در اینجا به دانش آموزان کمک میکنیم تا بتوانند در مورد شهدا تحقیق بیشتری کنند تا بتوانند انشا با موضوع (انشا در مورد شهدای گمنام) را راحت تر بنویسند. بعد از اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد دشمنان ایران اسلامی دست به دست یکدیگر دادند و جنگی بزرگ را در میان ایران و عراق آغاز کردند. در این جنگ عراقی ها به کشور و خاک ایران حمله کردند و ۸ سال این جنگ سخت در میان دو کشور طول کشید. این جنگ ۸ ساله در ایران ۸ سال دفاع مقدس خوانده می شود. در این جنگ جوانان بسیاری به جبهه رفتند و شهید شدند. پیکر برخی از آن ها در آن زمان به خانواده هایشان تحویل داده شد. اما تعدادی از آن ها هرگز بازنگشتند.
بعد از گذشت سالها هنوز هم جنازه هایی از این شهدای عزیز یافت می شود که هرگز معلوم نیست مربوط به چه کسی است. این شهدا را شهدای گمنام ۸ سال دفاع مقدس می نامند. آن ها تنها در نام و لقب گمنام هستند. بلکه یادشان برای همیشه در ذهن مردم آشنا و زنده باقی می ماند.
این شهدای گمنام و عزیز کشورمان از تمام قشرها و طبقات جامعه بودند که وظیفه خود دانستند تا بروند و از مال و جان و ناموس کشورشان دفاع کنند. جنازه بسیاری از این شهدای عزیز گم شد و هرگز به ایران بازنگشت.
برخی دیگر از آنان نیز هرگز پیدا نشدند و در گوشه و کنار شهرهایی که در آن جنگ به پا بود دفن شدن و هیچکس نفهمید قبر آن ها در کجاست. در ادامه انشاهای جذاب و حماسی در مورد این بزرگواران آورده شده است. از این انشاها می توان برای مدارس و سایر مراسمات استفاده نمود. امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
به نام خداوند بزرگ و بخشنده و مهربان. خداوندی که فرموده است جهاد یکی از راه های رسیدن به من است. به نام خداوندی که غیرت و مردانگی را به جای خون در رگ های شهیدان ما جاری ساخت. او که شهیدان ما را مجاب کرد در مقابل ظلم و ستم بایستند و نگذارند به ناموس و جسم و جان آن ها تجاوز کند. این بزرگواران با روحیه بزرگ و جوانمردی که داشتند رفتند و شهید شدند تا مردمشان و کشورشان زیر بار حقارت و ذلت نروند.
سلام و درود بر آن جوانمردان و بزرگمردانی که همچون من و هم سن و سالان من آرزوهای بسیاری در زندگی شان داشتند. اما به خاطر وطن کشور و خاکشان از تمام آرزوهایشان گذشتند و جان خود را در کف دستانشان گذاشتند و به جنگ رفتند. آن ها شهید شدند تا امروز من بتوانم با خیالی آسوده زندگی کنم. درس بخوانم به مدرسه بروم و پیشرفت کنم. اینک که ما با آرامش در درون خانههایمان نشسته ایم و از زندگیمان لذت می بریم تک تک لحظات آرام زندگیمان را مدیون وجود این شهدای عزیز هستیم.
آنان کسانی بودند که کاخ آرزوهای خود را نابود کردند تا ما بتوانیم کاخ آرزوهایمان را بسازیم. شهیدان گمنام ما از جان و خود گذشتند تا ما بتوانیم به زندگی ادامه دهیم. از آن ها حتی نامی نیز بر جای نمانده است تا بدانیم مدیون چه کسانی هستیم. آنان با شهادت خود به ما درس های بسیار بزرگی یاد دادند. بزرگترین این درس ها ایثار، از خود گذشتگی و مقاومت بود. آنان به میهن خود عشق ورزیدند و بزرگواری و دوستی را سرلوحه زندگی خود قرار دادند و باعث شدند که امروزه به عنوان یک الگوی بزرگ در زندگی ما شناخته شوند.
با اینکه نمی دانیم چگونه این همه لطف و بزرگی که آنان در حق ما داشتند را جبران کنیم. اما باز هم به این فکر می کنم که برای جبران خوبی های آنان باید کاری انجام دهیم. باید بتوانیم نگاه و دلمان را همچون این بزرگواران پاک بسازیم. باید یاد بگیریم که چگونه خشم خود را در مقابل هموطنانمان کنترل کنیم. لازم است یاد بگیریم در مقابل ظلم بایستیم.
ایران من داستان بسیار تلخی دارد. اما خاک او با خون شهیدانش آبیاری شده و ذره ذره اش دارای ارزش بسیار بالایی می باشد. من عاشق این کشور و سرگذشت آن هستم. من عشقم را به شهدا در وجودم تا ابد حفظ می کنم و در زمان ضرورت تا اعماق جانم برای ایران عزیزم می جنگم. من به اینکه ایرانی و هم وطن همچین بزرگانی هستم بسیار به خودم افتخار می کنم.
روزی کسانی آرزو داشتند که ایران من را از بین ببرند و آن را نابود کنند. اما مردم من عزیزان و جان خود را فدا کردند تا بتوانند ایران را برای ما و نسل بعد نگه دارند. من با تمام توان و انرژی که دارم تلاش می کنم که آبادانی ایران نقش موثری داشته باشم. آرزو می کنم که این تلاش بی وقفه من بتواند گوشه کوچکی از لطف و محبت شهیدان گم ناممان را جبران نماید. آنان رفتند و در میان ما نیستند اما می دانم که ما را می بینند من یاد و خاطره آنان را تا ابد در قلب و جانم زنده نگه می دارم. همیشه ارادتمند شهدای گمنام ایرانم هستم.
خداوند بزرگ در قرآن کریم در آیه ۱۵۴ سوره بقره فرموده است کسانی که در راه خدا می میرند را هرگز مرده نخوانید. آن ها کسانی هستند که همیشه زنده اند. اما مردم آن ها را نمی بینند.
علاوه بر این شهید آوینی در مورد شهدا فرمودند متعجبم از بازماندگان زمینی که به دنبال شهیدان و قبر آن ها می گردند. این دلیلی بزرگ است که بازماندگان هیچ چیزی از عالم حقیقت را نفهمیدند. مرده به کسی گفته می شود که هیچ نصیبی از حیات طیبه که مخصوص شهدا است نداشته باشد. اگر چنین است هیچکس از ما مرده تر در این جهان وجود ندارد.
زمانی که اشک می آید یعنی عزیزی دلتنگ من است و من را به سوی خود فراخوانده است. زمانی که به آرامی و یواش یواش پله های مزار شهدای گمنام را بالا می روم یعنی باز عزیزی من را به سوی خویش دعوت کرده و من را فراخوانده است. اما من نام او را نمی شناسم این افراد نه نام دارند و نه نشان.
هیچکس نمی داند چه کسی در زیر این قبرها خوابیده است. هیچ کدام از آن ها دیده نمی شوند. آن ها گمنام هستند هزاران نام و یاد و خاطره دارند. اما باز هم گمنام خوانده می شوند. زمانی که در نزدیکی قبر یکی از آن ها می نشینم می بینم که واقعاً تا چه اندازه گمنام هستند و نام خاطره آن ها پاک شده و همه شان به فراموشی سپرده شده اند.
خاطره هایی که از آن ها مانده را هیچ یک از ما در زندگی روزمره مان مرور نمی کنیم. زیرا آنقدر درگیر دنیا و سختی های دنیایی شدیم که یادمان رفته زمانی چه کسانی برای ما تلاش کردند و چه کسانی جان خود را برای ما فدا نمودند. این خاطرات بسیار تلخ هستند از مرور کردن این خاطره ها تمام مردم من عاجز می باشند. زیرا یادآوری هر یک از آن ها در دو رنجی عظیم در قلب ما ه وجود می آورد اینان شهدایی هستند که برای آسایش ما فدا شدند.
اگر روزی خداوند به من بگوید که تو لایق شهادت نیستی به او می گویم آیا لایق آن چه که تاکنون به من داده است بوده ام؟ من لایق کدام یک از نعمت هایی هستم که خداوند به من عطا کرده است. که لایق شهادت و جایگاهی به این بزرگی باشم. آیا زمانی که خداوند این سوال را از من می پرسد فکر می کند لایق سایر نعمت هایش در این زندگی بوده ام.
در زندگی من دردهایی وجود دارند که روحم را مانند خوره می خورند. آن ها هستی من را از درون نابود می کنند و فرو می پاشند. این دردها هرگز درمان نمی شوند. نمی شود این دردها برای کسی گفت. زیرا آنقدر عمیق هستند که هیچکس نمی تواند عمق آن ها را ببیند.
همچنین پیش آمدهایی بسیار نادر و عجیب هستند که هیچکس در مورد آن ها تصوری ندارد. صادق هدایت می گوید در زندگی زخم هایی وجود دارد که هرگز نمی توان به آن ها زخم گفت. اما من می خواهم بگویم که تو اشتباه می کنی. زجرهایی هستند در تمام لحظات زندگی وجود دارند و هرگز تمامی ندارند که به زخم تبدیل شوند.
بار مسئولیت زندگی آنقدر سنگین است که انسانها را ناکار می کند. این درد در خفا و در انزوا می باشد و روح آدمی را از هم فرو می پاشد. دوست دارم آنقدر توانا باشم که مراقب رفتار کردار عادت ها و شخصیتم باشم و سرنوشتم را بهتر از آن چه هست بنویسم.
گاه با خودم می گویم کاش می توانستم که شهید گمنام باشم که به خاک سپرده می شود. هیچکس نام و نشان او را نمی شناسد. در این حالت همه مرا دوست داشتند و برای من دعا می کردند بی اینکه کسی من را بشناسند. دوست داشتنی باشم بی آنکه سعی کنم به کسی مهر بدهم، مهر به سمت من بیاید. کاش می توانستم در زندگی مانند یک شهید گمنام بروم و هرگز حتی جنازه ام پیدا نشود.
تمام گوشه و کنار این خاک بسیار ارزشمند است. زیرا بر روی آن خون شهیدانی ریخته شده است که زمانی برای ایران تلاش بسیار کرده اند. در میان تمام درختان بزرگ و سرسبز ایران یک قبر ساده و مظلوم قرار دارد. بر سر تمام این سنگ قبرها نوشته های بزرگ است که بر روی آن نوشته شده شهید گمنام. این شهیدان با اینکه خود را برای ما فدا کردند گمنام خوانده می شوند. درست است که به آن ها گمنام گفته می شود و هیچ نام و یاد و نشانی از آن ها باقی نمانده اما نام و یادشان بسیار گرامی است. آن ها تا ابد برای ایران و ایرانیان زنده باقی می مانند.
این شهدا بر روی قبرهایشان گمنام خوانده می شوند. اما همه آن ها عزیزان یک خانواده بودند که در جبهه های جنگ برای دفاع از ما به شهادت رسیدند. اگرچه گمنام خوانده می شوند اما ممکن است یک جوان دانشجو باشند که در جبهه ها برای دفاع از بقیه دانشجوها به شهادت رسیدند. ممکن است یک مادر فداکار باشد که برای دفاع از فرزند خود جان خود را فدا کرده باشد.
همچنین ممکن است یک کودک خردسال باشند که در یک عملیات وحشتناک به شهادت رسیده باشد. تفاوتی ندارد شهدای گمنامی که نوشته شده است به چه کسی ربط دارد. مهم این است که او در یک جنگ ناعادلانه برای کشورش به شهادت رسیده است. مهم این است که او با غیرت جنگیده تا نام کشورش را حفظ کند. او برای آزادی و استقلال ما رفته است. برای ارزش های مقدس ایران اسلامی جان عزیز خود را فدا نموده است. شهیدان ما رفتند تا مردم مظلوم ایران در آسایش و راحتی و امنیت بتوانند زندگی کنند و روزگار بگذرانند.
اکنون ما دانش آموزان نیز وظیفه داریم که قدردان زحمات این عزیزان و شهدای گمناممان باشیم یاد و خاطره آن ها تا ابد در قلب های ما زنده است. ما از آنان باید درس ایثار و فداکاری یاد بگیریم. تا بتوانیم آینده بهتری برای کشورمان بسازیم. تنها تلاش و کوشش ما است که می تواند این کشور را بسازد و تمام این تلاش و کوشش ها فقط می تواند گوشه بسیار کوچکی از زحمات شهیدان گمنام ایران را جبران سازد.
به نام خداوند بزرگی که شهیدان ما را آفرید. سلام بر روح و تربت پاک آن برگزیدگان از طرف خداوند. درود بر شهیدان گمنامی که جان خود را برای وطنشان فدا کردند. آن ها رفتند که سرزمین من اکنون برای من و مردمم امن باشد. من اکنون در مورد آن ها می نویسم در مورد کسانی که می توانستند زنده بمانند، دکتر مهندس و یا یک فرد تاثیر گذار در این جامعه باشند. شهیدانی که می توانستند پدر یک دختر یا پسر باشند. آن ها رفتند تا از من و سایر فرزندان سرزمینم محافظت کنند. آن ها دست از آرزوهایشان کشیدند که من و امثال من امروزه بتوانیم به آرزوهایمان برسیم.
می خواهم اکنون در مورد شهدای گمنامی بنویسم که تاکنون نیز مادرشان چشم انتظار برگشت و دیدنشان می باشند. جوانانی که امروز می توانستند خانواده خود را داشته باشند و خوشبخت زندگی کنند. زمانی که با آن ها فکر می کنم در وجودم احساس شرم می کنم. احساس شرم از اینکه امروز من مانده ام به آن بزرگواران رفته اند.
من با تمام وجودم به آن ها احساس دین می کنم و تمام تلاشم را می کنم که فردی مفید در ایران اسلامی باشم. آرزو می کنم که بتوانم هدف و مقصد آن بزرگواران را ادامه دهم. مقصدی که این بزرگواران تا پای جان برای آن جنگیدند. من بیزارم از کسانی که با شما دشمنی کردند و جان شما را گرفتند. برایتان دعا می کنم که در نزد پروردگارتان بهترین ها نصیبتان باشد. روحتان در آرامش ابدی باشد ای بزرگواران.