فصل زمستان یکی از زیباترین فصل هاست. در این فصل با باریدن برف و باران، توصیفات زیادی می توان انجام داد. از این رو یکی از موضوعات پرکاربرد در انشا، زمستان و توصیف آن اسـت. ما در این قسمت از مجله تفریحی تالاب برای شـما همراهان عزیز گلچینی از انشا هایي با موضوع آغاز زمستان را منتشر کرده ایم.
فصل های مختلف و توصیف آنها همیشه موضوع انشا مورد علاقه معلمین بوده و هست ؛ انشا در مورد زمستان نیز با توجه بـه زیبایی هایي طبیعی فصل زمستان از این قاعده مستثنی نیست بـه همین جهت ما هم در دلبرانه برای کمک بـه دانش آموزان و بیشتر اولیایی که مجبورند انشای کودکانشان را بنویسند، این متن را که شامل انشا های مختلف درباره زمستان با موضوعات و نگاهها و سبک ها نگارشی مختلف اسـت برای شـما گرد آوری کرده ایم.
مـن فصل زمستان را دوست دارم. همه ی ی فصل ها زیبا هستند، هر کدام یک جور قشنگی دارند. بهار پر از گل های زیباست، تابستان گرم و پر نور اسـت، پاییز همه ی ی درخت ها رنگارنگ می شوند ولی زمستان هم زیباست. مـن فصل زمستان را بـه خاطر روزهای برفی خیلی دوست دارم. وقتی برف می آید می توانیم آدم برفی درست کنیم و با دوست های خود برف بازی کنیم که خیلی کیف می دهد.
وقتی زمستان می شود در خیابانها لبو و باقالی داغ می فروشند که سرما خیلی می چسبد. البته گاهی آدم در فصل زمستان مریض می شود و باید بـه دکتر برود و دارو بخورد ولی مـن باز هم فصل زمستان را دوست دارم. فقط بدی زمستان این اسـت که ممکن اسـت کسی در زمستان لباس گرم یا بخاری نداشته باشد.
مـن در زمستان همیشه میترسم اگر کسی بخاری نداشته باشد مریض بشود. دوست دارم وقتی بزرگ شدم بـه کسانی که پول ندارند کمک کنم که بخاری و کاپشن و لبو برای بچه هایشان بخرند. این بود انشای مـن.
نتیجه گیری:
هر فصلی برای خودش قشنگ اسـت و مـا باید همیشه بـه فکر همدیگر باشیم و بـه هم کمک کنیم.
مطالب مشابه: بهترین موضوعات برای نوشتن انشا + موضوع انشا برای دبستان
فصل زمستان یکی از چهار فصل زیبای خداست. هوای سرد و دل چسب آن همراه با بلورهای درخشان برفش، خاطره انگیز ترین صحنه ها را می سازد. درست کردن آدم برفی با دماغ هویجی و شال گردن بافتنی زیبایش، لذت بخش ترین تفریحات زمستان اسـت. زمستان، روز هایش کوتاه و شب هایش بلند اسـت؛ آن قدر بلند که درخت ها و گل ها و سبزه ها، با لالایی اش بـه خواب می روند.
گاه گاهی شاخه های بـه خواب رفته شان کلاهی سفید از برف بر سر می کنند و زمین با لباس سفید و زیبایش، گلوله های تازه از سفر رسیده ی برف را در آغوش میگیرد. قدرتی که درختان را می خواباند آب ها را منجمد می کند پرندگان را فراری می دهد بـه گرمای طاقت فرسای زمین غلبه می کند بر روی آسمان ابری میکشد و برف و باران می بارد و موزیک رعد و برق و طوفان از سر می دهد و آدم برفی های کوچک و بزرگ را سربازان قصر خود قرار می دهد قصری از جنس برف.
اما سلطنت آن زیاد طول نمیکشد بـه طوریکه درختان از خواب زمستانی بیدار می شوند پرندگان باز میگردند خورشید دوباره گرم و درخشان می شود و آسمان دوباره آبی رنگ می شود آن موقع اسـت که شیشه ی پر از برف اتاق من تمیز می شود و آنگاه اسـت که میگویم بدرود بر زمستان و درود بر بهاران.
در این فصل عقل ها حیران میشود از زیبایی های طبیعت، حرف های ناگفته ای در این فصل در ژرفای جانمان باقی میماند
هم چنان که در این فصل برف و باران میبارد
قصه ای که نامش زندگی اسـت هم چنان جریان دار
امیدوارم که در این فصل دل ها هم چون این فصل
سرد و بارانی نشود!
پیرمردی سپید پوش در راه اسـت. مردی میانسال که اکنون آغاز فرمانروایی اوست. نیروی او برف اسـت و می تواند کاری کند که کل زمین بـه میدان اسکی تبدیل شود. او زمستان نام دارد.
زمانی که این فصل فرامیرسد، پرندگان از دست آن فرار کرده و بـه نواحی گرم پناه می برند. حیوانات بـه خوابی میروند که میتوانند در آن 7 پادشاه را بینند. آنها چندین ماه بـه دنبال غذا گشته و اکنون زمان استراحتشان رسیده اسـت.
درختان در این زمان با وجود تفاوتهایي مانند قبل ایستاده و قد علم می کنند. آنها فرزندان سبز خودرا از دست میدهند و کل این فصل رابا عزای برگها میگذرانند و هرروز لاغر و تکیدهتر می شوند. حتی برخی از درختان جان سالم از زمستان بـه در نمی برند و پیش ازآنکه طعم دوباره سرسبز بودن را بچشند، جان خودرا از دست میدهند.
زمستان تنها برای جنگل و حیواناتش ناخوشایند نیست. او برای انسانهایي که فقیر هستند نیز نامهربان اسـت. آنها پولی برای خرید لباس گرم ندارند و زمستان با تمام بیرحمی خود 3 ماه سخت را برای آنها میسازد. از نظر برخی نیز زمستان زیباترین فصل اسـت. من هم موافقم. فرض کنید که زمین با پوششی سرد و با رنگی سفید پوشیده شده باشد؛ حتی کلمات نیز قدرت وصف این همه ی شکوه دا نخواهند داشت.
درکنار اتفاقات عجیبی که زمستان را خشمگین نشان می دهد، جذابیتهایي نیز در این فصل وجوددارد. درست کردن آدمبرفیهایي که با هم بر سر قد بلند بودن رقابت کنند، از تفریحات هیجانانگیز زمستان محسوب می شود.
زمستان، سردترین فصل سال، زمین و موجوداتش را محاصره می کند تا آنها بهار را بیشتر دوست داشته باشند. او با اینکار بـه انسانها، حیوانات و گیاهان میآموزد که در زمان سختی و مشکلات نیز همان گونه درکنار یک دیگر باشند و هیچگاه از کمک بـه همدست نکشند. سختیها باعث قویتر شدن موجودات میشوند؛ در زمستان سرد کنار یک دیگر باشید تا بتوانید با قدرت درکنار هم، فصل سفید را سپری کنید.
من زمستان را خیلی دوست دارم در زمستان هوا سرد می شود و برف یا باران از آسمان می بارد و رفت و آمد در داخل شهر و اطراف آن با مشکل رو بـه رو میشود ولی با این حال همین اندازه که میدانم فصل زمستان هم مثل بقیه ی فصل ها نشانه ای از عظمت خدای بزرگ اسـت باعث آرامش من می شود.
در فصل زمستان هوا خیلی پاک و صاف می شود ودر زمانی که ابرها نیستند موقع شب ستاره ها درخشش خاصی پیدا می کنند و این زمان بهترین موقع برای دیدن سیاره ها ستارگان و سایر صور فلکی اسـت.
بعضی ها فصل بهار و تابستان را دوست دارند و از فصل پاییز و زمستان خوششان نمیآید اما برای من هر فصلی نشانه ای اسـت از شاهکار طبیعت و آفریننده ی آن و این طبیعت گوشه ای از قدرت خداوند تواناست پس چه خوب اسـت ما هم در هر فصل با نگاهی قدر شناس کمال لذت را از زیبایی های آن ببریم.
مقدمه :
زمستان اسـت. هوا سرد اسـت.
چه بیچاره ها آدم هایي که ندارند سرپناهی برای شب هایي بـه درازی شب یلدا.
متن انشا :
یلدا نخستین شب اسـت. نخستین شب سال، سالمان زمستان اسـت، یعنی من دوست دارم که سال با زمستان شروع شود. من زمستانیم.
شاید نباید از ترحم صحبت کنیم. زمستان خشک و خشن اسـت.
خشونتی که در آن طراوت جاریست، طراوتی مانند زندگی.
شاید بـه نظر آید همه ی مرده اند، اما این مردگی نیست، خشوع طبیعت اسـت در برابر عظمت زمستان.
می گویند زمستان مبارزه ای اسـت، مبارزه ای بین ماندن و نماندن، اما فکر میکنم اشتباه اسـت.
زمستان برهه ایست برای نشان دادن لیاقت ها. آن که دارد لیاقت ماندن را، منتخب می شود. پس آدم های بزرگند که می مانند.
کم نیستند کسانی که متنفرند از این فصل پرموهبت و چه بسیار دارند علاقه بـه بهار.
آنها بهار را عروس میدانند، یعنی عروسش کردند.
چنان ازآن یاد می کنند که حتی بعضی مواقع در وصف هم نمی گنجد، اما در برابر شکوه و جلال زمستان هیچ نیست.
وقتی چشم بـه باغچه ی برف نشسته ی حیاط میاندزیم، برف را آنچنان مظلومانه می توان دید
که در روی زمین با تواضع و فروتنی وصف ناپذیری روی زمین جای گرفته. چه چیز از این بالا تر اسـت؟ آیا این زیباست یا آن برگ های سبز بهار؟
آدم برفی کوچکی در گوشه ی حیاط با چشمانی سرمه شده، چشم بـه در حیاط دوخته،
انگار منتظر اسـت. منتظر کسی، چیزی یا نسیمی.
دلمان تنگ می شود برای سردی زمستان، برای برف هایش، برای سفیدیش.
سفیدی بی لک و یکدست. آدم برفی کم کمک آب دماغش می آید، انگار گرما خورده. دیگر قرص های مسکن و پنی سیلین درمانش نمیکند.
شب چهارشنبه اسـت و چهارشنبه سوری، آخرین چهارشنبه ی سال. بهار می آید.
آدم برفی مان دیگر نیست. شال گردنش روی زمین اسـت، هویجی که روی آن افتاده و …
نتیجه گیری :
من زمستانی ام و زمستان را بهمه شکوه و ابهت و زیبایی های پنهانی که دارد می ستایم .
مقدمه انشا:
برف بارید و خدا پاکی خودرا بـه زمین هدیه کرد. زمین مغرور شد که سفید اسـت، پاک اسـت چون دل خدا… و خدا با آفتابی، اشتباه زمین را بـه وی گوشزد کرد. بـه نام خدای زمستان انشای خودرا شروع میکنم.
بدنه انشا:
زمستان برای ما زیباست اما بعضی ها زمستان که می رسد مشکلاتشان شروع می شود. مثل گنجشک هایي که جایی برای گرم شدن ندارند و روی سیم های برق می نشینند و خودشان را پف می کنند، مثل گربه های خیابانی که برای گرم شدن داخل لاستیک یا کاپوت ماشین های گرم می روند تا یخ نزنند. فصل زمستان باید حواسمان بـه حیوانات خیابانی باشد و بـه فکر غذای آنها باشیم تا زمستان برای انها فصل سختی نباشد.
من زمستان را خیلی دوست دارم. بعضی از زیباترین خاطراتی که از زمستان بـه یاد می آورم دیدن برف نشسته روی زمین وقتی از خواب بیدار می شویم، ساختن آدم برفی، برف بازی با بچه ها در حیاط مدرسه، سر خوردن روی برف و خندیدن بقیه، نشستن دور کرسی مادربزرگ اسـت. بـه خصوص روزهایی که مدرسه بـه دلیل بارش برف تعطیل می شود را خیلی دوست دارم.
نتیجه گیری:
زمستان هم مانند فصل های دیگر خدا زیباست و ویژگی های مخصوص بـه خودش را دارد. مهم این اسـت که از زندگی لذت ببریم و از روزهایی که خدا بـه ما هدیه داده نهایت استفاده را ببریم.
بـه نام خالق زیبایی ها،زیبایی که با تغییر هر فصل در پیش روی ما قرار می دهد،زیبایی هایي مانند سفیدی و پاکی برف های زمستان.
وقتی دانه های ظریف برف رقصان روی زمین می نشینند.وقتی درختان تن برهنه خودرا بغل میگیرند و اخرین برگ های خودرا در کف خیابان پهن می کنند.تمامی خیابان پر می شود از صدای پرندگان که از سرمای زمستان بی جا و غذا مانده اند.و زمستان آرام آرام شهر را در بر میگیرد.اما دل های ما با عشق و محبت یک دیگر گرم اسـت.آسمان شهر پر می شود از ابرهای تیره و تار که بـه جنگ هم می روند و صدای غرش انها گوش ها را می خراشد.
اما زمستان فصل زیبای خدا، پر اسـت از شگفتی،بارش دانه های معصوم برف شهر و درختان را سفید پوش می کند.دوبار شهر پر می شود از فریاد کودکان که با شوق آدم برفی می سازند و شال گردن خودرا بـه مهربانی دور گردن انها میاندازند.کوچه ها پر می شود از صدای دورگردی که لبو و باقالی داغ می فروشد،و خوردنش که در هوای سرد عجیب می چسید. زمستان فصل زیبای خداست.
خاک تشنه از برف و باران سیرآب می شود تا دوباره در بهار سرسبزی را نشان ما بدهد.کولاک، رودخانه های یخی، بادهای طوفانی این چهره واقعی زمستان سخت اسـت که مردم را بـه وحشت می اندازد. حال و هوای غم انگیز و خواب آلود آن با شب های تاریک طولانی و فضای سرد همراه اسـت اما برخلاف این واقعیت، زمستان سالها منبع الهام ادبی بوده و هنوز هم باقیمانده اسـت.زمستان فصل خوبی برای تماشای این زیبایی ها اسـت تا چشم برهم بزنی فصل بهار از راه می رسد پس باید از این زیبایی ها لذت ببریم.
زمستان یکی از زیباترین فصل های خداست،گرمای دل ما می تواند سردی زمستان رابا خود ببرد.هوای هم را داشته باشیم.
مقدمه:
از چرخش زمین بـه درو خورشید فصل ها پدید می آیند. زمستان پادشاه لطف وبارش و رحمت آخرین فصل سال اسـت که پیوندش با بهار ناگسستنی اسـت. کم کم یلدا دختر بزرگ زمستان از راه می رسد و با کوله باری از انار و هندوانه و میوه های زیبا طلوع زمستان را جشن میگیرد.
بدنه:
زمستان ناب و دوست داشتنی اسـت. دانه های برف و آن آفتاب نیم گرم و ابرهای صورتی در دل کوه را میبینید. آن گرمای ناب و تیز خورشید در ساعاتی از روز و آن بی برگی درختان در حوالی زمستان را خوب نگاه کنید. چه قدر بارش برف و تور زیبای طبیعت جذاب اسـت و این بهار اسـت که باید این تور را کنار بزند و جمال عالم آرای دوست را زیارت کند. عروس زیبای چهار فصل با توری از برف در راه اسـت. کم کم آراستگی و جذابیتش ارز دامنه کوه هم دیده می شود.
ابرهای صورتی رخت رقص بـه تن کرده اند و همراه یلدا دختر زمستان در آخرین روز پاییز جشن زمستانی شدن طبیعت را برگزار می کنند. خدایا چه دانه های نقره ه ای و چه دانه های بلورینی که از دل آسمان بر سر زمین شادباش میگردد. درخت و کوه و کمر هم در حوالی پاییز در خوابی نرم هستند. چه قدر باغ و کوه و کمر آرام اسـت و حقیقتا در خواب هستند و کم کم خورشید هم بـه حوالی می آید تا تلنگری برای اینروزها باشد.
زمستان و سفیدپوشی روزهای ناب دی و سرمای مرموز بهمن و آن حالت نیمه بیداری اسفند را دوست دارم. دانه های برف و آن بخار پشت شیشه را دوست دارم که برایم خاطره عشق را قاب می کنند. هرروز این فصل منتظر بارش برفم را تا آدم برفی مورد علاقه خودم را بسازم و کنارش بارش برف را جشن بگیرم.
نتیجه گیری:
روزها از پی هم می آیند و می روند.خالق این همه ی زیبایی را شکر که چهار فصل رابا این جذابیت ها خلق نموده اسـت. هر فصلی با شرایطی و نعمت هایي خاص که همه ی بـه هم متصل ودر ارتباط هستند. این نعمت های بی حد و اندازه را شکر بگویید و مهربانی را از او بیاموزید.
روستای مـا ازآن روستاهایی اسـت که هر چهار فصل را تجربه می کنند. از میان فصلها، زمستان فصل سختی بـه حساب می آید. اوایل زمستان هنوز برگها کامل از شاخهها نریخته بود، نور خورشید مایل میتابید و هوا سرد شده بود. بـه اواسط دی که رسیدیم هوا خیلی خیلی سرد شد. یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، سوز سرما را بیشتر از همیشه احساس کردم. از لای درها با وجود این که آنها را پوشانده بودیم، باد سرد میآمد.
در را باز کردم که یهو برف از پشت در توی خانه ریخت. پارو را برداشتم و بـه پشتبام رفتم. توی کوچه بچههای همسایهها شاد و خندان مشغول بازی کردن بودند. می خواستند آدم برفی بسازند. اما مـن؟ مـن که چند سالی بزرگتر بودم باید روی پشتبام میرفتم و برفها را پارو میکردم. چون سقف خانه مـا کاهگلی اسـت، اگر برفها روی پشتبام بماند، با گرم شدن هوا آب میشود و سقف نم میخورد و روی سرمان خراب می شود.
زمستان را بـه خاطر همین دوست ندارم. بخاطر پای خواهرم هم خاطره خوبی از زمستان ندارم. پارسال مـن و خواهرم با چکمههای پلاستیکی رفتیم باغ. خواهرم جلوتر میرفت که یکدفعه یک چاله که زیر برف پنهان بود را ندید و توی آن افتاد. پایش شکست و مجبور شد تمام طول زمستان از بازی و شیطنت محروم شود. زمستان مشکل گرم کردن خانه را هم داریم.
بخاری نفتی بوی بدی می دهد و تازه گاهی وقتها نفت هم نداریم. زمستانها رودخانهای که از کنار روستا رد می شود، یخ میبندد. حتی آب توی لولهها هم یخ میبندد و تهیه آب بسیار مشکل می شود. گاهی وقتها آرزو میکنم هرگز زمستان بـه روستای مـا نیاید.
پدرم میگوید اگر چـه زمستان سرد و سخت اسـت اما بارشهای فراوان باعث می شود که ریشه درختان آب بخورند و برای بیدار شدن در فصل بهار آماده شوند. یعنی اگر زمستان و سختیهایش نباشند، بهار و زیباییهایش هم نیستند. در نتیجه مـن زمستان را هم دوست دارم.
دوباره آمده اسـت. هر سال همین روزها می آید. در نمی زند. همه ی درها برای او باز اسـت. همه ی منتظر او هستند. او و نخستین شبش. بله! این زمستان اسـت که آمده اسـت.
ننه سرما کولهبار پر از برف و باران را روی دوشش می گذارد و از نمیدانم کجا؟ شاید از پشت کوهها یا شاید هم از بال هوا یکدفعه خودش را وسط میاندازد. طبیعت که رنگارنگی پاییز را بـه چشم دیده اسـت، از این همه ی سرما بـه خود میلرزد. درختان از ترس تک و توک برگ نارنجی و زرد خورد را روی زمین میریزند.
رودخانه که تا چند روز پیش جاری بودو برای خودش خوش خوشان آواز میخواند، یکدفعه از جنبش می ایستد و حرکتش کند و خیلی آهسته می شود. گاهی روی آب و گاهی تا عمق چند سانتیمتری یخ میزند. آسمان آبی چه بگوید؟ زمستان آن قدر ابرهای سفید و سیاه دارد و آنها را اینطرف و آن طرف پخششان میکند که آسمان نمی تواند زیبایی آبی خودش را بـه چشم آدمها برساند. آدمها هم از این ندیدن آبی آسمان دلگیر میشوند.
بعضی گیاهان علفی که سن و سال کمتری دارند، خشک میشوند. در این میان ایستادگی درختهای چند ساله زیباست. محکم و راست می ایستند. اجازه میدهند زمستان برف ببارد و باد بوزد اما آنها همان گونه محکم برجای هستند.
زمستان خسیس نیست آیا؟ حیوانات زمستان که میشود برای سیر کردن خودشان چقدر باید سختی بکشند. مورچهها هم که اصلاً خودشان را از دید زمستان مخفی میکنند.
بـه نظر من اینهایي که از زمستان میترسند یا از زمستان متنفر هستند، هیچکدام زمستان را خوب نشناختهاند. بـه ظاهر سرد و خشن اسـت اما او در گوش درختان و طبیعت لالایی می خواند تا بـه خواب روند و بهاران با انرژی از خواب بیدار شوند. مگر بدون یک خواب حسابی میتوان بـه جنب و جوش بهاری رسید؟ این که زمستان چگونه باشد، بـه نگاه ما بستگی دارد. بـه زمستان زیبا نگاه کنیم.
مقدمه:
فصل زمستان یکی از چهار فصل زیبای خداست. هوای سرد و دل چسب آن همراه با بلورهای درخشان برفش، خاطره انگیزترین صحنه ها را می سازد. درست کردن آدم برفی با دماغ هویجی و شال گردن بافتنی زیبایش، لذت بخش ترین تفریحات زمستان اسـت.
زمستان، روزهایش کوتاه و شب هایش بلند اسـت؛ آن قدر بلند که درخت ها و گل ها و سبزه ها، با لالایی اش بـه خواب می روند. گاه گاهی شاخه های بـه خواب رفته شان کلاهی سفید از برف بر سر می کنند و زمین با لباس سفید و زیبایش، گلوله های تازه از سفر رسیده ی برف را در آغوش میگیرد.
قدرتی که درختان را می خواباند آب ها را منجمد می کند پرندگان را فراری می دهد بـه گرمای طاقت فرسای زمین غلبه می کند بر روی آسمان ابری میکشد و برف و باران می بارد و موزیک رعد و برق و طوفان از سر می دهد و آدم برفی های کوچک و بزرگ را سربازان قصر خود قرار می دهد قصری از جنس برف.
اما سلطنت آن زیاد طول نمیکشد بـه طوریکه درختان از خواب زمستانی بیدار می شوند، پرندگان باز میگردند خورشید دوباره گرم و درخشان می شود و آسمان دوباره آبی رنگ می شود. آن موقع اسـت که شیشه ی پر از برف اتاق من تمیز می شود و آنگاه اسـت که میگویم بدرود بر زمستان و درود بر بهاران. در این فصل عقل ها حیران می شود از زیبایی های طبیعت، حرف های ناگفته ای در این فصل در ژرفای جانمان باقی میماند.
هم چنان که در این فصل برف و باران می بارد قصه ای که نامش زندگی اسـت هم چنان جریان دارد. امیدوارم که در این فصل دل ها هم چون این فصل سرد و بارانی نشود !
نتیجه گیری:
باید از زیبایی های زمستان، این فصل سرد و برفی نهایت لذت را ببریم و از لحظه لحظه ی آن خاطرات شیرین در ذهن مان ثبت کنیم و شکر گذار تمام نعمت های این فصل زیبا خداوند باشیم.
زمستان یک فصلی که بعد از فصل پاییز اسـت. در زمستان روی درختها برف می ریزد. وقتی که برف باریدن تمام می شود ما می توانیم در زیر درخت برویم و آن را تکان تکان بدهیم تا دوباره برف ببارد. من اینکار را دوست می دارم. مادر من اینکار را دوست نمی دارد. چون هر وقت من اینکار را میکنم مادرم من را کتک می زند و میگوید این کارو نکن. سرما میخوری ولی من اینکار را میکنم.
مادرم برای این که من درختها را تکان تکان میدهم من را کتک می زند. مادر من زن مهربانی اسـت. من وی را دوست می دارم. او برای درختها که تکان تکان میدهم دلش می سوزد و من را کتک می زند. خانم معلم ما زن چاقی اسـت . او میگوید درختها در فصل زمستان خوابیده اند و دوباره در فصل بهار بیدار شدند. زمستان یک فصلی هست که در آن هوا سرد بوده اسـت. ما در خانه بخاری داریم.
ما باید در آن نفت بریزیم . یک شب که خیلی در آن سردم بود از رختخوابم بلند شدم و بـه نزد پدرم رفتم و وی را با سرعت تکان تکان دادم تا بیدارش کنم و بـه او بگویم که سردم بوده اسـت. وقتی وی را بیدار کردم او من را در آغوش گرفت و من را در زیر پتوی خودم گذاشت. در زمستان باران هم می بارد و روی زمین جمع می شود. همیشه پاهای من در زمستان یخ زده بوده اسـت.
در زمستان ممکن اسـت مردم بمیرند. در پارسال یکی از همسایه های ما از سرما مرد. آنها بخاری نداشته اند. ما بخاری داریم . بخاری خیلی چیز خوبی اسـت ودر زمستان ما خیلی لازم داریم. در زمستان پرنده های قشنگ بـه مسافرت می روند و کلاغ می آید. کلاغ قارقار می کند. آنها برای درختها لالایی می گویند وگرنه درختها خوابشان نمیتوانند ببرد. وقتی درختها در خواب هستند پدرم شاخه های آنها را میبرد.
او میگوید آنها در خواب هستند و دردشان نمی شود. من در زمستان آدم برفی درست کرده ام. مــن در حیات آدم برفی درست کرده ام. آدم برفی من هیچ وقت دماق ندارد. آدم برفی من نمی تواند نفس بکشد و زود می میرد. من در کارتن دیده ام که دماغ آدم برفی از هویج اسـت. مادرم بـه من هویج داده اسـت.
ولی یکبار من در آشپزخانه رفتم و یک دانه هویج که داشتیم دزدیدم و آن را دماغ آدم برفی کردم و او توانست که نفس بکشد و خیلی خوشحال شد. وقتی مادرم فهمید خیلی خندید. من در فصل زمستان خیلی بیشتر کتک میخورم و نمی دانم چرا اینجوری اسـت. من فصل زمستان را دوست می دارم. این بود انشای من.
فصل زمستان چهارمین فصل سال اسـت که مثل بقیه فصلها دارای 3 ماه اسـت. دی، بهمن و اسفند. دی نخستین ماه این فصل با شب یلدا آغاز می شود. شبی که ما و اعضای خانواده بـه خانه پدربزرگ و مادربزرگ میرویم و با خوردن تنقلات و میوههایي مثل هندوانه و انار شروع زمستان را جشن می گیریم.
هر چند امروزه مردم در خانههایشان بخاری و شومینه برای گرم شدن دارند اما در قدیم و حتی اکنون در بعضی مناطق و روستاها مردم در زمستان از کرسی استفاده می کردند. با آغاز فصل سرما کرسی را در بزرگ ترین اتاق خانه قرار میدادند. در اتاقهای دیگر نیز چراغهایي که بـه آن علاءالدین گفته می شد میگذاشتند تا خانه را گرم کنند.
بارش برف در مناطق روستایی منظره بسیار زیبایی را ایجاد میکند درختان و باغها از بارش برف سفیدپوش می شوند و هر جا چشم کار میکند از سطح براق و سفید برف میدرخشد. در هنگام صبح مه فضا را پر میکند و منظرهای رویاگونه میسازد. اگر رودخانهای در روستا باشد سطح آن از سرما یخ میبندد و مثل الماس درخشان می شود.
زنان و مردان با لباسهایي ضخیم برای در امان ماندن از سرما خودرا میپوشانند و برای شروع روز کاری خود از خانه خارج می شوند. در شهرها کمتر پیش می آید که برف آن قدر ببارد که برای رفت و آمد مشکل ایجاد شود اما در مناطق روستایی و مخصوصا کوهستانی بارش برف ممکن اسـت چند روز طول بکشد.
بـه همین خاطر مردها باید قبل از خروج از خانه جلوی در خانه را پارو کنند و برفها را بـه حاشیه دیوار کوچه بریزند تا امکان عبور و مرور ایجاد شود. پارو کردن برف پشت بام هم از ضروریات اسـت زیرا ممکن اسـت سنگینی برف باعث آسیب بـه سقف خانه شود.
سرمای هوا چه در شهر و چه در روستاها مانع از کار و فعالیت مردم نمی شود. مردم پوشیده در لباسهای گرم سرکار می روند. هنگام ظهر که کمی نور خورشید بـه زحمت از میان ابرهای تیره بیرون می آید هوا گرمتر شده و میتوان زیر نور اندک آن کمی گرما را احساس کرد و عصرها در حالیکه بخار از نان داغی که از نانوایی خریده شده روی دست مردمی که بـه سمت خانههایشان می روند بسیار زیبا و دل چسب اسـت.
شبهای زمستانی که طولانیتر اسـت درکنار خانواده میتواند بسیار گرمابخش باشد. در روستاها خانوادهها شبها دور کرسی می نشینند و پس از صرف شام و چای داغ بـه گفتگو می پردازند یا داستان سرایی می کنند.
زمستان در اسفند برای مردم ماه پر جنب و جوشتری اسـت. ایرانیها که آغاز سالشان با شروع فصل بهار اسـت بـه خانه تکانی و خریدهای شب سال نو میپردازند. با این که هوا ممکن اسـت بسیار سرد باشد اما خانوادهها خانه را از گرد و غبار و کثیفی پاک می کنند و همه ی چیز تر و تازه و نو میشود. زمستان که بـه روزهای آخر میرسد کم کم بوی عید و گلها و سبزهها در خیابان میپیچد و حال خوشی بـه ما می دهد که مژده آمدن بهار اسـت.
مطالب مشابه: انشا درباره فصل زیبای بهار | انشا کوتاه درباره زیبایی های فصل بهار
من فصلی که زمین پیراهن سفید خودرا بر تن می کند را دوست می دارم در این فصل سنگ ها از بـه خود لرزیدن می شکنند و اشک شوق ابرها همانند گلوله های آبی بر زمین می افتند و رفت و آمد را بر مردم سخت می کنند و تمام این ها دلالت بر وجود آفریننده ی هستی لا ینتها اسـت.
فصل سفید می آید و سیاهی ها را از هوا ناپدید می کند و هنگامیکه ابرهای سیاه پوش و ابستن برف و باران او نیستند آسمان مانند چلچراغی روشن می شود بعضی ها از فصلی که درختان مو های بلند و سرسبز دارند خوششان می آید و بعضی ها فصلی که درختان بـه خواب می روند را دوست می دارند.
و باز هم همه ی ی این ها نشانه هایي هستند از آفریننده ای ماهر و زبردست که این ها را بر تابلوی طبیعت نقش کرده پس چه خوب اسـت که ما با چشم دل بـه این اثر زیبای خداوند نگاه کنیم و ازآن لذت ببریم.
مقدمه :
خداوند زیباست و آفرینده زیبایی ها …
زیبایی که مدام در هرروز در هر فصل در برابر چشمام ما قرار میدهد ؛
زیبا مثل دانه های معصوم برف
متن انشا :
آن گاه که دانه های ظریف برف رقصان بر زمین می نشینند.
در آن هنگام که برگ درختان دانه دانه بر زمین می افتند و زمین را فرش می کنند.
آن هنگام که ناله ی پرندگان گرسنه در برف مانده در بیابان بـه آسمان می رسد.
در آن هنگام اسـت که زمستان با قدم های سرد و آرام بـه سرزمین ما می رسد.
در سوز سرما آتش درون بخاری ها هم چون دل من و تو گرم اسـت.
سپاهیان ابر های سیاه در بلندای آسمان بـه جنگ هم می روند وصدای شمشیر های انها چون رعد سینه ی آسمان را میشکافد
در آخر اشک سپاهیان شکست خورده بر آن گندم زار می چکد اشکی که برای ما رحمت اسـت.
توپ خورشید در زیر لحاف ابر ها گمشده بوران می آید و برف ها پر میکشند
درختان لخت شده در پاییز لباس سپید بـه تن می کنند.
و این ها تنها گوشه ای از زیبایی زمستان اسـت . زمستان زیباست
نتیجه گیری :
انشای کوتاه خودرا با این دعای زیبا در قالب شعر بـه اتمام میبرم :
دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
دعا میکنم در زمستان عشق
بهاری ترین فصل ایمان شوی
دنیای آدم برفی ها
دنیای سادهای ست
اگر برف بیاد هست
اگر برف نیاید نیست
برف کلامی اسـت که فقط بر زبان سکوت جاری می شود، سفید خوانی آسمان اسـت در فصل آخر سالنامه بیبرگ.
طبق معمول زمستان را بـه سختی های زندگی تشبیه می کنند با اینکار میخواهند بگویند که از پس هرروز سردی یک روز برای آسایش فرا می رسد مانند زمستان که بـه بهار تبدیل می شود و درختان بی برگ سرسبز و پرشکوفه می شوند. زمستان و بهار نشانه های خدا برای درک رستاخیز هستی هستند که چگونه زنده از مرده آفریده می شود.
دی، بهمن و ماه اسفند های زمستان هر کدام ساز جداگانه ای مینوازند. دی رابا سرما و امتحانات، بهمن رابا برف و اسفند رابا خانه تکانی و آماده شدن برای عید می شناسیم. اسفند که می رسد انگار همه ی زمین بـه تکاپو می افتند. آدم ها آماده ورود بـه سال جدید و زمین آماده تبدیل شدن بـه زمین دیگری می شود.
معنی واقعی تغییر را می توان در فصل زمستان دید. همه ی چیز رنگ عوض می کند، درخاتان بی برگ تبدیل بـه درخت های پر شکوفه و سرسبز می شوند، زمین سفید برفی پر از گل ها و سبزه های رنگارنگ می شود و هوای سرد ناگهان دل انگیز و بهاری می شود.
مقدمه درباره فصل زمستان
انشای خودرا با نام خدا مهربان،خدای آفریننده زمستان زیبا اغاز میکنم.زمستان یکی از چهار فصل زیبای خدا اسـت. زمستان فرصتی برای تماشای شاهکار زیبای او اسـت.
زمستان با آمدن بلند ترین شب سال یعنی یلدا می آید و سوز و سرما را برای ما هدیه می آورد.اما ما با دورهمی های گرم شب یلدا و خواندن حافظ و خوردن انار بـه استقبال او میرویم.زمستان با بارش دانه های سفید و زیبایش بیشتر اعلام حضور می کند و کم کم همه ی شهرها و خیابانها را سفیدپوش می کند.با آمدن فصل زمستان، رودخانه ها یخ می بندند و درختان بـه خوابی زمستانی می روند تا در بهار دوباره شکوفه دهند و سبز شوند.
وقتی زمستان از راه می رسد شبها طولانی تر می شوند. آسمان زمستانم رنگی دیگر پیدا می کند ستاره های زیبا در آسمان خودنمایی می کنند.زمستان سرد و بی رنگ اسـت اما زیبایی و موهبت های خودش را هم دارد.همه ی جا پر می شود از آدم برفی ها و برف بازی های کودکان.زمستان در برخی نقاط جهان برای مردم امکان ورزش کردن را ایجاد می کند تا مردم علاوه بر انجام ورزش کمی هم بـه شادی و تفریح بپردازنند.
گیاهان و جانوران هم بـه طرق مختلف بـه زمستان واکنش نشان می دهند. برخی از حیوانات مانند پرندگان زمانی که فصل زمستان نزدیک می شود مهاجرت می کنند.اما با امدن فصل زمستان برخی پرنده ها و حیوانات کوچک بی جا و غذا می مانند.
در این ایام مهربانی ادم های خوش قلب باز هم بـه کمک انها می آید و انها را فراموش نمیکند.هرفصل نشانه ای از قدرت و عظمت خداوند اسـت و زمستان هم یکی از شاهکارهای خلقت اوست تا بـه ما نشان دهد بعد از مردن دوباره همه ی چیز سبز و زنده خواهد شد.
زمستان علاوه بر برف و یخبندان،زیبایی های بی شماری دارد، لذت دیدن برف این نعمت زیبای خدا یکبار دیگر قدرت و عظمت خداوند را بـه ما نشان می دهد.
مقدمه:
زمستان و بهار و پاییز و فصل ها هر کدام دارای جذابیت های خاص خود هستند و هر یک زیبایی هایي دارد که دیگری ندارد. میوه های تابستان در زمستان نیست و برف زیبای زمستان جایی در تابستان ندارد. پاییز برگ می ریزد ودر بهار شکوفه ریزان اسـت ف پس هر فصلی برای خود جایگاهی دارد که دیگری ندارد.
بدنه:
زمستان و پرده های حریر برف، شاخه های لخت و بی برگ و بی طاقت، تنه ها ی درد مند و کوه و کمر یخ زده که منتظر خورشید هستند. روزهایی کوتاه و شب های طولانی که بساط کرسی و قصه گویی بـه راه اسـت و مادر بزرگ و پدر بزرگ درکنار هم بـه قصه های قدیمی مراجعه می کنند. داستانهایی از گذشته که زیر کرسی گفته می شد. چه قدر این حکایتهای پدر بزرگ و مادر بزرگ را دوست دارم.
روی کرسی انارها می درخشند و میوه های دیگر هم در حوالی زمستان دوباره خود نمایی می کنند. این فصل زیبا و سفیدپوش را فراوان دوست دارم. برف و سرمایش را، شب های روشن و پرفروغش را و حکایتهای رستم و شاهنامه را، همه ی را فراوان دوست می دارم. کم کم بـه همراه زمستان بـه استقبال بهار میروم و تور زیبای زمستان را کنار میزنم تا جلوه گری نوروز را قاب بگیرم. دانه های بلورین برف کم کم همه ی جا را فرا میگیرند و زیر رقص نور مهتاب بـه دانه های طلایی تبدیل می شوند.
این دانه های برف هستند که گندم و درخت و انواع میوه های تابستان را تا مقصد بدرقه می کنند. این شب های سرد و طولانی اسـت که درختان آرام و راحت میخوابند تا برای یک زندگی جدید و گل دادن زندگی از نو شروع کنند.چادر زمستان برداشته شده و عروش را رو نمایی کرده و بـه بهار می سپارد. زمستان با همه ی سفید رویی و فوران بـه سفر امسال خود هم پایان می دهد و روزگاری جدید از راه می رسد.
نتیجه گیری:
زمستان و پاییز و همه ی فصل ها دارای خالقی بی همتا هستند که با یک اشارت او همه ی چیز زیبا و جذاب شده و هر فصل روند کار خودرا پیش میگیرد. خدای زیبایی ها را برای این همه ی نعمت سپاس بی دریغ .
هفته قبل آقای معلم از مـا خواستند که در کلاس در مورد فصل زمستان انشایی چند خطی بنویسیم و سر کلاس بخوانیم. آقای معلم گفتند : از الان وقت دارید تا آن را بنویسید و بـه ترتیب لیست بخوانید، بعد از مدتی با پایان وقت نوشتن، بچه ها بـه ترتیب لیست، مشغول خواندن انشای خود شدند. اول امید انشایش را خواند. او گفت: زمستان را دوست دارم چون پر از برف اسـت. دانه های برف بسیار زیبا و سفید هستند.
مـا روی برف ها سر سره بازی میکنیم. رضا گفت: مـن زمستان را بیشتر از فصل های دیگر دوست دارم چون هم باران و برف می بارد و هم روز تولد مـن اسـت. محراب گفت : زمستان فصل بسیار خوبی اسـت. در این فصل باید لباس گرم بپوشیم و مراقب سلامتی مان باشیم تا مریض نشویم. نیما و چند تا دیگر از بچه ها نظری مثل هم داشتند و آن این بود:
زمستان فصل سردی اسـت که برگ درختان می ریزد و همه ی ی جا را برف سفید پوش می کند. در این فصل مـا با دوستانمان در حیاط مدرسه گلوله برفی درست کرده و بازی می کنیم و یا با هم آدم برفی می سازیم. نوبت که بـه مـن رسید بـه پایین کلاس رفتم و انشایم را خواندم. فصل زمستان سه ماه دارد: دی، بهمن و اسفند.
در زمستان برف می بارد و مادرم میگوید برف برکت خداوند برای مـا اسـت. مادرم هر سال زمستان کرسی می گذارد و زیر کرسی خیلی گرم اسـت. تنها چیزی که در زمستان ازآن متنفرم، بخاری نفتی کلاسمان اسـت چون یا خیلی دود می کند و یا خیلی سرد و گاهی کلاً خاموش می شود. زمستان خیلی سرد اسـت و خیلی هم دوست داشتنی و باید حواسمان باشد سرما نخوریم و یا روی برف لیز نخوریم.
بـه گوشم خش خش پاییز زرد اسـت ..
دل ام میعادگاه زخم و درد اسـت ..
نمیآید صدایی از درو دشت ..
هوا بس ناجوانمرده سرد اسـت..
زمستان یعنی فصل سرما و یخبندان که این فصل زیبایی های لذتبخشی دارد. این فصل آخرین فصل سال اسـت همان گونه در این فصل برف و باران می بارد… روزها هفته ها ماه ها می گذرد تا بـه این فصل برسیم… با آمدن برف، همه ی جا سپید پوش می شود و این یکی از نشانه های خداوند اسـت. با آمدن برف همه ی خوشحال می شوند و بچه ها بـه برف بازی و درست کردن آدم برفی می پردازند.
زمستان فصل با طراوت و زیبایی اسـت کمتر از بهار نیست فصل سرد و ساده ایست … همه ی کوچه ها و خیابانها در این فصل عروس می شوند عروسی از جنس سرما عروسی از جنس آرامش و زندگی همان گونه جریان دارد کاش این فصل مثل فصل های دیگر نمی رفت اما بعد ازآن فصل، فصل زیبای بهار فرا می رسد.
زمستان با کوله باری از سرما فرا می رسد و سردی این فصل نو، با همه ی ی خوبی ها و بدی هایش، آغاز می شود. زمستان فصل سردی و برف های سپیدی اسـت که روی پشت بام خانه ها، بیش از پیش خودنمایی می کند.
در فصل زمستان، رودخانه ها یخ می بندند، درختان بـه خواب می روند و طبیعت پس از سه فصل کوشش، استراحت خودرا آغاز می کند. در این فصل، درختان برهنه می شوند تا برای فصل بعدی لباس نو برای خود مهیا کنند.
زمستان با تمام سردی و بی رنگی اش، مهربان اسـت. در زمستان میوه هایي بـه بار می نشینند که سردی این فصل را برای همگان شیرین می سازد. آمدن این فصل سرد با خود موهبت های فراوانی بـه همراه دارد. برف بازی های کودکانه و قهقهه های نشاط آور موهبتی اسـت که یادآور جریان داشتن زندگی می باشد.
زمستان همیشه حامل برف و باران و سرما بوده اسـت و همیشه خواهد بود.
فصلی که خیلی از مردم آن را بـه خواب طبیعت تعبیر می کنند.
فصلی که روح از بدن طبیعت خارج می شودوبه خواب موضعی می رودتا که نوروز و بهار فره برسد
ودوباره طبیعت نفسی تازه بکشدودباره زیبایی های خودرا بـه نمایش برساند.
زمستان فصلی اسـت که ابرهای سیاه،اسمان را می پوشاندوازان هابرف های سفید هم چون مرواریدبه زمین می نشیندو زمین را سپیدپوش می کند.
گویی طبیعت لباس سپیدی پوشیده تا خودرا برای روز عیدوبهاراماده کندوجشن و پایکوبی بـه راه کند
باامدن زمستان و باران زمین از اب و برکت خداوندسیراب می شودو درختان و زمین کم کم از بستر و ارامگاه خود بیرون می اید
گویی که دوباره متولدشده اند.فصل زمستان هم چون همه ی ی فصل ها سه ماه دارد بـه نام های دی و بهمن واسفند.
در این فصل بعضی از حیوانات بـه خواب زمستانی می روندمانندمار،مارمولک و خرس
و پرندگان بـه علت سرما از منطقه ی سردسیر بـه منطقه ی گرم سیر مهاجرت می کنند
و همچنین در این فصل سفره های زیرزمینی و چشمه ها و رودخانه ها پراب می شوندو زمین را برای کشت و کار بهاری اماده می کنند.
نتیجه گیری:
زمستان یکی از پرنشانه ترین فصل های خداوند می باشد.این فصل این نتیجه را بـه ما می دهد که خداوند قادر و توانا می تواند مردگان را در روز رستاخیز زنده کندو بهار بعداز امدن زمستان بهترین نشانه ی آن میباشد.
زندگی ما انسانها با سال سنجیده می شود. هر سال دارای 4 فصل و هر فصل 3 ماه دارد. سال خورشیدی با فصل بهار آغاز می شود. بعد تابستان که فصلی گرم اسـت و سپس پاییز ودر آخر با زمستان سال بـه اتمام میرسد و این چرخه همواره ادامه دارد. فصل زمستان آخرین فصل سال اسـت که سه ماه دی، بهمن و اسفند آن را تشکیل می دهند.
زمستان با طولانیترین شب سال یعنی شب یلدا آغا می شود. آیین و رسومات زیبایی از جمله دورهمی شبانه فامیل و خوردن تنقلات و میوههای فصل از زیباییهای شب یلداست. اما با شروع زمستان روزها کوتاهتر می شوند. بارش برف آغاز میشود و زمین تغییر میکند. با بارش برف درختان سفیدپوش، خواب زمستانیشان شروع میشود. برف جای برگهای سبز را میگیرد.
آسمان بـه جای آبی روشن تابستانها، با ابرهای تیره پوشیده می شود. همه ی اینها بسیار زیباست مخصوصا صبح هنگام که بعد از بارش برفی شبانه، خیابان یکدست سفید اسـت و مه خیابان را پر کرده باشد. درختان زیر سنگینی برف شاخههای خالی از برگشان خم شده باشد و صدای کلاغها از دور دست بـه گوش برسد. گاهی بارش برف بقدری زیاد اسـت که مردم باید جلوی در خانهها و پشت بامها را پارو کنند و مسیر را برای عبور و مرور باز کنند.
سرمای هوا باعث می شود لباسهای گرمتری بپوشیم تا سرما نخوریم. هر چه بـه اواسط زمستان نزدیکتر می شویم هوا سردتر و سردتر می شود. برای گرمای خانه باید از وسایل گرمایشی مانند بخاری و شوفاژ استفاده کرد و درزها و شیشههای نازک را پوشاند تا سرما بـه داخل خانه نفوذ نکند.
زمستان از نظر من زیباترین فصل سال اسـت. با نزدیک شدن بـه روزهای آخر سال با این که هوا سرد اسـت مردم برای خریدهای سال نو و عید بیشتر بـه خیابان می آیند ودر شهر جنب و جوش بیشتری بـه راه میافتد و بازار فروش سبزه، ماهی و اقلام هفت سین بسیار گرم می شود.
با این که روزها کوتاهتر هستند اما مردم تا پاسی از شب بـه خرید و تدارک سال نو می پردازند. از طرفی بیشتر مردم بـه فکر خانه تکانی هستند که آن هم از زیباییهای روزهای آخر فصل زمستان اسـت. ماه اسفند آخرین ماه زمستان بـه جای سی روز بودن 29 روز اسـت و هر 4 سال یکبار این ماه 30 روزه میشود. بـه سالی که در آن اسفند 30 روز باشد سال کبیسه میگویند.
ما بچهها میتوانیم با کمک بـه والدین خود در خانه تکانی و آماده شدن برای سال نو و خرید لباس برای خودمان و حتی تهیه لباس برای کسانی که شاید توانایی خرید لباس ندارند، از این روزهای سرد فصل زمستان لذت ببریم.
زمستان با کوله باری از سرما فرامی رسد و سردی این فصل نو، با همه ی ی خوبی ها و بدی هایش، آغاز می شود. زمستان فصل سردی و برف های سپیدی اسـت که روی پشت بام خانه ها، بیش از پیش خودنمایی می کند.
در فصل زمستان، رودخانه ها یخ می بندند، درختان بـه خواب می روند و طبیعت پس از سه فصل کوشش، استراحت خودرا آغاز می کند. در این فصل، درختان برهنه می شوند تا برای فصل بعدی لباس نو برای خود مهیا کنند.
زمستان با تمام سردی و بی رنگی اش، مهربان اسـت. در زمستان میوه هایي بـه بار می نشینند که سردی این فصل را برای همگان شیرین می سازد. آمدن این فصل سرد با خود موهبت های فراوانی بـه همراه دارد. برف بازی های کودکانه و قهقهه های نشاط آور موهبتی اسـت که یادآور جریان داشتن زندگی میباشد.
مقدمه:
سال چهار فصل دارد،بـه اسم های بهار،تابستان،پاییز ودر آخر زمستان،فصل سرما و برف و باران. با نام خداوند آفریننده زیبایی ها قلم در درست میگیرم و انشا خودرا در مورد فصل چهارم سال یعنی زمستان زیبا آغاز میکنم .
متن انشا :
زمستان همیشه حامل برف و باران و سرما بوده اسـت و همیشه خواهد بود.
فصلی که خیلی از مردم آن را بـه خواب طبیعت تعبیر می کنند.
فصلی که روح از بدن طبیعت خارج می شود و بـه خواب موضعی میرود تا که نوروز و بهار فره برسد
و دوباره طبیعت نفسی تازه بکشد و دوباره زیبایی های خودرا بـه نمایش برساند.
زمستان فصلی اسـت که ابرهای سیاه،اسمان را می پوشاند
واز آن ها برف های سفید هم چون مروارید بـه زمین مینشیند و زمین را سپید پوش می کند.
گویی طبیعت لباس سپیدی پوشیده تا خودرا برای روز عید و بهار اماده کند و جشن و پایکوبی بـه راه کند
با امدن زمستان و باران زمین از اب و برکت خداوند سیراب می شود و درختان و زمین کم کم از بستر و ارامگاه خود بیرون می اید
گویی که دوباره متولدشده اند.فصل زمستان هم چون همه ی ی فصل ها سه ماه دارد بـه نام های دی و بهمن و اسفند.
در این فصل بعضی از حیوانات بـه خواب زمستانی می روندمانندمار،مارمولک و خرس
و پرندگان بـه علت سرما از منطقه ی سردسیر بـه منطقه ی گرم سیر مهاجرت می کنند
و همچنین در این فصل سفره های زیرزمینی و چشمه ها و رودخانه ها پراب می شوندو زمین را برای کشت و کار بهاری اماده می کنند.
نتیجه گیری:
زمستان یکی از پرنشانه ترین فصل های خداوند می باشد.این فصل این نتیجه را بـه ما می دهد که خداوند قادر و توانا می تواند مردگان را در روز رستاخیز زنده کندو بهار بعداز امدن زمستان بهترین نشانه ی آن می باشد.
بـه نام خدای آفریننده ای که کالسکه ی روزگار را می چرخاند میخواهم زیبایی های فصل زمستان را توصیف کنم.
همه ی آفریده های پروردگار زیبا هستند و نشان از قدرت بی پایان خداوند دارند. بـه هر کدام از مخلوقات خدا که نگاه می کنیم بیشتر بـه عظمت او پی میبریم. اما زمستان، حرف از زمستان که می شود نخستین چیزی که در ذهنمان می آید برف اسـت. دانه های برف با آن ظاهر زیبا، ظریف و منحصر بـه فردی که دارد انسان را شگفت زده می کند. چند دانه برف باید درکنار هم بنشینند تا زمین سفید پوش شود آن هم بعضی وقت ها تا یک متر یا بیشتر.
یکیدیگر از زیبایی های زمستان پرنده ها هستند، خدا پرندگان را بـه شکلی آفریده که وقتی سردشان می شود پرهای خودرا با هوا پر می کنند تا مانند لباس گرمی از آنها در برابر سرما محافظت کند. درخت کاج در زمستان تنها درختی اسـت که سرسبز اسـت و این هم یکیدیگر از شگفتی های آفرینش خداوند اسـت. بعضی حیوانات در زمستان بـه خواب می روند مانند درختان که در زمستان خوابند و با آمدن بهار و گرم شدن هوا بیدار می شوند.
هرچه از زیبایی های زمستان بگوییم کم گفته ایم. نمیتوان گفت زمستان زیباترین فصل خداست زیرا هر فصلی رنگ و بوی مخصوص خودش را دارد ودر کنار هم قرار گرفتن فصل ها با ویژگی های متفاوتی که دارند باعث شده متوجه زیبایی های انها شویم. اگر زمستان سرد و سفید نبود زیبایی های بهار بـه چشممان نمی آمد.
دانه های برف آرام آرام بر روی شاخه های درختانی که در خواب بـه سر میبرند مینشینند ؛ کم کم از گرمی هوا کاسته می شود و دانه های برف برگ های زرد و نارنجی رنگی را که بر روی زمین اند را می پوشاند. بچه ها از پشت پنجره منظره ی شگفت انگیز بیرون را تما شا می کنند و هر لحظه منتظر میمانند تا برف به طور کامل بر روی زمین بشیند و همه ی ی ی شهر سفید پوش شود.
دیگر در کوچه و خیابان پرندگان دیده نمی شوند و آواز زیبای انها بـه گوش نمی رسد ودر آن لحظه یک سکوت کوتاه مدت شهر را در آغوش میگیرد. چند ساعت پس از بارش پیابی برف اگر در خیابانها قدم بگذاری ؛ کودکان را خواهی دید که همگی لباس گرم و دستکش های خودرا پوشیده اند و با گلوله کردن برف ها در درون سنگر های از جنس برف مشغول بازی کردن هستند و سکوت را شکسته اند.
کمی آنطرف تر کودکان آدم برفی های خودرا می سازند و با سنگ و چوب اجزای صورت و پیراهن آن را درست می کنند ودر فاصله کمی از آنها آتشی روشن شده اسـت که خودرا گرم می سازند. سپس بارش برف کم تر می شود و مـا شکر گذار خدای خود می شویم که مـا بندگانش را از این نعمت با بهره ساخته اسـت ؛ چند روزبعد آرام آرام برف ها آب شده ؛ آدم برفی ها در زمین غرق می شوند و فقط خاطره ی خوب یا بدی را در زندگی خودمان رقم میزنیم.
وقتی فصل پاییز میرود، فصل زمستان شروع می شود نخستین شب زمستان هم مصادف با طولانی روز سال، شب یلدا اسـت.
در زمستان من و دوستانم با برف هایي که روی زمین اسـت گلوله برفی و آدم برفی درست می کنیم، ما وقتی آدم برفی درست می کنیم بـه جای دماغش هویج و بـه جای چشمهایش دکمه لباس میگذاریم. من فصل زمستان را خیلی دوست دارم چون فصل زمستان خیلی زیبا اسـت، فصل زمستان سه تا ماه دارد؛ ماه اول دی، ماه دوم بهمن و ماه سوم اسفند می باش.
ما وقتی در زمستان در حیاط و کوچه بازی می کنیم دستها و صورتمان یخ می زند و قرمز می شود، وقتی که خیلی سردمان می شود بـه خانه میرویم و کنار بخاری مینشینیم تا گرم شویم.
مامان یک لیوان شیر داغ برایمان می آورد تا بخوریم و گرم شویم، وقتی برف ها رابا دستهایم جمع میکنم خیلی سردم می شود برای همین همیشه دستکش میپوشم تا سردم نشود.وقتی برف می بارد و زمین یخ می زند ما روی زمین سُر میخوریم و سرسره بازی میکنیم من این بازی را خیلی دوست دارم.
خانم معلم میگوید؛ زمستان از نعمت های خدای مهربان اسـت و ما باید خدا را بـه خاطر این نعمت زیبا شکر کنیم، بعضی وقت ها نگهبان محله ما در ظرف بزرگی آتش روشن می کند. ما وقتی خیلی بازی می کنیم و سردمان می شود دور آتش جمع می شویم و نگهبان مهربان بـه ما چایی داغ می دهد تا گرم شویم.
در زمستان درخت ها برگ ندارند وقتی که برف می بارد روی شاخه های درخت ها جمع می شود،انها سرد شان نمی شود چون در خواب زمستانی هستند
زمستان، فصلی اسـت که وقتی از خواب بیدار می شویم هنوز همه ی جا تاریک اسـت . فصلی اسـت که دوست داریم بخوابیم . زمستان یعنی شاید فردا سوخته باشم، شاید هم قرار اسـت یک عمر بسوزم …یعنی زهرا سرما خورده، یعنی زینب لباس پشمی ندارد، فاطمه امسال هم چکمه نمیخرد. یعنی سیران میـــخواهد دکتر شود و همه ی سرما خورده ها را درمان کند. مریم هرروز کتک میخورد . یعنی معلم عزیزمان یکسال پیرتر شد.
زمستان یعنی بابا جانمان با هزار امید شال گردنش را بـه دور گردن من انداخت تا گرمم شود . یعنی مامان عزیزمان صبحانه دو قاشق عسل بـه ما داد تا داغ شویم . یعنی وقتی از در بیرون میرویم باز هم همه ی جا تاریک اسـت . یعنی شهر در امن و امان اسـت و ما قرار اسـت روزی بزرگ شویم . وزیر شویم، وکیل شویم؛ لباس پشمی بپوشیم، یاد شین آباد هم نیافتیم.
زمستان یعنی وقتی بـه معلم عزیزمان سلام می کنیم صدایمان بلرزد، معلم عزیزمان حالمان را بپرسد، ما بگوییم خوبیم . پاهایمان سردشان اسـت، خواهر فاطمه دارد عروس می شود، مریم دفتر مشقش را جا گذاشته و دعا می کند معلممان نفهمد، بخاری خاموش اسـت، هنوز مدرسه، گاز کشی نشده و کدخدا روز بـه روز چاقتر می شود.
تخته هنوز گچی اسـت، معلم آسم میگیرد، لاغر می شود، دستهایش پینه می بندد، زهرا دیگر اجازه ادامه تحصیل ندارد، بابا جان شال گردنش را دیگر نمیخواهد، پدر مریم زن دوم گرفته،؛ پدر زینب زندان اسـت، سیران میخواهد دکتر شود ….آه سیران، سیران ….
زمستان یعنی بخاری روشن شد. گرم شد، داغ شد و گر گرفت …. زمستان یعنی آتش، یعنی جیغ، فریاد، فداکاری معلم برای خارج کردن بخاری از اتاق، یعنی دود، شال گردن، سیران، زهرا، فاطمه، آتش، شین آباد ….
زمستان یعنی …. سیران سوخت
یلدا، بلندترین شب سال، در آغاز فصل زمستان اسـت. دور هم جمع شدن خانواده ها و گرفتن فال حافظ و خوردن دانه های سرخ انار که بی شباهت بـه یاقوت های گران بها نیستند، شیرینی این فصل را دو چندان مي نماید.
زمستان هرچند سرد، فصل گرمی قلب های خانواده هایي اسـت که درکنار کرسی بـه شاهنامه خوانی می پردازند. در این فصل زمین، لباسی که مانند لباس عروس اسـت میپوشد و منتظر اسـت تا داماد خود با سرسبزی اش وی را سفید بخت کند! دریغ که سردی و سرسبزی بـه هم نمیرسند.
شب هایي که ستارگان بر فراز آسمان خودنمایی می کنند، از هرموقع دیگر خواستنی تر می شوند و من کودکی را دیدم که میخواست با نردبام خانه اش آسمان را درنوردد و ستاره ها را در آغوش بگیرد تا مبادا،انها سردشان شود!
خوابیدن در فصل زمستان حالی دیگر دارد. درست نمیدانم اما شاید این درخت های برهنه هم احساس مرا دارند.کسی چه میداند، شاید این فصل سپیدی از فصل سرسبزی که همه ی آن را بـه رخ زمستان میکشند، مهربان تر باشد.
زندگی در حرکت اسـت با تمام خوشی ها، ناخوشی ها، سردی ها و سبزی ها. درنظر من عاشقانه ترین فصل، فصل زمستان اسـت. برف های نشسته روی نیمکت های پارک جلوه ی این فصل پر از عشق را نمایان می کند و کسیکه با تمام این زیبایی ها، فصل زمستان را دوست ندارد قلبش تماشایی اسـت.
زمستان میرود و بهار می رسد. ننه سرما رخت های خودرا جمع می کند و جایش را بـه عمو نوروز قرض می دهد. زندگی همین لحظه های خوشی اسـت که این فصل ها را رقم می زند. وقتی کودکی پا بـه دنیا می گذارد، در گوشش نغمه ی خوش اذان را زمزمه می کنند و وقتی کسی روی در نقاب خاک کشید، نمازی بی اذان برایش میخوانند. گویی مدت زندگی بـه اندازه ی فاصله ی بین اذان تا نماز اسـت و افسوس چه فاصله کوتاهی !
مطالب مشابه: انشا روز پدر | چند انشا کوتاه و زیبا درباره پدر
در پایان
یکی از موضوعات جالب و هیجان انگیز برای نوشتن انشا دانش آموزان،انشا در مورد فصل ها اسـت. فصل زیبای زمستان که می رسد یکی از موضوعات ثابت برای انشا نوشتن کودکان دبستانی نوشتن انشا درباره زمستان اسـت.