انگیزه یک نیروی محرکه است که پشت اعمال انسان قرار دارد و شامل نیروهای بیولوژیکی، عاطفی، اجتماعی و شناختی میشود. انگیزه، ما را به انجام کارها ترغیب میکند و به اهدافمان نزدیکتر میشویم. این نیروی داخلی میتواند از منابع مختلفی نشات گرفته باشد.
انگیزه به شما کمک میکند تا اهداف خود را به روشنی پیدا کرده و بدانید که دقیقا باید برای محقق ساختن چه چیزی تلاش کنید. با کمک انگیزه میتوانید هدف خود را در زندگی روشن کنید و در نتیجه اولویتها را تشخیص دهید. انگیزه میتواند به شما کمک کند تا به تواناییهای خود اعتماد کنید و با اعتماد به نفس بیشتری به سمت اهدافتان حرکت کنید. انگیزه به شما کمک میکند تا در برابر مشکلات مقاومتر باشید و با پشتکار بیشتری به تلاشتان ادامه دهید.
کی گفت که آن زندهٔ جاوید بمرد
کی گفت که آفتاب امید بمردآن دشمن خورشید در آمد بر بام
دو دیده ببست و گفت خورشید بمرد
کوی نومیدی مرو اومیدهاست
سوی تاریکی مرو خورشیدهاست
ای ز غم مرده که دست از نان تهی است
چون غفور است و رحیم این ترس چیست
هرچند فراق، پشت امید شکست
هرچند جفا دو دست آمال ببستنومید نمی شود دل عاشق مست
هر دم برسد به هر چه همت، دربست
مطالب مشابه: 66 جمله سنگین و کنایه دار در مورد پول پرستی
گر هیچ نشانه نیست اندر وادی
بسیار امیدهاست در نومیدی
ای دل مبر امید که در روضه جان
خرما دهی، ار نیز درخت بیدی
واگر بر تو ببندد همه رَهها و گذرها
رَه پنهان نماید، که کس آن راه نداند
ماییم که از باده بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بیهیچ سرانجام خوشیم
چرخ برهم زنم ار غیرِ مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کَشَم از چرخِ فلک
وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم
همچو عطار از جهان فارغ شده
سر نهاده در بیابان میزیم
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
بروی دوستان خوشباش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کم
غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم ندوم
از درگه همچون تو کریمی هرگز
نومید کسی نرفت و من هم نروم
به درون توست مصری که تویی شکرستانش
چه غم است اگر ز بیرون مدد شکر نداری
شده ای غلام صورت به مثال بت پرستان
تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری
بیستون هیچ ، دماوند اگر سد بشود
هدفم قسمت من بوده و باید بشود
اگر گویی که بتوانم قدم درنه که بتوانی
و گر گویی که نتوانم برو بنشین که نتوانی
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره خاک کی قبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمیست
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پرواز خواهیم داد
و مهـربانـی دسـت زیبـایی را خواهـد گـرفت …
و من آن روز را انتظار می کشم حتی روزی که نباشم
خدا ار به حکمت ببندد دری
گشاید به فضل و کرم دیگریسعدی
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسندآن قدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت
شب نمی ماند این چنین تیره
بعد از او نوبت سحرگاه استپشت این ابرهای تیره و تار
جنگلی از ستاره و ماه استبه جهان باید این چنین نگریست
گاه دلگیر و گاه دلخواه استشاد باید که بگذریم از او
و نگویم عمر کوتاه است
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشدسعدی
هر که رنجی دید گنجی شد پدید
هر که جدی کرد در جدی رسید
به هنگام سختی مشو ناامید
کز ابر سیه بارد آب سپید
چو کوشش نباشد تن زورمند
نیارد سر آرزوها ببند
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکاشت ابله و دخل انتظار کرد
بگشای لب که قد فراوانم آرزوست
و به کوتاهی امروز قسم
که بلندای شب شهر
به سر خواهد شد…
باز در دلم شکوفه می کند
باغ کاغذین شاد باش ها
و من خدا را دارم، بین تمام نداشته هایم
بگشای لب که قد فراوانم آرزوست
یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم
“ابو سعید ابوالخیر”
گویند که هر تیره شبی را سحری هست
حتی اگر افتاده ای
با زمینی که خوردی ترکیب شو
و دوباره متولد شو
سبز شو
و اطرافت رو سبز کن …
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
چون می گذرد غمی نیست
پایان همه عمر جهان نیستی است
پندار که نیستی چو هستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
به درون توست مصری که تویی شکرستانش
چه غم است اگر ز بیرون مدد شکر نداری
شده ای غلام صورت به مثال بت پرستان
تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری
گر هیچ نشانه نیست اندر وادی
بسیار امیدهاست در نومیدی
ای دل مبر امید که در روضهٔ جان
خرما دهی، ار نیز درخت بیدی
هر که رنجی دید گنجی شد پدید
هر که جدی کرد در جدی رسیدای بسا کارا که اول صعب گشت
بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت
بعد نومیدی بسی امیدهاست
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
مطالب مشابه: 60 متن سنگین و ناب درمورد شب زنده داری
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من می شکفد
مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
بروی دوستان خوشباش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کم
نه تو می مانی و نه اندوه ،
و نه هیچ یک از مردم این آبادی!
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،!
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند،
لحظه ها عریانند . به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
همچو عطار از جهان فارغ شده
سر نهاده در بیابان میزیم
نه تو می مانی و نه اندوه ،
و نه هیچ یک از مردم این آبادی!
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،!
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند،
لحظه ها عریانند . به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز…
به درون توست مصری که تویی شکرستانش
چه غم است اگر ز بیرون مدد شکر نداری
شده ای غلام صورت به مثال بت پرستان
تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری
خدا ار به حکمت ببندد دری | گشاید به فضل و کرم دیگری
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
بروی دوستان خوشباش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت می خورد چندین مخور غم
مرغ جان هر نفسی بال گشاید که پرد
وز امید نظر دوست ز تن مینرود
تلخ مکن امید من ای شکر سپید من
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود مندلبر و یار من تویی رونق کار من تویی
باغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من
بعد نومیدی بسی امیدهاست
از پس ظلمت، دو صد خورشیدهاست
امیدوار چنانم که کار بسته برآید
وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آیدمن از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو
جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید
ز کوشش به هرچیز خواهی رسید
به هرچیز خواهی کماهی رسید
برو کارگرباش و امیدوار
که از یأس جز مرگ ناید به بار
گرت پایداریست در کارها
شود سهل پیش تو دشوارها
ذهن ما زندان است
ما در آن زندانی
قفل آن را بشکن
در آن را بگشای
و برون آی ازاین
دخمه زندانی
نگشایی گل من
خویش را حبس در آن خواهی کرد.
همدم جهل در آن خواهی شد.
همدم دانش و دانایی محدوده خویش
و در این ویرانی
همچنان تنگ نظر می مانی
تا کی چو کرم پیله
برگرد خود تنیدن
پروانه شو که باید
از این قفس پریدن
شب نمی ماند این چنین تیره
بعد از او نوبت سحرگاه است
پشت این ابرهای تیره و تار
جنگلی از ستاره و ماه است
به جهان باید اینچنین نگریست
گاه دلگیر و گاه دلخواه است
شاد باید که بگذریم از او
و نگویم عمر کوتاه است
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
به رنج اندر است ای خردمند گنج
نیابد کسی گنج نابرده رنج
ای بسا کارا که اول صعب گشت
بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت
بعد نومیدی بسی اومیدهاست
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
نه تو می مانی و نه اندوه ،
و نه هیچ یک از مردم این آبادی!
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،!
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند،
لحظه ها عریانند . به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز…
ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
و نکاری گل من
علف هرز در آن می روید
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است
ترجیح میدهم که درختی باشم
در زیر تازیانه کولاک و آذرخش
با پویه ی شکفتن و گفتن
تا رام صخره ای در ناز و در نوازش باران
خاموش از برای شنفتن
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمین های
که دیدارش به سان شعله آتش
دواند در گم خونِ نشیطِ زنده بیدار
بکوشیم جهان
به طراوت و ترنم
تسکین و تسلی برسد
و بروید گل بیداری، دانایی،آبادی
در ذهن زمان
و بروید گل بینایی ، صلح ، آزادی، عشق
بر روی زمین
مطالب مشابه: زیباترین اس ام اس ها درباره آرزو کردن + جملات زیبا برای آرزو کردن
در پایان
به طور خلاصه، انگیزه میتواند ما را به بهترین عملکرد خود تشویق کند و در رسیدن به اهداف کمک کند. از این نیروی داخلی بهرهبرداری کنید و به سوی اهدافتان قدم بگذارید!