درس هاى تربیتى در طوفان نوح

درس هاى تربیتى در طوفان نوح

درس هاى تربیتى در طوفان نوح

همان گونه که مى‏دانیم هدف اصلى قرآن از بیان سرگذشت پیشینیان بیان درسهاى عبرت و نکات آموزنده و تربیتى است و در همین قسمت نکته‏هاى بسیار مهمى نهفته است که به قسمتى از آن ذیلا اشاره مى‏شود:

 

۱- پاکسازى روى زمین:

درست است که خداوند، «رحیم» و مهربان است ولى نباید فراموش کرد که او در عین حال، «حکیم» نیز مى‏باشد، به مقتضاى حکمتش هرگاه قوم و ملتى فاسد شوند و دعوت ناصحان و مربیان الهى در آنها اثر نکند، حق حیات براى آنها نیست، سر انجام از طریق انقلابهاى اجتماعى و یا انقلابهاى طبیعى، سازمان آنها در هم کوبیده و نابود مى‏شود.

 

این نه منحصر به قوم نوح بوده است و نه به زمان و وقت معینى، یک سنت الهى است در همه اعصار و قرون و همه اقوام و ملتها و حتى در عصر و زمان ما! و چه بسا جنگهاى جهانى اول و دوم اشکالى از این پاکسازى باشد.

 

۲- مجازات با طوفان چرا؟

درست است که یک قوم و ملت فاسد باید نابود شوند و وسیله نابودى آنها هر چه باشد تفاوت نمى‏کند، ولى دقت در آیات قرآن نشان مى‏دهد که بالاخره تناسبى میان نحوه مجازاتها و گناهان اقوام بوده و هست.

 

فرعون تکیه گاه قدرتش را رود «عظیم نیل» و آبهاى پربرکت آن قرار داده بود و جالب این که نابودى او هم به وسیله همان شد! قوم نوح جمعیت کشاورز و دامدار بودند و چنین جمعیتى همه چیز خود را از دانه‏هاى حیاتبخش باران مى‏داند، اما سر انجام همین باران آنها را از بین برد.

 

و اگر مى‏بینیم انسانهاى طغیانگر عصر ما در جنگهاى جهانى اول و دوم به وسیله مدرنترین سلاحهایشان در هم کوبیده شدند، نباید مایه تعجب ما باشد چرا که همین صنایع پیشرفته بود که تکیه گاه آنها در استعمار و استثمار خلقهاى

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۴۷

 

 مستضعف جهان محسوب مى‏شد!

 

۳- پناهگاههاى پوشالى:

معمولا هر کس در مشکلات زندگى به چیزى پناه مى‏برد، گروهى به ثروتشان، گروهى به مقام و منصبشان، عده‏اى به قدرت جسمانیشان، و جمعى به نیروى فکریشان،

 

ولى همان گونه که آیات فوق به ما مى‏گوید، و تاریخ نشان داده، هیچ یک از اینها در برابر فرمان پروردگار کمترین تاب مقاومت ندارد، و همچون تارهاى عنکبوت که در برابر وزش طوفان قرار گیرد بسرعت درهم مى‏ریزد.

 

فرزند نادان و خیره سر نوح پیامبر (ع) نیز در همین اشتباه بود، گمان مى‏کرد کوه مى‏تواند در برابر طوفان خشم خدا به او پناه دهد، اما چه اشتباه بزرگى! حرکت یک موج کار او را ساخت و به دیار عدمش فرستاد.

 

۴- کشتى نجات:

در روایاتى که از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در کتب شیعه و اهل تسنن آمده است خاندان او یعنى امامان اهل بیت و حاملات مکتب اسلام به عنوان «کشتى نجات» معرفى شده‏اند. یعنى، هنگامى که توفانهاى فکرى و عقیدتى و اجتماعى در جامعه اسلامى رخ مى‏دهد تنها راه نجات، پناه بردن به مکتب اهل بیت علیهم السّلام است.

 

 (آیه ۴۴)- پایان یک ماجرا! نوح زمام کشتى را به دست خدا سپرده امواج، کشتى را به هر سو مى‏برد. در روایات آمده است که شش ماه تمام این کشتى سرگردان بود و نقاط مختلفى و حتى طبق پاره‏اى از روایات سرزمین مکه و اطراف خانه کعبه را سیر کرد.

 

سر انجام فرمان پایان مجازات و بازگشت زمین به حالت عادى صادر شد. این آیه چگونگى این فرمان و جزئیات و نتیجه آن را در عبارات بسیار کوتاه و مختصر و در عین حال فوق العاده رسا و زیبا در ضمن شش جمله بیان مى‏کند و مى‏گوید: «به زمین دستور داده شد، اى زمین آبت را در کام فرو بر»! (وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ).

 

 «و (به آسمان دستور داده شد) اى آسمان دست نگهدار» (وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی).

 

 «و آب فرو نشست» (وَ غِیضَ الْماءُ).

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۴۸

 

 «و کار پایان یافت» (وَ قُضِیَ الْأَمْرُ).

 

 «و کشتى بر دامنه کوه جودى پهلو گرفت» (وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ).

 

و آن کوه معروفى در نزدیکى «موصل» مى‏باشد.

 

 «و در این هنگام گفته شد: دور باد قوم ستمگر»! (وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

 

به گفته جمعى از دانشمندان عرب این آیه «فصیحترین و بلیغترین» آیات قرآن محسوب مى‏شود.

 

شاهد گویاى این سخن همان است که در روایات و تواریخ اسلامى مى‏خوانیم که گروهى از کفار قریش، به مبارزه با قرآن برخاستند و تصمیم گرفتند آیاتى همچون آیات قرآن ابداع کنند،

 

علاقمندانشان براى مدت چهل روز بهترین غذاها و مشروبات مورد علاقه آنان برایشان تدارک دیدند، مغز گندم خالص، گوشت گوسفند و شراب کهنه! تا با خیال راحت به ترکیب جمله‏هایى همانند قرآن بپردازند!

 

اما هنگامى که به آیه فوق رسیدند، چنان آنها را تکان داد که بعضى به بعض دیگر نگاه کردند و گفتند: این سخنى است که هیچ کلامى شبیه آن نیست، و اصولا شباهت به کلام مخلوقین ندارد، این را گفتند و از تصمیم خود منصرف شدند و مأیوسانه پراکنده گشتند.

 

 (آیه ۴۵)- سرگذشت دردناک فرزند نوح: در آیات گذشته خواندیم که فرزند نوح، نصیحت و اندرز پدر را نشنید و تا آخرین نفس دست از لجاجت و خیره‏سرى بر نداشت.

 

در اینجا قسمت دیگرى از همین ماجرا را بیان مى‏کند و آن این که وقتى نوح فرزند خود را در میان امواج دید، عاطفه پدرى به جوش آمد و به یاد وعده الهى در باره نجات خاندانش افتاد، رو به درگاه خدا کرد «و صدا زد پروردگارا!

 

فرزندم از خاندان من است (و تو وعده فرمودى که خاندان مرا از طوفان و هلاکت رهایى بخشى) و وعده تو در مورد نجات خاندانم حقّ است. و تو از همه حکم کنندگان برترى» و در وفاى به عهد از همه ثابت‏ترى (وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ زیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۴۹

 أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ)

.

این وعده اشاره به همان چیزى است که در آیه ۴۰ همین سوره گذشت.

 

 (آیه ۴۶)- اما بلافاصله پاسخ شنید، پاسخى تکان دهنده و روشنگر از یک واقعیت بزرگ، واقعیتى که پیوند مکتبى را مافوق پیوند نسبى و خویشاوندى قرار مى‏دهد.

 «خداوند گفت: اى نوح! او از اهل تو نیست»! (قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ).

 

 «بلکه او عملى است غیر صالح» (إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ).

 

فرد ناشایسته‏اى است که بر اثر بریدن پیوند مکتبیش از تو، پیوند خانواده‏گیش به چیزى شمرده نمى‏شود.

 

 «حال که چنین است، چیزى را که به آن علم ندارى از من تقاضا مکن» (فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ). «من به تو موعظه مى‏کنم تا از جاهلان نباشى» (إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ).

 

از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام نقل شده که روزى از دوستان خود پرسید:

 

مردم این آیه را چگونه تفسیر مى‏کنند «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» یکى از حاضران عرض کرد بعضى معتقدند که معنى آن این است که فرزند نوح (کنعان) فرزند حقیقى او نبود. امام فرمود: «نه چنین نیست، او به راستى فرزند نوح بود، اما هنگامى که گناه کرد و از جاده اطاعت فرمان خدا قدم بیرون گذاشت خداوند فرزندى او را نفى کرد، همچنین کسانى که از ما باشند ولى اطاعت خدا نکنند، از ما نیستند».

 

(آیه ۴۷)- به هر حال نوح دریافت که این تقاضا از پیشگاه پروردگار درست نبوده است و هرگز نباید نجات چنین فرزندى را مشمول وعده الهى دائر بر نجات خاندانش بداند، لذا رو به درگاه پروردگار کرد و گفت: پروردگارا! من به تو پناه مى‏برم از اینکه چیزى از تو بخواهم که به آن آگاهى ندارم» (قالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ).

 

 «و اگر مرا نبخشى و مشمول رحمتت قرار ندهى از زیانکاران خواهم بود»

 

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۵۰

 

 (وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخاسِرِینَ).

 

 (آیه ۴۸)- نوح به سلامت فرود آمد! در این آیه اشاره به فرود آمدن نوح از کشتى و تجدید حیات و زندگى عادى بر روى زمین شده است.

 

نخست مى‏گوید: «به نوح خطاب شد که اى نوح! به سلامت و با برکت از ناحیه ما بر تو و بر آنها که با تواند فرود آى» (قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ).

 

بدون شک «طوفان» همه آثار حیات را در هم کوبیده بود، و طبعا زمینهاى آباد، مراتع سرسبز و باغهاى خرم، همگى ویران شده بودند، و در این هنگام بیم آن مى‏رفت که نوح و یارانش از نظر «زندگى» و «تغذیه» در مضیقه شدید قرار گیرند،

 

اما خداوند به این گروه مؤمنان اطمینان داد که درهاى برکات الهى به روى شما گشوده خواهد شد و از نظر زندگى هیچ گونه نگرانى به خود راه ندهید که محیطى «سالم» و پربرکت براى شما فراهم است.

 

سپس اضافه مى‏کند: با این همه باز در آینده از نسل همین مؤمنان «امتهایى به وجود مى‏آیند که انواع نعمتها را به آنها مى‏بخشیم (ولى آنها در غرور و غفلت فرو مى‏روند) سپس عذاب دردناکى از سوى ما به آنها مى‏رسد» (وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ).

 

(آیه ۴۹)- در این آیه که با آن داستان نوح در این سوره پایان مى‏گیرد، یک اشاره کلى به تمام آنچه گذشت مى‏کند و مى‏فرماید: «اینها همه از اخبار غیب است که به تو (اى پیامبر) وحى مى‏کنیم» (تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ).

 

 «هیچ گاه نه تو و نه قوم تو قبل از این از آن آگاهى نداشتید» (ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا).

 

با توجه به آنچه در باره نوح به تو وحى شد و آن همه مشکلاتى که نوح در دعوتش با آن رو برو بود، و با این حال استقامت ورزید «تو هم صبر و استقامت کن، چرا که سر انجام پیروزى براى پرهیزکاران است» (فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ).

 

از این آیه استفاده مى‏شود که بر خلاف آنچه برخى مى‏پندارند، پیامبران (از برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۵۱

 

 علم غیب آگاهى داشتند، منتها این آگاهى از طریق الهى و به مقدارى که خدا مى‏خواست بود، نه این که از پیش خود چیزى بدانند.

 

در اینجا داستان نوح را با تمام شگفتیها و عبرتهایش رها کرده و به سراغ پیامبر بزرگ دیگرى یعنى هود که این سوره به نام او نامیده شده است مى‏رویم.

 

(آیه ۵۰)- بت شکن شجاع! نخست در مورد این ماجرا مى‏فرماید: «ما به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم» (وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً).

 

در اینجا از «هود» تعبیر به برادر مى‏کند، این تعبیر یا به خاطر آن است که عرب از تمام افراد قبیله تعبیر به برادر مى‏کند. و یا اشاره به این است که رفتار هود مانند سایر انبیاء با قوم خود کاملا برادرانه بود، نه در شکل یک امیر و فرمانده، و یا حتى یک پدر نسبت به فرزندان، بلکه همچون یک برادر در برابر برادران دیگر بدون هر گونه امتیاز و برترى جویى.

 

نخستین دعوت هود، همان دعوت تمام انبیاء بود، دعوت به سوى توحید و نفى هر گونه شرک: «هود به آنها گفت: اى قوم من! خدا را پرستش کنید» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ).

 

 «چرا که هیچ اله و معبود شایسته‏اى جز او وجود ندارد» (ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).

 

 «شما (در اعتقادى که به بتها دارید در اشتباهید و) فقط تهمت مى‏زنید» و بتها را شریک او مى‏خوانید (إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ).

 

این بتها نه شریک او هستند و نه منشأ خیر و شر، هیچ کارى از آنها ساخته نیست، چه افترا و تهمتى از این بالاتر که براى چنین موجودات بى‏ارزشى این همه مقام قائل شوید.

 

(آیه ۵۱)- سپس حضرت هود اضافه کرد: «اى قوم من! در دعوت خودم (هیچ گونه چشمداشتى از شما ندارم) هیچ گونه پاداشى از شما نمى‏خواهم» (یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً). تا گمان کنید فریاد و جوش و خروش من براى رسیدن به مال و مقام است، و یا شما به خاطر سنگینى بار پاداشى که مى‏خواهید براى من در نظر بگیرید تن به تسلیم ندهید.

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۵۲

 

 «تنها اجر و پاداش من بر آن کسى است که مرا آفریده» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی). به من روح و جسم بخشیده و در همه چیز مدیون او هستم همان خالق و رازق من.

 

اصولا من اگر گامى براى هدایت و سعادت شما بر مى‏دارم به خاطر اطاعت فرمان اوست و بنابراین باید اجر و پاداش از او بخواهم نه از شما.

 

به علاوه مگر شما چیزى از خود دارید که به من بدهید هر چه شما دارید از ناحیه او است «آیا نمى‏فهمید»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

 

(آیه ۵۲)- سر انجام براى تشویق آنها و استفاده از تمام وسائل ممکن براى بیدار ساختن روح حق طلبى این قوم گمراه، متوسل به بیان پاداشهاى مادى مشروط مى‏شود که خداوند در اختیار مؤمنان در این جهان مى‏گذارد، مى‏گوید: «اى قوم من! از خدا به خاطر گناهانتان طلب بخشش کنید» (وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ).

 

 «سپس توبه کنید و به سوى او باز گردید» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ).

 

اگر شما چنین کنید «به آسمان فرمان مى‏دهد قطره‏هاى حیاتبخش باران را بر شما پى‏درپى فرو فرستد» (یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً).

 

تا کشت و زرع و باغهاى شما به کم آبى و بى آبى تهدید نشوند و همواره سرسبز و خرم باشند. به علاوه در سایه ایمان و تقوا و پرهیز از گناه و بازگشت به سوى خدا «نیرویى بر نیروى شما مى‏افزاید» (وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِکُمْ).

 

هرگز فکر نکنید که ایمان و تقوا از نیروى شما مى‏کاهد، نه هرگز.

 

بنابراین «از راه حق روى بر نتابید و در جاده گناه قدم مگذارید» (وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ).

 

توحید خمیر مایه دعوت همه پیامبران-

 

تاریخ انبیاء نشان مى‏دهد که همه آنها دعوت خود را از توحید و نفى شرکت و هرگونه بت پرستى آغاز کردند، و در واقع هیچ اصلاحى در جوامع انسانى بدون این دعوت میسر نیست، چرا که وحدت جامعه و همکارى و تعاون و ایثار و فداکارى همه امورى هستند که از ریشه توحید معبود سیراب مى‏شوند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۵۳

 

اما شرک سر چشمه هرگونه پراکندگى و تضاد و تعارض و خودکامگى و خود محورى و انحصار طلبى است، و پیوند این مفاهیم با شرک و بت پرستى به مفهوم وسیعش چندان مخفى نیست.

 

(آیه ۵۳)- منطق نیرومند هود! حال ببینیم این قوم سرکش و مغرور یعنى عاد در برابر برادرشان هود (ع) و نصایح و اندرزها و راهنماییهاى او چه واکنشى نشان دادند.

 

 «آنها گفتند: اى هود تو دلیل روشنى براى ما نیاورده‏اى» (قالُوا یا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَیِّنَةٍ). «و ما هرگز به خاطر سخنان تو دست از دامن بتها و خدایانمان بر نمى‏داریم» (وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ).

 

 «و ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد»! (وَ ما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ).

 

 (آیه ۵۴)- و پس از این سه جمله غیر منطقى، اضافه کردند: «ما (در باره تو) فقط مى‏گوییم: بعضى از خدایان ما به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده) اند» (إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ).

 

بدون شک هود- همان گونه که برنامه و وظیفه تمام پیامبران است- معجزه یا معجزاتى براى اثبات حقانیت خویش به آنها عرضه داشته بود، ولى آنها به خاطر کبر و غرورى که داشتند مانند سایر اقوام لجوج، معجزات را انکار کردند.

 

به هر حال هود مى‏باید پاسخى دندان شکن به این قوم گمراه و لجوج بدهد، پاسخى که هم آمیخته با منطق باشد، و هم از موضع قدرت ادا شود.

 

قرآن مى‏گوید: او در پاسخ آنها این چند جمله را بیان کرد:

 

 «گفت: من خدا را به شهادت مى‏طلبم و همه شما نیز شاهد باشید که من از این بتها و خدایانتان بیزارم» (قالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).

 

اشاره به این که اگر این بتها قدرتى دارند از آنها بخواهید مرا از میان بردارند، من که آشکارا به جنگ آنها برخاسته‏ام چرا مرا نابود نمى‏کنند؟!

 

 

 (آیه ۵۵)- سپس اضافه مى‏کند: نه فقط کارى از آنها ساخته نیست، شما هم با این انبوه جمعیتتان قادر بر چیزى نیستید، «از آنچه غیر او (مى‏پرستید) حال که

 

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص:۳۵۴

 

چنین است همگى دست به دست هم بدهید و هر نقشه‏اى را مى‏توانید بر ضد من بکشید و لحظه‏اى مرا مهلت ندهید» اما بدانید کارى از دست شما ساخته نیست (مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ).

 

 (آیه ۵۶)- چرا من انبوه جمعیت را به هیچ مى‏شمرم؟ و چرا کمترین اعتنایى به قوت و قدرت شما ندارم؟ شمایى که تشنه خون من هستید و همه گونه قدرت دارید. براى این که من پشتیبانى دارم که قدرتش فوق قدرتها است «من توکل بر خدایى کردم که پروردگار من و شماست» (إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ).

 

و بعد ادامه داد نه تنها شما، «هیچ جنبنده‏اى در جهان نیست مگر این که در قبضه قدرت و فرمان خداست» و تا او نخواهد کارى از آنان ساخته نیست (ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها).

 

ولى این را نیز بدانید خداى من از آن قدرتمندانى نیست که قدرتش موجب خودکامگى و هوسبازى گردد و آن را در غیر حق به کار برد، بلکه «پروردگار من همواره بر صراط مستقیم و جاده عدل و داد مى‏باشد» و کارى بر خلاف حکمت و صواب انجام نمى‏دهد (إِنَّ رَبِّی عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

 

 (آیه ۵۷)- سر انجام «هود» در آخرین سخن به آنها چنین مى‏گوید: «اگر شما از راه حق روى برتابید (به من زیانى نمى‏رسد) چرا که من رسالت خویش را به شما ابلاغ کردم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ).

 

اشاره به این که گمان نکنید اگر دعوت من پذیرفته نشود براى من شکست است، من انجام وظیفه کردم، انجام وظیفه، پیروزى است.

 

سپس همان گونه که بت پرستان او را تهدید کرده بودند، او به طرز شدیدترى آنها را به مجازات الهى تهدید مى‏کند و مى‏گوید: اگر شما دعوت حق را نپذیرید «خداوند به زودى (شما را نابود کرده و) گروه دیگرى را جانشین شما مى‏کند و هیچ گونه زیانى به او نمى‏رسانید» (وَ یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَیْئاً).

 

این قانون خلقت است، که هرگاه مردمى لیاقت پذیرا شدن نعمت هدایت و یا نعمتهاى دیگر پروردگار را نداشته باشند، آنها را از میان برمى‏دارد و گروهى لایق

 

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۵۵

 

 به جاى آنان مى‏نشاند.

 

این را هم بدانید که: «پروردگار من حافظ همه چیز و نگاهدارنده هرگونه حساب است» (إِنَّ رَبِّی عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَفِیظٌ).

 

نه فرصت از دست او مى‏رود، نه موقعیت را فراموش مى‏کند، نه پیامبران و دوستان خود را به دست نسیان مى‏سپارد، بلکه همه چیز را مى‏داند و بر هر چیز مسلط است.

 

 (آیه ۵۸)- لعن و نفرین ابدى بر این قوم ستمگر! در آخرین قسمت از آیات مربوط به سرگذشت قوم عاد و پیامبرشان هود، به مجازات دردناک این سرکشان اشاره کرده، نخست مى‏گوید: «و هنگامى که فرمان ما (دایر به مجازاتشان فرا رسید) هود و کسانى را که با او ایمان آورده بودند به خاطر رحمت و لطف خاصى که به آنان داشتیم رهایى بخشید» (وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).

 

و باز براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «و ما این قوم با ایمان را از عذاب شدید و غلیظ رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ).

 

(آیه ۵۹)- در این آیه گناهان قوم عاد را در سه موضوع خلاصه مى‏کند نخست مى‏فرماید: «و این قوم عاد بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند» و با لجاجت، هرگونه دلیل و مدرک روشنى را بر صدق دعوت پیامبرشان منکر شدند (وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ).

 

دیگر این که: آنها از نظر عمل نیز «به عصیان و سرکشى در برابر پیامبران برخاستند» (وَ عَصَوْا رُسُلَهُ).

 

سومین گناهشان این بود که فرمان خدا را رها کرده «و از فرمان هر جبّار عنیدى پیروى مى‏کردند» (وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ).

 

چه گناهى از این گناهان بالاتر، ترک ایمان، مخالفت پیامبران و گردن نهادن به فرمان جباران عنید.

 

 «جبّار» به کسى مى‏گویند که از روى خشم و غضب مى‏زند و مى‏کشد و نابود مى‏کند، و پیرو فرمان عقل نیست و «عَنِیدٍ» کسى است که با حق و حقیقت،

 

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۵۶

 

فوق العاده مخالف است و هیچ گاه زیر بار حق نمى‏رود.

 

این دو صفت، صفت بارز طاغوتها و مستکبران هر عصر و زمان است، که هرگز گوششان بدهکار حرف حق نیست، و با هر کس مخالف شدند با قساوت و بى‏رحمى، شکنجه مى‏کنند و مى‏کوبند و از میان مى‏برند.

 

(آیه ۶۰)- در این آیه که داستان هود و قوم عاد در آن پایان مى‏گیرد، نتیجه اعمال زشت و نادرست آنها را چنین بیان مى‏کند: «آنها به خاطر اعمالشان در این دنیا مورد لعن و نفرین واقع شدند، و بعد از مرگشان جز نام بد و تاریخ ننگین از آنها باقى نماند» (وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً).

 

و در روز رستاخیز گفته مى‏شود: «بدانید که قوم عاد پروردگارشان را انکار کردند» (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ)

 

 «دور باد عاد، قوم هود از رحمت پروردگار» (أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ).

 

با این که کلمه «عاد» براى معرفى این گروه کافى است در آیه فوق بعد از ذکر عاد، قوم هود نیز ذکر شده است که هم تأکید را مى‏رساند و هم اشاره به این است که این گروه همان کسانى هستند که پیامبر دلسوزشان هود را آن همه ناراحت و متهم ساختند، و به همین جهت از رحمت خداوند دورند.

 

 (آیه ۶۱)- آغاز سرگذشت قوم ثمود: سرگذشت قوم عاد با تمام درسهاى عبرت انگیزش بطور فشرده پایان یافت و اکنون نوبت قوم ثمود است، همان جمعیتى که طبق نقل تواریخ در سرزمین «وادى القرى» در میان مدینه و شام زندگى داشتند.

 

باز در اینجا مى‏بینیم که قرآن مجید هنگامى که سخن از پیامبر آنها «صالح» مى‏گوید به عنوان «برادر» از او یاد مى‏کند برادرى دلسوز و مهربان که جز خیرخواهى هدف دیگرى ندارد آیه شریفه مى‏فرماید: «ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم» (وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).

 

 «گفت: اى قوم من! خدا را پرستش کنید که هیچ معبودى براى شما جز او نیست» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).

 

سپس براى تحریم حسن حق شناسى آنها به گوشه‏اى از نعمتهاى مهم

 

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۵۷

 

 

 پروردگار که سراسر وجودشان را فرا گرفته اشاره کرده، مى‏گوید: «او کسى است که شما را از زمین آفرید» (هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ).

 

پس از اشاره به نعمت آفرینش، نعمتهاى دیگرى را که در زمین قرار داده به این انسانهاى سرکش یادآورى مى‏کند: او کسى است که: «عمران و آبادى زمین را به شما سپرد و قدرت و وسائل آن را در اختیارتان قرار داد» (وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها).

 

قابل توجه این که قرآن نمى‏گوید خداوند زمین را آباد کرد و در اختیار شما گذاشت، بلکه مى‏گوید عمران و آبادى زمین را به شما تفویض کرد، اشاره به این که وسائل از هر نظر آماده است، اما شما باید با کار و کوشش زمین را آباد سازید و منابع آن را به دست آورید و بدون کار و کوشش سهمى ندارید.

 

 «اکنون که چنین است، از گناهان خود توبه کنید و به سوى خدا بازگردید که پروردگار من به بندگان خود نزدیک است و درخواست آنها را اجابت مى‏کند» (فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ).

 

 (آیه ۶۲)- اکنون ببینیم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق طلبانه او چه پاسخى دادند؟

 

آنها براى نفوذ در صالح و یا لااقل خنثى کردن نفوذ سخنانش در توده مردم از یک عامل روانى استفاده کردند، و به تعبیر عامیانه خواستند هندوانه زیر بغلش بگذارند، و «گفتند: اى صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودى» (قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا).

 

در مشکلات به تو پناه مى‏بردیم و از تو مشورت مى‏کردیم، و به عقل و هوش و درایت تو ایمان داشتیم، و در خیرخواهى و دلسوزى تو هرگز تردید به خود راه نمى‏دادیم.

 

اما متأسفانه امید ما را بر باد دادى، و با مخالفت با آیین بت پرستى و خدایان ما که راه و رسم نیاکان ما است و از افتخارات قوم ما محسوب مى‏شود نشان دادى که نه احترامى براى بزرگان قائلى، نه به عقل و هوش ما ایمان دارى، و نه مدافع سنتهاى ما هستى.

 

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۵۸

 «راستى تو مى‏خواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مى‏پرستیدند نهى کنى»؟ (أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا).

 

 «حقیقت این است ما نسبت به آیینى که تو به آن دعوت مى‏کنى (یعنى آیین یکتاپرستى) در شک و تردیدیم، و نسبت به آن بدبین نیز هستیم» (وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ).

 

 (آیه ۶۳)- اما این پیامبر بزرگ الهى بدون آن که از هدایت آنها مأیوس گردد، و یا این که سخنان پر تزویرشان در روح بزرگ او کمترین اثرى بگذارد، با متانت خاص خودش چنین پاسخ «گفت: اى قوم من! ببینید اگر من دلیل آشکارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمتى از جانب خود به من داده باشد» آیا مى‏توانم رسالت الهى را ابلاغ نکنم و با انحرافات و زشتیها نجنگم؟! (قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانِی مِنْهُ رَحْمَةً).

 

در این حال «اگر من نافرمانى او کنم، چه کسى مى‏تواند مرا در برابر وى یارى دهد»؟ (فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ).

 

 «پس (استدلال به روش نیاکان و این گونه سخنان) شما جز اطمینان به زیانکار بودنتان چیزى بر من نمى‏افزاید»! (فَما تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ).

 

 

(آیه ۶۴)- بعد براى نشان دادن معجزه و نشانه‏اى بر حقانیت دعوتش از طریق کارهایى که از قدرت انسان بیرون است و تنها به قدرت پروردگار متکى است وارد شد و به آنها گفت: «اى قوم من! این ناقه پروردگار براى شما، آیت و نشانه‏اى است» (وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً).

 

 «آن را رها کنید که در زمین خدا از مراتع و علفهاى بیابان بخورد» (فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ).

 

 «و هرگز آزارى به آن نرسانید که اگر چنین کنید عذاب نزدیک الهى شما را فرا خواهد گرفت» (وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَرِیبٌ).

 

 (آیه ۶۵)- به هر حال با تمام تأکیدهایى که این پیامبر بزرگ یعنى صالح در باره آن ناقه کرده بود آنها سر انجام تصمیم گرفتند، ناقه را از بین ببرند چرا که وجود

 برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۵۹

 

آن با خارق عاداتى که داشت باعث بیدار شدن مردم و گرایش به صالح مى‏شد، لذا گروهى از سرکشان قوم ثمود که نفوذ دعوت صالح را مزاحم منافع خویش مى‏دیدند، و هرگز مایل به بیدار شدن مردم نبودند،

 

چرا که با بیدار شدن خلق خدا پایه‏هاى استعمار و استثمارشان فرو مى‏ریخت، توطئه‏اى براى از میان بردن ناقه چیدند و گروهى براى این کار مأمور شدند و سر انجام یکى از آنها بر ناقه تاخت و با ضربه یا ضرباتى که بر آن وارد کرد «آن را از پاى در آوردند» (فَعَقَرُوها).

 

در پایان آیه مى‏خوانیم: صالح پس از سرکشى و عصیان قوم و از میان بردن ناقه به آنها اخطار کرد و «گفت: سه روز تمام در خانه‏هاى خود از هر نعمتى مى‏خواهید متلذذ و بهره‏مند شوید» و بدانید پس از این سه روز عذاب و مجازات الهى فرا خواهد رسید (فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ).

 

این را جدى بگیرید، دروغ نمى‏گویم «این یک وعده راست و حقیقى است» (ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ).

 

پیوند مکتبى-

اسلام رضایت باطنى به یک امر و پیوند مکتبى با آن را به منزله شرکت در آن مى‏داند، امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏فرماید: «ناقه ثمود را یک نفر از پاى درآورد، اما خداوند همه آن قوم سرکش را مجازات کرد، چرا که همه به آن راضى بودند».

 

روایات متعدد دیگرى به همین مضمون و یا مانند آن از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و ائمه اهل بیت علیهم السّلام نقل شده که اهمیت فوق العاده اسلام را به پیوند مکتبى و برنامه‏هاى هماهنگ فکرى، روشن مى‏سازد.

 

(آیه ۶۶)- سر انجام قوم ثمود: در این آیه چگونگى نزول عذاب را بر این قوم سرکش (قوم ثمود) بعد از پایان مدت سه روز تشریح مى‏کند: «پس هنگامى که فرمان ما (دائر به مجازات این گروه) فرا رسید صالح و کسانى را که با او ایمان آورده بودند در پرتو رحمت خویش رهایى بخشیدیم» (فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).

 

نه تنها از عذاب جسمانى و مادى که «از رسوایى و خوارى و بى‏آبرویى که آن                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۶۰

 

 روز دامن این قوم سرکش را گرفت نیز نجاتشان دادیم» (وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ).

 

 «چرا که پروردگارت قوى و قادر بر همه چیز و مسلط به هر کار است» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ). هیچ چیز براى او محال نیست، و هیچ قدرتى توانایى مقابله با اراده او را ندارد این رحمت الهى است که ایجاب مى‏کند، بى‏گناهان به آتش گنهکاران نسوزند، و مؤمنان به خاطر افراد بى‏ایمان گرفتار نشوند.

 

(آیه ۶۷)- «ولى ظالمان را صیحه آسمانى فرو گرفت، و آن چنان این صیحه سخت و سنگین و وحشتناک بود که بر اثر آن همگى آنان در خانه‏هاى خود به زمین افتادند و مردند» (وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ).

 

 (آیه ۶۸)- آن چنان مردند و نابود شدند و آثارشان بر باد رفت که: «گویى هرگز در آن سرزمین ساکن نبودند» (کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها).

 «بدانید قوم ثمود نسبت به پروردگار خود کفر ورزیدند و فرمانهاى الهى را پشت سر انداختند» (أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ).

 «دور باد قوم ثمود از لطف و رحمت پروردگار و نفرین بر آنها» (أَلا بُعْداً لِثَمُودَ).

 

(آیه ۶۹)- فرازى از زندگى بت شکن بزرگ! اکنون نوبت فرازى از زندگانى ابراهیم این قهرمان بت شکن است، البته در اینجا تنها یک قسمت از زندگانى او که مربوط به داستان قوم لوط و مجازات این گروه آلوده عصیانگر است، اشاره شده، نخست مى‏گوید: «فرستاده‏هاى ما نزد ابراهیم آمدند در حالى که حامل بشارتى بودند» (وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى‏).

 

این فرستادگان الهى همان فرشتگانى بودند که مأمور درهم کوبیدن شهرهاى قوم لوط بودند، ولى قبلا براى دادن پیامى به ابراهیم (ع) نزد او آمدند.

 

در این که بشارتى که آنها حامل آن بودند چه بوده است، دو احتمال وجود دارد که جمع میان آن دو نیز بى‏مانع است: نخست بشارت به تولد اسماعیل و اسحاق است که بشارت بزرگى براى او محسوب مى‏شد.

 

دیگر این که ابراهیم از فساد قوم لوط و عصیانگرى آنها سخت ناراحت بود،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۶۱

 هنگامى که با خبر شد آنها چنین مأموریتى دارند، خوشحال گشت.

به هر حال: «هنگامى که رسولان بر او وارد شدند سلام کردند» (قالُوا سَلاماً).

 «او هم در پاسخ به آنها سلام گفت» (قالَ سَلامٌ).

 «و چیزى نگذشت که گوساله بریانى براى آنها آورد» (فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ).

 

از این جمله استفاده مى‏شود که یکى از آداب مهماندارى آن است که غذا را هر چه زودتر براى او آماده کنند، چرا که میهمان وقتى از راه مى‏رسد مخصوصا اگر مسافر باشد غالبا خسته و گرسنه است، هم نیاز به غذا دارد، و هم نیاز به استراحت، باید زودتر غذاى او را آماده کنند تا بتواند استراحت کند.

 

 (آیه ۷۰)- در این هنگام واقعه عجیبى اتفاق افتاد و آن این که ابراهیم مشاهده کرد که میهمانان تازه وارد دست به سوى غذا دراز نمى‏کنند، اما «هنگامى که دید دست آنها به آن نمى‏رسد (و از آن نمى‏خورند کار) آنها را غیر عادى شمرد و در دل احساس ترس نمود» (فَلَمَّا رَأى‏ أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً).

 

این موضوع از یک رسم و عادت دیرینه سر چشمه مى‏گرفت. زیرا اگر کسى واقعا قصد سوئى نسبت به دیگرى داشته باشد سعى مى‏کند نان و نمک او را نخورد، روى این جهت ابراهیم از کار این میهمانان، نسبت به آنها بدگمان شد و فکر کرد ممکن است قصد سوئى داشته باشند.

 

رسولان که به این مسأله پى برده بودند، به زودى ابراهیم را از این فکر بیرون آوردند و «به او گفتند: نترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‏ایم» یعنى فرشته‏ایم و مأمور عذاب یک قوم ستمگر و فرشته غذا نمى‏خورد (قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ).

 

 (آیه ۷۱)- «در این هنگام همسر ابراهیم (ساره) که در آنجا ایستاده بود خندید» (وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ).

این خنده ممکن است به خاطر آن باشد که او نیز از فجایع قوم لوط                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۶۲

 به شدت ناراحت و نگران بود و اطلاع از نزدیک شدن مجازات آنها مایه خوشحالى و سرور او گشت.

سپس اضافه مى‏کند: «به دنبال آن به او بشارت دادیم که اسحاق از او متولد خواهد شد و پس از اسحاق، یعقوب» از اسحاق متولد مى‏گردد، (فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ).

در حقیقت هم به او بشارت فرزند دادند، و هم «نوه»، یکى اسحاق و دیگرى یعقوب که هر دو از پیامبران خدا بودند.

 

 (آیه ۷۲)- همسر ابراهیم «ساره» که با توجه به سن زیاد خود و همسرش سخت از دارا شدن فرزند مأیوس و نومید بود، با لحن بسیار تعجب آمیزى «فریاد کشید که اى واى بر من! آیا من فرزند مى‏آورم در حالى که پیرزنم، و شوهرم نیز پیر است، این مسأله بسیار عجیبى است»!؟ (قالَتْ یا وَیْلَتى‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ).

 

 (آیه ۷۳)- به هر حال رسولان پروردگار فورا او را از این تعجب در آوردند، و سوابق نعمتهاى فوق العاده الهى را بر این خانواده و نجات معجز آسایشان را از چنگال حوادث یادآور شدند و به او «گفتند: آیا از فرمان خداوند تعجب مى‏کنى»؟

 (قالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).

در حالى که «رحمت خدا و برکاتش بر شما اهل بیت بوده و هست» (رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ).

همان خدایى که ابراهیم را از چنگال نمرود ستمگر رهایى بخشید، و در دل آتش سالم نگاه داشت.

این رحمت و برکت الهى تنها آن روز و آن زمان نبود بلکه در این خاندان همچنان ادامه داشته و دارد، چه برکتى بالاتر از وجود پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و امامان معصوم که در این خاندان آشکار شده‏اند.

و در پایان آیه براى تأکید بیشتر، فرشتگان گفتند: «او (خدایى است) که حمید و مجید است» (إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ).

 

 (آیه ۷۴)- «هنگامى که وحشت ابراهیم از آنها، زائل شد، و از طرفى بشارت فرزند و جانشین برومندى به او دادند، فورا به فکر قوم لوط (که آن رسولان مأمور نابودى آنها بودند) افتاد و شروع به مجادله و گفتگو در این باره با آنها کرد» (فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ).در اینجا این سؤال پیش مى‏آید که چرا ابراهیم در باره یک قوم آلوده گنهکار به گفتگو برخاسته و با رسولان پروردگار که مأموریت آنها به فرمان خداست به مجادله پرداخته است. در حالى که این کار از شأن یک پیامبر، آن هم پیامبرى به عظمت ابراهیم دور است.

 

 (آیه ۷۵)- لذا قرآن بلافاصله مى‏گوید: «ابراهیم، بردبار، بسیار مهربان، و متوکل بر خدا و بازگشت کننده به سوى او بود» (إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ).

در واقع با این سه وصف، پاسخ سر بسته و کوتاهى به این سؤال داده شده است که: مجادله او مجادله ممدوحى بوده است، و این به خاطر آن است که براى ابراهیم روشن نبود که فرمان عذاب بطور قطع از ناحیه خداوند صادر شده، و احتمال بیدار شدن در باره آنها مى‏رود، و به همین دلیل هنوز جایى براى شفاعت وجود دارد.

 

(آیه ۷۶)- در این آیه مى‏فرماید: «رسولان به زودى به ابراهیم گفتند: اى ابراهیم! از این پیشنهاد صرف نظر کن» و شفاعت را کنار بگذار که جاى آن نیست (یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا).

 «چرا که فرمان حتمى پروردگارت فرا رسیده» (إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ).

 «و عذاب خداوند بدون گفتگو به سراغ آنها خواهد آمد» (وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ).

 

 (آیه ۷۷)- زندگى ننگین قوم لوط: در آیات سوره اعراف، اشاره به گوشه‏اى از سرنوشت قوم لوط شده، و تفسیر آن را در آنجا دیدیم، اما در اینجا به تناسب شرح داستانهاى پیامبران و اقوام آنها، و به تناسب پیوندى که آیات گذشته با سرگذشت لوط و قومش داشت پرده از روى قسمت دیگرى از زندگانى این قوم منحرف و گمراه بر مى‏دارد، تا هدف اصلى را که نجات و سعادت کل جامعه انسانى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۶۴

 است از زاویه دیگرى تعقیب کند.

نخست مى‏گوید: «و هنگامى که رسولان ما به سراغ لوط آمدند او بسیار از آمدن آنها ناراحت شد و فکر و روحش پراکنده گشت و غم و اندوه تمام وجودش را فراگرفت» (وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِی‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً).

در روایات و تفاسیر اسلامى آمده است که لوط در آن هنگام در مزرعه خود کار مى‏کرد ناگهان، عده‏اى از جوانان زیبا را دید که به سراغ او مى‏آیند و مایلند میهمان او باشند، علاقه او به پذیرایى از میهمان از یک سو، و توجه به این واقعیت که حضور این جوانان زیبا، در شهرى که غرق آلودگى انحراف جنسى است، موجب انواع دردسر و احتمالا آبروریزى است، او را سخت در فشار قرار داد.

این مسائل به صورت افکارى جانفرسا از مغز او عبور کرد، و آهسته با خود «گفت: امروز روز سخت و وحشتناکى است» (وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ).

در پاره‏اى از روایات آمده که لوط آنقدر میهمانهاى خود را معطل کرد تا شب فرا رسید شاید دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ حیثیت و آبرو از آنان پذیرایى کند.

ولى چه مى‏توان کرد. وقتى که انسان دشمنش در درون خانه‏اش باشد! همسر لوط که زن بى‏ایمانى بود و به این قوم گنهکار کمک مى‏کرد، از ورود این میهمانان جوان و زیبا آگاه شد بر فراز بام رفت. نخست از طریق کف زدن، و سپس با روشن کردن آتش و برخاستن دود، گروهى از این قوم منحرف را آگاه کرد که طعمه چربى به دام افتاده!

 

 (آیه ۷۸)- در اینجا قرآن مى‏گوید: «قوم با سرعت و حرص و ولع براى رسیدن به مقصد خود به سوى لوط آمدند» (وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ).

همان قوم و گروهى که صفحات زندگانیشان سیاه و آلوده به ننگ بود «و قبلا اعمال زشت و بدى انجام مى‏دادند» (وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ).

لوط در این هنگام حق داشت بر خود بلرزد و از شدت ناراحتى فریاد بکشد و به آنها «گفت: اى قوم من! اینها دختران منند (و من حتى حاضرم دختران خودم                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۳۶۵

 را به عقد شما درآورم اینها) براى شما پاکیزه‏ترند» (قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ).

بیایید «و از خدا بترسید، آبروى مرا نبرید، و با قصد سوء در مورد میهمانانم مرا رسوا مسازید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی).

اى واى «مگر در میان شما یک انسان رشید و عاقل و شایسته وجود ندارد» که شما را از این اعمال ننگین و بى‏شرمانه باز دارد (أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ).

این سخن «لوط» این حقیقت را بازگو مى‏کند که حتى وجود یک مرد رشید در میان یک قوم و قبیله براى جلوگیرى از اعمال ننگینشان کافى است یعنى، اگر یک انسان عاقل و صاحب رشد فکرى در میان شما بود هرگز به سوى خانه من به قصد تجاوز به میهمانانم نمى‏آمدید.

 

 (آیه ۷۹)- ولى این قوم تبهکار در برابر این ه

جدیدترین مطالب سایت