مجموعه : اشعار زیبا
بروزرسانی : 29 اردیبهشت 1403

اشعار عرفانی فیض کاشانی؛ گزیده از غزلیات فیض کاشانی

اشعار عرفانی فیض کاشانی؛ گزیده از غزلیات فیض کاشانی

اشعار زیبای فیض کاشانی

سبک شعری فیض کاشانی، ملا محمد محسن فیض کاشانی، متأثر از اندیشه‌های فکری و اعتقادی اوست و با عرفان و معرفت آمیخته شده است. او در شعر خود از اشعار عرفانی و مضامین فکری شاعران بزرگ و صاحب سبک پیش از خود، مانند مولوی و حافظ، بهره‌گیری کرده و این امر به رونق و غنای شعر او افزوده است.

ملا محمد محسن فیض کاشانی، معروف به فیض کاشانی، یکی از دانشمندان برجسته شیعه در قرن یازدهم هجری قمری است. او در سال ۱۰۰۷ قمری در کاشان متولد شد و در سال ۱۰۹۱ قمری در همان شهر درگذشت. فیض کاشانی به عنوان فیلسوف، محدث، مفسر قرآن، و فقیه شناخته می‌شود و آثار متعددی در زمینه‌های تفسیر، حدیث، فقه، اخلاق و عرفان به جای گذاشته است.

زین دار فنا پای کشیدن خوشتر

پیوند ز این و آن بریدن خوشتر

دل کردن از اندیشهٔ دنیا خالی

در عاقبت کار رسیدن خوشتر

ای حسن تو مجموعهٔ هر زیبائی

وز هر دو جهان ز عشق تو شیدائی

نگذاشته داغ تو دلی را بیدرد

سودای تو کرده عالمی سودائی

از نور نبی واقف این راه شدیم

وز مهر علی عارف الله شدیم

چون پیروی نبی و‌ آلش کردیم

ز اسرار حقایق همه آگاه شدیم

یا رب تو مرا بکردهٔ زشت مگیر

از معصیتم بگذر و طاعت به پذیر

چون مهر تو و نبی و اولاد نبی

نزد تو شفاعتم کند دستم گیر

عکس نوشته اشعار فیض کاشانی

عکس نوشته اشعار فیض کاشانی

مطالب مشابه: متن جاده و سفر کردن؛ 50 شعر زیبا در مورد سفر و مسافر

فیض نور خداست در دل ما

از دل ماست نور منزل ما

نقل ما نقل حرف شیرینش

یاد آن روی شمع محفل ما

در دل از دوست عقدهٔ مشکل

در کف اوست حلّ مشکل ما

تخم محنت بسینهٔ ما کشت

آنکه مهرش سرشته در گل ما

سالها در جوار او بودیم

سایهٔ دوست بود منزل ما

در محیط فراق افتادیم

نیست پیدا کجاست ساحل ما

مهر بود و وفا که میکشتیم

از چه جور و جفاست حاصل ما

دست و پا بس زدیم بیهوده

داغ دل گشت سعی باطل ما

دل بتیغ فراق شد بسمل

چند خواهد طپید بسمل ما

چونکه خواهد فکند در پایش

سر ما دستمزد قاتل ما

طپش دل ز شوق دیدار است

به از این چیست فیض حاصل ما

در سفر تا به کِی تپد دل ما

نیست پیدا کجاست منزل ما

بوی جان میوزد در این وادی

ساربانا بدار محمل ما

هر کجا میرویم او با ماست

اوست در جان ما و در دل ما

جان چو هاروت و دل چو ماروتست

ز آسمان اوفتاده در گل ما

زهرهٔ ماست زهرهٔ دنیا

شهواتست چاه بابل ها

از الم های این چه بابل

نیست واقف درون غافل ما

کچک درد تا بسر نخورد

نرود فیل نفس کاهل ما

فیض از نفس خویشتن ما را

نیست ره سوی شیخ کامل ما

عکس پروفایل اشعار فیض کاشانی

عکس پروفایل اشعار فیض کاشانی

ای خدا این درد را درمان مکن

عاشقانرا بیسرو سامان مکن

درد عشق تو دوای جان ماست

جز بدردت درد ما درمان مکن

از غم خود جان ما را تازه دار

جز بغم دلهای ما شادان مکن

خان و مان ما غم تو بس بود

خان مانی بهر بی‌سامان مکن

زاب دیده باغ دل سر سبزدار

چشمهٔ این باغ را ویران مکن

بادهٔ عشقت زمستان وامگیر

مست را مخمور و سر گران مکن

از «سقا هم ربهم» جامی بده

تشنه را ممنوع از احسان مکن

شربت وصلت ز بیماران عشق

وامگیر و خسته را بیجان مکن

رشتهٔ جانرا بعشق خود ببند

جان ما جز در غمت نالان مکن

مستمر دار آن عنایتهای شب

روز وصل فیض را هجران مکن

سوی ما آکه نباشد سفری بهتر از ین

روی ما بین که نباشد نظری بهتر از ین

طاعت ما کن و اخلاص بدست آور و صدق

سوی ما نیست ترا راهبری بهتر از ین

دل بنه بر غم ما نیست چو ما دلداری

سر بنه بر در ما نیست سری بهتر از ین

بگذر از هرچه بجز ماودرا در ره ما

اشعار احساسی فیض کاشانی

اشعار احساسی فیض کاشانی

هر که آگه شد از فسانهٔ ما

عاقبت پی برد بخانهٔ ما

آنکه جوید نشان نشان نبرد

بی نشانی بود نشانهٔ ما

بگذراند زعرش هر که نهد

سرطاعت بر آستانهٔ ما

توسن چرخ را بدین شوکت

رام کرده است تازیانهٔ ما

رسد دست کوته همت

که بلندست آشیانهٔ ما

قدر ما را کسی نمیداند

غیرآن صاحب زمانهٔ ما

همه عالم اگر شود دشمن

ما و آن دوست یگانهٔ ما

هر که با ما بسر برد نفسی

داند او عیش جاودانهٔ ما

اشعار عاشقانه فیض کاشانی

اشعار عاشقانه فیض کاشانی

از نور نبی واقف این راه شدیم

وز مهر علی عارف الله شدیم

چون پیروی نبی و‌ آلش کردیم

ز اسرار حقایق همه آگاه شدیم

یا رب تو مرا بکردهٔ زشت مگیر

از معصیتم بگذر و طاعت به پذیر

چون مهر تو و نبی و اولاد نبی

نزد تو شفاعتم کند دستم گیر

زین دار فنا پای کشیدن خوشتر

پیوند ز این و آن بریدن خوشتر

دل کردن از اندیشهٔ دنیا خالی

در عاقبت کار رسیدن خوشتر

سر خاک شد و نقش خیال تو نرفت

خون گشت دل و شوق وصال تو نرفت

هر چند ز هجران تو زنگار گرفت

ز آینهٔ دل عکس جمال تو نرفت

اشعار ادبی فیض کاشانی

اشعار ادبی فیض کاشانی

ای در هوای وصل تو گسترده جانها بالها

تو در دل ما بوده ای، در جست وجو ما سال ها

ای ساکنان کوی تو، مست از شراب بی خودی

وی عاشقان روی تو، فارغ ز قیل و قال ها

سرها ز تو پر غلغله، جان ها ز تو پر ولوله

تن ها ز تو در زلزله، دل ها ز تو در حال ها

تن میکند از جان طرب جا ندارد از جانان طرب

برمقتضای روحها جنبش کند تمثالها

کردی تجلی بی نقاب تابانتر از صد آفتاب

ما را فکندی در حجاب از ابر استدلالها

آثار خود کردی عیان در گلشن حسن بتان

تا سوی حسن بی نشان جانها گشاید بالها

دادی بتانرا آب و رنگ در سینه دل مانند سنگ

در شستشان دام بلا از زلف و خط و خالها

ای فیض بس کند زین انین در صنع صانع را ببین

تا آن زمین کز این زمین افتد برون اثقالها

دو بیتی احساسی فیض کاشانی برای استوری

دو بیتی احساسی فیض کاشانی برای استوری

شادم که غمت همره جان خواهد بود

عشقت با دل در آنجهان خواهد بود

هجران تو با کالبدم خواهد ماند

وصل تو حیات جاودان خواهد بود

این گلشن دهر عاقبت گلخن شد

هر دوست که بود جز خدا دشمن شد

جز مهر خدای هرچه در دل کشتم

حاصل اندوه و دانه صد خرمن شد

سر خاک شد و نقش خیال تو نرفت

خون گشت دل و شوق وصال تو نرفت

هر چند ز هجران تو زنگار گرفت

ز آینهٔ دل عکس جمال تو نرفت

تن را بگذار تا شوم من جانت

جان در باز تا شوم جانانت

از پای درآی تا بگیرم دستت

با درد بساز تا شوم در مانت

دو بیتی احساسی فیض کاشانی برای کپشن

دو بیتی احساسی فیض کاشانی برای کپشن

عشق گسترده است خوانی بهر خاصان خدا

میزند هر دم صلائی سارعوا نحواللقا

بر سرخوانش نشسته قدسیان ساغر بکف

هین بیائید اهل دل اینجاست اکسیر بقا

یا عبادالله تعالوا اشربوا هذا الرحیق

یا عبادالله تعالوا مبتغاکم عندنا

سوی ما آئید مخموران صهبای الست

تا برون آریمتان از عهدهٔ قالوا بلی

دلگشا بزمی ز اسباب طرب آراسته

بهر هر غمدیدهٔ اندوهگین مبتلا

باده و نقلست و مطرب ساقیان مهربان

ماه رویان جعد مویان نیکخویان خوشلقا

هر یکی از دیگری در دلبری چالاکتر

هر یکی بر دیگری سبقت گرفته در صفا

میکنند از جان باستقبال اهل دل قیام

خذ مداماً یا اخانا خیر مقدم مرحبا

غزلیات فیض کاشانی برای وضعیت واتساپ

غزلیات فیض کاشانی برای وضعیت واتساپ

مطالب مشابه: شعر درباره سفر + مجموعه شعرهای کوتاه و بلند برای سفر کردن

اهل همت نشناسد گذری بهتر از ین

کوش تا صاحب اسرار معارف گردی

شجر عمر ندارد ثمری بهتر از ین

بگذر از صورهٔ هر چیز و بمعنی بنگر

نبود صاحب دلرا نظری بهتر از ین

در توحید ز اصداف معانی بکف آر

نیست در بحر حقایق گهری بهتر از ین

ثمر وصل بچین از شجر عشق که نیست

ثمری بهتر از آن و شجری بهتر از ین

روی معشوق هم از دیده معشوق به بین

بهر دیدار نباشد نظری بهتر از ین

چون بلا روی نهد تیر دعائی بکف آر

نبود تیر قضا را سپری بهتر از ین

با جفا جوی وفا کن که ز جورش برهی

بهر بد خوی نباشد حجری بهتر از ین

سخن فیض بر مستمعان شیرین است

صاحب ذوق ندارد شکری بهتر از ین

شعرهای متفاوت فیض کاشانی برای وضعیت واتساپ

شعرهای متفاوت فیض کاشانی برای وضعیت واتساپ

هر که را وصل ما بچنگ آید

هوش بربایدش چغانهٔ ما

غیر درگاه ما پناهی نیست

سرخلقی و آستانه ما

کار و استاد و کار گه مائیم

غیرمانیست کار خانهٔ ما

همه ما و بهانهٔ اغیار

کو کسی بشکند بهانهٔ ما

دام پیدا و دانه ناپیدا

غیب بینست مرغ دانهٔ ما

از سر اهل رباید هوش

دم مزن فیض از فسانهٔ ما

تجلی چون کند دلبر کنم شکران تجلی را

تسلی چون دهد ازخود نخواهم آن تسلی را

بسوزد در تجلی و نسازد با تسلی دل

ببخشدگر تسلی جان دهم آن جان تجلی را

اشعار انگیزشی فیض کاشانی 

اشعار انگیزشی فیض کاشانی 

ای حسن تو جلوه‌گر ز اسما و صفات

روی تو نهان در تتق این جلوات

اندیشه کجا بکبریای تو رسد

هیهات ازین خیال فاسد هیهات

ای فیض بیا که عزم می خانه کنیم

پیمان شکنیم و می بپیمانه کنیم

دل در ره عشوه‌های ساقی فکنیم

جان در سر غمزهای جانانه کنیم

شادم که غمت همره جان خواهد بود

عشقت با دل در آنجهان خواهد بود

هجران تو با کالبدم خواهد ماند

وصل تو حیات جاودان خواهد بود

از دو عالم دردت ای دلدار بس باشد مرا

کافر عشقم اگر غیر تو کس باشد مرا

با تو باشم وسعت دل بگذرد از عرش هم

بی تو باشم هر دو عالم یک قفس باشد مرا

من نمیدانم چسان جانم فداخواهد شدن

اشعار الهام بخش فیض کاشانی 

اشعار الهام بخش فیض کاشانی 

ای که در این خاکدان جان و جهانی مرا

چون بروم زین سرا باغ و جنانی مرا

جان مرا جان توئی لعل مرا کان توئی

در دل ویران توئی گنج نهانی مرا

آنکه بدل میدمد روح سخن هردمم

تا نزند یکنفس بی دمش آبی مرا

شب همه شب تابصبح همنفس من توئی

روز چو کاری کنم کار و دکانی مرا

تا که بمحفل درم با تو سخن میکنم

چونکه بخلوت روم مونس جانی مرا

یکنفس ازپیش تو گر بروم گم شوم

چون بتو آرم پناه امن و امانی مرا

گر تو برانی مراجان زفراقت دهم

جان بوصالت دهم گر تو بخوانی مرا

گه به وصالم کشی گه ز فراقم کشی

گاه چنینی مرا گاه چنانی مرا

اشعار فیض کاشانی در مورد تنهایی

اشعار فیض کاشانی در مورد تنهایی

تا چند ز آب و نان سخن خواهی گفت

خواهی خوردن بروز و شب خواهی خفت

امروز تو را ز تو اگر حق نخرید

در روز جزا نخواهی ارزید بمفت

ای حسن تو جلوه‌گر ز اسما و صفات

روی تو نهان در تتق این جلوات

اندیشه کجا بکبریای تو رسد

هیهات ازین خیال فاسد هیهات

گر بخاک پای جانان دست رس باشد مرا

جهد کن تا کام من شیرین شود از شهد وصل

فیض تا کس دست بر سر چون مگس باشد مرا

دیدیم جمال لا اله الا الله

دیدیم جلال لا اله الا الله

از دوزخ و از بهشت آزاد شدیم

جستیم وصال لا اله الا الله

اشعار فیض کاشانی در مورد عشق

اشعار فیض کاشانی در مورد عشق

تا چند ز آب و نان سخن خواهی گفت

خواهی خوردن بروز و شب خواهی خفت

امروز تو را ز تو اگر حق نخرید

در روز جزا نخواهی ارزید بمفت

ای حسن تو مجموعهٔ هر زیبائی

وز هر دو جهان ز عشق تو شیدائی

نگذاشته داغ تو دلی را بیدرد

سودای تو کرده عالمی سودائی

مغرور بعلم خود مشو مست مباش

نزد علما نیست شو و هست مباش

در حضرت دوستان حق پستی کن

نزد دشمن بلند شو پست مباش

تن را بگذار تا شوم من جانت

جان در باز تا شوم جانانت

از پای درآی تا بگیرم دستت

با درد بساز تا شوم درمانت

اشعار زیبای فیض کاشانی 

اشعار زیبای فیض کاشانی 

هر که در دوست زد دامن احسان گرفت

و آنکه در دوستی مایة عرفان گرفت

دوستی کردگار معرفت آرد بیار

هر که از این تخم کشت حاصل از آن گرفت

ار در احسان هر انک روی به مقصود کرد

دید جمال خدا حسن زاحسان گرفت

هر که بدو داد تن مایه ایمان ستد

وانکه بدو داد دل در عوضش جان گرفت

آنکه بدو داد جان زندة جاوید شد

عمر دو روزینه داد عمر فراوان گرفت

هر که زدنیا گذشت لذت عقبی چشید

وانکه زعقبی گذشت کام زجانان گرفت

آنکه باخلاص داد در ره او هر چه داشت

قطره بدریا گذشت بهره زعمان گرفت

نیک و بد هر که هست سوی خودش عایدست

هر چه در امروز کرد روز جزا آن گرفت

در ره عرفان و عشق فیض بسی سعی کرد

تا که به توفیق حق،عشق زعرفان گرفت

مطالب مشابه: مجموعه اشعار شادمهر عقیلی + متن ترانه های شادمهر عقیلی

در پایان

فیض کاشانی همچنین در فعالیت‌های اجتماعی-سیاسی نیز نقش داشته و در کاشان و اصفهان نماز جمعه اقامه می‌کرده است. او به دلیل نظرات خاص خود در بسیاری از موضوعات فقهی، از جمله جواز غنا (با شروطی خاص) و وجوب عینی نماز جمعه، شهرت داشت.

جستجو در تالاب
جدیدترین مطالب سایت