ماجرای زن جوان در مورد صیغه ی همسرش در خانه

مجموعه : اخبار حوادث
ماجرای زن جوان در مورد صیغه ی همسرش در خانه

صیغه همسر به زبان زن جوان 

زن جوانی که به صیغه همسرش حرف هایي زده بودو ماجرایی را تعریف کرده است در ادامه می توانید با ماجرای زن جوان در مورد صیغه ي همسرش در خانه تالاب را دنبال نمایید. 

 

صیغه زن جوان , زندگی یک زن ۲۳ساله مشهدی آن گونه روایت شذه است.

 

زن ۲۳ ساله در حالیکه بیان می‌کرد گفت: ته تغاری خانواده بودم ودر رفاه اقتصادی زندگی می‌کردم بدلیل زیبایی چهره ام خواستگاران زیادی داشتم اما میخواستم با جوانی خوش تیپ ازدواج کنم.

 

ورود به دانشگاه نیز بر غرورهای کاذبم افزوده بود تا این‌که روزی در مسیر بازگشت از دانشگاه طنازی هاي جوانی خوش تیپ لبخند را بر لبانم نشاند.

 

به گزارش تالاب , خیلی زود دل باخته «کیوان» شدم و روابط پنهانی ام رابا او آغاز کردم. دو سال بعد از این ماجرا بود که روزی بطور اتفاقی فهمیدم کیوان متاهل است و دو فرزند نیز دارد . وقتی موضوع رابه او گفتم خیلی آسان گفت تو میتوانی ازدواج کنی! شوکه شده بودم!

 

دو سال درکنار او رویاها و آرزوهای آینده ام را مینوشتم اگر چه نمی توانستم وی را فراموش کنم اما وقتی فهمیدم تنها یک بازیچه برای هوی و هوس بودم به نخستین خواستگار مورد قبول خانواده ام پاسخ مثبت دادم.

 

روایت زن جوان از صیغه همسرش

ماجرای زن جوان در مورد صیغه ی همسرش در خانه

زن جوان

ازآن روز به بعد درس و دانشگاه را رها کردم و سیم کارت تلفنم را نیز تغییر دادم اگر چه دوست داشتم بیژن جای کیوان را در قلبم بگیرد اما نمی توانستم به خودم دروغ بگویم که وی را دوست ندارم.

تصمیم احمقانه اي گرفتم. دلم به حال بیژن می سوخت و عذاب وجدان شدیدی داشتم بدون آن که به کسی چیزی بگویم با یک بهانه واهی نامزدی ام رابا بیژن به هم زدم وقتی با مخالفت خانواده روبه رو شدم با یک اقدام احمقانه دیگر دست به خودکشی زدم اما طور اتفاقی از مرگ نجات یافتم.

 

مدتی بعد دوباره به کیوان زنگ زدم و قرار ملاقات گذاشتم. او دراین دیدار برگه طلاق همسرش را نشانم داد و گفت روزی که همسرم فهمید با تو ارتباط دارم کارمان به طلاق کشید.

 

روایت زن جوان از صیغه کردن همسر سابق توسط شوهرش

اگر چه خانواده هایمان مخالف این ازدواج بودند اما من احساس می‌کردم به آرزویم رسیده ام. اینگونه بود که بدون برگزاری هیچ مراسمی پا به زندگی کیوان گذاشتم.

 

یکسال بعد از این ماجرا بود که روزی در گوشی تلفن همسرم که نرم افزار ضبط صدای آن فعال بود صدای آشنای یک زن را شنیدم که میگفت امشب باید بچه ها را بیرون ببری! وقتی از همسرم سوال کردم بی پروا مقابلم ایستاد و گفت به خاطر پدر و مادرم و فرزندانم ، همسر سابقم رابه عقد موقت خودم درآوردم
ودر منزل پدرم زندگی می‌کنند! این درحالی بود که خانواده همسرم هیچ گاه مرا به منزلشان راه نداده بودند.روایت زن جوان از صیغه همسرش

 

آن شب تصمیم به جدایی از کیوان گرفتم اما خواهرم گفت:

نباید بهمین اسانی میدان را برای همسرش خالی کنی. با آن که من راضی شدم کیوان برای هر دوی ما منزلی تهیه کند ولی بازهم همسر سابق او نتوانست با این شرایط کنار بیاید و بالاخره دست بچه هایش را گرفت و میدان را ترک کرد. او کیوان را برای من گذاشت و خودش آواره شد اما بازهم با داشتن فرزندی خردسال هیچ گاه احساس خوشبختی و آرامش نمی‌کنم چرا که از بازگشت او وحشت دارم.

 

جدیدترین مطالب سایت