هـدا, سیمای تو
تـا صـف محشـر ســلامالله بـر آبـای تو
گر دنیا بار دگـر «موسیبنجعفر» آورد
می توان چون حضرت معصومه, دختر آورد
روی تو روی بهشت و خوی تو خوی بهشت
نی عجب کز سینهات بوی پدر,بوی بهشت
قم شـده بـا مقـدم نـورانیَت, کوی بهشت
محو شد از ذهن اهل قم, هیاهوی بهشت
تا به سـوی قم تو را طی سفـر, شروع شد
یک در جنّت به خلق, از سوي قم, باز شد
شعلـۀ داغ پـدر بـر سینـه میزد آذرت
بود از هجر رضا سـوز دل و چشم ترت
حیف در سن جوانـی مانند زهرا مادرت,
بعد هفده روز پر زد مـرغ روح از پیکرت
کس نداند آتش داغت به اهل قم چه کرد
با دل زار رضـا ان حجت هشتـم, چه کرد
اهل قم کز مکتبت علـم حـدیث آموختند
پای تا سر در عزایت چون شرار افروختند
دیده بر تابــوت تو از چــار جانب دوختند
روز تشییعت به یـاد دفن زهـرا سوختند
پیکــر پـاک تو را روز از زمیـــن برداشتند
جسم زهرا را دل شب در لحد بگذاشتند
تربت پـاک تــو را مـــادر زیــارت میکند
هم رســولالله, هم حیدر زیـارت می کند
هم رضا, هم موسیجعفر زیارت میکند
هـر امـام و هــر پیــامآور زیــارت میکند
بارگاه قدس تو, برتـر ز عرش کبریاست
تا خدا دارد خدایی کعبه دلهاي ماست
ای مـــزارت کعبـــۀ دل, تربتت, بیـتالحـــرام
تا تو را – یا فاطمه! – در شهـر قم باشد مقام
ازخراسان میدهد هر صبح,خورشیدت سلام
گویــی از قبـــر رضـــا, بــر اهــل قم آید پیام:
هر که چون میثم به خاک این حرم صورت بهشت,
روز محشـر میشـود واجـب بــرای او بهشت
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم
سال ها منتظر روی برادر بودم
بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟
من اگر منتظر روی برادر نباشم چه کنم؟
روی قبرم بنویسید جدایی سخت است
اینهمه راه بیایم ,تو نیایی سخت است
یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم
سال ها می شود و از پیرهنش بی خبرم
روی قبرم بنویسید ندیده رفتم
با تن خسته و با قد خمیده رفتم
بنویسید همه ی ی ی ی دور ربرم ریخته اند
چه میزان دسته ی گل روی سرم ریخته اند
چه میزان مردم این شهر ولایی خوبند
که سرم را نشکستند خدایی خوبند
بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد
به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد
چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت
معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت
من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟
من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟
بنویسید که عشاق همه ی ی ی ی مال هم اند
هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند
گر زمانی به سمت شاه خراسان رفتید
من نبودم به سمت مرقد جانان رفتید
روی قبرش بنویسید برادر بوده
سال ها منتظر دیدن خواهر بوده
روی قبرش بنویسید که عطشان نشده
بدنش پیش نگاه همه ی ی ی ی عریان نشده
بنویسید کفن بود,خدایا شکرت
هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت
یار هم آنقدری داشت که غارت نشود
در کنارش پسری داشت که غارت نشود
اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟
اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟
بنویسید سری بر سر نی جا میکرد
خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد
عصمت حقی و بانوی مظلومه ای
نوری از کوثری,حضرت معصومه ای
دیده گریان تو,جان به قربان تو
ای قبله ی حاجات,یا عمّه ی سادات
واویلا واویلا واویلا واویلا…
از قدوم تو قم مدینه ای دیگر است
طلعت قدسی ات آینه ی مادر است
دل به تاب و تبت,ذکر روز و شبت
ای جان و جانانم,رضا رضا جانم
واویلا واویلا واویلا واویلا…
*محملت غرق گل شده ز مهر و وفا
سوزم از روضه ی کوفه و شامِ بلا
دیدگانِ تر و,سنگ و خاکستر و
غمهای پی در پی,سرها به روی نِی
واویلا واویلا واویلا واویلا…