گلچینی از اشعار امیلی برونته + عکس نوشته

مجموعه : شعر و ترانه
گلچینی از اشعار امیلی برونته + عکس نوشته

امیلی برونته یکی از بزرگترین نویسندگان زن تاریخ است که بیشتر با رمان شاهکارش یعنی “بلندی‌های بادگیر” شناخته می‌شود. ما امروز در سایت ادبی و هنری روزانه جملاتی بسیار درخشان و سخنان امیلی برونته نویسنده بزرگ آماده کرده‌ایم. در ادامه با ما باشید.

 

امیلی برونته که بود؟

امیلی برونته که بود؟

امیلی جین برونته نویسنده و شاعر بریتانیایی است. رمان بلندی‌های بادگیر او اثر بسیار معروفی است. به نظر بعضی از منتقدان ادبی شخصیت کتی بسیار شبیه خود امیلی و شاید هیت کلیف نماینده آن دسته از مردانی باشد که امیلی قادر به دوست داشتن آن‌ها بود. کتاب بلندی‌های بادگیر شهرتی جهانی یافته‌است. امیلی برونته اشعار بسیاری نیز سروده‌است. برخی از اشعار او به همراه اشعار دو خواهر دیگرش، شارلوت برونته و آن برونته در یک مجموعه به چاپ رسید.

 

عکس نوشته اشعار امیلی برونته برای استوری

 

عکس نوشته اشعار امیلی برونته برای استوری

 


مطالب مشابه: جملات زیبا و شعر زیبا و آموزنده از بزرگان جهان


 

******

 

فراموش نکن که خوش قلبی تو را در نظر دیگران زیبا جلوه می دهد، حتی اگر رنگت سیاه باشد…

 

******

ﻣﺮﺩ ﺍﺣﻤﻖ ﻣﺮﺩیست که ﻫﻤﯿﺸﻪ فکر ﻣﻮﺍﻇﺒﺖ ﺍﺯ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ تا مبادا به ﺍﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ کند ﻭ ﻣﺮﺩ عاقل ﻣﺮﺩﯾ

 

******

 

مگر چیزی هم هست که مرا یاد کاترین نیندازد؟ هر چه می‌بینم به کاترین ربط پیدا می‌کند. الان به کفِ اتاق هم که نگاه می‌کنم، نقشِ کاترین را روی سنگ‌ها می‌بینم. در ابرها، در تک‌تکِ درخت‌ها، در هوای شب، همه‌جا، در همه‌چیز. روزها هم، همه‌جا دور و برم تصویر اوست. در قیافه‌ی معمولی مردها، زن‌ها، حتی در قیافه‌ی خودم انگار شکلِ او را می‌بینم. کل دنیا همه‌اش انگار حکایتِ این قصه‌ی پُر غصه است که او وجود داشته و من از دستش داده‌ام…

 

عکس اشعار امیلی برونته برای استوری

 

عکس اشعار امیلی برونته برای استوری

 

******

 

افراد با صداقت هرگز اعمال خود را پنهان نمی کنند

 

******

 

ﻣﺮﺩ ﺍﺣﻤﻖ ﻣﺮﺩیست که ﻫﻤﯿﺸﻪ فکر ﻣﻮﺍﻇﺒﺖ ﺍﺯ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ تا مبادا به ﺍﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ کند ؛ ﻭ ﻣﺮﺩ عاقل ﻣﺮﺩﯾ ﺴﺖ که ﻗﻠﺐ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ پُر می کند ﺗﺎ جا ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﺳﻪ ﺯﺩﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎند ……

 

******

 

فراموش نکن که خوش قلبی تو را قشنگ می کند و در نظر دیگران زیبا جلوه می دهد حتی اگر رنگت سیاه باشد….

 

تصاویر اشعار امیلی برونته برای استوری

 

تصاویر اشعار امیلی برونته برای استوری

 

******

 

همیشه به یاد داشته باش که اگر قلب پاک و مهربانی داشته باشی خیلی بهتر از چشمان آبی و پیشانی

 

******

وقتی میفهمی عاشق شده‌ای که می‌بینی دوست نداری بخوابی ! چرا که واقعیت شیرین‌تر از رویاهایت شده‌ است…

 

******

 

روح از هر چه ساخته شده باشد، جنس روح او و من از یک جنس است.

 

عکس پروفایل اشعار امیلی برونته

 

عکس پروفایل اشعار امیلی برونته

 

******

 

امیلی برونته :

کاش میشد نگهت دارم ؛

تا روزی که هر دو بمیریم….

 

******

شاید دیگر باد

چنین بر ما نَوَزَد

و شاید ستاره‌ها دیگر

چنین بر ما نتاب‌اند

بیا با من

پیش از پاییز

پیش از آن‌که دریاهای خون

ما را از هم جدا کند

و پیش از آن‌که تو

عشق را در قلب خود ویران کنی

و من عشق را در قلب‌ام…

 

******

او انسان نیست. من قلب خود را به او دادم. او قلبم را گرفت اما تا سرحدِ مرگ فشرد و بعد دوباره به طرف من پرتش کرد.

قلب آدمی جایگاه احساس اوست. از آنجا که او قلب مرا نابود ساخت، دیگر این قدرت را در خود نمی‌بینم که نسبت به او احساسی داشته باشم.

 

اشعار احساسی امیلی برونته برای استوری

 

اشعار احساسی امیلی برونته برای استوری

 

******

 

کسی که تا ساعت 10 صبح نیمی از کارهای روزانه اش را انجام نداده، احتمال زیادی دارد که نیم دیگر را انجام نشده باقی بگذارد….

 

******

 

وقتی میفهمی عاشق شده‌ای که می‌بینی دوست نداری بخوابی ! چون واقعیت شیرین‌تر از رویاهایت شده‌ است ……

 

******

مگر چیزی هم هست که مرا یاد کاترین نیندازد؟ هر چه می‌بینم به کاترین ربط پیدا می‌کند. الان به کفِ اتاق هم که نگاه می‌کنم، نقشِ کاترین را روی سنگ‌ها می‌بینم. در ابرها، در تک‌تکِ درخت‌ها، در هوای شب، همه‌جا، در همه‌چیز. روزها هم، همه‌جا دور و برم تصویر اوست. در قیافه‌ی معمولی مردها، زن‌ها، حتی در قیافه‌ی خودم انگار شکلِ او را می‌بینم. کل دنیا همه‌اش انگار حکایتِ این قصه‌ی پُر غصه است که او وجود داشته و من از دستش داده‌ام.

 

اشعار عاشقانه امیلی برونته برای استوری

 

اشعار عاشقانه امیلی برونته برای استوری

 

******

 

افراد با صداقت هرگز اعمال خود را پنهان نمی کنند.

 

******

کسی که تا ساعت 10 صبح نیمی از کارهای روزانه اش را انجام نداده، احتمال زیادی دارد که نیم دیگر

 

******

 

به من بگو ببینم او را چگونه دوست داری؟

+نلی، این چه سؤال احمقانه ایست؟ همان طوری که دیگران همدیگر را دوست دارند.

-نه، این جواب قانع کننده ای نبود. جواب حسابی بده

+من زمین زیر پاهای او و هوایی که استنشاق می کند را دوست دارم. هر چیز را که دست می زند و هر سخنی را که بر زبان می آورد دوست دارم. نگاه هایش را، تمام حرکاتش را و خودش را هر طور که هست و همان طور که هست تمام و کمال دوست دارم. حالا این دلیل کافی است یا نه؟

 

اشعار ادبی امیلی برونته برای استوری

 

اشعار ادبی امیلی برونته برای استوری

 


مطالب مشابه: اشعار مولانا درباره عشق و زندگی | شعرهای زیبای مولوی درباره خداوند


 

******

 

زمانی که زن نویسنده شد، تمام شکل های قدیمی تر ادبی کاملا تثبیت شده بودند. تنها رمان آن قدر جوان بود که در دستهای او شکل بگیرد.

زنان رمان نویس هنگامی که می خواستند افکارشان را روی کاغذ بیاورند، هیچ سنتی پشت سر خود نداشتند، یا این سنت آن قدر مختصر و ناچیز بود که کمک چندانی به آنها نمی کرد. زیرا ما اگر زن هستیم، از طریق مادرانمان فکر می کنیم. بی فایده است که برای کمک گرفتن به سراغ نویسندگان بزرگ مرد برویم، هر قدر هم که از خواندن آثارشان لذت ببریم.

وزن، شتاب و گام ذهن مرد به قدری با خصوصیات ذهنی زن متفاوت است که زن نمی تواند چیز زیادی از او بیاموزد.

 

******

 

در آن جامعه کاملا پدرسالار، چه میزان نبوغ و صداقت لازم بود تا، به رغم آن همه انتقاد، محکم به نظر خود بچسبند و عقب نشینی نکنند؟ تنها جین آستن این کار را کرد و امیلی برونته. در خمیرمایه آنها چیز دیگری بود، شاید بهترین چیزها. آنها آن گونه نوشتند که زنان می نویسند، نه آن گونه که مردان می نویسند. از آن هزار زنی که در آن عصر رمان می نوشتند، تنها این دو نفر هشدارهای پی در پی معلم سختگیر را به کلی نادیده گرفتند – این طور بنویس، آن طور فکر کن. تنها این وولف

فر آن صدای سمج و مداوم را نمی شنیدند که گاهی غر می زد، گاهی از سر بزرگواری تشویق می کرد، گاهی تحکم می کرد، گاهی اندوهگین بود، گاهی شگفت زده، گاهی خشمگین، گاهی مهربان!

 

******

 

زمانی می‌فهمی عاشق شده‌ای که می‌بینی دوست نداری بخوابی، چون واقعیت، شیرین‌تر از رویاهایت شده ‌است…

 

شعر ادبی امیلی برونته

 

شعر ادبی امیلی برونته برای استوری

 

******

 

او انسان نیست. من قلب خود را به او دادم. او قلبم را گرفت اما تا سرحدِ مرگ فشرد و بعد دوباره به طرف من پرتش کرد.

قلب آدمی جایگاه احساس اوست. از آنجا که او قلب مرا نابود ساخت، دیگر این قدرت را در خود نمی‌بینم که نسبت به او احساسی داشته باشم.

 

******

او انسان نیست. من قلب خود را به او دادم. او قلبم را گرفت اما تا سرحدِ مرگ فشرد و بعد دوباره به طرف من پرتش کرد.

قلب آدمی جایگاه احساس اوست. از آنجا که او قلب مرا نابود ساخت، دیگر این قدرت را در خود نمی‌بینم که نسبت به او احساسی داشته باشم.

 

******

 

«شما نباید تا ساعت 10 بخوابید. بهترین زمان صبحگاه را از دست می‌دهید. کسی که تا ساعت 10 صبح نیمی از کارهایش را به انجام نرسانده باشد، شانس انجام نیمه‌ی دیگرش را از دست می‌دهد.»

 

شعر احساسی برای استوری

 

شعر احساسی امیلی برونته برای استوری

 

******

 

حتی اگر او شیفته‌ام بود، ذات شیطانی‌اش بالاخره خودش را نشان می‌داد. کاترین چقدر بی‌سلیقه بود که او را آن قدر عزیز داشت، در حالی‌که خوب می‌شناختش، دیو! کاش می‌شد از صفحه‌ی روزگار محو شود و از یادم برود.» گفتم: «هیس! هیس! او یک انسان است. رحم داشته باشید. مردانی بدتر از او هم هستند.» ایزابلا با خشم گفت: «او انسان نیست و من نسبت به او مهر و محبتی ندارم. من قلبم را به او دادم و او آن را خرد کرد و به سویم پرتابش کرد. مردم با قلبشان حس می‌کنند، الن، و از آن‌جایی که او قلب مرا ویران کرد، قدرت حس کردن ندارم و نخواهم داشت. حتی اگر از این بابت تا روز مرگش ناله کند و برای کاترین خون بگرید، نه، براستی نه!»

 

******

«ساعت یازده است آقا.» «مهم نیست. عادت ندارم که زود به بستر بروم. ساعت یک یا دو شب هم برای کسی که تا 10 صبح می‌خوابد، زود است.» «شما نباید تا ساعت 10 بخوابید. بهترین زمان صبحگاه را از دست می‌دهید. کسی که تا ساعت 10 صبح نیمی از کارهایش را به انجام نرسانده باشد، شانس انجام نیمه‌ی دیگرش را از دست می‌دهد.»

 

******

شاید بعضی‌ها او را تا حدی مغرور و متکبر بدانند، اما حسی درونی به من می‌گوید که این طور نیست. من به حکم غریزه می‌دانم که خشکی و سردی او به این خاطر است که از تظاهر به احساسات و یا هیجان‌های ناشی از صمیمیت متقابل بیزار است. او قادر است که قلباً دوست بدارد و یا از کسی متنفر باشد اما مایل نیست که متقابلا” نسبت به او اظهار دوستی یا تنفر شود چرا که آن را گستاخانه می‌داند. اوه نه! من خیلی تند رفته‌ام و خصوصیات خودم را به او نسبت می‌دهم.

 

شعر زیبا امیلی برونته 

 

شعر زیبا امیلی برونته برای استوری

 

******

 

اما حالا مثل کسی هستم که در یک قدمی ساحل برای نجات خود دست و پا می‌زند و تو از چنین کسی می‌خواهی آرام بگیرد. اگر پایم به ساحل برسد، آرام می‌شوم

 

******

خانم کاترین. شما آقای ادگار را عاشقانه دوست دارید، چون خوش تیپ، جوان، سرزنده و ثروتمند است و عاشق شماست. بهرحال این آخری هیچ اهمیتی ندارد. تو بدون آن هم عاشق او می‌شدی و با داشتن آن، بدون چهارتای قبلی، عشق او را از یاد می‌بردی.»

 

******

خانم کتی در عمرش مفهوم بدجنسی و شرارت را نفهمیده بود و فکر می‌کرد بدی؛ یعنی همان شیطنت‌های بی‌اهمیت که خودش مرتکب می‌شد. لجبازی و نافرمانی او فقط از بدخلقی و بی‌فکری‌اش بود و هر بار هم که کار بدی می‌کرد، همان روز پشیمان می‌شد و حالا که حرف‌های پدرش را می‌شنید، متحیر بود که چطور می‌شود کسی آن قدر بدجنس باشد که سال‌ها در فکر انتقام باشد و نقشه بکشد بدون این‌که پشیمان شود.

 

شعر عاشقانه امیلی برونته

 

شعر عاشقانه امیلی برونته برای استوری

 

******

 

اگر کتاب‌های مرا از من بگیرند، زندگی برایم لطفی ندارد.

 

******

تو مثل شاهزاده‌ای در لباس مبدل هستی. کسی چه می‌داند، شاید پدرت امپراطور چین بود و مادرت ملکه‌ی هندی که هر کدامشان می‌توانستند با درآمد یک هفته‌ی خود وودرینگ‌هایتز و تراش کراس گرینج را با هم بخرند. و تو توسط ملوانان شرور ربوده شدی و به انگلستان آمدی. اگر من جای تو بودم، تصورات بالایی از تولدم می‌داشتم و تصورات مربوط به این‌که من که بوده‌ام به من شجاعت و وقار می‌داد که ظلم و ستم‌های یک کشاورز کوچک را تحمل کنم.

 

******

 

«می‌دانم بدذات است. هرچه باشد پسر توست. اما خوشحالم که من ذات بهتری دارم و او را می‌بخشم. می‌دانم که عاشق من است و به همین خاطر به او عشق می‌ورزم. آقای هیت‌کلیف کسی عاشق شما نیست و هر چه سعی کنید ما را به بدبختی بکشانید و عذابمان بدهید، ما هم برای تلافی دستاویز داریم، چون می‌دانیم که این قساوت، از بدبختی بزرگ‌تری ناشی می‌شود که در درون شماست.

 

اشعار عاشقانه امیلی برونته

 

جملات عاشقانه امیلی برونته برای استوری

 

******

 

«به او بگویید وسیله‌ای برای نوشتن ندارم. حتی کتابی ندارم که برگی از آن بکنم و نامه بنویسم.» گفتم: «هیچ کتابی؟ می‌شود بپرسم پس چطور این جا زندگی می‌کنید؟ من در گرنج کتابخانه‌ی بزرگی دارم ولی باز هم بیکارم. اگر کتاب‌های مرا از من بگیرند، زندگی برایم لطفی ندارد.»

 

******

کاش در آن دنیا با رنج و عذاب برخیزد! آخر او تا لحظه‌ی مرگ دروغ می‌گفت! او کجاست؟ آن‌جا نیست، در بهشت نیست. غیب که نشده! پس کجاست؟ اوه، تو که گفتی رنج من برایت مهم نیست و من دعایم را آن قدر تکرار می‌کنم تا زبانم خشک شود! کاترین ارنشاو، امیدوارم تا من زنده‌ام نیاسایی! گفتی من تو را کشتم، پس مرتب پیش چشمانم ظاهر شو. باور دارم که مقتولین، مرتب به دیدن قاتلانشان می‌روند. می‌دانم که این ارواح همیشه سرگردانند. همیشه با من باش! در هر حالتی که هستی! مرا دیوانه کن. فقط در این ورطه رهایم نکن، نمی‌توانم پیدایت کنم. اوه، خدایا این قابل تحمل نیست. نمی‌توانم بدون زندگیم، زندگی کنم. نمی‌توانم بدون روحم زندگی کنم.»

 

******

 

خیانت و خشونت، نیزه‌هایی هستند که از دو سر تیزند و کسانی را که به آن‌ها پناه ببرند، بدتر از دشمنان‌شان زخمی می‌کنند

 

جملات خاص امیلی برونته 

 

جملات خاص امیلی برونته برای استوری

 

******

 

حالت یک سگ ولگرد را نداشته باش که انگار هر لگدی که می‌خورد حقش است و از تمام دنیا به اندازه‌ی کسی که لگدش می‌زند متنفر است، چون باعث عذاب اوست

 

******

گفتم: «خجالت بکش، هیت کلیف. جزای آدم‌های شرور برعهده‌ی خداست. ما باید بخشش را بیاموزیم.» او پاسخ داد: «نه، خداوند رضایتی را که من حاصل می‌کنم نخواهد داشت.

 

******

 

عبارت «بیایید تو» را با دندان‌های کلید شده ادا کرد. گویی که می‌خواست بگوید: «گورت را گم کن.» حتی دروازه‌ی باغ هم که او به آن تکیه داده بود، طوری بود که از خشونت کلمات کم نمی‌کرد. فکر می‌کنم همین شرایط بود که باعث شد دعوتش را قبول کنم. احساس می‌کردم به این مرد که محتاطانه‌تر از من رفتار می‌کرد علاقه‌مند شده‌ام.

 

جملات متفاوت امیلی برونته برای استوری

 

جملات متفاوت امیلی برونته برای استوری

 

******

 

ما گاهی اوقات به حال کسانی دلسوزی می‌کنیم که نه برای خودشان و نه برای دیگران، احساساتی به خرج نمی‌دهند.

 

******

 

اگر من در بهشت بودم خیلی بدبخت می‌شدم.» جواب دادم: «چون سزاوار آن نیستی. همه‌ی گناهکاران در بهشت بدبخت می‌شوند.»

 

******

(عشق هرگز نمی‌میرد) نویسنده: امیلی برونته

 


مطالب مشابه: اشعار سال نو شاعران بزرگ ایران (اشعار حافظ و سعدی)


 

در پایان

کتاب بلندی‌های بادگیر اولین بار در سال 1847 در لندن منتشر شد. ساختار خلاقانه این رمان منتقدان را به شکلی شگفت‌زده کرد. خشونت و هیجان به کار رفته در این کتاب به شکلی بود که خیلی‌ها در ابتدا فکر می‌کردند توسط یک مرد نوشته شده است.

جدیدترین مطالب سایت