بهترین فیلم هاي ترسناک هیولایی : در اینجا 50 تا از بهترین فیلم های ترسناک تاریخ را به شما معرفی خواهیم کرد. استالکرها، گرابوئیدها، بیگانگان و تعداد زیادی از مردان با لباسهاي لاستیکی باهم متحد می شوند تا ترکیب نهایی هیولاها را بدست آورند. دراین قسمت از مجله تفریحی تالاب برای شـما همراهان عزیز لیستی از بهترین فیلم هاي ترسناک هیولایی را منتشر کرده ایم.
هیولاهای فیلم در اشکال و اندازه هاي مختلفی وجود دارند. برخی بـه بزرگی آسمان خراش ها هستند، برخی دیگر بـه کوچکی راب. برخی سریع هستند، برخی آهسته هستند، برخی دیگر گوی هاي ژلاتینی هستند کـه هیچ شکل مشخصی ندارند. در واقع، بـه همان اندازه هیولاهای سینمایی وجوددارد کـه ترس هاي فردی انسان برای آن ها نمایش داده می شود.
بدیهی اسـت کـه این امر زمینه بسیار بزرگی را برای انتخاب در اختیار ما میگذارد. جمع آوری این فهرست از بهترین فیلمهاي هیولا کـه تاکنون ساخته شده اسـت و نگه داشتن ان در تعداد معقول، مستلزم قرار دادن چند پارامتر اسـت. اول از همه ی، بدون زامبی یا خون آشام. بـه سادگی تعداد زیادی وجوددارد، و ان فهرست هاي تضمینی خودشان هستند. ثانیاً؛ بدون انسان – عذرخواهی از فردی، جیسون، مایکل و هنری در فیلم هنری: پرتره یک قاتل سریالی. شـما هیولا هستید، اما هیولا نیستید.
بیشتر بخوانید: بهترین سریال های کودکانه سال 2023
کارگردان: اندی موشیتی
هر کاری کـه می کنید، بـه یک دلقک اعتماد نکنید
برای برخی، تیم کاری همیشه پنی وایز دلقک رقصنده را تجسم می کند، کـه خود تجلی ترس اسـت. اما دراین اقتباس 2017 از رمان حماسی استیون کینگ، کـه در دهه 1980 بـه جای دهه 50 دوباره کاشته شد، این بیل اسکارسگارد اسـت کـه شـما را بیهوده می ترساند. همانطور کـه Pennywise، چشمان Skarsgård در دو جهت مختلف پرسه میزند و باعث میشود کـه شخصیت واقعاً هیولا و دیوانه بـه نظر برسد.
وقتی با بچهها ارتباط برقرار میکند، گویی از گرسنگی غمگین اسـت و می خواهد آن ها و ترسشان را بخورد. بازیهاي عالی از بازیگران جوان همچنین از هرگونه نابهنجاری «بازیگری کودک» پیش گیری میکند، در حالی کـه مضامین دوستی و از دست دادن معصومیت یادآور Stand By Me «اقتباس دیگر از سلطان» و ET اسـت. ممکن اسـت گاهی احساساتی باشد، اما زمانی کـه میترساند – و واقعاً میترساند – یادآور این اسـت کـه فارغ از سن شـما، دلقکها ترسناک هستند.
کارگردان: کلایو بارکر
سوپرفریک!
کلایو بارکر، سادومازوخیست شومیز، موفقیت خودرا با Hellraiser بـه کار برد تا انچه را کـه قول داده بود «جنگ ستارگان فیلمهاي هیولا» باشد، بسازد، تنها زمانی کـه استودیو بـه ان چیزی کـه معلوم شد تبدیل بـه سردی شود… خوب، دیدگاه کلایو بارکر از فیلم هاي جنگ ستارگان هیولا. چیزی کـه درسال 1990 منتشر شد یک آشفتگی جذاب و تقریبا غیر قابل تماشا بود.
با این حال، درسال 2014؛ بارکر نقش کارگردانی را کـه مدتها وعدهاش را میداد، رها کرد و بـه وعدههایش عمل کرد و تماشاگران را بـه دنیای زیرین وحشی و روانجنسگرایانه از جانوران خرخرهدار و یک قاتل نقابدار وحشی کـه کسی جز دیوید کراننبرگ بازی می کرد، سوق داد. محصول نهایی قطعه اي با جهان سازی هیولایی گیلرمو دل تورو اسـت کـه با پسر جهنمی بـه جریان اصلی تبدیل می شود… فقط با چرم بیشتر و زخم هاي سوراخ شده.
کارگردان: جان کرازینسکی
صدای سکوت
یک فیلم واقعاً موفق هیولا می تواند بینندگان را بترساند بدون اینکه اجمالی واضح از خود هیولا بـه شـما بدهد. A Quiet Place دقیقاً جان کرازینسکی، امیلی بلانت و خانوادهاش را بـه طور دقیق پنهان نمیکند، اما اگر صادق باشیم، اکثر بینندگان نمیتوانند آن ها را از حافظه توصیف کنند – اگر در حال مبارزه هستید، اساساً گوشتی هستند.
چیزهای بیگانه حشره وار دندانه دار از جنس کلاورفیلد. اما کرازینسکی، بـهعنوان کارگردان، آن قدر کار مؤثری در بالا بردن تنش از طریق غرور مرکزی فیلم انجام می دهد – موجودات با صدا شکار میکنند و سکوت کامل را برای بقا ضروری میکنند – کـه اصلاً مهم نیست کـه واقعاً انها را ببینیم.
کارگردان: ویلیام اف کلاکستون
ان خرگوش رگهاي باطل بـه عرض یک مایل دارد، برای شـما خوشایند اسـت
‘توجه! خانمها و آقایان، توجه! گلهاي از خرگوشهاي قاتل بـه این سمت می روند، و ما شدیداً بـه کمک شـما احتیاج داریم!» بله، شکست دادن قورباغهها و گریزلی برای گرفتن رتبه 50؛ این کلاسیک با چشمهاي درخشان و دم پر از خرگوش اسـت.
ممکن اسـت تصور کنید هیچ چیز وحشتناکی در مورد خرگوش ها وجود ندارد، اما این دقیقاً همان چیزی اسـت کـه جانت لي و سمبل طلسم آقای برنز، روری کالهون، فکر میکردند تا زمانی کـه ان شیطان هاي جهنمی گوش تاب دار شروع بـه تسخیر شهرشان کردند و ویرانی را در مقدسشان بـه جا گذاشتند. لعنتی، این بونز مک کوی اسـت با سبیل فرمان!
کارگردان: استیو سکلی
خطر: عبور گیاهان سنگین
همانطور کـه هر شخصی کـه دراین کریسمس تلویزیون تماشا کرده اسـت، بـه خوبی میداند، نسخه قطعی شاهکار آخرالزمانی جان ویندهام هنوز ظاهر نشده اسـت. دلایل این امر بسیار متنوع اسـت، اما یکی از انها برجسته اسـت: هیچ راهی برای ترسناک کردن گیاهان وجود ندارد. فقط از ام نایت شیامالان بپرسید.
این تلاش بریتانیاییها، بـهویژه در صحنههاي اولیه وهمآوری کـه در ان کل جمعیت جهان توسط یک نمایش نوری متقاعدکننده روانگردان نابینا شدهاند، نشان میدهد. اما هنگامی کـه تبهکاران واقعی ظاهر می شوند، همه ی چیز بـه هم می ریزد: بسیار خوب، انها هشت فوت قد دارند، آدم کش هستند و دارای انبوهی از مکنده هاي رنگارنگ قرمز رنگ هستند. اما آن ها هنوز هم گیاهان هستند.
کارگردانان: مایکل هرز و لوید کافمن
آیا نمیدانید کـه سمی هستید؟
بـه یاد دارید زمانی کـه فیلمهاي ترسناک کمهزینه بیشتر بـه شوخ طبعی و اختراع علاقه داشتند تا غمانگیز؟ زمانی کـه Toxie حکومت کرد، ماجراجوییهاي مستقیم بـه ویدیوی او قلب، ذهن و دل ملتی با سرهای ترسناک دیوانه را تسخیر کرد؟ خوب، ان روزها خیلی گذشته اسـت، اما خاطره شیرین انها باقیمانده اسـت: زمانی کـه یک محموله از دیسکوهای مست می توانست برای لگد زدن از بالای سر یک بچه برگردد، زمانی کـه یک نفر اضافی بـه خوبی می توانست بازوی ظاهرا پاره شده خودرا زیر ژاکت کامویش پنهان کند.
هر شخصی کـه پلکش را می زند، زمانی کـه یک واستوئید هسته اي عجیبوغریب و عضلانی می توانست با یک بلوند حبابدار رابطه جنسی خشن داشته باشد و تماشاگران فقط با ان همراه شوند.
کارگردان: ران هاوارد
چون دو سر بهتر از یک سر اسـت
آیا هیولای دو سر در «بید» شبیه یک جفت عروسک معمولی Spitting Image نیست کـه در انتهای دو کیسه خواب استتاری متعادل شده اند؟ برای یک فیلم بچهها «بفرمایید اینطور اسـت!» این یک هیولای بسیار ترسناک اسـت کـه درست قبل از مسابقه نهایی خوب «کوتوله» در مقابل شر «پیرزن» غوطه ور شود، بـه خصوص وقتی کـه تصمیم میگیرد عده اي از عوامل اضافی را زیر پا بگذارد.
بین نفس هاي آتشین مایه شرمساری اسـت کـه یک زخم خفیف گوشتی – خوب، شمشیر در مغز – باعث انفجار سر ان می شود «کمبود فیزیولوژیکی آزاردهنده اگر وجود داشته باشد» اما هر هیولایی کـه بـه شـما اجازه می دهد از اصطلاح “مستقل با یک توقف” استفاده کنید. -motion Kilmer’ در نوشتن شـما باید ارزش نمک SFX-money-shot خودرا داشته باشد.
کارگردان: وس کریون
سبز بودن کار سهولت نیست
آیا میدانید وقتی اسفناج را برای مدت طولانی بجوشانید، تفاله سبزی بـه دست می آید؟ خب، بـه نظر می رسد کـه این الهام بخش باتلاق باتلاقی تلخ Swamp Thing بوده اسـت، کـه در ابتدا برای صفحات کمیک DC ایجاد شد تا نشان دهد کـه وقتی ما در مورد محیط صحبت می کنیم، باید مردان گیاهی انتقام جوی جهش یافته ترسناک و همچنین چوب هاي قرمز باشکوه و دسته هاي تازه آزالیا را درنظر بگیریم.
سوامپی برای نجات از باتلاق علفهاي هرز پسابی کـه وی را بـه خانه می خواند از دست ماموران شیطانی دولت، راه خودرا بـه دو فیلم باز کرد: فیلم اصلی محبوب سال 1982 بـه کارگردانی وس کریون، و فیلم اجتنابناپذیر «بازگشت باتلاق» درسال 1989 با حضور هدر لاکلیر از سینمای ایالتی. عبارت “نوف گفت”.
کارگردان: Jim O’Connolly
فیلمی کـه زمان فراموشش کرد
این جواهر کـه ظاهرا از نوع بازیهاي بدون منطقی کـه پسران هشت ساله از ان لذت میبرند الهام گرفته شده اسـت، این جواهری کـه بـه ندرت دیده میشود، گاوچرانها را در مقابل دایناسورها در نیومکزیکوی شدید قرار میدهد.
این بر اساس یک پروژه محقق نشده از آفريننده کینگ کنگ، ویلیس اوبراین بود، و ری هریهاوزن، دستیار مرد بزرگ، زندگی وهمآوری را بـه مجموعهاي از گالبازان ماقبل تاریخ بخشید، زیرا یک نمایش دو بیتی غرب وحشی، گلهاي از اسبهاي کوچک ماقبل تاریخ را در دوردست کشف می کند. دره کویر متأسفانه برای گاوپرهای چشم دلاری، شگفتی هاي اسب کوچک طعمه «گوانگی» هستند، یک آلوزور درنده کـه قصد دارد هیاهوی ژوراسیک را بـه غرب قدیم بیاورد.
کارگردان: متیو رابینز
نباید با Dragonheart، Dragonlance یا Dragon: The Bruce Lee Story اشتباه گرفت
قبل از اینکه پیتر جکسون بـه شمشیر و جادوگری «زیرا آن ها هستند» درخشندگی غیر قابل مقاومتی سکسی بدهد، این تلاش سال 1981 با غرور آفرینی قرون وسطایی از قلمرو دختر/اژدها عبور کرد و تبدیل بـه سنگ شکن فانتزی خانوادگی تاریک شد. در دنیایی کـه تریلر ممکن اسـت بـه ان اشاره کرده باشد، جایی کـه گودال سرگین واحد استاندارد مسکن اجتماعی اسـت، پسری در آستانهي مردانگی تنها چیزی اسـت کـه بین یک جانور بزرگ آتشنفس و یک کادر نسبتاً بیتحرک از اشراف زادهاي قرار دارد کـه برای عرضه ان تلاش میکنند.
تا باکره هاي خودرا بـه هیولا. یک ترتیب ایده آل نیست، اما بـه اندازه کافی خوب کار می کرد تا اینکه جادوگر سر رالف ریچاردسون کـه دائماً بی رمق بود، مستمری بگیر شد و یک حماسه انتقام جویانه برای شاگرد جوانش ترتیب داد.
ریچاردسون فیلم را علیرغم سوزاندن اولیهاش میدزدد، اما جلوههاي ویژه صنعتی نور و جادو در جایگاه دوم قرار میگیرند و تقریبا سی سال پس از ان؛ جذابیت اثیری دارند کـه نوادگان غرق در CGI مانند Beowulf نمی توانند با ان برابری کنند. دنبالهي ترکیبی گرافیکی دیزنی، Pete’s Dragon Slayer، پس از نمایشهاي آزمایشی کـه مخاطبان جوان را در وضعیت پریشانی قرار داد، متوقف شد.
کارگردان: فرانک هننلوتر
بـه دوست کوچکم درود برسان
نام فرانک هننلوتر کـه زمانی بـه عنوان واژهاي برای ابتکارات سینمایی شناخته میشد، توسط علاقهمندان بـه ترسناک مدرن فراموش شده اسـت. سبد کیس کارت ویزیت اوایل دهه 80 او بود، داستان یک بیست و چند ساله کتک خورده و از نظر اخلاقی مبهم و دو قلوی قاتل و سبد بسته او در حالی کـه ماموریت انتقام گرفتن از پزشکانی را بر عهده می گیرند کـه انها را برخلاف میلشان از هم جدا کردند.
برای مخاطبان مدرن، این داستان کمیک تیره عشق برادرانه بـه عنوان تصویری از نیویورک در دوران شکوفایی وحشتناکش بسیار جذاب اسـت.
کارگردان: کارل فروند
این یک بسته بندی اسـت
شاید برندان فریزر بـه عنوان یک کودک دوستدار ایندیانا جونز برای بازی در فرانچایز متوسط مدرن مومیایی استیون سامرز انتخاب شده باشد «و هر چه کمتر در مورد تام کروز گفته شود بهتر اسـت»؛ اما نسخه اصلی کارل فروند درسال 1932 «کـه در بالا ذکر شد، یک بازسازی نسبتاً نزدیک بود» ضربه قطعی در آوردن ان قاتل زامبی نمادین و موسلین بـه صفحه نمایش بزرگ باقی می ماند.
بوریس کارلوف را بـه عنوان یک کشیش مصری باستان می بیند کـه وقتی یک تیم اعزامی بریتانیایی خواب وی را قطع می کند، دوباره زنده می شود و این یک ورودی باکیفیت دیگر در قانون جهانی کامواهای ترسناک کلاسیک یونیورسال اسـت. همانطور کـه از تریلر زیر میبینید، کار گریم با ظرافت احشایی بسیار آزاردهنده بودو خود فیلم تعدادی دنباله داشت، یعنی دست مومیایی، لعنت مومیایی، آرامگاه مومیایی، لعنت آرامگاه مومیایی. .. شـما عکس را دریافت می کنید.
کارگردان: دیوید توهی
درود تاریکی دوست قدیمی من
توهی کـه نمونهاي بینظیر از فیلمسازی اسـت کـه محدودیتها را بـه مزیت تبدیل می کند، ساکنان زاویهدار خفاشمانند سیاره بیابانی هادس را برای تریلر علمی تخیلی کوچک اما کاملاً شکلگرفتهاش، بسیار در تاریکی نگه میدارد.
ریچارد بی ریدیک، وحشی نجیب وین دیزل و گروهی از بازماندگان تصادف با کلیشهاي دلپذیر باید با آشغالهاي سفید استخوانی صحرا در روز مبارزه کنند، اما در شب اسـت کـه سرگرمی واقعاً آغاز می شود، زیرا تاریکی بـه معنای واقعی کلمه با خشم بیشکل زنده میشود. البته، بـه اسانی می توان ادعا کرد کـه دیزل و شرکت هیولاهای واقعی این قطعه هستند و خفاش ها آنهایی بودند کـه توسط مهاجمان بیگانه مورد حمله قرار میگرفتند… اما لذت اینکار کجاست؟
کارگردان: جیمز گان
زندگی یک راز
بازگشتی بـه دوران رونق فیلم B در دهه 1980؛ کپی جیمز گان از یک نسخه احتمالاً نباید بـه خوبی کار کند. اما واضح اسـت کـه کارگردان آینده «نگهبانان کهکشان» مطالب مرجع خودرا در سطحی نزدیک میداند. دراین مورد، این شامل همه ی چیز از مهاجمان فضایی دهه 50؛ ویژگیهاي موجودات مدرن مانند مخلوقات و لرزهها، ترسناک بدن کروننبیگی و تپشهاي خشن و شادیبخش پیتر جکسون اولیه اسـت.
همه ی اینها بـه یک مینی شاهکار سخت و چسبناک تبدیل می شود کـه در باکس آفیس بمباران شد، اما با این وجود گان را در فهرست فراخوان هالیوود بالا برد. این فیلمی اسـت کـه در ان «گاهی اوقات بـه معنای واقعی کلمه» با دکورهای خندهدار منزجرکنندهاي پخش می شود، اما مقاومت مایکل روکر را بـه یک جهشیافته عظیم تبدیل میکند کـه توسط رابهاي انگلی نظارت میشود.
ترسناک بـه نظر می رسد – کـه احتمالاً دلیل دور ماندن مخاطبان را توضیح می دهد – اما با چنان شور و اشتیاق ارائه می شود کـه نمی توانید لبخند نزنید حتی وقتی بدبخت هستید.
کارگردان: جورج واگنر
خفه شو و صورتت را شانه کن
گرگینهي متواضع در دوران مدرن، تعداد قابلتوجهی از تماشای پردهها را دریافت کرده اسـت، از جک نیکلسون کـه در فیلم گرگ 1994 بـهعنوان یک منحرف جنسی هوسباز «این جا درج کنید»؛ از طریق تنشهاي قاعدگی قاعدگی در جینجر اسنپس «2000» و هوسشوی تروماهای گرگ نوجوان در گرگ و میش: ماه نو «2009» بـه بازسازی با بودجهي فوقالعاده جو جانستون، The Wolfman، اما این افسونگر دنیای قدیمی اسـت کـه ما برای این فهرست انتخاب کردهایم.
معمولاً این فیلمهاي ترسناک کلاسیک، وقتی تالبوت بدبخت «لون چنی جونیور» در حال دفع یک گرگ مهاجم خراشیده میشود، لعنت غمانگیز وارد بازی می شود، سپس با طلوع ماه کامل، یک دگرگونی طغیانکننده رخ میدهد و تا جایی کـه می توانید می گوید: «ان شلوارها بـه فاق جدید نیاز خواهند داشت» او بـه دنبال خون انسان اسـت.
کارگردان: استیو ماینر
چه کروک!
اجازه دهید برای لحظه اي مکث کنیم تا حرفه استیو ماینر را بررسی کنیم. او کـه با قسمتهاي 2 و 3 جمعه سیزدهم، و اسکلتهاي دوستداشتنی، هاوس افسونگر، هیجانهاي ارزانقیمتی را برای تودهها بـه ارمغان آورده اسـت، تصمیم میگیرد دست خودرا دریک کمدی اجتماعی کوچک با روابط نژادی بدنام کـه سول من را بد نشان میدهد، امتحان کند.
ماینر بقیه دهه 80 را بـه سرگردانی در بیابان The Wonder Years می گذراند، قبل از اینکه با وارلوک بـه بازی بازگردد. سالهاي پربارتر دنبال میشوند، تا اینکه ماینر، دوباره، یک اشتباه بزرگ را انجام میدهد: بازسازی آمریکایی کمدی فرانسوی موفق Mon Père ce héros، کـه در ان ژرار دوپاردیو بـهطور تهدیدآمیزی بـه دنبال دختر نوبلش دریک سری از مکانهاي گرمسیری خشن میچرخد.
یکبار دیگر، تلویزیون نوجوانان صدا می زند: اینبار داوسون کریک «Dawson’s Creek» اسـت، حداقل تا زمانی کـه فرانچایز بـه شدت دستکم گرفته شده Halloween: H20 برسد، کـه موفقیت ان مستقیماً بـه این داستان فوقالعاده سرگرمکننده منجر میشود.
چرا این همه ی را بـه شـما میگویم؟ زیرا لیک پلسید اگر کار یک کاوشگر قابل اعتماد و سختکوش نباشد، هیچ چیز نیست: گهگاه الهام گرفته شده، گهگاه صاف، همیشه سرگرم کننده، هرگز خسته کننده نیست. در واقع کار مردی اسـت کـه بـه همان اندازه در خانه در کمپ کریستال لیک یا داوسون کریک اسـت. خدا بـه تو برکت دهد، استیو ماینر، و دیگر قهرمانان گمنام هالیوود. ما حتی شـما را برای Soul Man می بخشیم.
کارگردان: اروین اس یوورث
می خزد، می خزد، از دیوارها می لغزد…
ممکن اسـت کسی ان را بـهعنوان یک بازی بینظیر و خندهدار برای نوجوانان با حضور استیو مککوئین جوان بـه یاد بیاورد، اما The Blob چیزی جز پایهگذاری هر فیلم فاجعهبار با بودجهاي کـه بعد از ان اتفاق میافتد، انجام نداد: نیروی بیگانه غمانگیز کـه بقای ان بر نابودی بشریت استوار اسـت.
«چیز، جنگ جهانیان»؛ مقامات کافر «آرواره ها، آتشفشان»؛ stutifying deus ex machina «دانستن، حملات مریخ!» موزیک غیرممکن با تم شاد Blob واقعی خود بـه اندازه یک کیسه پلاستیکی شفاف پر از مربای میوه هاي مخلوط ترسناک اسـت، اما با این وجود این فیلم کوچک ترک خورده هیجان می ریزد و با جذابیت می چکد.
کارگردان: فرانک اوز
آیا این بـه نظر شـما “بی جان” اسـت، پانک؟
این نسخه سینمایی از اقتباس صحنهاي از راجر کورمن اصلی کمهزینه باید یک قطار غرق شده باشد، اما مرد سابق ماپت، فرانک اوز، بـه نوعی یکی از بزرگترین موزیکالهاي گیاهی گوشتخوار بین کهکشانی دهه 80 را ارائه کرد.
ریک مورانیس، گلفروش لاولورن بیگ اپل، قبل از اینکه متوجه شود کـه این گیاه یک «موتای بینظیر و سبز از فضای بیرونی» اسـت، یک گیاه آپارتمانی غیر قابل توصیف را بـه هیولایی درنده تبدیل میکند کـه ذوقی برای خون انسان و موسیقی دوو دارد. بامزهتر از Body Snatchers Abel Ferrara و با موزیکهاي جذابتر از M Night Shyalaman The Happening, Little Shop… هنوز هم بابای بزرگ خودرو های خشن گیاهی اسـت.
کارگردان: جو دانته
دیگر فیلم گرگینه محصول 1981
جو دانته پس از یک دهه شاگردی با راجر کورمن و نیو ورلد پیکچرز کـه میوه هاي فراوانی بـه شکل پیرانا داشت، زانو زد و با این ادای صمیمانه بـه گرگینه هایي کـه می شناخت و دوستشان داشت، جدی شد. مشخص شد کـه دقیقاً همان چیزی بود کـه مردم نمیخواستند، همانطور کـه با موفقیت عظیم جهانی یک گرگینه آمریکایی در لندن ثابت شد، کـه در ان جان لندیس در تمام پرتابهاي خرابکارانهاي کـه دانته با وجدان در فیلم خود از ان اجتناب کرده بود، استفاده کرد. ؛ اما بعد ها حرفه وی را مشخص کرد.
با این حال، زوزه بـه دلیل داشتن یکی از باشکوه ترین و ناراحت کننده ترین افتتاحیه هاي سینما، قابل توجه اسـت. حیف کـه نمی تواند ان سطح تنش را کاملاً حفظ کند.
کارگردان: فرد دکر
“Wolfman’s has nords…”
اساساً نسخه دیگری از Ghostbusters غول پیکر باکس آفیس، بـه جز با اسکمپ هاي Pro-Stranger Things کـه جای گزین لپه هاي Lower East Side می شوند. حومه شهر. کار آرایش شبیه چیزی اسـت کـه ممکن اسـت دریک مهمانی لباس فانتزی دریک پروژه مسکن اسکس ببینید، و بنابر این واقعاً در برابر عده اي از خلاقیتهاي خلاقانهتر دراین فهرست ایستادگی نمی کند. با این حال، آن قدر علاقه مند بـه دنیای تخیلی نیرومند کودکان تأثیرپذیر و خطاکار اسـت کـه بـه هرحال ان را در آنجا پرتاب می کنیم.
کارگردان: Erle C Kenton
حیوانی!
دریک دنیای ایدهآل، ما می خواهیم برداشت ریچارد استنلی در مورد جزیره پزشک مورو اثر اچجی ولز را در این جا فهرست کنیم – همانطور کـه هر شخصی کـه فیلمنامه اصلی استنلی و مایکل هر را خوانده باشد، میتواند تأیید کند، شگفتانگیز خواهد بود. اما ان فیلم بـه جان فرانکنهایمر سپرده شد و تبدیل بـه یکی از ضعیفترین فیلمهاي هیولا شد.
بنابر این در عوض بـه سراغ بهترین اقتباس بازمانده، این وسیله نقلیه چارلز لاتون می رویم کـه در ان جلوههاي گریم طنابدار و داستان فرعی عاشقانه هوکی بیشتر از سبک کارگردانی واقعاً وهمآور کنتون و اجرای مرکزی فوقالعاده غمانگیز، عرقریز و ترسناک لاتون ساخته شده اسـت.
کارگردان: مت ریوز
نیمه هیولا، نیمه بازاریابی
در روزهای قبل از اینکه تریلرها تریلرهای مخصوص بـه خودرا داشته باشند، امکان پیش نمایش فیلم وجود داشت کـه تماشاگران را غافلگیر کند و جی جی آبرامز، تهیه کننده کلاورفیلد، نهایت استفاده را برد. نخستین تیزر فیلم تقریبا هیچ چیز را فاش نکرد – حتی عنوان. تنها چیزی کـه نشان داد، فیلمهاي ویدئویی خانگی بود از مهمانیهاي زیبای نیویورکی دریک اتاق زیر شیروانی، بـه دنبال ان هرج و مرج و فرود تصادف سر بیجسم مجسمه آزادی در وسط خیابان منهتن.
آیا این یک Voltron لایو اکشن بود، همانطور کـه برخی وبسایت ها حدس می زدند؟ راه اندازی مجدد گودزیلا دیگر؟ اسپین آف گم شده؟ Cthulhu؟ همانطور کـه مشخص شد، همه ی چیزهایی کـه واقعاً نیاز داشتیم بدانیم دقیقاً در تریلر وجود داشت. با استفاده از مفهوم فیلم یافت شده دریک فاجعه در مقیاس بزرگ، گروهی از دوستان را دنبال می کند، شبی کـه یک موجود بیگانه گوشتی و بـه اندازه آسمانخراش از بندر نیویورک با حال و هوای بسیار بدی بیرون می آید.
بـه همین سادگی اسـت، در عین حال بـه نظر وحی میرسید. هنوز هم دارد. مطمئناً؛ کاراکترها بـه اندازه کاغذ نازک هستند، و دوربین دستی لرزان بـهویژه تهوعآور اسـت، اما این فقط تجربه را فراگیرتر میکند. تعداد زیادی از منتقدان فیلم را تمثیلی از 11 سپتامبر تفسیر کردند. شاید اینطور باشد. اما حتی اگر از نظر ظاهری درنظر گرفته شود، بـه معنای واقعی کلمه یک سواری هیجان انگیز اسـت.
کارگردان: گیلرمو دل تورو
خوب قرمز
طرفداران کمیک مدتها عادت کردهاند کـه شوخ طبعی و هوشمندی داستانهاي موردعلاقهشان را ببینند کـه توسط لوبیافروشیهاي هالیوود بریده میشود، بنابر این زندهسازی وفادارانه دل تورو از پسر جهنمی، در قضاوت مخاطبانش کـه تا حدی بالاتر از عملکرد بالا هستند، نقطه عطفی بود. کرتین ها با حضور آفريننده مایک میگنولا و ران پرلمن در بهترین حالت خود از روزهای «Penitenze Agite!»
در نام گل رز، فیلم از رگهاي سرشار از طنز خارجی بهره می برد و انقدر مملو از ایدههایي بود کـه میتوانست ان را دریک پیشالگوی دور بیندازد. داستانی کـه اسپیلبرگ میتوانست ان را بـه یک فرنچایز سه تصویر تبدیل کند. بهتر از همه ی، برای لحظه اي کوتاه و باشکوه، بـه نظر میرسید کـه نیلز کرین بـه یک ابرقهرمان آبزی درهم و برهم تبدیل شده اسـت.
تحقیر آبه ساپین از شری خشک و ناتوانی آبکی او برای شرکت در شب هاي افتتاحیه فیلارمونیک سیاتل باعث این توهم زیبا شد، اما در ترکیب انسانیت و کنش هیولا، پسر جهنمی و دنباله هیولاهای بیشتر ان؛ خطرات را در زمان عرضه بیشتر کرده اسـت. تصورات جوهری بـه صفحه نمایش بزرگ.
کارگردان: استوارت گوردون
مرده و دوستش دارم
استوارت گوردون کارگردان، با یادآوری ترکیبی از سریال HP Lovecraft محصول 1922؛ Herbert West – Reanimator، و ویلی راسل در حال آموزش ریتا، ما را بـه محوطه دانشکده دکتری Miskatonic ماساچوست می برد تا از دانشمندی دیوانه «جفری کامبز» بگوییم کـه معتقد اسـت پل زده اسـت. شکاف بین زندگی و مرگ با کمک مقداری گوه سبز لیمویی.
درکنار فیلمهاي Evil Dead، این یکی از معدود کمدیهاي ترسناکی اسـت کـه در واقع با هر ترسی خنده را بـه همراه میآورد «برای نمونههایي از نحوه انجام ندادن اینکار، کل خروجی Troma را ببینید» و حتی اگر فی نفسه حاوی هیولا نباشد. سر بریده احیا شده جراح مغز و اعصاب با پیراهن پرشده نمونه اي از پروتزهای کم هزینه اسـت کـه در بهترین حالت آغشته بـه سس کچاپ اسـت. همچنین شایان ذکر اسـت کـه تخصیص مجدد حیلهگرانه از موسیقی اساسی Psycho برنارد هرمان، کـه درسال 1985 بود، با برخی ضربات درام اکو تقویت شده اسـت.
کارگردان: لری کوهن
کافی هرگز کافی نیست
اگر چه حرفه او بـهعنوان یک نویسنده-کارگردان درصورت عدم موفقیت برای یک دهه دیگر در وضعیت نامناسبی باقی ماند، اما The Stuff عموماً آخرین و شاید بزرگترین بیانیه خرابکارانه لری کوهن درنظر گرفته میشود. کوهن با عطف نگاه طنزآمیز لیزری خود بـه سنت آمریکایی مصرف گرایی بی حد و حصر، دنیایی را ارائه می دهد کـه در ان یک ماده دسر حساس مرموز کـه فقط بـه عنوان “چیز” شناخته می شود، قلب، ذهن و معده جمعیتی را کـه بـه طور فزاینده اي روی کاناپه بسته شده اند را تسخیر کرده اسـت.
این فیلم بار دیگر با حضور مایکل موریارتی بزرگ در نقش اصلی جاسوس شرکت هاکستر، مو رادرفورد «همچنین بـه پرسش: مار بالدار مراجعه کنید»؛ هدف مورد نظر خودرا با انبوهی از تبلیغات ساختگی و خنده دار ساختگی بـه سیخ می کشد.
کارگردان: ران آندروود
من کرم دارم!
مجموعهاي از ویژگیهاي موجودات و احیای فیلمهاي B در دهه 80 در سینماها بـه نمایش درآمد، اما هیچکدام قدرت ماندگاری این کمدی ترسناک هیولاآمیز سرگرمکننده درباره ساکنان یک شهر کویری منزوی را نداشتند کـه با کرمهاي شنی گوشتخواری کـه در زیر زمین میلغزند میجنگند. تعداد زیادی از موفقیت هاي ان مربوط بـه شیمی گروه بازیگران اسـت کـه توسط کوین بیکن و فرد وارد رهبری می شود، بـه عنوان دست سازان روستایی نوادا برای دفاع از شهر کوچکی کـه از ان بیمار شده اند.
عنصر دیگر خود هیولاها هستند کـه اساساً بـه عنوان بوریتوهای جهش یافته و قاتل طراحی شده اند. مهمتر از همه ی، ران آندروود، کارگردان، لحن را تند و تند نگه می دارد، اما هنوز هم می تواند لحظات تنش مشروعی را خلق کند: صحنه اي کـه در ان بیکن، وارد و فین کارتر روی صخره ها برای پیشگیری از خورده شدن طاق میزنند، صحنه اي تمام عیار اسـت. مانند تقلای جنون آمیز اقلیمی بیکن برای کشتن حرامزاده ها یکبار برای همیشه.
بیشتر بخوانید: دانلود فیلم «بهترین فیلم های سینمایی»
کارگردان: فرانک دارابونت
این یک سوپ نخودی واقعی اسـت
بیشتر مکالمهاي کـه حول محور The Mist می چرخد، بر روی ان ضربهاي از یک پایان پایین متمرکز اسـت. اما اقتباس استفن کینگ اثر فرانک دارابونت تا زمان انتشار پیش از اعتبار، یک انفجار سادیستی اسـت. بین غولهاي شاخکدار بـه اندازه ساختمان، عنکبوتهاي غولپیکر با چهره جمجمه با تارهای اسیدی، موجودات خرچنگ تیغدار و مگسهایي با دم عقرب، این فیلم سمفونیاي از لجن، تکه تکه شدن و وحشت غمانگیز و شادیبخش اسـت کـه جو اچپی لاوکرافت را بـه لرزه در میآورد.
یک هیولای مذهبی شیدایی را بـه شکل مارسیا گی هاردن پرتاب کنید و یک ویژگی جهنمی از یک موجود سرگرم کننده خواهید داشت کـه در خط پایان بـه دیواری تیره و تار برخورد می کند، اما هنوز نمی توانید از این واقعیت کـه استاد اسـت خلاص شوید.
کارگردان: گیلرمو دل تورو
آی کارامبا! ال دیابلو!
حالا گرد و غبار بالاخره فروکش کرده اسـت، آیا میتوانیم با این واقعیت موافق باشیم کـه فانتزی تاریخی باروک گیلرمو دل تورو «بـه قول یکی از انها، آلیس در سرزمین عجایب با سرزمین و آزادی ملاقات می کند» شاهکاری نیست کـه همه ی میگویند. در واقع، نشستن در بین میز فهرستی مانند این، فیلمی عالی بـه نظر می رسد، یک تمثیل سیاسی تأثیرگذار اما فراگیر کـه برگ برندهاش کم استفادهشده عده اي از پرآذینترین آثار مدل هیولایی در سینمای مدرن اسـت.
با بازی داگ جونز – کـه بـه سرعت بـه صفوف بلا لوگوسی، بوریس کارلوف، لون چنی و نیکولاس کیج در پانتئون شیاطین صفحه نمایش کلاسیک می پیوندد – در نقش جانوری کـه بـه اوفلیا جوان کنجکاو «ایوانا باکورو» سه وظیفه پیشنهاد می کند تا او دوباره متحد شود. با پدر غایبش، فیلم هرگز نمی تواند واسطهاي شاد بین فانتزی و واقعیت پیدا کند، اگر چه نتایج خیرهکننده چسباندن چشمهاي گوگولی بـه کف دستان شـما را نشان میدهد «بالا را ببینید».
کارگردان: جو دانته
مدرسه اي کـه نمیخواهید وارد ان شوید
پیرانا جواهر رونق طبیعت پس از آرواره ها، همچنین یکی از آخرین و بهترین فیلم هاي دنیای جدید راجر کورمن در اوج دهه 70 بود.
طنز ماجرا این اسـت کـه فیلمی کـه عامل اصلی وجود پیرانا اسـت، غول گیشه جوینده جهان اسپیلبرگ، همچنین فیلمی خواهد بود کـه ناخواسته همه ی چیزهایی را کـه «دنیای جدید» برای ان ایستاده بود از بین برد: زمانی کـه فیلم B تبدیل بـه فیلم جدید A شد، فضای کمتر و کمتری برای ان نوع اختراع کلاهک دیوانه و زیرشاخه خرابکارانه اي کـه جو دانته و نویسنده جان سایلس دراین داستان ماهی کوچولوی گیج کننده و ترسناک جمع کرده بودند، باقی می ماند.
کارگردان: جک آرنولد
عجیبوغریب و سنگدلی
حمله جانوران باستانی و اولیه بـه جوجه هاي داغ بیکینی چیست؟ مطمئناً این یک سؤال در ذهن گیرمو دل تورو اسـت. مطمئناً؛ رابطه جنسی از سپیده دم زمان بوده اسـت، اما شـما فکر می کنید کـه میخ هایي مانند کینگ کونگ، آرواره ها و قهرمان چهره ماهی این ترسناک دیوانه وار دهه 50 ممکن اسـت وادار نباشند بـه تاکتیک هاي وحشت متوسل شوند تا خلاف ان را فریب دهند.
ارتباط جنسی. اما بازهم، وقتی پسر حرامزاده انسان و ماهی ریه هستید «همانطور کـه کت و شلوارهای آزمایشگاهی بـه طور رسمی بـه ما اطلاع می دهند»؛ شاید شـما با عقده حقارت داخلی متولد شده اید. شاد باش، گیل من. هیچکس بـهاصطلاح «ستارههایي» مانند ریچارد کارلسون و جولی آدامز را بـه خاطر نمیآورد، در حالی کـه لیوان چند وجهی شـما بـه تصویر تعیینکننده وحشت دهه 50 تبدیل شده اسـت. شناور شوید، دوست شوید، و بگذارید خانمها بـه سمت شـما شنا کنند…
کارگردان: لری کوهن
خدایان و هیولاها
افسانه لری کوهن «لوپی» امروزه کمتر در بین منتقدان فیلم شنیده میشود، اما این باعث نمیشود کـه حرفه او کمتر قابل توجه باشد. هواپیمای بدون سرنشین تلویزیونی یهودی کـه بـه یک افسانه سوء استفاده تبدیل شد.
شیفته زهر فولر کـه بـه اسپلات کورمانسک روی آورد. مخترع نوزادان قاتل «زنده اسـت!»؛ غذای دسر قاتل «The Stuff» و بله، بیگانه قاتل عیسی «خدا بـه من گفت»؛ کوهن احتمالاً قهرمان عدد یک ناشناس سینمای استثماری کشور آمریکا اسـت و Q: The Winged Serpent ممکن اسـت بهترین ساعت او باشد کوهن کـه قصد داشت با داستان یک خدای زنده شده آزتک کـه شهروندان نیویورک را تعقیب می کند، یک فیلم هیولایی قدیمی مانند فیلم هایي کـه در دوران کودکی دیده بود بسازد، نمی توانست تم هاي حیوان خانگی خودرا رها کند – ناامنی مردانه، تنش نژادی، کوته نظری مذهبی و نابرابری اجتماعی – بـه اندازه کافی طولانی اسـت.
بنابر این انچه پدیدار شد ترکیبی کنجکاو و جذاب بود: بخشی کینگ کونگ، بخشی شفت و بخشی دیگر جنایات و جنایات، زیرا تمایل بدنام کوهن بـه جفتهاي ناکارآمد بـه زیبایی طرحریزی شده در زوج مرکزی متعصب اما دوست داشتنی مایکل موریارتی و کندی کلارک بـه ثمر می رسد. همه ی اینها بـه اضافه مقداری پیانوی وحشی، یک عروسک فداکاری انسانی و شهر نیویورک در تمام شکوه موج نوی کثیفش.
کارگردان: روبن مامولیان
من دو چهره دارم
روبن مامولیان کـه خودرا بـهعنوان یک مبتکر کلیدی با نخهاي تحسین برانگیز خود در نمایش «تشویق» و فیلم هیجانانگیز گانگستری «گری کوپر»؛ «خیابانهاي شهر» معرفی کرد، با تهیهکنندگی یکی از این فیلمها ثابت کرد کـه فقط یک کارگردان تئاتر در جوادپورهای فیلمسازان نیست.
جنجالی ترین و پرتنش ترین فیلم هاي هیولاهای اولیه. جدای از انبوه افکتهاي درون دوربین «صحنههاي تبدیل متقاطع با توجه بـه زمان فیلمبرداری فوقالعاده قانعکننده هستند»؛ این فیلم بـهخاطر بازی فوقالعادهاش از فردریک مارچ و بیباک بودنش در ارائه شخصیت بدجنسی جکیل قابل توجه اسـت. بـه عنوان یکی از خشن ترین شکارچیان جنسی سینما.
کارگردان: برایان یوزنا
خودتان را یکی از اعضای خانواده درنظر بگیرید
فیلم برایان یوزنا کـه در انتهای چرخه ترسناک بدن اکران شد، باید تا حدودی از لرزه هاي دلخراش فیلم The Brood، Re-Animator و The Fly عبور کند. بیلی وارلاک – سومین موز در Baywatch-فستیوال تلویزیونی – وقتی متوجه می شود کـه والدین خونآبیاش و همه ی دوستان یاهوییشان در واقع فقط مجموعهاي از شیطونهاي شیطون و خود شیفته نیستند، خودرا بـه معنای واقعی کلمه درگیر درگیریهاي خانوادگی میبیند.
اما یک زیر گونه از آدمخوارهای جهش یافته و آمیخته بـه بدن کـه بـه باکانالیای ارژیاستی داده می شود، فقرا را میخورد و یک عمل ترسناک شناخته شده، «شنت» دارد کـه فقط اندکی جذابتر از آسیاب کردن اندام تناسلی فرد در خودرو هاي مزرعه دار اسـت. پایانی کـه در ان بیلی بـه «جامعه» معرفی می شود، فیلمی زیبا رابا صحنهاي از افراط و تفریط واقعاً نفرتانگیز کـه بـه سختی می توان بدون سفید کردن ان مانند یک نان تست کم خونی از ان عبور کرد، پرداخت می کند.
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
پارک موضوعی کـه قیمت ان یک دست و یک پا اسـت
می توانید از تاریکترین گوشههاي شناسه بـه انها تابش کنید، دوباره انها را زنده کنید یا با لگد زدن و فریاد زدن انها را بکشید، اما هرگز نمیتوانید از نخستین و بهترین شیب مادر طبیعت در هیولاها پیشی بگیرید. دایناسورها بـه قدری سنگی سخت بودند کـه برای 160 میلیون سال حکومت وحشت آن ها چیزی کمتر از یک فاجعه کامل جهانی لازم نیست.
بنابر این، در بهترین حالت، برای یک مرد سال خورده اسکاتلندی «دیکی آتنبرو» غم انگیز باشید تا وحشی ترین گونه هاي قابل تصور را احیا کند: از جمله تی رکس و ولوسیراپتور – و آن ها را در باغ وحشی کـه در کاستاریکا نگهداری نمی شود بـه نمایش بگذارد. اسپیلبرگ هرگز کسی نبوده کـه از سس کچاپ صرف نظر کند، و مقدار زیادی جرأت و غرور در اطراف فیلمی وجوددارد کـه بـه اندازه هر چیزی دراین فهرست قرمز در دندان و پنجه اسـت.
کارگردان: Walerian Borowczyk
جانور سکسی
بـه ندرت فیلم هیولا بـه انگیزههاي جنسی هیولای خود با چنان صراحت زرق و برقآمیزی برخورد می کند کـه در افسانه طعمهدار سانسور Borowczyk کـه جرأت داشت با چشمهاي دلسوزانه بـه ان بینهایت اجتماعی همیشگی خیره شود. از نماي آغازين ان از دو اسب در حال سكس كه در ان اندام تناسلي متحرك و بخار گرفته در كلوزآپ فوق العاده فيلم گرفته شده اسـت، اين ظن وجوددارد كه شـما بـه چيزي واقعاً كثيف و غيرقانوني برخورد كرده ايد.
در پایان 30 دقیقهاي ان؛ جایی کـه یک دوشیزه زیبا درباره تعقیب و گریز در اطراف جنگلهاي جنگلی و تجاوز توسط یک جانور مودار با فالوس بسیار بزرگ «و بسیار زشت» خیال پردازی می کند، شـما یا با عصبانیت سعی میکنید بـه دفتر خبر دیلی میل زنگ بزنید یا هول می کنید. همراه با پوچ بودن همه ی چیز.
کارگردان: جو دانته
این زندگی آن چنان شگفت انگیز نیست
دهه 80 دوران شکوفایی بدخواهی هاي نظارت نشده و خشونت استخوان خردکنی بود کـه بـه عنوان سرگرمی کودکانه نشان داده می شد، اما هیچ چیزی بـه هجوم پر هرج و مرج دانته در مصرف گرایی، همنوایی و ارزش هاي شهر کوچک بـه وضوح نمیرسید. خود گرملینها دیوانه شدهاند – گویی بیگانه با برس دستشويي دوخته شده اسـت – و تمام رفتارهای یک پیتبول سرحال را بـه نمایش می گذراند ودر عین حال شادیهاي کریسمس آبشار کینگستون را در آبشارهای خلوتآب تضعیف می کنند.
تمام انواع تمثیلهاي بلندمرتبه را می توان از قتل عام این کیسههاي خزدار کوچک ترسیم کرد، اما تنها چیزی کـه دراین فهرست مهم اسـت این اسـت کـه آن ها سریع، شل و خارج از نظارت هستند.
کارگردان: جان مک تیرنان
بیا شکار کنیم
نبوغ Predator در سادگی ان اسـت. این فیلم درباره مبارزه آرنولد شوارتزنگر با یک شکارچی ورزشی بین کهکشانی در جنگل هاي آمریکای مرکزی اسـت. تقریبا همین اسـت. شاید یک پیام سیاسی مخفی در جایی در بین عضلههاي برآمده دوسر بازو، دستهاي بریده شده و شلیک مسلسل وجود داشته باشد، و مطمئناً؛ خدمه مزدوران نامناسب آرنی، هر کدام لحظات بـه یاد ماندنی خودرا قبل از ملاقات با مرگ ترسناک خود دارند.
با این حال، در نهایت، تنها چیزی کـه اهمیت دارد، نبرد عقل و قدرت بینقص بین دو موجود خارقالعاده اسـت. اما اشتباه اسـت کـه بگوییم این صرفاً یک فیلم شوارتزنگر اسـت، زیرا دشمن او یکی از آثار واقعاً غم انگیز سینما اسـت: یک انسان نما مخوف کـه چهره اش نشان می دهد طراحش – افسانه جلوه ها، استن وینستون، با کمک ظاهرا جیمز کامرون – چند مشکل با آناتومی زن دارد کـه نیاز بـه کار دارد.
دنباله ها با هدف گسترش داستان هستند، اما این سریالی اسـت کـه نیازی بـه پس زمینه ندارد: جانوری کـه ظاهر ترسناکی دارد هر چه کمتر در مورد او بدانید بسیار ترسناک تر اسـت.
کارگردان: پیت داکتر
ان چیزی را کـه از آنجا آمده اسـت برگردان یا بـه من کمک کن…
پیکسارها ممکن اسـت حضور این کلاسیک بیوقفه و نوازشگر پیکسار را در فهرستی از غواصان فراتر زیر سوال ببرند. بـه انها فقط می توانیم این را بگوییم: اگر فیلمی کلمه «هیولا» را در عنوان داشته باشد، تقریبا بنا بـه تعریف مستحق قرار گرفتن دراین فهرست اسـت «بـهرغم زندگینامههاي آیلین وورنوس».
بعلاوه، Monsters, Inc صرفاً یک نابغه کمیک اسـت کـه از بازی کلمات ساده و شبیه زوکر «مجله بیزینس شریک، رستوران هریهاوزن» تا عده اي از پیچیدهترین کمدیهاي بصری آتش سریع پیکسار را اجرا میکند. از طراحی موجودات وحشی، شخصیتپردازی فوقالعاده دلسوزانه «”چرا بـه من آدم برفی شایان ستایش نمیگویند؟”» و مسلماً استاندارد طلایی فعلی در سکانسهاي تعقیب و گریز اوج دیوانهوار اشاره نمیکنیم.
کارگردان: کلایو بارکر
بالاخره میخکوب شد!
کلایو بارکر با اقتباس از یکی از داستانهاي کوتاه خود و با صرف بودجه 1 میلیون پوندی، یکی از جذابترین و اخرویترین فیلمهاي ترسناک را خلق کرد. در جایی بین نمادهای اسلشر کنایهآمیز مانند فردی کروگر و ترسناکی فراتر از اچپی لاوکرافت متعادل هستند، اما با زیبایی S&M خاص خود، Cenobites عده اي از بـه یاد ماندنیترین و آزاردهندهترین ساختههاي سینمای ترسناک هستند. بارکر دوباره همان ترفند رابا Nightbreed با بودجه بیشتر دنبال کرد و بازدهی کمتری داشت.
کارگردان: بونگ جون هو
قرار دادن کره خودرا در خط
اگر تا بـه حال یک داستان هشداردهنده وجود داشته باشد کـه خطرات ریختن فرمالدئید آلوده را در سینک آشپزخانه توضیح دهد «همه ی ما اینکار را انجام داده ایم!»؛ پس کارگردان پارازیت، Bong Joon-Ho عالی، The Host اسـت. بونگ درکنار آرواره هاي اسپیلبرگ هم از نظر معرفی استادانه جانور و هم حمله وحشیانه اش بـه بوروکراسی دولتی منطقه اي، ترفند زیرکانه تلمبه کردن تنش ژانر مدرسه قدیمی را بـه یک موضوع پیچیده «ودر پایان، دلخراش» می کشد. »
کارگردان: جان لندیس
یک ماه بد در حال طلوع اسـت
دیدن دادههاي نظرسنجی کـه نشان می دهد دقیقاً چند بریتانیایی چهل و چند ساله شاهکار هیستریک جان لندیس را بـهعنوان مراسم بسیار مهم بلوغ بـه یاد میآورند، جالب اسـت: نخستین 18 سال آن ها. خوب، چند سال پیش، افراد خوب BBFC رفتند. و همه ی اینها را خراب کردند: با طبقه بندی مجدد فیلم بـه 15؛ انها همه ی دوران کودکی ما را کمی کم خطرتر جلوه دادند.
چیزی کـه هیچ بازتابی در خود فیلم ندارد: کمدی ترسناک امروزه بیش از حد آشنا شده اسـت، اما این تنها دستاورد لندیس را چشمگیرتر می کند.
گرگینه آمریکایی نه تنها ترسناک، بلکه ترسناک، نه فقط خنده دار، بلکه بـه طور جدی هوشمندانه، ایرادات خودرا دارد، اما نقاط قوت بسیار زیاد فیلم بر ان ها غلبه می کند: موسیقی متن فیلم شگفت انگیز اسـت، شخصیت پردازی و اجراها «جنی آگوتر! برایان گلاور! ریک مایال». شگفت انگیز و تک لاینرز بی پایان «”یک مرد عریان آمریکایی بادکنک هایم را دزدید!”». فقط در غوغا نرو!
کارگردان: ایشیرو هوندا
من گودزیلا هستم. تو ژاپنی!
پس از سالها فیلمهاي لاستیکی، ویژگیهاي انیمه، بازیهاي ویدیویی و راهاندازی مجدد هردو ترسناک و قابل استفاده، سخت اسـت کـه بفهمیم وقتی گودزیلا برای نخستین بار وارد توکیو شد، کاملاً ترسناک بود. استودیوی توهو در شکل اصلی خود – و بدون دوبله بد و شخصیتهاي آمریکایی – کاری کرد کـه هیولاهای بزرگ انجام میدهند: مناظر پراکنده شهر را تخریب کرد ودر عین حال اعصاب خام را بـه هم زد.
گودزیلا کـه کمتر از یک دهه پس از بمباران هیروشیما و ناکازاکی منتشر شد، مظهر نگرانیهاي هستهاي ژاپن بود، هیولایی کـه از تخریب و بدخواهی انسانی ساخته شده بود. مدتها قبل از مبارزه با کینگ کنگ و دیگر جانوران مسخره لباس لاستیکی، مارمولک رادیواکتیو چیزی کاملاً غیرمنتظره و واقعاً ترسناک بود.
کارگردان: سام ریمی
وداع با اسلحه
بحث درباره یکی از فیلمهاي مردگان شیطانی بدون دیگری اشتباه اسـت، بـهخصوص کـه سلیقه شخصی و افزایش ناچیز بودجه تنها عواملی هستند کـه این دو فیلم را از هم جدا میکنند. هردو داستان کمیک در مورد برده مزدبگیر اش «بروس کمپبل تکرار نشدنی» و نبرد خونین او با قسمتی از شیاطین کندریایی کـه تصادفاً از خواب بیدار شده اند را روایت می کنند کـه چیزی جز بلعیدن روح او نمیخواهند.
هردو نیز عده اي از مبتکرانهترین، لامسهآمیزترین و عاشقانهترین جلوههاي گور را کـه احتمالاً در فیلم خواهید دید، ارائه میدهند. «هیولا» در هردو روحیه زوزهکشی اسـت کـه اشکال مختلفی بـه خود می گیرد. در فیلم اول، بـه طور خاطره انگیزی درختی را زنده می کند و بـه تجاوز بـه دختر نوجوانی ادامه می دهد. در مرحله دوم، دست بریده اش را در اختیار می گیرد «کـه او با خوشحالی با اره برقی قطع می کند» و سعی می کند وی را خفه کند.
علاوه بر این، نخستین فیلم مردگان شیطانی همچنین حاوی یکی از تماشاییترین «و طولانیترین صحنههاي مرگ» در فیلم مدرن اسـت، زیرا ما شاهد بازیگری هستیم کـه پوشیده از ورقههاي لاتکس بـه حوضچهاي از چرک پلاستیسین حبابزده شده اسـت.
کارگردان: جیمز ویل
مثل قیچی بهم دوخت
احتمالاً تنها تصویر تعیینکننده در تاریخ ترسناک هالیوود، هیولای بوریس کارلوف، با پوست بخیهشده، پیچهاي گردن و حالت کودکانهاش، همان گونه بـه عنوان فرزند پوستر هیولاهای «همدل» باقی میماند. خوب، پس او یک بچه را می کشد، اما ما وی را رها میکنیم، زیرا همه یاش تودهاي و بامزه اسـت، و واقعاً نمیفهمد.
بنابر این، اگر چه عروس فرانکشتاین مسلماً فیلم بهتری اسـت «خندهدارتر، شیرینتر اسـت و مو هاي السا لانچستر را در خود جای داده اسـت»؛ برداشت اصلی جیمز ویل از غول شبهعلمی ماری شلی، استاندارد طلایی برای هیولاهای دوستداشتنی باقی میماند و تداعی ماهرانهاي از انچه اسـت.
مثل این اسـت کـه در دنیایی وجود داشته باشید کـه فقط می خواهد شـما را کتک بزند «احساس نهنگ، مردی همجنس گرا در دهه 30 ایالات امریکا، خیلی خوب میدانست». فقط مراقب باشید کـه از بازسازی سوپآلود کن برانا پرهیز کنید.
کارگردانان: Merion C Cooper و Ernest B Schoedsack
میمون ناامید از نظر جنسی بـه طور ناخواسته بیس جامپینگ را اختراع می کند
هرکسی کـه هرگز اشکی نریخته باشد کـه این میمون بزرگ عاشقانه از بالای ساختمان امپایر استیت بـه طور غیر قابل درک بـه شکنجه گران خود هجوم می آورد، بـه اندازه خود جزیره جمجمه سنگدل اسـت. ویلیس اوبراین، پیشرو جلوههاي ویژه، کنگ را بـه یکی از معدود هیولاهای سینمایی تبدیل کرد کـه قلب عاطفی و داستانی فیلم خودرا بـه خود اختصاص داد و دستاورد عظیم او هنوز معیاری برای هر شخصی اسـت کـه از نخ هیولای قدیمی طنابدار اسطوره بسازد.
بازسازی سال 1976 بازنگری کسلکنندهاي بود کـه صابون سبک قایق عشق رابا میمون سبز رنگ غیر قابل توضیحی جفت می کرد، ودر حالی کـه پیتر جکسون نزدیک بود شگفتیهاي اصلی را بـه تصویر بکشد، وینتیج 1933 همان گونه یک افسانه تاریک باقی می ماند کـه با مدعیان مدرن بینظیر اسـت.
کارگردان: جان کارپنتر
عزیزم بیرون سرده
بازسازی فیلم پرتنش هاوارد هاکس در دهه 50 توسط جان کارپنتر کافی اسـت تا کیانو ریوز در فیلم روزی کـه زمین ایستاد یا نیک کیج در مرد حصیری را فراموش کنید، ثابت می کند کـه شخم زدن شیارهای قدیمی می تواند گنج را بـه وجود بیاورد. و همچنین گاوچران هاي قدیمی خشک شده. کرت راسل در نقش مکریدی بالگرد-کاوبوی غیرممکن قطب جنوب یکی از مضحکترین و سرگرمکنندهترین ساختههاي فیلم ترسناک اسـت کـه در عین حال کاملاً غیر قابل قبول و کاملاً جذاب اسـت.
در حال مبارزه با هجوم یک انگل بیگانه در حال تغییر شکل از آسایش سرد ایستگاه تحقیقاتی خود در قطب شمال، هموطنان دانشمند مکریدی کـه قبلاً تب و تاب دارند، با مجموعهاي از مجموعههایي کـه بـه طور فزایندهاي بیمارکننده/شگفتانگیز هستند، از بین میروند تا زمانی کـه انتخابهاي وحشتناکی ضروری شود. صحنه لانه همان صحنه اي اسـت کـه همه ی بـه یاد دارند، اما پایان هوشمندانه و باز «شکل» یکی از بزرگترین ویژگی هاي هر موجودی اسـت.
کارگردان: ریدلی اسکات
فالوس با بدخواهی
این چیزی برای ایمان هالیوود بـه بقای نژاد بشر نشان می دهد کـه انها بـه ما اجازه دادند یک برد 4-0 در برابر شاید ویرانگر ترین دسته از اتومبیل هاي کشتار گنبدی گرافیتی کـه تا بـه حال بـه بیرون از کهکشان زینت بخشیده اند. با الگوبرداری از مفاهیم طراحی «احتمالا مشکلدار» نقاش و مجسمهساز سوئیسی، اچآر گیگر، این واقعیت کـه خود بیگانه از زرادخانه وسیعی از قرقرهها، اهرمها و حتی لولههاي خنککننده رولز رویس مونتاژ شده اسـت، احساس کمتری بـه ان نمیدهد.
با دیدن دوباره فیلم، قابل توجه اسـت کـه ایده Top Gear-man از کارگردان نهایی هالیوود، ریدلی اسکات، توانست چنین اپرای فضایی بی عیب و نقص و شیوا را بسازد کـه در ان نمایش ساختار یافته و شخصیت هاي پیچیده بـه گنجاندن کابوس موقعیت کمک می کند. بسیار عمیقتر از هر افکت گور نازک یا ستهاي ضربهاي کـه میتوانستند.
با این حال، فراتر از ان موجود مجسمهسازی شده با شکوه کـه طعمههاي انسانی خودرا بـه آرامی اما مطمئناً از بین می برد، نباید فراموش کنیم کـه درودی صمیمانه بـه مرحوم دن اوبانن بزرگ، غول نویسندگان سینمای علمی تخیلی مدرن و مردی نادر کـه توانست تخیل خودرا بـه دورترین نقاط کهکشان بفرستد و ان رابا داستان هاي ترسناک معتبر، شادی آور و عجیب از آینده اي حيرت آور بازگرداند.
کارگردان: Jacques Tourneur
دخترها فقط میخواهند خز داشته باشند
درسی عینی از اینکه چگونه فیلمهاي ترسناک همیشه بـه موضوعی پرداختهاند کـه درام مستقیم از لمس کردن ان می ترسید، هرچند با عبارات کاملاً تمثیلی، مردم گربه، انطور کـه تا حد زیادی درنظر گرفته می شود، صرفاً یک منظره بلوکی از زن مظنون «دیگری» نیست. مطمئناً ان عنصر وجوددارد، اما این تصویری بسیار دلسوزانه و صمیمانه تر از ان چیزی اسـت کـه چنین توصیفی نشان می دهد.
درست اسـت، این داستان زنی اسـت کـه با تحریک جنسی تبدیل بـه یک جانور درنده می شود. اما بازهم، این توصیف تنها یک طرف ماجرا را بیان می کند، و Cat People فیلمی اسـت کـه بـه کاوش در هر زاویهاي درباره موضوعش اختصاص دارد: مرد و زن، قربانی و قاتل، هیولا و انسان.
بـه عنوان مثال، این فیلم بـه عنوان استعاره اي از اذيت و اذیت دوران کودکی و میراث روانی ویرانگر ان درنظر گرفته می شود، این فیلم بـه مطالعه وحشت یک زن فاسد از پتانسیل عاطفی خود و انگیزه هاي جنسی و خشونت آمیز او تبدیل می شود: بـه نوعی، آینه معکوس جنسیتی. از فیلم The Fly از کراننبرگ، اما با فضایی بـه مراتب کمتر رمانتیک، ظالمانه تر و پر از عذاب.
اگر سادهتر نگاه کنیم، چون داستان زنی بـه قدری تحت فشار اجتماعی قرار گرفته کـه بـه یک هیولا تبدیل میشود، سختگیرانه و چالشبرانگیزتر نیست. در هر صورت، مردم گربه همانگونه کـه بی شک ژاک تورنور قصدش را داشته اسـت، خورش نهایی فرویدی اسـت کـه معنای متفاوتی را بـه هر بیننده اي ارائه می دهد، اما همه ی را بـه یک اندازه خوشحال می کند.
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
شـما بـه یک نقل قول بزرگ تر نیاز دارید
سفر با قدرت اسپیلبرگ با داستان کوسه بـه تعداد زیادی از عوامل کلیدی میپردازد کـه هیولاها را هیولا می سازند. ابتدا ترس از ناشناخته وجوددارد: یک نیروی ترسناک و اولیه کـه در اعماق تصورات ما کمین کرده اسـت، وحشتی نامشخص از ورطه اي کـه از ان بیرون آمده ایم، اما هرگز نمیتوانیم واقعاً بـه فرار امیدوار باشیم.
سپس ترسی اسـت کـه وقتی با نیرویی روبهرو میشویم کـه خارج از توانایی ما برای نظارت اسـت، تجربه می کنیم. ودر نهایت البته وحشت شدید و عمیقی وجوددارد کـه با خشم غیر قابل توقفی روبهرو میشوید کـه نمیتوان با ان استدلال کرد، معامله کرد یا خرید.
اگر در دستان تکنسین چیره دست و داستان نویس با استعدادی چون اسپیلبرگ قرار نگیرد، همه ی انها بی ارزش خواهند بود، و علیرغم فیلم برداری طاقت فرسا «اسپیلبرگ تنها چند ساعت پس از پایان فیلم با خستگی عصبی از هم پاشید» ریش جادویی موفق بـه ایجاد یک نمونه اي بی دردسر و کارآمد از سینمای ناب و یکی از بادوام ترین و اساسی ترین وحشت هاي ان را خلق کرد.
کارگردان: دیوید کراننبرگ
رویا تمام شده اسـت و حشره بیدار اسـت
اگر نشانه یک فیلم هیولایی واقعا عالی این باشد کـه احساسات گستردهتری را نسبت بـه وحشت صرف برانگیزد، پس The Fly یک شاهکار اسـت. احساسات ما نسبت بـه براندفلای غم انگیز بسیار عمیق تر از انزجار یا حتی ترحم محض اسـت: ما نبوغ علمی و جذابیت مسخره و پرحرف وی را تحسین می کنیم، با عدم خاطرجمعی عاشقانه و تمایل او بـه حسادت نوجوانان همدردی می کنیم، از دگرگونی ترسناک بدن و ذهن او عقب نشینی می کنیم.
ودر نهایت برای نابودی متعصبانه اما اجتناب ناپذیر او گریه کنید. بـه نظر طعنه آمیز اسـت کـه ما The Fly را برای صدرنشینی دراین فهرست انتخاب کرده ایم، زیرا در نهایت این فیلم دردناک ترین انسانی در بین تمام فیلم هاي هیولا اسـت.
این واقعیت کـه کراننبرگ نیمه اول بدون خون ریزی رابا صبر و حوصله برای تنظیم شخصیت هایش سپری می کند، زمانی کـه لجن شروع بـه جاری شدن می کند، سود فوق العاده اي بـه همراه دارد: ما از این افراد بـه شیوه اي عمیق و کاملاً واقعی مراقبت می کنیم. این یک جفت عاشقانه اسـت کـه پرستون استرجز بـه ان افتخار می کرد: ناقص، خنده دار، لعنتی و بـه زیبایی توسط دو بازی جف گلدبلوم و جینا دیویس کـه در ان زمان یک آیتم اجرا می شد.
نقطه قوت دیگر کراننبرگ روشی اسـت کـه او مضامین خودرا معرفی می کند: در ابتدا بـه صورت نامحسوس، اما با قدرت و وحشیانه روزافزون. مگس یک استعاره اسـت: آیا در مورد پیری، سرطان، ایدز، یا صرفاً دگرگونی ویرانگر و خودیابی تاریک اسـت؟
یک چیز مسلم اسـت: مانند تعداد زیادی از فیلم هاي کراننبرگ از ان دوره، این فیلم در مورد جسم اسـت: چگونه ما را تعریف می کند و ما را شکست می دهد، چگونه علیه خود، ذهن توطئه می کند، دریک نبرد مداوم برای تسلط جسمانی کـه در نهایت محکوم بـه از دست دادن ان هستیم.
این مضامین بـه زیبایی در روایت بافته می شوند ودر صحنههاي اولیه با آرامش صداگذاری می شوند، زمانی کـه براندل و رایانهاش «درباره گوشت میآموزند» و بـه اوج تب می رسند، زیرا براندل خودرا در برابر خواستههاي فوری بدن فاسد و سرکشش ناتوان می بیند. این، در نهایت، درس اصلی فیلم اسـت: زندگی یک بازی بازنده اسـت. گوشت در نهایت شـما را خواهد گرفت.
بیشتر بخوانید: زیباترین سینماهای سراسر دنیا در سال 2023
در پایان
صنعت سینما پردرآمدترین و پرمخاطبترین صنعت فرهنگبنیان اسـت. صنعت سینما بـه محدوده گستردهاي از فعالیتها و زیرساختهاي سوددهی اقتصادی در زمینه فیلمسازی گفته میشود. از نویسندگی و کارگردانی گرفته تا ساخت استدیو، لباس، موسیقی، تبلیغات و اکران. علاوه بر این ها سینما رسانهاي نیرومند اسـت کـه در اثرگذاری بر مخاطب همترازی ندارند.