شعر غزل زیبا از مولانا شاعر بزرگ ایرانی + عکس

مجموعه : شعر و ترانه
شعر غزل زیبا از مولانا شاعر بزرگ ایرانی + عکس

غزل های برگزیده از مولوی

دراین قسمت از بخش شعر و ترانه از شـما دعوت می‌کنیم بـه خواندن اشعار غزل زیبا از مولانا در مجله تالاب بپردازید.

 

غزل در ادب پارسی بـه قالبی از شعر سنتی پارسی می گویند. در قالب غزل کـه طبق معمولً بین ۴ تا ۱۲ بیت دارد، مصراع اول بیت نخست با مصراع‌هاي‌ زوج هم قافیه اسـت.

 

مجله تالاب : جلال‌الدین محمد بلخی  «۱۵ مهر ۵۸۶ – ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی» مشهور بـه مولانا، مولوی و رومی، شاعر پارسی‌گوی ایرانی اسـت. نام کامل وی «محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده ودر دوران حیات بـه القاب «جلال‌الدین»؛ «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌اسـت.

 

در قرن‌هاي‌ 9 بعد  القاب «مولوی»؛ «مولانا»؛ «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی بـه کار رفته‌اسـت و از عده اي از اشعارش تخلص وی را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. 

 

اشعار کوتاه از جلال الدین محمد بلخی «مولانا»

شعر غزل زیبا از مولانا شاعر بزرگ ایرانی + عکس

چو ز آفتاب زادم,
بـه خدا کـه کیقبادم

نه بـه شب طلوع سازم,
نه ز ماهتاب گویم 

.. . . ..

دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد

سر من مست جمالت دل من دام خیالت
گهر دیده نثار کف دریای تو دارد

 .. . . ..

اي برادر تو چه مُرغی؟
خویشتن را باز بین

گَر تو دست آموزِ شاهی
خویشتن را باز بین

.. . . ..

بر درختی کاشیانِ مُرغِ توست
شاخ مَشکَن، مُرغ را پَرّآن مَکُن

جمع و شمع خویش را بَرهَم مَزَن
دشمنان را کور کُن، شادان مَکُن

.. . . ..

بنمای رُخ کـه باغ و گُلِستانَم آرزوست
بُگشای لَب کـه قَندِ فراوانَم آرزوست

اي آفتابِ حُسن! بُرون آ دَمی زِ ابر
کان چهرۀ مُشَعشَعِ تابانَم آرزوست

.. . . ..

چو باده درمن آتش زد بِدیدَم
کـه از هر آب آذر می توان کرد

بیا اي مادرِ عشرت بـه خانه
کـه جان را فَرشِ مادر میتوان کرد

.. . . ..

شَهیِّ خَلْق افسانه،
مُحَقَّر هَمچو شَهْ دانه
بـه جُز آن شاهِ باقی را
شَهَنشاهی‌ نمی دانم

.. . . ..

شعر غزل زیبا از مولانا شاعر بزرگ ایرانی + عکس

غزل از مولوی

.. . . ..

تا نَقْشِ خیالِ دوست با ماست
ما را همه ی عُمر خود تماشاست

آن جا کـه وصالِ دوستانست
وَاللّهْ کـه میانِ خانه صَحراست

.. . . ..

دل می‌نرود سوی دگران
چون رفته بود سوی خوش تو

ور دل برود سوی دگران
وی را بکشد اوی خوش تو

.. . . ..

در آبْ تو را بینم، در آبْ زَنَم دستی
هم تیره شود آبَم، هم تیره شود کارَم

اي دوست، میان ما
“اي دوست” نمی گنجد

اي یار، اگر گویم
“اي یار”؛ نمی یارَم

.. . . ..

اي روح! چو طاووس بیفشان تو پَرِ عقل
یا یاد نداری تو کـه بر عَرش پَریدی؟

از عَرش سوی فَرش فُتادی و قَضا بود
دادی تو پَر خویش و دو سه دانه خریدی؟

.. . . ..

گویِ مَنیّ و می‌دَوی
در چوگان حکم من

در پی تو هَمی‌دَوَم
اگرچه کـه می‌دوانمت

.. . . ..

آن عدم نامی کـه
هستی موج‌ها دارد ازو
کز نهیب موجِ او
گردان شده صد آسیا

اندر آن موجْ اَنْدَرآیی
چون بپرسندت ازین
تو بگویی صوفی اَم
صوفی بخواند مامَضی

.. . . ..

عشق را از کس مپرس، از عشق پُرس
عشق، ابرِ دُرفشان اسـت اي پسر

ترجُمانیّ مَنَش محتاج نیست
عشق، خودرا ترجمان اسـت اي پسر

.. . . ..

اي تَن من خراب تو
دیدۀ من سَحابِ تو
ذَرّۀ آفتاب تو
این دل‌ بی‌قرار من

لب بِگُشا و مشکلم
حل کُن و شاد کُن دلم
کآخِر تا کجا رَسَد
پنج و ششِ قمار من

.. . . ..

دو چَشم را
تو ناظِرِ هر‌ بی‌نَظَر مَکُن
در ناظِری گُریز و
ازو آنِ خویش جوی

بَرقی کـه بر دِلَت زد و
دلْ‌ بی‌قَرار شُد
آن بَرق را
در اشکِ چو بارانِ خویش جوی

شعر غزل زیبا از مولانا شاعر بزرگ ایرانی + عکس

غزل های کوتاه شده از مولانای جان

 .. . . ..

آن دل کـه گُم شُده‌ست
هم از جان خویش جوی
آرام جان خویش
زِ جانان خویش جوی

از تخت تَنْ بُرون رو و
بر تخت جان نِشین
از آسْمان گذر کُن و
کیوان خویش جوی

.. . . ..

جمله بی‌قراریت, از طلب قرار تست
طالب بی‌قرار شو, تا کـه قرار آیدت

جمله بی‌مرادیت, از طلب مراد تست
ور نه همه ی مرادها, همچو نثار آیدت

.. . . ..

ازآن باده ندانم چون فنایم
ازآن بی‌جا نمی دانم کجایم

زمانی قعر دریایی درافتم
دمی دیگر چو خورشیدی برآیم

.. . . ..

هیچ قَراری نَبُوَد، بر سَرِ دریا کَف را
زان کـه قَرارش نَدَهَد، جُنبشِ موجِ مَددی

زان کـه کَف از خشک بُوَد، لایقِ دریا نَبُوَد
نیک بـه نیکی رَوَد و بَد بِرَوَد سوی بَدی

.. . . ..

هنگام صَبوح آمد اي مرغ سحرخوانَش
با زُهره درآ گویان در حلقه مستانش

هر جان کـه بُوَد مَحرَم، بیدار کُنَش آن دم
وان کو نَبُود مَحرَم تا حَشر بِخُسبانش

.. . . ..

آن عید قربان را بگو
وان شمع قرآن را بگو

وان فخر رضوان را بگو
مستان سلامت میکنند

.. . . ..

اگر دردِ مرا درمان فرستی
وگر کِشتِ مرا باران فرستی

وگر ساقیِ جانِ عاشقان را
میانِ حلقۀ مستان فرستی

همه ی ذرّاتِ عالم زنده گردد
چو جانم را برِ جانان فرستی

.. . . ..

در فروبند کـه ما عاشق این میکده‌ایم
دَردِه آن بادۀ جان را کـه سبک‌دل شده‌ایم

آن نهنگیم کـه دریا بَرِ ما یک قدح اسـت
ما نَه مَردان ثَرید و عدس ومائده‌ایم

.. . . ..

دوستی در اندرون
خود خدمتی پیوسته اسـت

هیچ خدمت جُز مَحَبَّت
در جهانْ پیوست نیست

.. . . ..

بر درختی کاشیانِ مُرغِ توست
شاخ مَشکَن، مُرغ را پَرّآن مَکُن

جمع و شمع خویش را بَرهَم مَزَن
دشمنان را کور کُن، شادان مَکُن

 

شعر غزل زیبا از مولانا شاعر بزرگ ایرانی + عکس

اشعار کوتاه شده مولانا

امید اسـت کـه از خواندن این غزل هاي‌ زیبا لذت برده باشید . برای خواندن اشعار بیشتر بـه قسمت اشعار و ترانه هاي‌ سایت تالاب مراجعه کنید.

جدیدترین مطالب سایت