یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم
گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم
هرگز نتوانی که ز من دور بمانی
چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم
خرم آنروز که مستم
ز در حجره درآئی
وز لبت بوسه شمارم
بشماری که تو دانی.
مطالب مرتبط: اس ام اس های بوسه؛ ماچ عاشقانه (جدید)
مثل بوسه ي پیش از خداحافظی
تکلیفت روشن نیست
من چقدر ساده ام
که هنوز فکر میکنم
روزهای آخر پاییز
تمام طلسم ها باطل می شود
و تو مرا فتح خواهی کرد.
ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپاي وجودم را سوخت
رفتي ودر دل من ماند بجاي
عشقي آلوده به نوميدي و درد
نگهي گم شده در پرده اشك
حسرتي يخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسويم آيي
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند بر جانت
««فروغ فرخزاد»»
انقدر بوسيدمش تا خسته شد
خسته از بوسيدن پيوسته شد
خواست لب بر شكايت بشكفد
لب نهادم بر لبش تا بسته شد
بهار یعنی
جای بوسههاي مردی
که تو باشی
روی گونههاي زنی
که من باشم
شکوفه بدهد!
چه گوشواره اي از بوسه هاي من خوش تر
که دانه دانه نشیند به لاله ي گوشت
آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کرد
آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم کرد
اي لبانـــم بــــوسه گاه بوسهات،
خیــره چشمانــم به راه بوسهات…!
بوسه هایم ابری میشوند
و پشت سرت
آسمان، آسمان فرو می ریزند
عشق را
بوسه بخیر میکند؛
صبح را
درودِ تو …
قند آمیخته با گل نه علاج دل ما است
بوسهاي چند برآمیز به دشنامی چند
جان من بوسه بده پوزش میار
دیدن روی تو عید است مرا
اشگش به گونه بود که آورد سوی من
بار دگر لبان خود از بهر بوسه پیش
دارد لب من تشنگی بوسه بسیار
چون مزرعه خشک که دارد غم باران
گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم
بعد از این بوسه دگر بار خطائی نکنم
بوسه دادی و چو برخواست لبم از لب تو
توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم
شستم به اشک، پای وی و چاره ساختم
آن داغ رابه بوسه لبهای گرم خویش
جان ماوجان آن چشماي تو
بوسه ميخواهم ازآن لبهاي تو
بوسه ميخواهم كه باشم تاسحر
غرق درافكار ودر رؤياي تو
این گوهری که در نظرت سنگ ساده است
برپای آن پری چو رهی بوسه داده است
سه بوسه کز دولبت کردهاي وظیفه من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشی
بوسهاي زان دهن تنگ بده یا بفروش
کاین متاعی است که بخشندوبها نیزکنند
بوسه کی گردد ازآن لبهای جان پرور جدا؟
کی به افسون میشود شیرینی از شکر
بوسهاي کردم ز رخسارش تمنّا دوش گفت
دیدناینگلستانخوباستوگلچیدنخطااست
چه آیتی تو مگر ساحری که شاه و گدا
هر آنکه دید لبت بوسهاي گدائی کرد
بوسه آتش میزند بر جسم و جان
بوسه یعنی عشق من، با من بمان
شرم در دلدادگی بی معنی است
بوسه بر میدارد این شرم از میان
شنیدهام که به جان بسته یارقیمت بوس
هزارجان به تنم نیست صدهزار افسوس
به چه عضو تو زنم بوسه نداند چه کند
بر سر سفره پادشاه چو نشیند درویش
هرچند شکسته پر به کنج قفسم
یک بوسه بود از لب لعلت هوسم
و آن بوسه چنان است که لب بر لب تو
آنقدر بماند که نماند نفسم
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم دست چرا گوش به نادان کردم
بوسه را تکرار میباید نمود
بوسه یعنی عشق و آواز و سرود
بوسه یعنی وصل جانها از دو لب
بوسه یعنی پر زدن، یعنی صعود
یکبار بوسهاي ز لب تو ربودهام
یک بار دیگر آن شکر ستانم آرزو است
جان به بهای بوسه ات دادم ولب گزیدهام
با تو دراین معاملت هیچ زیان ندیدهام
بعد از عمری زتویک بوسه طلب کردم لیک
لب گزیدی و مرا غرق خجالت کردی
مبوس جز لب معشوق و جام میحافظ
که دست زهد فروشان خطااست بوسیدن
گر میسّر نشود بوسه زدن پایش را
هر کجا پای نهد بوسه زنم جایش را
آمدزدرم خنده به لب،بوسه طلب،مست
در دامن پندار من می زده بنشست
ز غنچه دهنت بوسهاي به خواب گرفتم
نمردم و ز گل آرزو گلاب گرفتم
گفتمش : بوسه دهی؟ گفت: هنوز
موسم آن نرسیده است مرا
بوسه یعنی شادی و شور و نشاط .
بوسه یعنی عشق خالی از گناه.
بوسه یعنی قلب تو ازآن من.
بوسه یعنی تو همیشه مال من
تلاش بوسه نداریم چون هوس ناکان
نگاه ما به نگاهی ز دور خرسنداست
بوسهاي گر نربوده است ز یاقوت لبش
دهن لاله چرا تا به جگر سوخته است
دل می شود از تو قرص با یک بوسه
احوال مرا بپرس بــــــــــــا یک بوسه
لب هاي تو نسخه اي مرا پیچیدند
صبح و شب و ظهر، قرص، با یک بوسه!!
مصراع نخست: من تو را می بوسم
در مصرع بعد هم تو را می بوسم
ایراد ندارد! به کسی چه! اصلا
شعر خودم است من تو را می بوسم!
بی دغدغه همان گونه تو را می بوسم
بی بوسه عزیز! در خودم می پوسم
آنقدر به بوسه ي تو معتادم که
یک قافیه در بین تو را می بوسم!
بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی خسته در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی اتش و گرمای تب
بوسه یعنی لذت دلدادگی
لذت از شب لذت از دیوانگی
بوسه یعنی حس طعم خوی عشق
طعم شیرینی به رنگ سادگی
بوسه اغازی برای ما شدن لحظه اي با دلبری تنها شدن
بوسه سر فصل کتاب عاشقی
بوسه رمز وارد دلها شدن
بوسه اتش میزند بر جسم و جان بوسه یعنی عشق من با من بمان!!!!
وقتی «به سلامت» است روی لب تو
انگار قیامت است روی لب تو
لب بر لب تو… دوباره برمی گردم
این بوسه امانت است روی لب من!
عمریست شبانه روز لب هایت را…
لب باز نکن هنوز لب هایت را…
نه! سیر نمیشوم به چندین بوسه
بر روی لبم بدوز لب هایت را!
عشق آمد و ناگهانی از بوسه نوشت
یک آیه ي آسمانی از بوسه نوشت
با قرمز لب هاي قشنگت تا صبح
بر روی لبم رمانی از بوسه نوشت
امروز خراب دیشبم از بوسه
لبریز حرارت و تبم از بوسه
بر روی لبم بدوز لب هایت را
امروز که من لبالبم از بوسه
می آیي و آب می شود تب هایم
مهتاب تمام می شود شب هایم
لب بر لب تو گذاش… بیدار شدم
طعم گس بوسه میدهد لب هایم
تو رابا یک بوسه
تو رابا یک بغل انتظار
تو رابا تمام دوست داشتن هاي زنانه ام
به سپیده دم خورشید می سپارم
تو را
در تاریکی می بوسم
بی آنکه
بدنم بدنت را لمس کند
اینقدر سختی نکن
نزدیک تر بیا
بگذار نفسِ حبسِ سینه ات
لب هایم را زنده کند
این همه ی تاریکی دلیلی ندارد
شب را برای بوسه آفریده اند…
من و تو
کاشف تمام خیابانها و
کوچه هاي خلوت و دنج
این شهریم،
فقط به بهای یک بوسه!
هنوز هم میتوان
دنیا هاي جدیدی را کشف کرد!
خیال قشنگیست
اگر من
کلید بچرخانم
تو از پنجره تابیده باشی
و خانه عطر بوسه بگیرد.
خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت
گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم
شالت به پایان رسید،
بافتم…
نمیدانم چند گره دارد،
اما…
هر بار که باد بوزد
چندین هزار بوسه
دور گردنت خواهد پیچید…
آغوش که می گشایی
پریان قصه
غبطه میخورند
به بوسه هایي که
به ابریشم تنم می نشانی.
در این جا که منم
هوا برای با تو پریدن خوب است
در آنجا که تویی
ساعت به وقت بوسه هاي نجیب
کوک است…؟
انگار
سال ها طول کشید
که دسته اي بوسه
از دهانش بچینم
ودر گلدانی به رنگ سپید
در قلبم بکارم.
من رویا دارم
رویای من بوسه اي ست
وقتِ خواب
بپوش پنجره را اي لخت! میترسم
که چشم شور ستاره تو را نظر بزند!
غزل برای لبت عاشقانه تر گفتم
که بوسه بر دهنم عاشقانه تر بزند
ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ
ﺁﻭﺍﺭﻩﺗﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻧﺪ
بوسه زیباترین اتفاق خیابان است
بهجای درد، بهجای دود
بجای دود کردن درد، درد کردن دود
هم را میبوسیم
کاش آن آینه ئی بودم من
که به هر صبح تو را میدیدم
می کشیدم همه ی اندام تو را در آغوش
سرو اندام تو
با آن همه ی پیچ
آن همه ی تاب
آنگه از باغ تنت می چیدم
گل صد بوسه ي ناب.
خلق، به بانگ ِ “مرا ببوس” تو برخاست!
شهر به ساز ِ “مرا ببوس” تو رقصيد!
هركس به هركس رسيد نام تو را پرسيد
هركه دلي داشت ، بوسه داد و ببوسيد!
حقیقت این است:
فرودگاه ها، بوسه هاي بیشتری از سالن هاي عروسی بخود دیده اند!
و دیوار بیمارستان ها، بیشتر از پرستش گاه ها دعا شنیده اند!
به راستی چرا اینگونه ایم؟
همه ی چیز را موکول میکنیم
به زمانی که چیزی در حال از دست رفتن است!
همه ی ي زنهاي جهان
تنها با یک بوسه
تسلیم میشوند.
حتی زنی که سال ها پیش
از خانه ات رفت
و لباسهایش
به طرز احمقانه اي
گم شد!
یک روز بر گونه این مملکت یک بوسه
و بالای سرش یک یادداشت میگذارم
و میروم:
“آن چنان زیبا خوابیده اي که دلم نیامد بیدارت کنم…”
کیفِ پستچی
جای “درود هاي من به تو” نیست!
این حرف ها
این بوسه ها
این باده ها
بی واسطه گیرا ترند
به گل هاي روی پیراهنم خیره میشوم
و هر گل را
بوسه اي می بینم از لبان تو
که گلی نشکفته است
بر روی تن من…!
گاهی خوابت را میبینم
بیصدا
بیتصویر
مثلِ ماهی در آبهاي تاریک
که لب می زند و
معلوم نیست
حبابها کلمهاند
یا بوسههایي از دلتنگی
نیستی و هنوز
جای بوسه ات را
به سیلی، سرخ نگه می دارم
برای گونه ام
جان ماو جان آن چشماي تو
بوسه ميخواهم ازآن لبهاي تو
بوسه ميخواهم كه باشم تاسحر
غرق درافكار ودر رؤياي تو
من مشتاق شمردن بوسه هاي توام
و زاریِ آب در لیوانی
که به لب هاي تو فکر میکند.
«دوستت دارم»
و این جهانی ترین شعری ست که گفته ام
شاعر نیستم اگر
این راکه برای تو نوشته ام
دهان به دهان
میان بوسه هاي عاشقانه نچرخد.
آغوش ات
تنها سرزمین من شد،
نگران نباش
جیبم را از بوسه هایت پر کرده ام
دیگر برایم فرقی نمیکند
جهنم
بهشت
یا میدان جنگ
درود بر دست هاي تو باد
آنگاه که پر میکشند به سوی من
که سپیدی شان آوازم
و بوسه هاشان حیات من است.
هزار سال پیرتر شده ام
نمیدانم بوسه تو مرا
هزار ساله کرد
یا زمین هزار بار بیشتر
به دور خورشید گشته است!؟
ترجمۀ بوسه هاي تو
شعرهاییست که
دهان به دهان
نسل در نسل
در هزارۀ تاریخ می پیچد
بوسههایت
مرگ رابه تأخیر می اندازند.
مرا ببوس
نان و شراب،
در لب هاي تو است.
مرا
با بوسه اي تقدیس کن
بوسه از لب هایت اي جانان من
گر چه میباشد بهای جان من
لیک دیگر طاقتم گر دیده طاق
بر وصالت هست جان را اشتیاق
حوّا هم که باشی
من آدم نمیشوم
پس بی خودی جای بوسه
سیب تعارفَم نکن
ما خانه نداریم
اتومبیل نداریم
ما کنج دنج هیچ جایی را نداریم
اما
تمام جزیرههاي کوچک این شهر را
برای یک بوسه کشف کردهایم
وسیدن لب یار اول زدست مگذار
کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
هزار سال پیرتر شده ام
نمیدانم بوسه تو مرا
هزار ساله کرد
یا زمین هزار بار بیشتر
به دور خورشید گشته است
مرهم زخم هاي کهنه ام
کنج لبان توست!
بوسه نمیخواهم
چیزی بگو
کوتاه ترین شعرم را برای تو سرودم:
بوسه!
خیال بوسه اي که این جا
جا گذاشتی اش ،
بر لبانم سنگینی میکند …
به خاک می افتم در مقابلت
فکر میکنی چیز دیگری هم
برای باختن دارم هنوز ؟
شراب بوسه من، رنگ و بوی دیگر داشت
مباد گرمی آن بوسه ها، فراموشت
داده پیغام، که یک بوسه ترا بخشم،
لیک آنکه قانع بود از بوسه به پیغام کجاست؟
مرا بوسه گفتا به تصحیف ده
که درویش را توشه از بوسه به
شاهد شیرین لبم بوسه نهان میدهد
آری رسم پری بوسه نهان دادن است
آه که شب جمله دراین وعده رفت
بوسه دهم بوسه دهم روز شد
همراه خود باد صبا می برد مرا
یارب چو بوی گل به کجا می برد مرا
برگ خزان رسیده بیطاقتم رهی
یک بوسه نسیم به کجا میبرد مرا
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
او شراب بوسه میخواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را
یاری که نداد بوسه از ناز
او بوسه بجست و من ندادم
شعر در مورد بوسه