رابطه شهوت انگیز زن متاهل با دوست برادرش منجر به قتل شد !

مجموعه : اخبار حوادث
رابطه شهوت انگیز زن متاهل با دوست برادرش منجر به قتل شد !

رابطه شیطانی شهوت انگیز با مرد نامحرم به قتل منجر شد !

رابطه جنسی زن متاهل با مرد غریبه به حادثه ای تلخ ختم شد. زنی که در زندگی خود بارها در ارتباط با مردان به شکست خورده بود تصمیم گرفت شوهر دومش را به قتل برساند و با کس دیگری ازدواج کند. وسوسه های شیطان رهایم نمی کرد.

 

قتل مرد جوان , شوهرم را دوست داشتم چرا که او به من عشق می ورزید و همه ی ي تلاشش را برای سعادت و خوشبختی یک زن مطلقه به کار گرفته بود اما زمزمه های عاشقانه «قیصر» زیر گوشم روح و روانم را به هم ریخته بود.

 

او همواره می‌گفت به طور غیرقانونی از کشور خارج می شویم و زندگی رویایی خواهیم داشت ولی همسرم مانع بزرگی بود تا اینکه تصمیم وحشتناکی گرفتیم…

 

به گزارش سایت تالاب زن 32 ساله در حالی که بیان میکرد پس از تحمل کیفر و رهایی از زندان هنوز هم عذاب وجدان دارم به مشاور کارشناس اجتماعی یک کلانتری گفت چند سال بعد از گرفتن دیپلم ازدواج کردم اما به دلیل اعتیاد همسرم زندگی ما تنها یک سال دوام آورد و از او جدا شدم.

 

بعد از این ماجرا و برای تامین هزینه های زندگی ام در بیرون از منزل مشغول کار شدم. گرچه کار ثابتی نداشتم و مدام شغلم را عوض می کردم اما دوست داشتم سایه یک مرد بالای سرم باشد. با این وجود هیچ کدام از خواستگارانم را نمی پسندیدم چرا که عده ای از آن ها یا مسن یا متاهل و دارای چند فرزند بودند و یا …

 

تا اینکه روزی یکی از همسایگانم واسطه خواستگاری از من برای پسر مجردی به نام “رحیم” شد. رحیم با آن که لکنت زبان داشت اما مهربان، خوش تیپ و جذاب بود. او به من عشق می ورزید و دوست نداشت هیچ‌ گاه چهره مرا غمگین ببیند. مهربانی های او موجب شد تا من هم زندگی عاشقانه ای برایش بسازم اما ماجرای سیه روزی های من زمانی آغاز شد که «قیصر» را در حیاط خانه پدرم دیدم. او دوست برادرم بود و سعی میکرد باوقار و متین با من رفتار کند. برادرم در حالی‌که با او بیرون می رفت فریاد زد سورپرایزی برایت دارم البته سورپرایز او خیلی زود لو رفت قیصر و برادرم قصد داشتند غیرقانونی به کشور کشور آلمان مهاجرت کنند.

 

به گزارش تالاب به همین دلیل رفت و آمدهای شان آن قدر زیاد شده بود که دیگر به منزل ما هم می آمدند و همسرم بسیار به آنها احترام می گذاشت. در این میان من هم به جمع آن ها پیوسته بودم و در واقع سه دوست شده بودیم. یک سال از این رفاقت ها می گذشت که روزی به خانه مادرم رفتم. قیصر و برادرم آن جا تنها بودند.

 

دقایقی بعد برادرم برای خرید چای کیسه ای بیرون رفت. در همین لحظه قیصر خودش را به آشپزخانه رساند و زیر گوشم گفت که عاشقم شده است. آن روز سیلی محکمی به او زدم چرا که در زندگی با رحیم هیچ کمبودی نداشتم اما از آن روز به بعد قیصر مدام پافشاری میکرد تا اینکه بالاخره دچار وسوسه های شیطانی شدم و به امید زندگی رویایی در خارج از کشور دل در گرو عشق او گذاشتم.

 

ولی گذشتن از رحیم هم برایم آسان نبود. او برادرم را راضی کرده بود تا رحیم را از سر راهمان بردارد. من ابتدا مخالفت کردم و گفتم طلاق می گیرم اما چشمان هوس آلود قیصر حتی تفکر را از من گرفته بود دوست نداشتم رحیم قربانی رابطه کثیف و شیطانی من شود ولی قیصر خود شیطان بود که مرا هم به دنبالش می کشید.

 

طبق یک نقشه از قبل طراحی شده رحیم را در تاریکی شب به نقطه خلوتی از شهر کشاندم که در مسیر عبورمان برادرم و قیصر هم به ما پیوستند و آن جا طی یک درگیری ساختگی قیصر با ضربات چاقو همسرم را مقابل چشمانم به قتل رساند.

 

جسد او را در همان منطقه در حالی دفن کردیم که هنوز آخرین نگاهش تمام وجودم را می سوزاند او در طول چهار سال زندگی عاشقانه برایم زحمت کشید. حدود سه ماه بعد نیز کارآگاهان آگاهی مرا دستگیر کردند و قیصر هم یک سال بعد هنگام خروج از کشور به دام افتاد.

جدیدترین مطالب سایت