مجموعه : اشعار زیبا
بروزرسانی : 8 خرداد 1403

شعرهایی از جنس آرامش از سعدی + شعرهای زیبا و احساسی سعدی

شعرهایی از جنس آرامش از سعدی + شعرهای زیبا و احساسی سعدی

اشعار زیبای آرامش بخش از سعدی شیرازی شاعر بزرگ

بهترین و زیباترین شعرهایی از جنس آرامش از سعدی و شعرهای زیبا و احساسی سعدی را برای استوری و ارسال به دوستان در اینجا دریافت کنید.

محال است یک ایرانی خوش ذوق و قریحه باشید اما حداقل یکبار اشعار عاشقانه و احساسی حضرت سعدی را نخوانده باشید و یا حتی چند شعر از ایشان را از بر نباشید. به جرات می توان گفت یکی از عاشقانه ترین اشعار زبان فارسی، غزلیات سعدی است که خواندن آن ها، هر کسی را سر ذوق می آورد.

به جرات می توان گفت این غزلیات از نظر احساسی به قدری قوی و سحرآمیز هستند که روح و جان هر خواننده ای را به سمت خود می کشانند. اگر شما هم جزو افراد صاحب ذوق هستید و به مطالعه شعر و غزل علاقه بسیاری دارید پیشنهاد می کنیم ادامه این مطلب ما را از دست ندهد. ما در این بخش از تالاب می خواهیم گلچینی از زیباترین غزل های عاشقانه سعدی را برایتان گردآوری کنیم.


مطلب مرتبط: بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی (اشعار بوستان سعدی)


شعرهای زیبا و احساسی سعدی

مجموعه اشعار عاشقانه سعدی

اگر بخواهیم برای عرصه شعر و کلام زبان فارسی یک فرمانروای مقتدر انتخاب کنیم هیچ کسی نمی تواند به اندازه شیخ سعدی پیشتاز این عرصه باشد. با اینکه شعر و ادب فارسی انواع مضامین و محتوا را شامل می شود اما اشعار حضرت سعدی خود به تنهایی از چنان قدرتی برخوردار است که می تواند به عنوان یکی از بخش های منحصر به فرد نظم فارسی مطرح شود. در ادامه با ما همراه باشید تا با مجموعه اشعار عاشقانه سعدی آشنا شوید.

***

شعرهای ناب شاعر بزرگ سعدی

مجموعه اشعار عاشقانه سعدی

وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من

تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من

ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان

بس که به هجر می‌دهد عشق تو گوشمال من

نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو

دست نمای خلق شد قامت چون هلال من

پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی

می‌رسد و نمی‌رسد نوبت اتصال من

خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند

هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال من

برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد

فقر من و غنای تو جور تو و احتمال من

چرخ شنید ناله‌ام گفت منال سعدیا

کآه تو تیره می‌کند آینه جمال من

برای خواندن اشعار بوستان سعدی به قسمت

بهترین اشعار زیبای سعدی شیرازی

مراجعه نمایید.

شعرهایی از جنس آرامش از سعدی

شعرهای ناب شاعر بزرگ سعدی

دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد

و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد

تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز

همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرر می‌شد

چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من

گفتی اندر بن مویم سر نشتر می‌شد

آن نه می ‌بود که دور از نظرت می‌خوردم

خون دل بود که از دیده به ساغر می‌شد

از خیال تو به هر سو که نظر می‌کردم

پیش چشمم در و دیوار مصور می‌شد

چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی

مدعی بود اگرش خواب میسر می‌شد

هوش می‌آمد و می‌رفت و نه دیدار تو را

می‌بدیدم نه خیالم ز برابر می‌شد

گاه چون عود بر آتش دل تنگم می‌سوخت

گاه چون مجمره‌ام دود به سر بر می‌شد

گویی آن صبح کجا رفت که شب‌های دگر

نفسی می‌زد و آفاق منور می‌شد

سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت

ور نه هر شب به گریبان افق بر می

***

سعدی و شعرهای دلنشین او

شعرهایی از جنس آرامش از سعدی

خوشتر از دوران عشق ایام نیست

بامداد عاشقان را شام نیست

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

چشم بد از روی تو دور ای صنم

روی مپوشان که بهشتی بود

هر که ببیند چو تو حور ای صنم

حور خطا گفتم اگر خواندمت

ترک ادب رفت و قصور ای صنم

تا به کرم خرده نگیری که من

غایبم از ذوق حضور ای صنم

روی تو بر پشت زمین خلق را

موجب فتنه‌ست و فتور ای صنم

این همه دلبندی و خوبی تو را

موضع نازست و غرور ای صنم

سروبنی خاسته چون قامتت

تا ننشینیم صبور ای صنم

این همه طوفان به سرم می‌رود

از جگری همچو تنور ای صنم

سعدی از این چشمه حیوان که خورد

سیر نگردد به مرور ای صنم

***

شعرهای کوتاه از سعدی شاعر بزرگ

سعدی و شعرهای دلنشین او

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

چشم بد از روی تو دور ای صنم

روی مپوشان که بهشتی بود

هر که ببیند چو تو حور ای صنم

حور خطا گفتم اگر خواندمت

ترک ادب رفت و قصور ای صنم

تا به کرم خرده نگیری که من

غایبم از ذوق حضور ای صنم

روی تو بر پشت زمین خلق را

موجب فتنه‌ست و فتور ای صنم

این همه دلبندی و خوبی تو را

موضع نازست و غرور ای صنم

سروبنی خاسته چون قامتت

تا ننشینیم صبور ای صنم

این همه طوفان به سرم می‌رود

از جگری همچو تنور ای صنم

سعدی از این چشمه حیوان که خورد

سیر نگردد به مرور ای صنم

***

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌ نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

***

زیباترین اشعار عاشقانه سعدی برای مخاطب خاص

شعرهای کوتاه از سعدی شاعر بزرگ

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت

تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت

جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش

گر در آیینه ببینی برود دل ز برت

جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت

کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت

راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد

تا نباید که بشوراند خواب سحرت

***

دلنوشته های احساسی و معنادار از سعدی

زیباترین اشعار عاشقانه سعدی برای مخاطب خاص

از هر چه می‌ رود سخن دوست خوش ترست

پیغام آشنا نفس روح پرورست

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ ای

من در میان جمع و دلم جای دیگرست

شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر

چون هست اگر چراغ نباشد منورست

ابنای روزگار به صحرا روند و باغ

صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبرست

جان می‌روم که در قدم اندازمش ز شوق

درمانده‌ام هنوز که نزلی محقرست

کاش آن به خشم رفته ما آشتی کنان

باز آمدی که دیده مشتاق بر درست

جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی

وین دم که می‌زنم ز غمت دود مجمرست

شب‌های بی توام شب گورست در خیال

ور بی تو بامداد کنم روز محشرست

گیسوت عنبرینه گردن تمام بود

معشوق خوبروی چه محتاج زیورست

سعدی خیال بیهده بستی امید وصل

هجرت بکشت و وصل هنوزت مصورست

زنهار از این امید درازت که در دلست

هیهات از این خیال محالت که در سرست

***

مجموعه شعرهای کوتاه از سعدی 

دلنوشته های احساسی و معنادار از سعدی

از در درآمدی و من از خود به درشدم

گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب

مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار

چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم

از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت

کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان

مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودش به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد

اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

***

ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده‌ای

وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیده‌ای

ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من

لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای

بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم

وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیده‌ای؟

گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنت

فردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیده‌ای

من سعدی درگاه تو عاشق به روی ماه تو

هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیده‌ای

دوستانی که علاقه به اشعار و غزلیات بیشتر

از سعدی شیرازی هستند پیشنهاد میکنیم

به قسمت غزلیات سعدی شیرازی مراجعه نمایید

و از خواندن کلی شعر و غزل لذت ببرید.

اشعار بینظیر سعدی

مجموعه شعرهای کوتاه از سعدی 

من بی‌ مایه که باشم که خریدار تو باشم

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری

که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد

که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم

هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی

مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت

مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم

گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد

گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم

مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان

چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم

من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم

مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم

گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم

تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم

نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی

همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم

****

بیت های کوتاه و پر احساس از سعدی

اشعار بینظیر سعدی

تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا

تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا

سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا

هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین

روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا

بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند

به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا

***

تو را حکایت ما مختصر به گوش آید

که حال تشنه نمی‌دانی ای گل سیراب

اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب

دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است

که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب

***


مطلب مرتبط: اشعار سعدی شیرازی ؛ شعرهای زیبا و کوتاه و عاشقانه از سعدی شیرازی


تک بیتی های عاشقانه سعدی

بیت های کوتاه و پر احساس از سعدی

***

خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق

که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد

***

گفتی نظر خطاست تو دل می‌ بری رواست

خود کرده جرم و خلق گنه کار می‌ کنی

***

چنان به موی تو آشفته‌ ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

***

سعدی و شعر های خاص و پر معنا

تک بیتی های عاشقانه سعدی

تا خیال قد و بالای تو در فکر منست

گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

***

گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد

عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش

***

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

***

عکس نوشته های پر احساس از سعدی

سعدی و شعر های خاص و پر معنا

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

***

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

***

سخنان نیکو از سعدی 

عکس نوشته های پر احساس از سعدی

گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی

چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید

***

آن شب که تو در کنار مایی روزست

و آن روز که با تو می رود نوروزست

***

دانی که من و تو کِی به هم خوش باشیم؟

آن وقت که کس نباشد اِلا من و تو

***

انواع شعرهای سعدی برای هر موضوعی

سخنان نیکو از سعدی 

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم

که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

***

خُرم آن روز که باز آیی و سعدی گوید:

آمدی وَه که چه مشتاق و پریشان بودم

***

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست

***


مطلب مرتبط: اشعار زیبا از سعدی شیرازی | شعر عاشقانه از سعدی شیرازی


دو بیتی های پرمعنا و عاشقانه سعدی

انواع شعرهای سعدی برای هر موضوعی

من از آن روز که دربند توام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند

در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

***

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

بلای غمزه نامهربان خون خوارت

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت

***

اشعار سعدی 

دو بیتی های پرمعنا و عاشقانه سعدی

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

***

من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم

کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم

بپرس حال من آخر چو بگذری روزی

که چون همی‌ گذرد روزگار مسکینم

***

شعرهای ادبی از شاعر بزرگ سعدی

اشعار سعدی 

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

چشم بد از روی تو دور ای صنم

روی مپوشان که بهشتی بود

هر که ببیند چو تو حور ای صنم

جستجو در تالاب
جدیدترین مطالب سایت