مجموعه چند انشا زیبا با موضوع آزاد، پیشنهادی و بـه دلخواه را در اینبخش از مجله تالاب آماده کرده ایم کـه موضوعات ادبی، مذهبی، علمی، مقاله و خاطره گویی می باشند و امیدواریم مورد توجه شـما عزیزان قرار بگیرند.
همیشه درکنار موضوعات انشا کـه با موضوع و قالب مشخص برای دانش آموزن تعیین میشود نگارش انشایی با عنوان انشا ازاد یا انشا با موضوع آزاد در طول پایه تحصیلی بـه دانش آموزان محول میشود تا درکنار نگارش انشاهای کلیشه اي با قالب هاي تکراری پرنده خیال خودرا پرواز دهند و هر آنچه در ذهن و فکر و دل تنگشان میگذر روی کاغد بیاورند ؛ انتخاب موضوع انشا و خود انشا با موضع آزاد میتواند با توجه بـه مشخص نبودن موضوع هم ساده تر باشد هم دشوار تر .
مقدمه :
برای پیدا کردن نعمت هاي خدا لازم نیست خیلی فکر کنیم هر چیزی کـه در اطراف ماست اگر درست بـه آن نگاه کنیم نعمتی از نعمت هاي خداست . حتی همین قلم و کاغذی کـه در درست دارم و دستانی کـه با آنها انشا مینویسم و مغزی کـه با آن فکر میکنم و حتی همین نعمت حیات . پس با نام خدا انشای خودرا آغاز میکنم و از بخشی از نعمت هاي کمک میگریم تا در مورد نعمت هاي دیگرش سخن بگویم.
بسم الله الرحمن الرحیم
میگویند وقتی یک نوزاد میـــخواهد متولد بشود نگران اسـت کـه دنیا چه جور جایی اسـت .
اما فرشته ها بـه او دلگرمی میدهند کـه مادری مهربان در دنیا از او مراقبل میکند.
نعمت پدر و مادر نخستین و بهترین نعمت هاي خداوند هستند کـه از ابتدا پا بـه پا در مسیر زندگی ما را همراهی میکنند.
بعد از خداوند نعمت هاي بی شمار دیگری برای طی کردن مسیر زندگی در اختیار ما قرار میدهد.
نعمت راه رفتن ؛ سخن گفتن ؛ شنیدن ؛ بوییدن و لمس کردن
نعت اندیشیدن ؛ دوست داشتن ؛ عشق ورزیدن .
نعمت دوستان واقعی کـه زندگی را برای ما دلپذیر تر میکنند
و البته گاهی دشمنانی کـه با بدی کردن بـه ما درس هاي مهمی در زندگی میدهند.
برای پیدا کردن نعمت هاي الهی لازم نیست در جست و جوی چیزهای عجیبوغریب باشیم
همین عطر خوشمزه غذای مادر کـه با عشق برای ما تهیه میکند.
و دستان پینه بسته زحمتکش پدر کـه دست نوازش روی سر ما میکشد.
همین نعمت تحصیلی کـه در جهان بسیاری از کودکان ازآن محرومند .
نعمت امنیت وقتی هنوز کودکان زیادی در جنگ و کشتار در جهان چشم میگشایند.
و نعمت بازی کردن و شادی
نعمت خندیدن و گریستن …
نعمت دیدن این همه ی نشانه هاي الهی در جهان
ستاره ها ؛ ماه زیبا ؛ دریای بی کران ؛ دشت هاي گسترده ؛ کوه هاي بلند ؛ جنگل هاي انبوه ؛ رود هاي جاری ؛ پرنده هاي خوش آواز ؛ حیوانات شگفت انگیز و … نعمت هاي بی شماری کـه از شمردن آنها خسته میشوی ولی آنها تمام نمیشوند.
اما گاهی فکر میکنم بهترین نعمتی کـه کمتر ازآن یاد میکنیم این اسـت : اینکه خدایی داریم کـه در سختی بـه او پناه ببریم . اینکه در کشوری بـه دنیا آمده ایم کـه همه ی خدا پرست و شیعه هستند. نعمت وجود ائمه کـه پناه ما در غم و سختی هستند .
نتیجه گیری:
بـه راستی چگونه میتوان این همه ی نعمت را شکر کرد . بـه نظرم یک راه ساده و در عین حال سخت وجود داد. خوب بودن . خوب بودن . خوب بودن
مطالب مشابه: انشای زیبا درباره دوست خوب | متن انشا درباره دوست و رفیق و دوستی
قطره اشک آدما با هم فرق دارن
گاها انقدر دلشان میگیرد کـه اشک میریزند و گاها اشک شوق.هر از گاهی دل من هم انقدر میگیرد
کـه میخواهم بـه اندازه ي تمام ادمایی کـه تا بحال دیدم گریه کنم
اما نمیدانم چرا هر چه قدر گریه میکنم یک فرش پشمی بزرگ اشک های مرا داخل خود میکشد و همان گونه من هستم و یک آرزوی بزرگ.
آسمان هم اشک میریزد گاهی با خود فکر میکنم آسمان هم دلش گرفته
راستش را بخواهی نمی دانم چرا اشک هاي او خیلی خیلی زیاد از اشک هاي من اسـت . شاید آسمان بـه جای همه ی گریه میکند .
گرچه میگویند «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود»
اما این سوال هنوز در ذهن من اسـت کـه چرا اشک هاي من بـه اندازه ي یک لیوان هم نمی شود .
شاید انقدر کوچکم کـه اشک هاي من هم مثل من کوچکند
و یا آن فرش پشمی نمی گذارد کـه من یک استخر در حیاط خونمون با قطره قطره اشکهایم بسازم .
همه ی می گریند از پیر تا جوان چون در زندگی اتفاقاتی خوش یا بد بـه سود و ضرر آنها رقم خورده اسـت.
فکر نکنید اشک نشانه ي بچه بودن و لوسی اسـت
اشک را میتوان در وفا. محبت. تجربه . عشق. دل سوختگی . شادی. غمگینی و هزاران چیز دیگر خلاصه کرد.
بـه واقع کسی کـه اشک میریزد بـه طبع در وجود او نشانه اي از محبت و مهربانی دیده میشود.
فکر نکنید اشک ریختن فقط امدن قطره هاي آبی بر روی گونه هاست . گاهی انسان در خودش میریزد.
سعی کنیم قطره اشکمان را مخفی نکنیم . چون کسی اینکار را میکند بـه واقع دارد گریه میکند….
نتیجه گیری:
بـه یاد روزی کـه هیچ کس در دنیا بخاطر غم گریه نکند.
گاهی داشته هاي ما آرزوی دیگران اسـت
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی نا امید نشود.
مقدمه:
وقتی چشمم بـه روزنه ي کوچکی در دل تاریکی افتاد کـه ازآن باریکه اي نور فضای تاریک محیط را دگرگون میکرد، امیدها در دلم زنده شد. دیگر میتوانم زنده بمانم، چون نوری هست. باید تلاشم را مضاعف کنم.»
تنه ي اصلی:
امید و امیدواری واژه هاي آشنایی هستند برای همه ی ي ماها. همه ی ي ماهایی کـه دائماً در برابر مشکلات کوچک و بزرگ از خود ضعف نشان میدهیم و گاهی دیگر حتی نا امید.
بنام خداوندی کـه نور امید را در دل هاي روشن نگه میدارد. ما دائماً در حال استفاده کردن از واژه امید هستیم، اما شاید حتی معنی آنها را نیز درست درک نکرده باشیم.
وقتی کـه دیگر از روزمرگی ها و آشفتگی هاي دور و برمان خسته می شویم، آهی از سر حسرت و ناچاری میکشیم کـه همین نشان دهنده ي نا امیدی در ماست و می تواند تاثیراتی بیش از انچه کـه فکر می کنیم برما بگذارد، زیرا از پس هر آهی، آهی دیگر می آید.
ما نباید خودرا آنگونه کـه نیستیم بدانیم ولی نباید از انچه کـه هستیم هم غافل شویم. امید و امید داشتن بـه آینده یکی از اصولیست کـه می تواند اهداف بلند مدت ما را تحقق بخشد، زیرا امید تنها وسیله ایست کـه میتوان با آن بر خستگی ها، دلزدگی ها و تکرار ها چیره شد.
در دین مبین اسلام، بـه امید و امیدواری اهمیت زیادی داده اند تا آنجا کـه علی بن ابیطالب می فرمایند:« بزرگ ترین گناه ناامیدی اسـت.»
امروزه افرادی کـه دچار ناامیدی و دلخستگی می شوند را بـه روان پزشکان معرفی می کنند ولی بـه نظر من تنها راه غلبه بر ناامیدی فقط و تنها فقط توکل اسـت. زیرا با توکل بر خدا تمامی گرفتاری ها آسان گشته.
گاهی انسانها از برای مشغله هاي فکری و روحی دچار سردرگمی هایي می شوند کـه خودرا نمیتوانند از انها رها سازند. شاید توکل همان باریکه ي نوری باشد کـه از روزنه اي کوچک فضای تاریک اطراف مان را، می تواند روشن کند.
نتیجه گیری:
با توجه بـه گفته هاي فوق امید و امیدواری در هر کار و عملی یا هر رفتاری لازم و ضروری اسـت. نمیتوان بدون داشتن امید کاری را بـه نحو احسن انجام داد.
مقدمه :
انشای خودرا این شعر زیبا از سعدی درمورد رفاقت آغاز میکنم کـه میفرماید :
هم نشین تو از تو بِه باید، تا تورا عقل و دین بیفزاید.
انشا آزاد کلاس ششم
بـه نام خداوند مهربان
دوست… هم نشین خوب … رفیق …!
کلماتی کـه گفتم، مرا بـه خنده وا می دارد.
پیدا کردن دوست صمیمی و خوب، دراین دوره و زمانه، مانند پیدا کردن میوه ي خوب و رسیده اسـت!
شاید زمانی کـه داشتند رفاقت را تقسیم میکردند،
همه ی ي مردم در خواب غفلت بودند
یا شاید ریشه شان خشکیده بوده و بـه این قافله نرسیده اند یا شاید هم از تقسیم غنائم بهره برده اند،
امّا بعد ازآن آفت بـه ریشه شان زده و آدمیت را ازشان گرفته اسـت!
من دوست صمیمی و هم نشین واقعی خودرا تنها بـه شرط چاقو برمی گزینم!
اگر ظاهرش خوب بود ؛ وی را برای تست باطن انتخاب میکنم
و با چاقوی عقل، جسمش را میشکافم و بـه روحش دست مییابم!
اگر جسم و باطنش یکی بودو اخلاق و رفتار پسندیده اي داشت، وی را انتخاب میکنم.
البته هیچ انسانی کامل نیست…
و من معتقدم باید در مقابل دوستی کـه میوه و ریشه ي خوبی دارد و تنها چند لکه در او دیده می شود،
ما نیز آب پاک و زلالی باشیم تا لکه هایش را پاک کنیم و وی را از بدی ،دور نگه داریم.
در این جا یک سوال پیش می آید کـه چگونه اینچنین باشیم؟
باید در جواب بگویم: کافیست آینه باشیم… مانند آیینه نقد کنیم و امر بـه مشهور آیینه وار انجام دهیم.
آینه هیچ گاه داد نمیزند کـه موهایت نامرتب اند، هیچ گاه فریاد نمیزند یقه ات را درست کن…سکوتش ؛ خیلی محض اسـت!
ما نیز باید هم چون آینه و بدون تغییری در حقیقت، واقعیت دوستمان را بارفتارمان، بـه وی بفهمانیم.
کسانی کـه در رفتارشان خورده و شیشه پیدا می شود،
باید بدانند کـه مانند میوه ها ،چه خوب باشند و چه بد، چه رسیده باشند و چه گندیده،
عاقبتشان این اسـت کـه خورده شوند و دور انداخته شوند،
اما اینکه پس ازمرگ مورد حمله ي حشرات قرار بگیرند یا نه، دست خودشان اسـت.حال قضاوت باشماست…
نتیجه گیری:
رفیق خوب داشتن گرچه یک نعمت اسـت
اما برای داشتن یک رفیق خوب باید خودمان رفیق خوبی باشیم . آب باشیم و آینه
مقدمه:
در زندگی ما انسانها بعضی از مسائل آموختن و یادگیری آن بسیار حیاتی و لازم اسـت کـه علم و دانش یکی از دغدغه هاي مهم آن میباشد.
تنه انشا:
زندگی را فرض کنیم کـه در آن نه علم باشد و نه دانشی، همه ی افراد بی سواد و نادان باشند و توانایی انجام هیچ کاری را نداشته باشند و زندگی تنها در حد امرار معاش و زنده ماندن گذرد. در آن صورت دیگر نه ماشین ؛ یخچال،کامپیوتر و گوشی هاي موبایل و نه هیچ کدام از این وسایلی کـه امروز برای بهتر و راحت زندگی کردن ما وجوددارد اختراع و کشف نمی شد.
هم چنان مردم زیادی با کوچک ترین بیماری می مردند؛ زیرا کـه هیچگونه پیشرفتی در دکتری و جراحی کسب نمیکردیم. انسان هاي باهوش همیشه در لحظه بـه لحظه ي زندگیشان سعی در آموزش و آموختن و پیشرفت و ترقی دارند زیرا کـه میداند هر چه علم انسان بالاتر باشد راه موفقیت او هموارتر خواهد بودو آسوده تر بـه هدف زندگیشان دست پیدا می کند.
آموختن علم و دانش از همان لحظه ي تولد شروع پیدا می کند و تا لحظه مرگ ادامه دارد. زیرا انسان هر لحظه در حال آموختن میباشد، چه از نظر درسی و کتاب و اختراع و آزمایش و چه از نظر فراگیری تجربه و درس زندگی.
آموختن علم و دانش فواید بسیار زیادی دارد، چه برای خود انسان و چه برای دیگران و این آموختن بـه او کمک می کند تا گام هاي زندگیش رابا هدف و برنامه ریزی بردارد تا در نهایت بـه موفقیت هاي ذهنی و هدف وجودی خود دست پیدا کند و این موضوع اوج آرزوی بشری میباشد.
نتیجه گیری:
ما بـه عنوان دانش آموز و ظیفه داریم دراین مراحل زندگی کـه فرصت خواندن درس را داریم بـه نحو احسن ازآن استفاده ي کامل را ببریم و با تصمیم درست و تعیین هدف درست گام هاي زندگی و پله هاي ترقی را طی کنیم تا در نهایت بـه آرامش ابدی و وجودی دست پیدا کنیم.
مقدمه :
میگویند اگر می خواهی خدا رو بشناسی از روی نشانه هایش بشناس و من حقیقتا فکر میکنم مشاهده زیبایی هاي باران ؛ آسمان پر ستاره با آن عظمت ؛ دیدن دریا ها و جنگل ها و دشت ها میتواند هر کدام ما را در مقابل قدرت خالق این زیبایی ها بـه سجده وا دارد.
بـه نام خداوند بزرگی کـه با نشانه هاش شناخته میشود
موجودات و انسانها همگی پدیده هایي هستند کـه پدید آورنده شان خداوند اسـت و برای اینکه انسانها بتوانند خالق خودرا بشناسند ؛ خداوندشان برای انها نشانه هایي را در جهانی بزرگ بنا نهاده و بـه نمایش گذاشته اسـت.
انسانها اگر بخواهند خدای خودرا بهتر مورد شناسایی قرار دهند می توانند با مراجعه کردن بـه خود آنرا درک کنند بـه عنوان نمونه می توانند بـه صورت خود مراجعه کنند کـه خداوند بـه آنها چشم هاي زیبایی را هدیه داده اسـت ؛ تا بتوانند با تماشای دیگر زیبایی هاي نعمت هاي خداوند ؛ لذت ببرند.
آسمان ؛ رعد و برق ؛ خورشید ؛ ماه و … همگی توسط خدا آفریده شده اند و آنها را برای بندگانش نشانه هایي قرار داده تا از آنها بـه وجود پروردگارشان پی ببرند و از خالقشان سپاس گزار باشند . انسانها برای سپاسگزاری از این نعمت هاي زیبای خداوند اقداماتی مانند ذکر گفتن را انجام میدهند ؛ و حتی پرندگانی کـه در اطراف ما وجود دارند خدایشان را بـه خاطر نعمت هایي کـه بـه انها داده اسـت را شکر می کنند .
نتیجه گیری:
ما انسانها نیز باید علاوه بر سپاسگزاری از خدواند اقداماتی را برای محافظت کردن از از آنها انجام دهیم ؛ خدواند درختانی را بوجود آورده اسـت و یا جنگل هاي بسیار بزرگ و زیبا را کـه انسانها می توانند از آنها استفاده کنند اما باید توجه داشته باشند کـه ممکن اسـت همه ی ي نشانه هاي خدا کـه موجودات را هم شامل می شود را نابود و منقرض کنند و زمینه ي نا پسند کردن دنیا و نعمت هاي خداوند را بوجود آورند .
مقدمه :
سالها پی در پی میگذرند تو خود میدانی چه کنی کـه هر سالت رنگ تازه تری بـه خود بگیرد.
یکسال قرمز،یکسال آبی،یکسال بنفش هر سالت را رنگ کن
اما مشکی را از رنگ هایت جدا کن؛نگذار خاکستر بنشیند روی سال هاي رنگی ات.
متن انشا :
من در سالی کـه گذشت یاد گرفتم زندگی چیزی جز پوچ نیست باید شاد زیست؛باید جور دیگر بـه این وضعیت خاکستری نگاه کرد.
یاد گرفتم اعتماد نکنم حتی بـه هواپیمای فوق پیشرفته اي کـه وارداتیست،حال آدم هایي کـه هر روز رنگ عوض میکنند جای خود دارند.
فهمیدم دریا با آن همه ی بزرگی اش ناتوان اسـت
در برابر شعله هاي آتشی کـه افتاده بود بـه جان کشتی کـه سانچی نامیدنش همان کشتی کـه در بغل دریا آرام گرفت این یعنی غمگین ترین پارادوکس دنیا.
نخستین رنگ تیره ي امسال را زلزله زد بر بوم رنگارنگ این کشور کـه لرزاند کرمانشاه استوار را کشت مردم قوی و بی گناه کرد را،
چنان لرزاند این کشور رنگارنگ را کـه ریخت تمام رنگ هایش از غصه و جایش را گرفت رنگ خاموش مشکی.
دراین سال خاکستری و تیره برای آرامش باید پناه می بردی بـه بازی هاي کودکانه
تا کمی لبخند جا خوش کند بر لبانی کـه خندیدن را فراموش کردند
از گریه مرد کردی کـه کمک میخواست از زوج جوانی کـه عشقشان در آتش سوخت و از کوهی کـه سر راه هواپیما قرار گرفت.
نتیجه گیری:
ولی من دراین سالی کـه گذشت استوار بودن را بـه خوبی یاد گرفتم پس استوار می مانم تا مادر کشورم دوباره لباس رنگی بـه تن کند و بوم این کشور بشود پر از رنگ هایي کـه زندگی را معنا می کنند.
مقدمه:
شاید تا بـه حال این کلمه را زیاد از دهان این و آن شنیده باشید دعایی کـه مخصوصا برای جوان ها می کنند و میگویند انشا الله خوشبخت شوید بـه راستی خوشبختی انسان در چیست ؟ انشای اینبار من در مورد جواب این سوال اسـت.
تنه ي اصلی:
بسم الله الرحمن الرحیم. هر کسی دراین مورد دیدگاه متفاوتی دارد. بـه طور مثال بعضی ها خوشبختی را در پولدار شدن میبینند. بعضی ها در تحصیلات عالی و بعضی ها خوشبختی را دراین میبینند کـه بچه هایشان را بـه نحو احسنت بـه مدرسه یا دانشگاه بفرستند و امکانات زندگی برایشان فراهم کنند.
اما راه خوشبختی از نظر یک نوجوان میتواند متفاوت تر از اینها باشد. با خودم فکر کردم مثلاً اگر من یک اتاق لوکس با یک دکوراسیون کامل و وسایلی مثل لپتاپ، موبایل یا لباس ها و کفش هاي خیلی شیک داشته باشم و البته درسم هم خوب باشد و هر کلاسی بخواهم بتوانم بروم خوشبخت هستم ؟
آیا واقعا این خوشیختی اسـت ؟ کمی دقیق تر بـه موضوع نگاه کردم با خود فکر کردم یک نوجوان دارای همه ی ي این امکانات هست اما یک مشکل جسمی یا روحی دارد. همه ی ي این امکانات بـه چه درد او میخورد ؟ پس خوشبختی فقط دراین چیزها نیست برای همین فکر کردم ببینم خدا چه نعمت هایي در اختیار من قرار داده.
من یک خانواده خیلی خوب دارم پدری کـه بـه خاطر خانواده اش از صبح تا شب زحمت میکشد، مادری کـه دلسوزانه در خانه برای ما زحمت میکشد. خانه اي زیبا کـه در آن زندگی می کنم،دوستان خوب، معلمان بسیار خوب و مهم تر از همه ی نعمت سلامتی کـه خدا بـه من داده و نعمت هاي بسیار دیگر. اما با این همه ی نعمت ؛ حالا راه خوشبختی چیست ؟
بـه نظر من هر انسانی باید در زندگی قبل از هر چیز شکر گزار خدا باشد و مسیر درست را انتخاب کند مسیری کـه خدا از طریق پیامبران ما را بـه آن راهنمایی کرده. از کجی ها و ناراستی ها دوری کنیم با کار و تلاش بـه اهداف خود برسیم. ما نوجوانان با درس خواندن و رسیدن بـه مقاطع بالای علمی بتوانیم خدمتی بـه مردم بکنیم سعی کنیم با پیروی از دستورات پیامبران و بزرگان دین در راه خوشبختی قرار بگیریم.
یک انسان هیچ وقت یک دکتر، یک هنرمند یا یک خلافکار بـه دنیا نمیآید و این خود انسان اسـت کـه در مسیری قرار میگیرد کـه مثلاً یک دکتر میشود یا یک خلافکار. پس سعی میکنیم همیشه از خانواده، مربیان و معلمان راهنمایی بگیریم، درس بخوانیم، با خدا باشیم و یادمان باشد کـه خوشبختی فقط در پولدار بودن با تحصیلات عالی نیست.
نتیجه گیری:
بـه نظر من یک انسان وقتی بـه خوشبختی نزدیک میشود کـه بفهمد خدا دراین دنیا وی را بیهوده نیا فریده . سپس در راه پوچ قرار نگیرد با اعتقاد بـه قلبی بـه خدا و وظایف دینی خود عمل کند.
بـه حقوق سه گانه حق الله – حق النفس –و حق الناس عمل کند و با کار و تلاش زندگی مرفحی را برای خانواده خود فراهم کند، اما از تجملات و ریخت و پاش هاي اضافی دوری کند و اگر خیلی پولدار شد، زکات و خمس و انفاق با دیگران را فراموش نکند و سعی کند با اخلاق بسیار خوب و رفتار نیکو خودرا بـه خوشبختی نزدیک کند.
مقدمه :
فوتبال همیشه بخشی از رویا هاي مرا ساخته اسـت
و من میخواهم امروز در مورد یکی از رویا هایم یعنی فوتبال و فوتبالیست شدن برای شـما انشا بنویسم .
بـه نام خداوند بخشنده مهربان
همیشه در رویاهایم بـه باشگاه فوتبال می رفتم و از نزدیک تک تک لحظه ها را حس می کردم، لحظه هایي کـه بسیار برایم لذّت بخش بود. از زمانی کـه بسیار کودک بودم علاقه شدیدی بـه توپ و بازی فوتبال داشتم این علاقه ناشی از علاقه ي شدید پدر و برادرم بـه بازی فوتبال بود.
بسیاری از شبها تا دیروقت با برادرم بیدار می ماندم و بازی فوتبال را تماشا می کردم تا بالاخره یکی از روزهای خوب خداوند، برادرم با بلیطی بـه خانه آمد. بسیار خوشحال شدم و با ذوق فراوان بـه سمت ورزشگاه مسابقه فوتبال رفتیم همین کـه بـه بیرون ورزشگاه رسیدم فهمیدم کـه تنها من نیستم کـه علاقه ي وافری بـه فوتبال دارم. همه ی جا تا چشم میخورد مردان و پسرانی بودند کـه برای مسابقه فوتبال آمده بودند.
در آخر با گذر از آدم ها و تحمل مشقت هاي فراوان جای خالی در بین صندلی هاي تیم مورد علاقه ام پیدا کردم، اما این جای خالی پشت تور دروازه بود. هر چند دیدن مسابقه از این مکان بسیار سخت بود اما کم کم کـه محو مسابقه بودم، انگار دیگر خودم نبودم انگار مانند خواب هایم بخشی از دروازه شده بودم.توپ کـه بـه سمتم می آمد می ترسیدم و بـه خود می لرزیدم. آخر بعد از ترس هاي بسیار توپی از دروازه بان گذشت و من را لرزاند. آری تیم مورد علاقه من گل خورد.
بازی با درگیری هاي بسیار و کشمکش هایي بین دو تیم تمام شد. هر چند تیم مورد علاقه من نبرد، اما من هنوز از ذوق آن لحظه کـه بخشی از دروازه شده بودم نمی توانستم شب بخوابم. وقتی چشم هایم را می بندم انگار دوباره تور دروازه میشوم. توپ دارد بـه سمتم می آید. آری بـه خود می لرزم.
نتیجه گیری:
دوران کودکی و علاقه هاي آن ناب و با ارزش اسـت.
باید از تک تک لحظه ها لذّت برد. باید کودکی رابا خیال هاي زیبای آن حس کرد.
فوتبال ورزشی با عشق و هیجان فراوان اسـت.
علم و دانش دو بالی هستند کـه انسان می تواند با آنها تا بیکران پرواز کند.ارزش هر انسان با چگونگی بـه کارگیری آنها معین می شود.علم و دانش، آگاهی و معرفت وی را بـه جایی میرسانند کـه حتی فرشتگان هم بدان دست نمییابند.هر چه دانایی انسان بیشتر شود، نقش رهبری او در زندگی پر رنگتر می شود.
بسیار اتفاق افتاده کـه با دیدن شخصی و یا صحبت کردن کسی، بـه دانش وی پی برده اید. این مسئله بیانگر این نکته اسـت کـه هر دانشی کـه انسان فرا میگیرد در رفتار او نمود پیدا می کند و از کردار بسیاری از افراد میتوان بـه میزان علم آنها پی برد. در ارزش علم همین بس کـه خداوند متعال در سوره زمر ایه ۱۱ می فرماید:«قُل هَل یستَوی الذَّینَ یعلَمُونَ و الذین لا یعلَمُونَ …؛بگو یا کسانی کـه میدانند با کسانی کـه نمیدانند برابر هستند؟…»
از همان ابتدا کـه بشر آفریده شد، شروع بـه یادگیری کرد.خداوند می فرماید:«و عَلَّمَ ادَمَ الاَسماءَ کُلَّها…؛ و آموخت «یاد داد» بـه آدم همه ی نام ها را …» فرشتگان دانستند کـه مقام انسان با دانشی کـه خداوند بـه او عطا کرده اسـت از ملائکه بالاتر اسـت؛لذا انسان باید قدر خودرا بداند و از دانشی کـه در اختیار دارد، استفاده درست ببرد.
خانواده هایي هستند کـه از نظر اقتصادی در سطح پایینی قراردارند، اما وجود فرزندان باهوش در بین آنها، حسرت خانواده هاي مرفّهی را برمی انگیزاند کـه هر چه خرج فرزندان خود می کنند بـه نتیجه اي نمیرسند،بنابر این،هر چند امکانات کمی در اختیار دارید؛ ولی بـه اهداف عالی و بلند مدت فکر کنید و تا رسیدن بـه آنها، احساس شکست و دلسردی نکنید.
دانش، انسان را بـه سوی کمال هدایت می کند.افرادی کـه در زندگی درست فکر می کنند، گفتار عاقلانه دارند و خوب قضاوت می کنند،در برخوردهای اجتماعی دیگران را بـه خود جذب می کنند. آنها شمعی هستند کـه می سوزند تا دنیای تاریک جهل و نادانی رابا دانش خود روشن کنند و خفتگان را بیدار کنند؛زیرا کـه میدانند سودجویان همواره سعی دارند، افرادی را در جهل و بی خبری نگاه دارند تا بدین گونه راه نفوذ و تسلط زورگویانه خودرا بر آنها باز کنند.
در دنیایی کـه عصر «دانش و اطلاعات» نامیده شده اسـت،نه بـه راه رفتن کـه بـه دویدن احتیاج داریم تا با کسب آگاهی هاي بیشتر، هم سو با جوامع پیشرفته بشری بـه علوم و فنون روز مسلح شویم و تیر دانایی مان را بـه سوی کسانی کـه قصد تجاوز بـه میهن ما را دارند و بـه فکر مطامع و منافع خود می باشند، پرتاب کنیم.قلم بهترین و محکم ترین سلاح ماست، بکوشیم تا همواره آنرا در دست داشته باشیم و ازآن بهره بگیریم.
مقدمه :
تا کنون بـه نبودن آب فکر کردهاید تصور کردهاید زندگی بدون آب چگونه خواهد بود؟
مگر نمیگویند آب مایه حیات اسـت، مگر می شود بدون مایه ي حیات زنده بود.
این انشا را درمورد اسراف و هدر دادن آن آغاز میکنم
تا شاید تلنگری در مورد درست مصرف کردن این نعمت الهی برای همه ی ما باشد .
بـه نام خداوندی کـه اسراف کنندگان را دوست ندارد
اسراف می کنیم و هدر میدهیم این مایه ي بـه اصطلاح حیات را کـه بدون آن حتی نمیتوانیم برای چند روز هم زنده بمانیم و زندگی کنیم در حالی کـه همه ی میدانیم آب، طلای بی رنگی اسـت کـه در دنیای واقعی قیمت چندانی ندارد و همگی بـه دنبال طلای زردی هستند کـه روز بـه روز قیمت او رو بـه افزایش اسـت در حالی بدون طلای زرد میتوان سالها زندگی کرد اما بدون قطره ایی آب نمیتوان حتی زنده بود.
ما قدر داشته هایمان را نمیدانیم و آنرا بـه سهولت هدر میدهیم، چه می شد اگر ماشین هایمان را زیر آب شلنگ نگیریم و با چند سطل آب، آنرا بشوریم و یا در تابستان ها بـه جای آب بازی در حیاط و حمام بـه استخر برویم و بهینه استفاده کنیم.
زمانی کـه بـه حمام میرویم کمی کمتر دوش آب را باز کنیم و هنگام آب دادن بـه درختان و گل ها بـه جای کشیدن شلنگ آب بـه دنبال خود، از آب پاش استفاده کنیم و برای شست و شوی حیاط بـه جای اینکه با آب، کثیفی ها را پاک کنیم با یک جارو و یک ظرف آب بـه تمیزی بهتر و مصرف کمتر، آب بیشتری را صرفه جویی کنیم و همچنین من و شـما کـه در وعده هاي مختلف مسواک میزنیم بـه جای باز کردن دائم شیر آب برای یک مسواک زدن،
از یک لیوان آب استفاده کنیم. بـه خدا کـه همین قطراتی کـه بـه نظر من و شـما کم یا ناچیز بـه نظر می رسد با جمع شدن روزانه و سالانه ي آن، دریای بزرگی می سازد کـه خودمان هم از دیدن آن تعجب می کنیم.
نتیجه گیری:
قطره ها جمع می شوند و دریایی می سازند بـه بزرگی زمین،
چه قدر دنیا زیبا می شد اگر همگی بهینه مصرف میکردند تا همیشه مصرف کنند.
مقدمه :
شاید تا بـه حال این کلمه را زیاد از دهان این و آن شنیده باشید دعایی کـه مخصوصا برای جوان ها میکنند و میگویند انشا الله خوشبخت شوید بـه راستی خوشبختی انسان در چیست ؟ انشای اینبار من در مورد جواب این سوال اسـت .
بسم الله الرحمن الرحیم
هر کسی دراین مورد دیدگاه متفاوتی دارد .
بـه طور مثال بعضی ها خوشبختی را در پولدار شدن میبینند .
بعضی ها در تحصیلات عالی و بعضی ها خوشبختی را دراین میبینند
کـه بچه هایشان را بـه نحو احسنت بـه مدرسه یا دانشگاه بفرستند و امکانات زندگی برایشان فراهم کنند .
اما راه خوشبختی از نظر یک نوجوان میتواند متفاوت تر از اینها باشد .
با خودم فکر کردم مثلاً اگر من یک اتاق لوکس با یک دکوراسیون کامل
و وسایلی مثل لب تاپ ؛ موبایل یا لباس هاي و کفشهای خیلی شیک داشته باشم
و البته درسم هم خوب باشد و هر کلاسی بخواهم بتوانم بروم خوشبخت هستم ؟
آیا واقعا این خوشیختی اسـت ؟
کمی دقیق تر بـه موضوع نگاه کردم با خودفکر کردم یک نوجوان دارای همه ی ي این امکانات هست اما یک مشکل جسمی یا روحی دارد .
همه ی ي این امکانات بـه چه درد او میخورد ؟
پس خوشبختی فقط دراین چیزها نیست برای همین فکر کردم ببینم خدا چه نعمت هایي در اختیار من قرار داده .
من یک خانواده خیلی خوب دارم پدری کـه بـه خاطر خانواده اش از صبح تا شب زحمت میکشد
مادری کـه دلسوزانه در خانه برای ما زحمت میکشد .
خانه اي زیبا کـه در آن زندگی می کنم ؛
دوستان خوب ؛ معلمان بسیار خوب و مهم تر از همه ی نعمت سلامتی کـه خدا بـه من داده و نعمت هاي بسیار دیگر .
اما با این همه ی نعمت ؛ حالا راه خوشبختی چیست ؟
بـه نظر من هر انسانی باید در زندگی قبل از هر چیز شکر گزار خدا باشد و مسیر درست را انتخاب کند .
مسیری کـه خدا از طریق پیامبران ما را بـه آن راهنمایی کرده.
از کجی ها و ناراستی ها دوری کنیم با کار و تلاش بـه اهداف خود برسیم .
ما نوجوانان با درس خواندن و رسیدن بـه مقاطع بالای علمی بتوانیم خدمتی بـه مردم بکنیم
سعی کنیم با پیروی از دستورات پیامبران و بزرگان دین در راه خوشبختی قرار بگیریم .
یک انسان هیچ وقت یک دکتر ؛ یک هنرمند یا یک خلافکار بـه دنیا نمیآید
و این خود انسان اسـت کـه در مسیری قرار میگیرد کـه مثلاً یک دکتر میشود یا یک خلافکار .
پس سعی میکنیم همیشه از خانواده ؛ مربیان و معلمان راهنمایی بگیریم
درس بخوانیم ؛ با خدا باشیم و یادمان باشد کـه خوشبختی فقط در پولدار بودن با تحصیلات عالی نیست
نتیجه گیری:
بـه نظر من یک انسان وقتی بـه خوشبختی نزدیک میشود کـه بفهمد خدا دراین دنیا وی را بیهوده نیا فریده . سپس در را ه پوچ قرار نگیرد با اعتقاد بـه قلبی بـه خدا و وظایف دینی خود عمل کند .
بـه حقوق سه گانه حق الله – حق النفس –و حق الناس عمل کند و با کار و تلاش زندگی مرفحی را برای خانواده خود فراهم کند ؛ اما از تجملات و ریخت و پاش ها ي اضافی دوری کند و اگر خیلی پولدار شد ؛ زکات و خمس و انفاق با دیگران را فراموش نکند و سعی کند با اخلاق بسیار خوب و رفتار نیکو خودرا بـه خوشبختی نزدیک کند
مقدمه:
فوتبال همیشه بخشی از رویاهای مرا ساخته اسـت و من میخواهم امروز در مورد یکی از رویاهایم یعنی فوتبال و فوتبالیست شدن برای شـما انشا بنویسم.
تنه ي اصلی:
بـه نام خداوند بخشنده مهربان. همیشه در رویاهایم بـه باشگاه فوتبال می رفتم و از نزدیک تک تک لحظه ها را حس می کردم، لحظه هایي کـه بسیار برایم لذّت بخش بود. از زمانی کـه بسیار کودک بودم علاقه شدیدی بـه توپ و بازی فوتبال داشتم این علاقه ناشی از علاقه ي شدید پدر و برادرم بـه بازی فوتبال بود.
بسیاری از شبها تا دیروقت با برادرم بیدار می ماندم و بازی فوتبال را تماشا می کردم تا بالاخره یکی از روزهای خوب خداوند، برادرم با بلیطی بـه خانه آمد. بسیار خوشحال شدم و با ذوق فراوان بـه سمت ورزشگاه مسابقه فوتبال رفتیم همین کـه بـه بیرون ورزشگاه رسیدم فهمیدم کـه تنها من نیستم کـه علاقه ي وافری بـه فوتبال دارم. همه ی جا تا چشم میخورد مردان و پسرانی بودند کـه برای مسابقه فوتبال آمده بودند.
در آخر با گذر از آدم ها و تحمل مشقت هاي فراوان جای خالی در بین صندلی هاي تیم مورد علاقه ام پیدا کردم، اما این جای خالی پشت تور دروازه بود. هر چند دیدن مسابقه از این مکان بسیار سخت بود اما کم کم کـه محو مسابقه بودم، انگار دیگر خودم نبودم انگار مانند خواب هایم بخشی از دروازه شده بودم.
توپ کـه بـه سمتم می آمد می ترسیدم و بـه خود می لرزیدم. آخر بعد از ترس هاي بسیار توپی از دروازه بان گذشت و من را لرزاند. آری تیم مورد علاقه من گل خورد. بازی با درگیری هاي بسیار و کشمکش هایي بین دو تیم تمام شد. هر چند تیم مورد علاقه من نبرد، اما من هنوز از ذوق آن لحظه کـه بخشی از دروازه شده بودم نمی توانستم شب بخوابم.
وقتی چشم هایم را می بندم انگار دوباره تور دروازه میشوم. توپ دارد بـه سمتم می آید. آری بـه خود می لرزم.
نتیجه گیری:
دوران کودکی و علاقه هاي آن ناب و با ارزش اسـت. باید از تک تک لحظه ها لذّت برد. باید کودکی رابا خیال هاي زیبای آن حس کرد. فوتبال ورزشی با عشق و هیجان فراوان اسـت.
مقدمه :
بـه جای مقدمه انشای خودرا این حدیق زیبا از امیر مومنان آغاز میکنم کـه در مورد انتخاب دوست می فرمایند:
امیر مومنان علیه سلام می فرماید:
قبل از آنکه کسی را بـه دوستی برگزینی وی را امتحان کن وگرنه پبش از آنکه خودت بدانی،بـه هم نشینی با بدان گرفتار خواهی شد.
بـه نام خدا
داشتن دوست خوب و ارتباط دوستانه،برای همه ی انسانها اسـت.
در انتخاب دوست باید شناخت کامل داشته باشیم.
دوستان خوب،مهربان،خوش اخلاق،همدل و باصداقت هستند
و اگر کسی این خصوصیات را نداشته باشد،برای انتخاب مناسب نیست.
دوست خوب کسی اسـت کـه وقتی کـه بـه کمک نیاز داری اول کسی باشدکه می آید.
دوست خوب میتواند درمان هر دردی باشد و همدلی با او بـه انسان احساس آرامش می دهد،
هرکسی بـه دوست نیاز دارد و اگر کسی هم دوستی نداشته باشد در زندگی بـه مشکل بر میخورد،
دوستان خوب همیشه مارا بـه راه هاي درست هدایت می کنند و دوستان بد،بـه راه نادرست.
کسانی کـه با نماز و با خداهستند و دعا و قرآن می خوانند بهترین دوست هاي دنیا برای یک انسان هستند،
چون اگر کسی خدارا عبادت نکند از دوست خود می آموزد.
اگر کسی راستگو و مهربان باشد باید با کسی دوست شود کـه ویژگی هاي اورا داشته باشد.
در دوستی رازداری و اعتماد هم خیلی مهم اسـت.اگر کسی رازدار نباشد،گفتن راز و اعتماد کردن بـه او کار درستی نیست.
نتیجه گیری:
دوستان خوب ما را در مشکلات یاری میکنند و دلداری میدهند، هیچ وقت از خوبیها سواستفاده نمیکنند و در همه ی جا ما را درک میکنند. در دوستی با دیگران رفتار مناسب داشته باشیم کـه یه روزی بزرگ شدیم بگوییم یادش بخیر و پشیمان نشویم.
مطالب مشابه: بهترین انشا زیبا درباره یک روز بارانی + انشاء درباره باران
مقدمه :
ما در «راه زندگی » ؛ نیازمند همراهیم . دوستان، می توانند بعضی از همراهان ما باشند و «دوستی » می تواند کمکی برای بهتر پیمودن این مسیر باشد، چه در زمینه دانش آموزی و علم آموزی، چه زندگی و معیشت، چه بعد فکری، روحی و اخلاقی .پس انتخاب یک همراه خوب میتواند یکی از مهمترین انتخاب هاي زندگی باشد . من دراین انشا و تحقیق بـه بررسی انتخاب و اهمیت دوست در ادبیات و احادیث می پردازم.
بسم الله الرحمن الرحیم
آنان کـه نمیتوانند با کسی «طرح دوستی » بریزند و دیگران دوست ندارند با آنان همدم و همنشین و همراه شوند، اغلب بـه نقطه ضعف ها و خصلت هاي اخلاقی ایشان برمی گردد کـه عامل گریز یانفرت یا جذب نشدن دیگران اسـت . شاید نوع رفتار و اخلاق خوب باید، یکی از این عوامل باشد . از قدیم گفته اند کـه
دکان عسل فروش بداخلاق، خلوت و بی مشتری اسـت و دکان سرکه فروش خوش اخلاق، پرمشتری . یعنی فقط نوع کالای مورد عرضه نیست کـه عامل جذب یا دفع اسـت، بلکه کیفیت عرضه و نوع برخورد هم مؤثر اسـت . چه قدر شیرین اسـت این سخن حکیمانه مولا علی «ع» کـه فرمود:
«اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان و اعجز منه من ضیع من ظفربه منهم;
ناتوان ترین مردم کسی اسـت کـه از دوست یابی ناتوان باشد و ناتوان تر از او کسی اسـت کـه دوستانش رانتواند نگه دارد .»
و چقدر زیبا سعدی این مفهوم را چنین بازگو کرده اسـت کـه: «دوستی را کـه بـه عمری فرا چنگ آرند، نشاید کـه بـه یک دم بیازارند .» پس، هم یافتن دوست و داشتن روحیه جمعی و همکاری و همراهی و همدلی و همدردی مهم اسـت و یک «هنر» محسوب می شود . هم حفظ دوستان و دوستی ها و تحکیم رابطه ها و تقویت پیوندها .
بـه خصوص، دوستان خوب و با کمال دوران دانشجویی را نباید بـه این سادگی فراموش کرد و از دست داد . این هم از حرف هاي کهنه و در عین حال نو و بـه روز اسـت کـه دوستی با هر کس نشاید و دوستی با بدان نباید و دوستی هاي بر سر هوس نپاید و اینکه دوست خوب و بد داریم و:
همنشین تو از تو بـه باید ؛ تا تو را عقل و دین بیفزاید
ضروری اسـت کـه «دوست » را از «دوست نما» بشناسیم و از آنان کـه اهل تملق و ریا و دورویی و نقش بازی کردن و چاپلوسی و اهل بردن دل و دین اند، بپرهیزیم و بـه دوستی تکیه و اعتماد کنیم کـه بتواند تکیه گاه ما باشد، نه آن کـه خودش هم بی ریشه و پوک و سست و بسته بـه جای دیگر باشد!
دوست، همدم تنهایی هاي انسانی و شریک غم ها و شادی هاي او
و بازوی یاری رسان در نیازمندی ها و تکیه گاهی مناسب در مشکلات و گرفتاری ها
و مشاوری خیرخواه در لحظات تردید و ابهام اسـت، و در واقع، یک «سرمایه معنوی » اسـت، نامش دوست .
و اگر چنین نبود، دوست نیست، رهزنی در نقاب دوست اسـت .
چه کسانی شایسته عنوان قشنگ و دوست داشتنی «دوست » اسـت؟
چه ملاک هایي می تواند مورد نظر در انتخاب دوست یا ادامه یک دوستی باشد؟
چه بخواهیم چه نخواهیم، از دوستان و همنشینانمان رنگ و اثر می پذیریم
و خصلتهای ما بـه شکل خلق و خوی آنان در می آید،
گاهی هم «البته اگر ما قویتر و اثر گذاتر باشیم» میتوانیم خصلت هاي دوستان خودرا تغییر دهیم .
بازهم یک حرف قدیمی، اما همیشه تازه:
تو اول بگو با کیان زیستی پس آنگه بگویم کـه تو کیستی
این، یعنی اینکه معیار دیگران در قضاوت نسبت بـه ما، دوستانمانند،
یعنی اینکه خوبی و بدی و صلاح و فساد ما را از دوستان و معاشرانمان می شناسند،
سخنی زیبا از پیامبر خوبی ها و زیبایی ها، حضرت رسول اکرم «ص»:
مثل همنشین خوب و شایسته، مثل عطار اسـت، کـه اگر از عطر خودش هم بـه تو ندهد، ولی از بوی خوش او بـه تو می رسد و معطر میشوی . و مثل همنشین بد، هم چون کوره آهنگری اسـت، کـه اگر لباس تو را هم نسوزاند و جرقه هاي آتش بر جامه ات نیفتد، بوی کوره و دود و دم آهنگری تو را هم میگیرد .
و چه خوب این نکته حکیمانه در کلام سعدی و در شعر «گلی خوشبوی در حمام، روزی . . .» انعکاس یافته و گل ناچیز، در اثر همنشینی با گل، خوشبو می شود و دیگران را از بوی دلاویز خویش سرمست می کند و سبب آنرا هم مصاحبت چند روزه با گل معرفی می کند .
تمثیل زیبای دیگری در اثر گذاری دوست یا تاثیرپذیری از دوست، کلام مولا علی «ع » اسـت کـه می فرماید:
«همنشینی با نیکان، برای انسان نیکی بـه همراه می آورد، مثل بادی کـه بر بوستان معطر می گذرد، با خودش بوی خوش بـه همراه میبرد. همنشینی با بدان، برای انسان شر و بدی می آورد، مثل بادی کـه بر لجنزار و فضای متعفن می گذرد، با خودش عفونت و بوی بد میبرد.»
شگفت از برخی ساده لوحان اسـت کـه مغرورانه می پندارند خود ساخته اند و خطر از آنان گذشته و با هر کس و هر گروه رفاقت و همنشینی کنند، رنگ نمیگیرند . شاید هم از تعبیر «ساده لوح » برآشوبند و برنجند، ولی رنجش آنان واقعیت را تغییر نمیدهد .
چه بسیار کسانی کـه بـه قصد نجات غریق رفته اند، اما خودشان طعمه امواج شده اند . چه بسیار کسانی کـه بـه قصد اصلاح یک معتاد، جلو رفته اند، ولی خودشان هم دچار اعتیاد شده اند . وسوسه هاي ابلیس، بسیار رنگارنگ و جذاب اسـت .
بعضی هم دوست دارند هر چیز را «تجربه » کنند و گاهی همین تجربه ها آنان را از هستی ساقط می کند و گرفتار ندامت جبران ناپذیر می شوند . مگر می شود «زهر» را خورد، بـه انگیزه اینکه «ببینیم چه می شود» ؟ نگاه بـه اطراف و دوروبری ها سازنده و مفید اسـت، محاسبه دوستان هم لازم .
یک دم بـه خود آ و ببین چه کسی؟ بـه کـه بسته دل و بـه کـه همنفسی؟
صدای دلنشینی گوشهایم را نوازش میکند و سکوت و تنهایی ام را در هم میشکند بویی بـه مشامم میرسد.عصاره عطر اقیاقیاست کـه با گل رز امیخته شده و فریاد دلنشین الله اکبر رابا نسیم صبحگاهی بـه در خانه مردم می کوبد؛خدا بزرگ اسـت.« حی علی فلاح»بشتابید بـه سوی رستگاری.
از خواب برمی خیزم بـه کنار حوض میروم شنای ماهیان درون حوض مرا بـه یاد،شست و شوی انسان بوسیله ي نماز هاي پنج گانه می اندازد. چه صدای دلنشینی«لا اله الا الله»معبودی جز او نیست.سجاده ام را باز می کنم،فریادی از درون،خودرا بـه دیواره هاي وجودم می کوبد و انگار دیگر تحمل سکوت را ندارد.
میخواهد بغض سکوتش را بشکند و فریاد بزند و با خدای خویش راز و نیاز کند. قنوت چه لحظه زیبایی اسـت. انسان را بـه یاد آن پرستویی می اندازد کـه سالهاست در فراغش بـه افق نظاره میکند. و من در بی کسی هایم تنها نام مقدس تو را زمزمه میکنم چون تو تنها کسی هستی کـه در اوج فاصله ها صدایم را می شنوي. اي یاری دهنده دلهای ناامید از تو میخواهم دلم رابا نورت روشن سازی و در هنگام مصیبت ها پناه دل بی کسم باشی.
نماز را دوست دارم وقتی کـه سر بر سجده می گذارم و در مقابل مقام بلند تو حاجتم را میخواهم وقتی کـه سجده میکنم میخواهم ساخته شدن وجودم از خاک را بـه یاد آورم و همچنین از نعمت هاي بی کران خداوند تشکر کنم.وقتی نماز میخوانم بـه کرانه هاي آسمان میرسم،بـه اعلاء و بـه عروج می رسم نماز لحظه ي زیبایی اسـت.
نتیجه گیری:
آری چه زیباست زمانی کـه فرشتگان در زمان خواندن تو را همراهی میکنند و آن نور و درخششی کـه در چهره ي ما پدیدار میگردد.فرشتگان را ببین در دستهایشان قلم هایي اسـت کـه ثواب نماز را مینویسند قلم هایشان از جنس انوار الهی اسـت. انسان با نماز بـه شناخت حقیقی خدا می رسد. و چه زیباست مرگ در حال نماز.
مقدمه:
میگویند اگر می خواهی خدا رو بشناسی از روی نشانه هایش بشناس و من حقیقتا فکر میکنم مشاهده زیبایی هاي باران، آسمان پر ستاره با آن عظمت، دیدن دریاها و جنگل ها و دشت ها می تواند هر کدام ما را در مقابل قدرت خالق این زیبایی ها بـه سجده وا دارد.
تنه ي اصلی: بـه نام خداوند بزرگی کـه با نشانه هاش شناخته می شود موجودات و انسانها همگی پدیده هایي هستند کـه پدید آورنده شان خداوند اسـت و برای اینکه انسانها بتوانند خالق خودرا بشناسند، خداوند برای آنها نشانه هایي را در جهانی بزرگ بنا نهاده و بـه نمایش گذاشته اسـت .انسانها اگر بخواهند خدای خودرا بهتر مورد شناسایی قرار دهند می توانند با مراجعه کردن بـه خود آنرا درک کنند.
بـه عنوان نمونه می توانند بـه صورت خود مراجعه کنند کـه خداوند بـه آنها چشم هاي زیبایی را هدیه داده اسـت؛ تا بتوانند با تماشای دیگر زیبایی هاي نعمت هاي خداوند، لذت ببرند. آسمان، رعد و برق، خورشید، ماه و … همگی توسط خدا آفریده شده اند و آنها را برای بندگانش نشانه هایي قرار داده تا از آنها بـه وجود پروردگارشان پی ببرند و از خالقشان سپاس گذار باشند.
انسانها برای سپاسگذاری از این نعمت هاي زیبای خداوند اقداماتی مانند ذکر گفتن را انجام میدهند؛ و حتی پرندگانی کـه در اطراف ما وجود دارند خدایشان را بـه خاطر نعمت هایي کـه بـه انها داده اسـت را شکر می کنند.
نتیجه گیری:
ما انسانها نیز باید علاوه بر سپاسگذاری از خدواند اقداماتی را برای محافظت کردن از از انها انجام دهیم، خدواند درختانی را بوجود آورده اسـت و یا جنگل هاي بسیار بزرگ و زیبا را کـه انسانها می توانند از آنها استفاده کنند. اما باید توجه داشته باشند کـه ممکن اسـت همه ی ي نشانه هاي خدا کـه موجودات را هم شامل می شود را نابود و منقرض کنند و زمینه ي ناپسند کردن دنیا و نعمت هاي خداوند را بوجود آورند.
مقدمه :
قلم را در دست میگیرم در مورد خاطره سفر زیبای بـه شمال کشور انشای خودرا آغاز میکنم.
بـه نام خداوند آفریننده دریا
یادم می آید پارسال کـه میخواستیم بـه کلاردشت برویم، سه روز در راه بودیم.درراه کوه ها ودرخت هایي را میدیدم کـه واقعا زیبا بودند آنقدر کـه تابحال زیبایی آنها از یادم نرفته اسـت.دراین سفر ما با خانواده دایی ام کـه بسیار با هم صمیمی هستیم در راه بودیم.
من در پیچ و خم جاده هاي سرسبز شمال،جاده هایي کـه از دل جنگل هاي بزرگ می گذشت با شوق و ذوق نشسته بودم و بـه زیبایی اطراف نگاه میکردم ،هیچ هم احساس خستگی نمیکردم.در نزدیکی هاي کلاردشت جایی کـه جاده از دو سمت بـه دامنه هاي سبز و پرگل میرسید ایستادیم تا سرمای عصر آن روز تابستانی رابا بلال هاي داغ شمالی گرما بخشیم و یادم هست کـه این بلال ها بیشترا ز تمام بلال هایي کـه تا آن روز خورده بودم چسبید.
بعد از استراحت یکی دو ساعته مان بـه سمت کلار دشت راه افتادیم و شب را در ویلایی کـه شرکت گاز در اختیار دایی ام قرار داده بود گذراندیم. شب بسیار سردی بودو صبح کـه داشتم از لای پنجره بیرون را تماشا می کردم،دیدم همه ی جا مه غلیظی پوشانده اسـت.خیسی سبزه هاي حیاط و نم نم و بوی دود آن روز لذتی داشت کـه هنوز هم وقتی بـه یادش می افتم احساسش میکنم.
فردا و پس فردای آن روز ما بـه جاهای مختلف کلاردشت مثل عباس آباد،نمک آب رود و رود بارک رفتیم .در آن سه روزی کـه ما در آن ویلا بودیم دوستان و همبازی هاي خوبی پیدا کرده بودم کـه یا همسایه ها بودند و یا مثل ما مسافرو… ما آنقدر با هم دوست شدیم کـه ترک کردنشان بعد از سه روز برایم خاطره ي بدی میان آن همه ی خاطره هاي خوب این سفر شمال هست و خواهد بود.
مقدمه :
در همه ی فرهنگ ها و کشور ها سحرخیزی جزء رموز موفقیت شناخته میشود ؛ اما در فرهنگ ما سفارش ویژه اي هم در ادبیات و هم در احادیث نسبت بـه سحرخیزی شده اسـت کـه میخواهم دراین انشا بیشتر بـه آن بپردازم.
بـه نام خدا
همیشه انسان هاي موفق کسانی بوده اند کـه زودتر از همه ی از خواب بیدار شده اند و روز خودرا زودتر از دیگران شروع کرده اند, زیرا فرصت بیشتری برای انجام امور و کارهای خود دارند و نسبت بـه دیگر اتفاق ها و رخدادهای روزمره مطلع تر خواهند بود .
اما انسان هایي کـه از خواب خود دیرتر بیدار می شود و بـه دنبال آن دیرتر بـه سراغ کارهای خود میرود علاوه بر نرسیدن بـه همه ی ي کارهای خود و تاخیر و عقب ماندگی در کارها، خستگی بیشتری را متحمل می شوند بـه علت آن کـه استرس و نگرانی بیشتری دارند با تمرکز و دقت بالا نمیتوانند بـه کارهای خود رسیدگی کنند و بـه همین علت اسـت کـه از زمان هاي قدیم تا بـه اکنون گوش بـه گوش و دهان بـه دهان این مثل نقل شده اسـت تا الگوی خوبی برای همگی باشد .
از همان کودکی انسانها این مثل گوهربار را سرمشق زندگی خود قرار دهند و با سحرخیزی کامروا و پیروز در زندگی دنیوی و اخروی خود باشند زیرا چنین انسانی در زندگی خود آرامش بیشتری و استرس و نگرانی کمتری دارد و موفق تر و پرافتخارتر برای خانواده و جامعه ي خود می باشد و همچنین چنین انسانی در رحمت خداوند بـه رویش باز می شود و با خواندن نماز پنج گانه ي خود و اصول اسلامی در زندگی اخروی خود نیز پربارتر و سربلندتر خواهد بود.
این نکته دراین درس نیز هدف آگاهی ما و موفقیت ما را بـه دنبال دارد و ما نیز باید آنرا سرمشق زندگی خود و نسل هاي بعد از خود قرار دهیم تا روزی ما نیز کامروا و پیروز و موفق باشیم.
ضربه هاي پی در پی و شلاق مانند باران را بر شیشه ي پنجره شنیدم.ازکودکی هوای بارانی برایم خوشایند بود. حس خوشایندی درتک تک ذرات وجودم تزریق میکرد کـه مرا بـه یاد آن بادبادک زردم می انداخت. حس پرواز را بـه یادم می آورد، حس آرامش، حس عشقی کـه من بـه آن دست سازه ي کودکی ام داشتم.
از خانه بیرون میروم. دوست ندارم این هوای دلپذیر را حتی یک ثانیه هم از دست بدهم.درپیاده رو پسرک بازیگوشی را دیدم کـه از چشمانش شری و شلوغی می بارید. مادرش بـه زور مهارش میکرد. میترسید بازهم بایستد و هوس بازیگوشی و شیطنت بـه سرش بزند و چادر مشکی وی را پراز گل و لای کند.
در وسط خیابان بین ماشین هاي پشت چراغ قرمز، دخترک فال فروشی را دیدم کـه نوک بینی اش قرمز شده بود. خیلی خوب احساس می کردم کـه دستانش برای کوبیدن شیشه و متوجه کردن راننده، هیچ حسی ندارد اما بـه امید بـه فروش رفتن فال هایش پنجره ها را می کوبید.
آنقدر می کوبید تا بالاخره دل یکی ازآن آدم هایي کـه هرکدام پشت اتومبیل گران قیمتشان هستند ؛ بـه رحم آید.هیچ کدام خبر از قلب شکسته دخترک نداشتند کـه چند روزی اسـت کـه گرسنه اسـت . اکثر آنها، با بی رحمی تمام، از کنار دخترک عبور میکردند، حتی دریغ از یک نگاه سرسری .
دخترک ماند و فال هایش و خیابان سرد و شلوغ .نگاهم میوفتد بـه شیشه بخار گرفته ي مغازه ها. دلم میخواست داخل بودم و با انگشتانم بر رویشان خطی می کشیدم ؛ یک خط ممتد بـه روی تمام شیشه هاي بخارگرفته .درحال و هوای خودم بودم کـه یک نفر بـه من تنه زد. آنقدر عجله داشت برود بـه یک سرپناه کـه گویا زیبایی این روز بـه یادماندنی را نمیدید .
عابران پیاده هر کدام چیزی را بالای سرخود گرفته بودند تا قطرات باران آنها را خیس نکند یکی کیفش را، یکی کتابش را.درآن طرف خیابان خانواده چهار نفره خندانی را دیدم کـه سوار بر موتورند و با خنده و شوخی بـه باران اجازه ي فرود میدهند. بـه آنها لبخند میزنم، شاید در بین آن همه ی افراد مختلف فقط آنها هستند کـه از باران لذت میبرند.
سرم را بالا میگیرم ؛ آسمان تیره و درحال غرش را مشاهده می کنم. دستانم را باز می کنم و قطرات باران را درآغوش میگیرم و این روز را از اعماق وجود در دفترچه ي خاطرات ذهنم ثبت می کنم.
مقدمه:
انشای خودرا با این بیت مشهور آغاز میکنم کـه می گوید:
تو نیکی کن و در دجله انداز کـه ایزد در بیابانت دهد باز
تنه ي اصلی:
بنام خداوند کـه رحمان و رحیم اسـت. همه ی ما انسانها با توجه بـه خانواده و محیطی کـه در آن زندگی می کنیم و بزرگ میشویم شخصیت و اخلاق مخصوص خودرا داریم. هرکس با توجه بـه فرهنگ محیط و اصالت و خانواده اش رفتار و برخورد خواصی دارد. پس عوامل بسیاری از جمله اصالت، خانواده محیط زندگی و فرهنگ و… می تواند در اخلاق هر فرد تاثیر بسزایی داشته باشد.
ولیکن چه بهتر کـه انسان با رفتار و اخلاق خوب و نیک کـه هم خدا بپسندد هم بنده خدا با دیگران برخورد کند. ما نباید توقع داشته باشیم کـه در قبال هر رفتار نیک ما دیگران نیز برخورد خوب و نیک از خودشان نشان دهد.
ممکن اسـت اگر زیاد اخلاق خوب و نیک داشته باشیم و بـه دیگران نیکی بیش از حد کنیم طرف مقابل اشتباه برخورد کرده و بـه منظور منفی بردارد در اینجاست کـه سعدی شیرازی می فرماید: نیکی چو از حد بگذرد نادان خیال بد کند. پس در هر برخوردی حتی نیکی یاید تعادل را حفظ کرد یعنی نه اینقدر نیک باشیم ک بـه قول سعدی دبگران خیال بد کنند،نه بد باشیم ک تنها بمانیم و نتوانیم کسی را درکنار خود نگه داریم.
نتیجه گیری:
نتیجه میگیریم تعادل در هر چیزی حتی برخورد با دیگران خوب اسـت و ما باید در حد امکان رفتار بد دیگران رابا اخلاق و برخورد خوب بـه او نشان دهیم تا طرف مقابل متوجه اشتباه خود شود.
مقدمه :
قلم را در دست میگیرم و انشایم را آغاز می کنم . خداوند مهربان نعمت هاي بسیاری آفریده کـه نمیتوانم از کدام یک شروع کنم.محیط زیست یعنی جایی کـه زندگی می کنیم ؛ یعنی طبیعت زیبا کـه ازآن بهره هاي زیادی میبریم .
بنام آفریننده زیبایی ها
محیط زیست خودرا باید تمیز نگه داریم ؛ جایی مثل خانه ؛ مدرسه و خیابان ؛ مثلاً در مدرسه وقتی کـه خوراکی میخوریم نباید آشغال آنرا روی زمین بریزیم ؛ بلکه باید آنرا در سطل زباله بریزیم وقتی کـه سوار ماشین هستیم و خوراکی میخوریم یا بطری آبی را کـه خالی شده اسـت ؛ نباید از پنجره ي ماشین بـه خیابان پرتاب کنیم.
ما باید بـه هم کلاسی هاي خود و یا خواهرو برادر کوچک تر خود یاد بدهیم کـه این مقررات را رعایت کنند کـه باعث آلودگی محیط زیست نشود و درباره ي درختان و گل ها هم همینطور، روی درختان نباید خراش ایجاد کنیم و یا روی آنها یادگاری بنویسیم .
اگر درختان ؛ پر از شاخ و برگ نباشند محیط زیست ما معنایی ندارد .و نمیتوانیم از طبیعت زیبا بهره مند شوند .درباره گل ها و سبزه هاي داخل پارک هم همین حرف را باید زد کـه روی علف هاي هرز کـه داخل پارک هستند نباید نشست و آشغال نباید ریخت ؛ گل هاي زیبایی کـه نگهبان پارک بـه زحمت از آنها نگهداری می کند و آنها را آبیاری می کند ،نباید این گل ها را از ساقه جدا کرد ؛ چون پژمرده می شوند ولی وقتی کـه روی ساقه ي گل باشد ؛ محیط زیست ما خیلی زیبا و دلنشین می شود و ما لذّت میبریم .
تعریف محیط زیست : همه ی ي محیط هایي کـه در انها زندگی جریان دارد محیط زیست نامیده می شود .بـه عنوان مثال : استخر آب، یک شهر ؛ اقیانوس و کویر همگی انواعی از محیط زیست بـه حساب میآیند.هم زیستی یعنی زندگی کردن با یک دیگر و با هم زیستن اما در اکولوژی منظور از هم زیستی هر نوع ارتباط نزدیک میان دو نوع موجود زنده اسـت .
صورت هایي از هم زیستی عبارتند از : هم سفرگی دراین نوع هم زیستی یکی از افراد نه سود میبرند نه زیان و دیگری سود میبرد مانند رابطه چسبیدن ماهی بادکش دار ؛ بدون کوسه ماهی ؛ کـه ماهی بادکش دار دراین رابطه سود میبرد.
مقدم در محیط زیستی عوامل غیر زنده مانند خاک ؛ آب ؛ گازها و غیره بـه همراه جانداران وجود دارند موجودات زنده با هم و با محیط غیر زنده خود ارتباطی متقابل می سازند این ارتباط ها برای بقای محیط زیست بسیار لازم هستند.
کارشناسان محیط زیست هنگام بررسی مناطق زیستی را مورد مطالعه قرار میدهند . منطقه زیستی شامل موجودات زنده ؛ موجودات غیر زنده می باشد.اکوسیستم نام دارد و دانشی کـه بررسی می کند اکو سیستم ها را، اکولوژی نام دارد .
نتیجه گیری:
محیط زیست خانه پدران و مادرانمان بوده اسـت ؛ اکنون خانه ماست و بعد از ما خانه فرزندان ما خواهد بود ؛ جایی کـه بـه آن پناه میبریم ؛ ازآن تغذیه میکنیم و در آن رشد میکنیم و میبالیم و از آرامش آن لبریز میشویم . مراقبت از محیط زیست مراقبت از خودمان و احترام بـه محیط زیست و نگه داری ازآن احترام بـه مادری اسـت کـه در دامان آن بزرگ شده ایم.
مقدمه :
قلم را در دست میگیرم تا از اهمیت و فداکاری برای شـما انشا بنویسم .
بنام خداوندی کـه نیکوکاران را دوست دارد
فداکاری و از خودگذشتکی اصلی مهم در زندگی اسـت و شخص فداکار یک برتری و جایگاه بالاتری نسبت بـه دیگر انسانها دارند. فداکاری و از خودگذشتگی اصل مهمی در زندگی کـه باعث التیام روابط خانوادگی و اجتماعی میشود . فداکاری برای هر کسی و در هر کاری لازم وضروری هست . فداکاری را میتوان از اتش نشان ها اموخت . انها در کار خود بسیار فداکارند و حتی برای انجام کار و وظیفه خود از جان خود نیز میگذرند .
فداکار ترین شخص در همه ی مردم پدر اسـت . پدر هرکسی برای فرزندان خود هر گونه فداکاری و از خود گذشتگی انجام میدهد و بـه همین دلیل اسـت کـه فداکار ترین شخص زندگی هرکسی پدر اسـت . فداکاری شکل هاي گوناگونی بین مردم دارد , هم چون فداکاری برای وطن کـه ما شهید هاي بزرگ و و بلند مرتبه زیادی داریم کـه برای وطن خویش حتی از جان خود گذشته اند.
فداکاری برای خانواده هم چون پدری کـه تمام وقت خودرا با کار کردن میگذراند تا فرزندانش بتوانند در بهترین مدارس و دانشگاهها درس بخواند و در امکاناتشان برای درس خواندن هیچ کمبودی وجود نداشته باشد .
نتیجه گیری:
ما نیز باید در فداکاری و فداکار بودن کوشا باشیم و آن را در برنامه ها و اهداف اصلی زندگیمان قرار دهیم.
مقدمه:
یکسال چهار فصل و دوازده ماه و سیصد و شصت و پنج روز دارد. چهار فصلی کـه هر روزش یک رنگ و هر ماهش یک اسم و هر لحظه اش یک خاطره ي ثبت شده در ذهن و یاد هر کدام از ما دارد.
تنه ي اصلی:
بنام خدا. نخستین فصل سال کـه با نوروز شروع می شود و نوید شروعی دوباره را می دهد، بهار اسـت بهاری کـه با شکوفه هایش بـه جهان عطری بکر را نثار می کند و خوشه هاي میوه اش مزه ي دنیا را شیرین می کند، بهار را بهشت زمین تلقی می کنند، همان بهشتی کـه نهرها روان اسـت و گل ها خندان، اینها مگر شبیه بهشت نیست!
فصل دوم، تابستان اسـت و خورشید کمی بیشتر خودنمایی می کند، با صدای بلند میخندد و چهره ي طلایی اش را بیشتر از پشت ابرها بـه نمایش می گذارد. هوا گرم می شود و میوه هاي تابستانی خنکا را در وجود انسان تزریق می کند.
بعد پاییز می شود و برگ ها از یکنواختی رنگ سبز در میآیند و از شرم و خجالت رخت هاي رنگی مانند قرمز و زرد و نارنجی را بر تن می کنند. رعد و برق صدایش غرش کنان فلک را می لرزاند و زمستان با سرد شدن هوا و فرو آمدن الماس هاي درخشان از ابرهای سیاه جلوه اي دیگر از زیبایی خداوندی اسـت.
درختان لخت کـه سوز زمستانی را بـه صورت هاي سرخ شده میزنند و در نهایت چرخ فلک باز میچرخد و زمستان خدا جای خودرا بـه بهار می دهد و برای بهاری نو و زیبا خودرا آماده می کند. درختان برهنه پیله ها را می شکنند و برگ هاي سبز زمردی از رخت خود بیرون آمده و بـه بهار سلام میگویند.
نتیجه گیری:
در جهانی کـه این همه ی زیبایی دارد کـه هر روزش چیز جدید و زیبای برای رونمایی دارد مگر می شود شکر نگفت و شاد نبود.
مقدمه
از روزی کـه معلم ما موضوع انشا درباره مهمانی خانوادگی بـه سبک خاطره نویسی بـه ما داد، تمام حواسم را جمع کرده ام تا این جمعه وقتی بـه خانه پدر بزرگ و مادربزرگ رفتیم و همه ی خانواده دور هم جمع شدیم، گزارشی دقیق از نحوه برگزاری مهمانی هاي خانوادگی و خوبی ها و مشکلات آن بنویسم. بالاخره جمعه فرا رسید و ما پیش از ظهر آماده شدیم و بـه مهمانی رفتیم.
بدنه
نخستین کاری کـه برای برگزاری مهمانی رسم اسـت، دعوت کردن از مهمانان بـه صورت تلفنی یا حضوری اسـت. مادربزرگ بـه خانه تک تک فرزندانش زنگ زده بودو گفته بود کـه برای جمعه قرمه سبزی بار می گذارد و دعوت کرده بود کـه همگی برای ناهار بـه خانه او برویم و دور هم جمع شویم. همه ی لباس هاي تمیز و مرتب پوشیدیم و زود بـه خانه مادربزرگ رفتیم تا در انجام کارها بـه او کمک کنیم. هر کس قسمتی از کارها را انجام می دهد.
زنها در آشپزخانه کمک میکنند و مردها برای چیدن سفره و مرتب کردن وسایل خانه کمک میکنند. بچه هاي خانواده کـه از دیدن هم حسابی ذوق زده شده اند دور هم جمع می شوند و بازی هاي دسته جمعی می کنند. گاهی یک بحث و موضوع گفتگو طرح میشود و هر کس نظر خودش را بیان میکند.
از مشکلات و اتفاقاتی کـه برایشان افتاده تعریف میکنند و همین باعث میشود هر کس راه حلی بـه ذهنش میرسد بگوید و اگر کمکی از دستشان بر می آید برای هم انجام دهند.
حتی گوش دادن بـه حرف هم دیگر باعث آرامش و احساس صمیمیت بین افراد خانواده می شود. مادربزرگ و پدربزرگ، سرگرم بودن با گوشی ها و رفتن بـه فضای مجازی را در مهمانی قدغن کرده اند. در مهمانی هاي ما جایی برای چشم و هم چشمی ها و کدورت ها وجود ندارد و سعی می کنیم روابط فامیلی مان را هر هفته با همدلی و درکنار هم بودن تقویت کنیم.
نتیجه
مهمانی هاي خانوادگی در صورتی کـه ساده و صمیمی برگزار شود، می تواند روحیه کل خانواده را شاد کند و روابط خویشاوندی را مستحکمتر و قویتر کند. همه ی از حال هم با خبر میشوند و احساس نزدیکی بیشتری بـه هم خواهند داشت. بچه هاي خانواده با هم بازی می کنند و خاطرات شیرینی ایجاد می شود. انجام بازی هاي دسته جمعی و خوردن غذا دور هم از لذتبخش ترین تجربه هایي اسـت کـه یک فامیل می توانند درکنار هم داشته باشند.
متاسفانه امروزه بسیاری از خانواده ها درگیر تجملات شده و برگزاری مهمانی ها را برای خود و دیگران سخت کرده اند. همچنین با غرق شدن در شبکه هاي اجتماعی مجازی، امروزه کمتر شاهد حضور فیزیکی فامیل درکنار هم هستیم و وقتی هم دور هم جمع می شویم بیشتر سرمان توی گوشی هایمان اسـت کـه این ما را از هم دور کرده اسـت.
امیدوارم با ساده تر کردن و صفای بیشتر مهمانی ها، رسم و رسومات قدیم را زنده نگه داریم و بتوانیم از کنار هم بودن لذت بیشتری ببریم.
مقدمه :
همه ی ما از بچگی شنیده ایم کـه سلام سلامتی می آورد اما من میخوام دراین انشا در بیشتر در مورد سلام کردن با شـما صحبت کنم .
بـه نام خدا
رسول اکرم «ص»،در مورد سلام کردن فرمودند:
هنگام ملاقات با سلام گفتن هم دیگر را دیدار کنید .
سلام کمترین احترام و محبتی اسـت کـه هرکس می تواند نسبت بـه دیگران ابراز کند
و هر کس اینکار را نکند بنابر این قول پیامبر اکرم «ص» ؛ فردی بخیل اسـت .
پیامبر اکرم «ص» : بخیل ترین مردم کسی اسـت کـه از سلام کردن خودداری کند .
یکی از تأثیرات سلام کردن از بین بردن کبر و غرور در انسان اسـت
کـه باعث می شود فرد فروتن شود و تکبر را کنار بگذارد
با اینکار، فرد خودرا همسطح با دیگران میبیند و برای خود شخصیت دروغین و کاذب نمی سازد
و بـه اسانی با آنها انس میگیرد . سلام کردن باعث می شود دوستی و محبت در بین مردم برقرار شود .
از طرفی در سلام کردن باید تساوی را رعایت کرد ؛
یعنی انسانها نباید در سلام کردن بـه افراد دارا و ثروتمند و فقیر و ندار تفاوت قایل شوند
بلکه باید بـه همه ی بـه یک شیوه سلام کنند.
امام رضا «ع» می فرماید: هر کس با مسلمان فقیر روبهرو شود
و بـه او بـه گونه اي سلام کند کـه با سلام کردن با فرد دارا تفاوت داشته باشد ؛
روز قیامت هنگامی کـه بـه دیدار خدا میرود خدا از او خشمگین اسـت .
نکته قابل توجه این اسـت کـه در فرهنگ اسلامی سلام کردن بـه چند گروه ممنوع شده اسـت؛
از جمله سلام کردن بـه کسانی کـه کارهای ناشایست و نامشروع انجام میدهند
مانند سلام کردن بـه فرد قمار باز ؛ شرابخوار و فرد مشهور بـه فسق و کسانی کـه آشکارادست بـه گناه و مفسده میزنند .
زیرا سلام کردن بـه آنها نوعی تأیید و صحه گذاشتن بر اعمال آنها محسوب می شود
و باید در برخورد با آنها با قیافه اي گرفته و نامهربان برخورد کرد ؛
ولی اگر بدانیم کـه با سلام کردن و احوالپرسی کردن صحیح با آنها باعث هدایت آنها خواهیم شد ؛ اشکالی ندارد .
و از جمله کسانی کـه نباید بـه آنها سلام کرد کسانی هستند کـه اگر بـه آنها سلام کنید ؛
امکان دارد خود بـه مفسده بیفتید یا تأثیر نامطلوبی بر روحیه معنوی شـما بگذارد ؛ مانند سلام کردن بـه زن جوان.
سلام کردن بـه غیر مسلمان و سلام کردن بـه کسانی کـه در حالتی هستند کـه جواب دادن برای آنها ایجاد مشکل می کند «نماز گزار » ممنوع اسـت .
رسول اکرم «ص» می فرمایند : نزدیک ترین مردم بـه خدا و رسولش ؛ کسی اسـت کـه با سلام ؛ گفتارش را آغاز کند
هنگامی کـه درخشندگی نگاهش را در آسمان زندگیام می بینم؛ آن هنگام کـه جوشش چشمۀ زلال چشمش را در سراشیبی صورتش برانداز می کنم؛ وقتی بـه یاد میآورم روزگاری چگونه در جستجوی آغوش پر مهرش حجم خالی فضا را لمس می کردم و با بیتابی نامش را بر زبان میآوردم؛ دلم هم چون کودکی بازیگوش و بهانهگیر، در کنج قفس سینه سر بر دیوار میکوبد و اشک در چشمانم حلقه میزند.
بزرگی و عزیز بودن مادر را خدا میدانست. او کـه بهشت را زیر پای مادر نهاد؛ و مادران را بزرگ و گرامی داشت. تمام وجودم از مهر مادر لبریز و تصویر زیبایش در پس پرده دیدهام نابترین تصویر اسـت؛ از خدا میخواهم حتی برای لحظهاي، ذرهاي غم در دلش نیندازد؛ هرچند می دانم دردهای فرزندانش را در قلب خودش جای میدهد تا از زخمشان آزار نبینیم. نام مقدس مادر را بر قلبم نوشتم تا همیشه آرام جانم باشد.
گاهی دستهایم روی موج احساسی میلرزد و باران اشک در چشمانم بـه غم مینشیند، چرا کـه مادر جوانی خودرا بـه پای من ریخته تا جوانم کند، تا روزی کنارش بنشینم و سرم را بر زانویش بگذارم و نوازش دستهایش را روی صورتم احساس کنم؛ تا روزی تکیهگاه و مونس روزهای پیری و تنهاییاش شوم.
مادر کسیست کـه خورشید در مقابل مهربانی و بخشندگیاش شرمنده میشود، هنگامی کـه رنج بیخوابی را – کـه با گریههاي شبانه فرزندش تفسیر می شود – در ذهن خود مجسم میکنم و وقتی بـه یاد میآورم کـه نوزاد نمیتواند لحظهاي حتی بـه اندازه یک چشم بر هم زدن، بی او بماند، دریایی از قدردانی در چشمانم موج می زند.
مادر، این امید زندگانی، هنگامیکـه فرزندانش شکفتند، بـه آنها زبانی آسمانی یاد داد. او آیینه آفتاب اسـت و مثل آب فرزندان خودرا سیراب و سبز کرده اسـت.
مادر آن اسـت کـه وجود مقدسش سراسر عشق و ایمان و دل دریاییاش بـه وسعت آسمان اسـت. من با واژگانم کـه لبریز از عشق اسـت همه ی جا مینویسم کـه «مادر دوستت دارم» و وی را در قلبم، ایمنترین و زیباترین جایگاه هستی، جای دادهام.
مطالب مشابه: انشا درباره فصل زیبای بهار | انشا کوتاه درباره زیبایی های فصل بهار
ساده تر چون میتوانند بـه جای فکر کردن دریک قالب مشخص کـه از قبل انتخاب شده هر چیزی کـه را خودشان دوست دارند معین کنند و دشوار تر بـه خاطر اینکه مجبورند علاوه بر خود انشا حالا کلی در مورد موضوعی کـه قصد دارند انتخاب و در مورد آن بنویسند فکر کنند .