شکست عشقی میتواند تأثیرات گستردهای بر روی افراد داشته باشد. این تجربه ممکن است باعث ایجاد احساسات منفی مانند غم، اضطراب، خشم، و حتی از دست دادن اعتماد به نفس شود. در مردان و زنان ممکن است تأثیرات متفاوتی داشته باشد، از جمله تأثیر عمیق بر خودباوری و اعتماد به نفس است.
برای درمان افسردگی و ناراحتی پس از جدایی عاطفی و سرعت بخشیدن به مراحل کنار آمدن با غم شکست عشقی، راهکارهایی نیز وجود دارد. به کمک مشاوره با یک روانشناس با تجربه میتوان پس از شکست عشقی نیز امیدواری و زندگی سالم را تجربه کرد.
آنکه هر روز هوس سوختن ما میکرد
کاش امروز بود و تماشا میکرد
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمت
من همان قاب تهی خسته و بـی تصویرم
که برای تو تصویر دلت می میرم
مطالب مشابه: متن و جملات شکست عشقی و غمگین عاشقانه
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
منتظرم
شبیه یک آهنگِ غمگین قدیمی
در آرشیو رادیو…
بگو که میخواهی مرا بشنوی
دیگر بوی بهار هم سرحالم نمیکند
چیزی شبیه گریه زلالم نمیکند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار؟
وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمیکند
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان
فازغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی
کسی باید باشد
آنقدر خوب
که تمام زخم ها را
چسب بزند
که بر تمام دل شکستگی ها
برچسب بزند:
ورود ممنوع !
دو تنها دو بی کس ما دو تا هستیم
جدا از مردم آدم نما هستیم
فقط ماییم و ما و خالق یکتا
شدیم جز عشق او بیگانه با دنیا
بیا دستم بگیر از غم رهایم کن
صدای قلب من باش و صدایم کن
همیشه فکر می کردم
کسی که دلش شکسته تر است
خدا را نزدیک تر به خودش دارد
اما وقتی دیدم
دنیا آدم های بد را بیشتر دوست دارد
خدا را در بدی آدم ها دیدم
تلخ دارد زندگی بر ما دلِ خودکام ما…
“صائب”
چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود…“هوشنگ ابتهاج”
نمی گنجد خیالِ دیگری در سینه تنگم…
“حزین لاهیجی”
من مسکین چه کنم پیش که گویم غم دل
که ز عشق تو به جز غصه ندارم حاصل“دهلوی”
جانم از تنگی این دل به لب آمد بی تو…
هر شبی تا به سحر زار بگریم ز غمت
اندکی خسبم و بسیار بگریم ز غمت“اوحدی”
این جهان که نشد، قرار ما، جهان بعدی
پای درخت به“بهمن آقایی نژاد”
خوب می دانم که “تنهایی” مرا دق می دهد
عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت!“قیصر امین پور”
مانند غـریـقی کــه پر از وحـشت آب است ،
می گردم و دستم پی یک تکه طناب استدلتنگی و تنـهایی و انـدوه و صـبوری
این عاقبت تیره ی یک عاشق ناب استآن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داد
این آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب استیا مشکل ارســال پیام ، از دل مــا بود
یا منبــع گیــرنده ی قلـب تو خراب استزایـیــده ی دردیـم و به بار آمـده ی عشق
در مکتب ما ، عشق فقط ، حرف حساب استیک جمله بگو دلبرکم ! … حرف دلت چیست ؟
عاشق شده این شاعر و … دنبال جواب است
رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر استبین ما این فاصله “بسیار” باشد بهتر است
من به دنبال کسی بودم که “دلسوزی” کند
همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است
من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد
سر نوشت “رازداری”، دار باشد بهتر است!
خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است
از همان روز نخست آوار باشد بهتر است
گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن
گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است
یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام
آرام وسرد گفت:که در طالع شما…
قلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست
گفتم بگو مسافر من میرسد ؟ و یا…
با چشمهای خیره به فنجان نگاه کرد!
گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه ها
آخر شروع کرد به تفسیر فال من…
با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا
اینجا فقط دو خط موازی نشسته است
یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جدا
انگار بی امان به سرم ضربه میزدند
یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟
گفتم درست نیست، از اول نگاه کن
فریاد زد:بفهم رها کرده او تو را….!!!
نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم
دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم
نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم
ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم
کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی
که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی
برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه
آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه
نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم
نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم
منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی
اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی….
غم نگاه آخرت تو لحظه ی خدافظی
گریه ی بی وقفه ی من تو اون روزای کاغذیقول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار
چه بی دووم بود قولمون جدا شدیم آخر کار
اگر آمد و از من پرسید
بگویید که رفته از دست
عاشق که دیوانه نباشد
مفت هم نمی ارزد
کاش میشد عشق را آغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش میشد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه اینکه دل شکست
درسکوت دادگاه سرنوشت
عشق برما حکم سنگینی نوشت
گفته شد دل داده ها از هم جدا
وای بر این حکم و این قانون زشت
چرا روی نقاشی ها بی خودی سایه میزنی
این همه حرف خوب داریم، حرف گلایه میزنیاگه منو دوست نداری اینو راحت بهم بگو
چرا با حرفات و نگاهت بهم کنایه میزنی؟
تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین
تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببینوقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره
تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
بغضی که مانده در دل من وا نمیشود
حتی برای گریه مهیا نمیشودبعد از تو جز صراحت این درد آشنا
چیزی نصیب این من تنها نمیشود
ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ ﭘﺴﺮﻡﺗﻮ ﺟﮕﺮ ﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرابی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرانوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدیسنگدل این زودتر می خواستی حالا چراعمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیستمن که یک امروز مهمان توام فردا چرانازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایمدیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چراوه که با این عمرهای کوته بی اعتباراینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چراشور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بودای لب شیرین جواب تلخ سربالا چراای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفتاینقدر با بخت خواب آلود من لالا چراآسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کنددر شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرادر خزان هجر گل ای بلبل طبع حزینخامشی شرط وفاداری بود غوغا چراشهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفراین سفر راه قیامت میروی تنها چرا
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگرانرفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگرانما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردیتو بمان و دگران وای به حال دگرانرفته چون مه به محاقم که نشانم ندهندهر چه آفاق بجویند کران تا به کرانمیروم تا که به صاحبنظری بازرسممحرم ما نبود دیده کوته نظراندل چون آینه اهل صفا می شکنندکه ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبراندل من دار که در زلف شکن در شکنتیادگاریست ز سر حلقه شوریده سرانگل این باغ بجز حسرت و داغم نفزودلاله رویا تو ببخشای به خونین جگرانره بیداد گران بخت من آموخت تراورنه دانم تو کجا و ره بیداد گرانسهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتنکاین بود عاقبت کار جهان گذرانشهریارا غم آوارگی و دربدریشورها در دلم انگیخته چون نوسفران
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی رانجستم زندگانی را و گم کردم جوانی راکنون با بار پیری آرزومندم که برگردمبه دنبال جوانی کوره راه زندگانی رابه یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانمکه شب در خواب بیند همرهان کاروانی رابهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابیچه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی راچه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستیکه در کامم به زهرآلود شهد شادمانی راسخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دلخدایا با که گویم شکوه بی همزبانی رانسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیدهبه پای سرو خود دارم هوای جانفشانی رابه چشم آسمانی گردشی داری بلای جانخدا را بر مگردان این بلای آسمانی رانمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را
مطالب مشابه: اس ام اس شکست عشقی و غمگین (12)
زندگی یعنی بخند هرچند که غمگینی
ببخش هرچند که مسکینی
فراموش کن هرچند که دلگیری…
یادت نرود که یاد تو در یاد است
آبادی دل برای تو آباد است از یاد نبر دل حقیرم ای دوست
در این دل من همیشه یادت یاد است . . .
گفتی: تا آخر دنیا با تواَم.
و من،
ندانستم نامِ دیگر تو
تنهایی است!
او مرا به هیچی فروخت ..
و من هنوز بر سر آنم
که یک تار مویش را به عالمی نفروشم !
در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندان که مپرس …
خدایا
این دلتنگیهای من را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک من طعنه میزند به باران رحمتت . . .دلتنگ یارم هستم و امیدم به درگاه تو …
نبودنت مثل تمام کردن سیگار است
در نیمه شبی برفی
وقتی دکههای شهر بستهانددلتنگ یارم و هیچ چیزی درمان من نیست
دلم تنگ ندانم صبر کردن
ز دلتنگی بوم راضی بمردن
ز شرم روی ته مو در حجابم
ندانم عرض حالم واته کردن
باباطاهر
مطمئن باش که گریه خواهم کرد، اما هرگز نخواهم گذاشت که نالههایم را بشنوی. غمگین خواهم بود، اما هرگز نخواهم گذاشت که ناراحتی ام را احساس کنی. بدون تو شاد نخواهم بود، اما هرگز شادی تو را خراب نخواهم کرد. بدرود.
این خداحافظی به معنای جدایی همیشگی نیست، فقط پیام خاموشیه که به تو میگه چقدر دلم برات تنگ میشه. امیدوارم هر چه زودتر دوباره ببینمت، خدانگهدار.
همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی را میدیدم. اکنون شد آنچه نباید میشد… خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ.
اون چیزی که واقعاً آزارم میده، این نیست که باعث شدی احساس یه بازنده رو داشته باشم، یاد اون لحظاتی که باعث شدی احساس خاص بودن بکنم، عذابم میده.
مهم نیست کجا بری، مهم نیست کجا باشی ـ من همیشه به یادت هستم و منتظر میمونم تا برگردی و منو در آغوش گرمت بگیری. خداحافظ.
مطمئن باش که گریه خواهم کرد، اما هرگز نخواهم گذاشت که نالههایم را بشنوی. غمگین خواهم بود، اما هرگز نخواهم گذاشت که ناراحتیام را احساس کنی. بدون تو شاد نخواهم بود، اما هرگز شادی تو را خراب نخواهم کرد. بدرود.
یه روز درد جدایی رو میفهمی، یه روز ارزش با هم بودن رو متوجه میشی. امیدوارم هر راهی که در پیش میگیری، موفق باشی، دعای خیر من بدرقهی راهت.
عزیزم فکر میکردم که میتونیم تا ابد با هم باشیم و حاضر بودم که باقیموندهی روزای عمرم رو در کنار تو سپری کنم. چقدر دردناکه که این رویا هیچ وقت واقعیت پیدا نمیکنه و هر کدوم باید راه خودمون رو بریم. خیلی متاسفم.
هیچ دانی که ز هجران تو حـــــالم چون شد
جگرم خون و دلم خون و سرشتم خـون شد
در غــم هجر رخ مــــاه تو در ســـوز و گدازیم
تا به کی زین غم جانکاه بسوزیـم و بسازیم
دوستی با هر که کردم عاقبت قلبم شکست
تکیــــه بر دیوار کـــردم خاک بر فرقم نشست
روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجـــر تو گریانــــم چو شمع
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است
که ردیفش همه دلتنگ توام می آید
آخر هفته دلم تنگ تر از هر روز است
جمعه ها پای دلم لَنگ تر از هر روز است
ابر چشمم پر از بغض و دلم بارانی است
سوز این حنجره خوش رنگ تر از هر روز است
جمعه ها
بیشتر از هر روز دیگر نگرانت می شوم
می ترسم دلت بگیرد
و کسی را نداشته باشی تا غصه هایت را به جان بخرد
می ترسم دلت بگیرد و غم هایت تازه شود
جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر نگرانت می شوم …
دلتنگ می شوم
بى حوصله …
و تو
غروب جمعه ها
کمى بیشتر
از همیشه نیستى …
تو بیا
من قول مى دهم
حال تمام
این جمعه هاى بى حوصله خوب شود
فقط بیا …
به جمعه خوش آمدین
امروز روز مهربانى خداست
پنجره را بگشا بشنو
خدا صدایت می زند
بخند و لبخندت را به دیگران هدیه کن
که خدا مهربانی را دوست دارد
روز جمعه مبارک
جمعه ها دارد دلم حال و هوای دیگری
می پرد برق از نگاهم با صدای هر دری
شوق دیدار تو دارم خسته ام از بی کسی
خوش به حال هر که دارد، در کنارش دلبری
جمعه هم شعر خداست
غزلی رویاییست
که ردیفش غربت
قافیه اش تنهاییست
جمعه را باید خواند
جمعه را باید زیست
جمعه هم رنگ خداست
یک بغل زیباییست
روزها بدجنس شده اند !
از شنبه اش بگیر تا پنج شنبه
دلتنگی ها را قایم می کنند
آن وقت شب ها در دل تاریکی
یواشکی دست به دست می کنند آن ها را
بیچاره جمعه !
صبح که بیدار می شود
می بیند تمام خانه اش تلنبار شده از دلتنگی
بغض می کند از همان اول صبح اش
مطالب مشابه: اس ام اس های خیانت و شکست عشقی (7)
در پایان
اگر شما یا کسی که میشناسید با چنین شرایطی روبرو هستید، مهم است که از حمایت دوستان، خانواده و متخصصان استفاده کنید تا بتوانید از این دوره سخت به خوبی عبور کنید.