انشا مهربانی؛ انشاء های زیبا و جالب درباره مهربانی

در این مطلب انشاهای جذابی در مورد مهربانی گردآوری شده اند. دانش آموزان و سایر افراد می توانند این انشاها را مورد استفاده قرار دهند.

انشا درباره مهربانی

سری جدید انشا در مورد مهربانی

مهربانی یک خصوصیت جذاب انسانی است که همه انسان ها به آن علاقه دارند. اما این مهربانی در وجود همه قرار ندارد. شاید بتوان گفت که هر انسانی کمی مهربانی درون خود دارد. اما وجود بعضی از آدم ها سرشار از این حس می باشد. اما در برخی دیگر مقدار اندکی از آن وجود دارد. به طور کلی تمام انسان ها تشنه مهربانی هستند و دوست دارند نسبت به آن ها مهربانی صورت بگیرد. مهربانی همیشه همسان با عشق در نظر گرفته می شود. معمولا افراد با کسانی مهربان هستند که به آن ها عشق می ورزند.

مهربانی دارای طعمی بی نظیر است که هیچ یک از انسان ها از آن سیر نمی شوند. گاهی اوقات نیز مهربانی مسری می باشد و برخی به قدری مهربان هستند که ذات پاک آن ها به دیگران یاد می دهد که چگونه با یکدیگر مهربان باشند و به آن ها آموزش میدهد که چگونه به یکدیگر مهربانی کنند.

من یاد دارم که در دوران ابتدایی یک معلم بسیار مهربان داشتم بعد از خانواده ام اولین باری که مهربانی یک انسان غریبه را چشیدم. او معلمم بود او با تمام عشق و محبت خود به ما درس یاد می داد و مانند مادری دلسوز برای تک تک دانش آموزان خود بود.

انشا با موضوع مهربانی و انسانیت

مهر و محبت او نسبت به دانش آموزانش در اواخر سال جدایی را برای همه ما سخت کرده بود. در پایان سال تحصیلی تمام دانش آموزان این معلم مهربانم با گریه به خانه رفتند. آن ها نمی توانستند چشم از معلمی بردارند که نسبت به آن ها بسیار مهربان بود.

بعد از آن نیز افراد بسیاری وارد زندگی من شدند که توانستند به همه محبت کنند. آن ها با تمام مردم مهربان بودند و هر کسی قطره ای از مهربانی خود را بعد ها در وجود من بر جای گذاشت. روزی من به خود آمدم و دیدم رفتار من همانند همان معلمی است که در دوران دبستان داشتم و بسیار به او عشق می ورزیدم.

محبت انسان های مهربان اطرافم به من سرایت کرد و من هرگز نتوانستم در زندگیم فردی بی رحم باشم. اکنون که من ذره ذره مهربانی اطرافیان خود را در وجود خود کاشتم آن را پرورش داده و میوهاش را ارزانی اطرافیان خودم می کنم. قطره ای از شهر دوست داشتنی ام را به اطرافیان بدهم.  شهری دوست داشتنی من شهری است که تمام مردمش مهربان می باشند و من مطمئنم تمام مردم این شهر خوشحال هستند و همگی لبخند دارند.

زیرا هیچکس نیازمند نیست و دیگران بی دریغ به یکدیگر کمک می کنند. گاهی اتفاقات و مشکلاتی ممکن است تمام ذهن افراد را درگیر کند. این مشکلات ناراحتی ها خواب و خوراک را از آن ها می گیرد. ناگهان یک فرد مهربان پیدا می شود و می تواند با وجود خود تمام مشکلات را حل کند.

گاهی نیز افراد دیگری هستند که شاید کار زیادی از آن ها بر نیاید. اما همین که وجود دارند و تلاش می کنند فکر انسان را آرامش می دهند این افراد همان مهربان هایی هستند که لازم است در زندگی همه ما وجود داشته باشند.

انشا با موضوع مهربانی

کاش روزی از خواب بیدار شوم و ببینم که همه مردم با خوب حرف می زنند. هیچ کدام از آن ها بی مهر نیستند و درد یکدیگر را متوجه می شوند. مهربانی مانند طعم نمک در غذا می باشد. هر غذایی که نمک نداشته باشد قابل خوردن نیست.

مزه اصلی زندگی نیز از مهر و محبت و مهربانی می باشد. زمانی که مهربانی را در وجود اطرافیان خود می کارید حتماً می توانید بعد ها میوه آن را برداشت کنید. مهربانی طعمی دارد که هیچگاه تکراری نمی شود و هر بار برای انسان ها مزه جدیدی خواهد داشت.

یک روز دختر همسایه ما مریض بود مردم همه برایش جمع شدند و با پول خود دارو خریدند. من زمانی که داروها را دریافت می کرد نگاه مادرش را دیدم مهربانی در نگاه مادرش بود و من از آن زمان توانستم طعم مهربانی را درک کنم. یک روز دیگر پیرمردی سر کوچه بود و نمی توانست به نانوایی برود همسایه ها جمع شدند و برای او نان گرفتند.

مهربان بودن مهمترین بخش انسان بودنه

آن روز نیز من توانستم طعم مهربانی را به نحو دیگری مزه کنم. روز دیگری عروسی یکی از پسرهای محله ما بود تمام محله شادی کنان به مراسم او رفتند و کاری کردند که مراسمش به خوبی و خوشی به انجام برسد. آن روز من طعم دیگری از مهربانی را چشیدم.

یک روز دیگر در سرما و برف کولاک کسی ایستاده بود و به ماشین های در راه مانده کمک می کرد او نیز طعم دیگری از مهربانی را به من چشاند. افرادی که به کودکان کار سواد یاد می دهند یا کسانی که خرج دانش آموزان بیسرپرست را بر عهده می گیرند. همچنین کسانی که به بیماران کمک می کنند همه آن ها مهربانی را با طعم های مختلفی وارد جامعه می کنند.

روزی این درس های کهن قدیمی برایمان به کار می آید. مهربانی یک هنر بسیار دوست داشتنی است و یک عشق است و می توان به آن اعتقاد داشت. من طعم های مختلفی از مهربانی های انسانی را چشیدم و چه خوب است که همه می دانند که لازم است با هم مهربان باشند. مهربانی یک دین و آیین قدیمی است که در هر مکتبی آمده است.

کاش روزی برسد که تمام مردم مهربانی را سرلوحه کار خود قرار دهند. روزی که مهربانی نباشند باید فاتحه معرفت و انسانیت را خواند. همه انسان ها با مهربانی زنده هستند.

انشا درباره مهربانی با مفاهیم احساسی

مهربانی یکی از خصلت های اصلی وجودی انسان می باشد.

به انسان ها حیات می دهد و باعث ارتباط بهتر آن ها با یکدیگر می شود.

مهربانی دارای یک نیروی مثبت است که باعث می شود افراد در زندگی مهربان و تاثیرگذار باشند و برای یکدیگر خاطره های ماندگار بسازند.

انتخاب اینکه مهربانی در وجود انسان ها به چه نحوی استفاده شود با خود آن ها است. آن ها می توانند تصمیم بگیرند که آن را پرورش دهند یا اینکه دست نخورده نگه دارند. بعضی از افراد نمی دانند که چگونه مهربانی وجود خود را بروز دهند. آن ها با پرورش این ویژگی خاص در وجود خود آشنایی ندارند.

درباره مهربانی

مهربانی در معنای واقعی یعنی اهمیت دادن به دیگران و زمانی که به این نکته توجه کنیم متوجه می شویم آن ها نیز مانند همه ماها نیازهایی دارند.  آن ها نیز به صورت عادی ترس ناامنی و تنهایی را با وجود خود درک می کنند. مطمئناً آدم های مهربان هر چیزی را که برای خود می خواهند برای دیگران نیز می خواهند. پس بر این اساس مهربانی از خودشناسی نشئت می گیرد.

حق شناسی، پاسخگو بودن، وفاداری، صبوری، با معرفت بودن، هم نوع دوستی نوع های مختلفی از مهربانی است. مهربانی یک سبک است که زندگی را برای همه ما آسان تر می کند.  نگرش های منفی مانند بدگمانی، تنفر و حسادت را از بین می برد. این موارد ذهن و روح آدمی را درگیر خود می کند و ناراحتی ها و بیماری های بسیاری برای آن ها به دنبال دارد. این موارد زندگی را برای انسان ها سخت و دشوار می کنند.

برخی از افراد به دلیل خجالتی بودن نمی توانند نشان دهند که تا چه اندازه مهربان هستند. این افراد می توانند با تمرین کردن با این مشکل خود مقابله کنند. با تمرین مهربانی به یک خصلت ناخودآگاه تبدیل می شود. افراد در این حالت یاد می گیرند که چگونه بدون چشم داشت و انتظار به همنوعان خود مهربانی کنند. مهربان بودن می تواند انسان ها را بخشنده و دست و دل باز کند. مطمئن باشید که زمانی که شما مهربان باشید دیگران نیز در حق شما مهربان می شوند و مهربانی می کنند.

انشا کوتاه درباره مهربانی

بانوی مهربانی بود که در کوهستان سفر می کرد و سنگ های قیمتی را که در کف رودخانه ها بودند را جمع آوری می نمود. یک روز به مسافری رسید که بسیار گرسنه بود. بانوی مهربان درون کیف خود غذا داشت و آن را با مسافر تقسیم نمود. مسافر سنگ های قیمتی را که درون کیف بانو دید.

انشا درباره محبت کردن

از آن ها بسیار خوشش آمد و از او خواست که به او سنگی بدهد. بانوی مهربان به او لبخندی زد و بدون هیچ گونه حرفی سنگی از کیف خود درآورد و آن را به او داد. مسافر بسیار خوشحال شد و فکر کرد که شانس به او رو کرده است. مسافر بسیار خوشحال بود و سر از پا نمی شناخت.

او می دانست که این جواهر بسیار با ارزش است و می تواند آن را بفروشد و با راحتی تا آخر عمر زندگی کند. چند روز بعد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر بتواند بانو را پیدا کند. زمانی که او را پیدا کرد سنگ را پس داد و گفت من با خودم بسیار فکر کردم می دانم این سنگ بسیار با ارزش است.

اما بهتر است آن را به تو پس بدهم با این امید که چیز ارزشمند تری از آن را به من هدیه دهی. اگر می توانی آن محبتی را که در وجودت قرار داشت و باعث شد سنگ را به من بدهی به من ببخش. زیرا مهربانی تو به حدی بود که توانستی بدون هیچ حرف و ناراحتی سنگ به این قیمتی را به من ببخشی. من بعد از گرفتن این سنگ بسیار خوشحال شدم. اما زمانی که با خودم فکر کردم متوجه شدم که هیچ قدرتی بالاتر از مهربانی نیست.

انشا با موضوع مهربانی

روزی روزگاری درون یک بیمارستان دو مرد بستری بودند. این دو مرز درون یک اتاق بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز یک ساعت بر روی تخت خود بنشیند. اما بیمار دیگر طبق تجویز پزشک کرد مجبور بود که هیچگونه تکانی نخورد و پشت به هم اتاقی خود بر روی تخت بخوابد.

این دو مرد در طول روز ساعت های زیادی را با یکدیگر صحبت می کردند. آن ها از خانواده همسر خاطرات سربازی و تعطیلاتشان برای یکدیگر تعریف می کردند. هر روز بعد از ظهر بیماری که اجازه داد یک ساعت بنشیند کنار پنجره می نشست و هر چیزی را که بیرون از اتاق می دید و درون باغچه بیمارستان می دید برای هم اتاقی خود تعریف می نمود.

بیمار دیگر که مجبور بود بر روی تخت بخوابد و هیچگونه تکانی نخورد با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون بسیار خوشحال می شد و حال و هوای تازه ای می گیرد. او با شنیدن این موارد  امید بیشتری برای خوب شدن و دیدن دنیای بیرون داشت.

انشا زیبای مهربان باشیم

مردی که می توانست بنشیند و بیرون را بیند اینگونه توصیف می کرد که این پنجره رو به یک باغچه است و درون باغچه یک دریاچه کوچک وجود دارد. درون دریاچه مرغابی ها و قوهای زیادی شنا می کنند. کودکان در اطراف آب سرگرم هستند و به بازی می پردازند.

در اطراف این باغ درختان کهنی وجود دارند که منظره بسیار زیبایی را برای این باغ ساخته اند.  تصویری از یک شهر در دوردست ها دیده می شود. همانطور که مرد کنار پنجره این ها را توضیح می داد هم اتاقی چشمان خود را می بست و این مناظر جذاب را در ذهن خود ترسیم می نمود.

روزها و هفته ها سپری شد یک روز پرستار برای حمام کردن این مرد با خود آب آورده بود. مرد کنار پنجره را دید که تکان نمی خورد به کنار او رفت و متوجه شد که مرد با آرامش از دنیا رفته است. پرستار بسیار غمگین شد و از مستخدمان خواست که آن مرد را از اتاق خارج کنند.

نوشته های زیبا برای مهربان بودن

مرد دیگر بعد از رفتن دوستش از پرستار خواست که بیمار را به کنار پنجره اتاق منتقل کند. پرستار رضایت داد و بعد از اینکه مرد مرده را از اتاق خارج کرد آن مرد را به سمت پنجره کشاند. مرد به خوشحالی کمی خود را بلند کرد تا دنیای بیرون از پنجره را ببیند.

از اینکه می توانست بعد از مدت ها دنیای به این زیبایی را پشت پنجره ببیند بسیار خوشحال بود. زمانی که پنجره را دید با کمال تعجب متوجه شد که یک دیوار آجری در پشت پنجره است.مرد پرستار را صدا کرد و چیزهایی که هم اتاقی اش برایش توضیح می داد را به پرستار گفت.

پرستار به بیرون نگاه کرد و گفت شاید دوست تو می خواسته که به تو قوت قلب بدهد. زیرا آن مرد به طور کلی نابینا بود و حتی نمی توانست دیوار را نیز ببیند. مرد دیگر بسیار از مهربانی دوستش متاثر شد و روزهای بعدی را در بیمارستان با دلتنگی او گذراند.