«نکند دوباره به جایی برسم که نتوانم زندگی را ادامه دهم؟»
این سۆال خیلی سۆال ترسناکی است و البته سۆالی است که هر طلاق گرفتهای از خودش میپرسد و اگر جواب قاطع و مطمئنی برای سۆالش نداشته باشد، این ابهام باعث به وجود آمدن ترسی بزرگ میشود که از دور هم قابل مشاهده است.
به این ترتیب این مسئله هرگز نمیتواند ظاهری باشد و حتماً طلاقگرفتههایی که به ازدواج مجدد فکر میکنند دچار این ترس میشوند.
این ترس به چند دلیل در بین خانمها در حال افزایش است؛ مثل ترس از طلاق که همیشه بین خانمها بیشتر بوده. دلیلش هم واضح است. در جامعهی ما یک خانم همیشه مجبور بوده است به خاطر جداییاش توضیح بیشتری بدهد.
بیشتر مورد پرسوجو و تفتیش قرار میگیرد. حالا بعد از طلاق که تحمل تبعاتش کار سختی است، وقتی کار به ازدواج مجدد میرسد باز این خانمها هستند که مجبورند در آستانهی ازدواج دوم توضیحات بیشتری در مورد زندگی ناموفق گذشتهشان بدهند. البته این ترس بهوفور در میان آقایان طلاق گرفته هم دیده میشود.
اما فراوانی آن در بین خانمها زیادتر است و میشود پیشبینی کرد ترس خانمها روز به روز هم بیشتر میشود.