گلچینی از اشعار کوتاه حافظ برای شب یلدا

مجموعه : شعر و ترانه
گلچینی از اشعار کوتاه حافظ برای شب یلدا

اشعار حافظ، جزء شاهکارهای ادبیات فارسی است که محدود به زمانه خود نمی شود و تا به حال افراد زیادی را نه تنها در ایران بلکه در سرتاسر جهان به خود جذب کرده است. ما در این قسمت از مجله تفریحی تالاب گلچینی از بهترین اشعار حافظ را منتشر کرده ایم.

 

بیوگرافی حافظ شیرازی

حافظ شیرازی، از شاعران بزرگ سده ی هشتم و ملقب به لسان الغیب است. عشق حافظ، عشقی روحانی بود. شهرت حافظ به حدی بود که هنوز هم برای نام و اشعارش احترام زیادی قائلند. فال حافظ از معروفترین فال هاست که معمولاً درست از آب در می آید. آرامگاه شریف این شاعر بزرگوار در حافظیه شیراز است و افراد زیادی برای زیارت قبرش به آرامگاهش می روند.

 

اشعار کوتاه حافظ برای شب یلدا

 

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تـار است و ره وادی ایمـــن در پیش

آتش طــور کـــجا موعــــد دیــدار کــــجاست

هــر کــــه آمـــد به جهان نقش خرابـــــی دارد

در خـــرابات بگــــویید کــــه هشیـــار کـــجاست

آن کــــس است اهـــل بشارت کــــــه اشارت داند

نکــــته‌ها هست بســـی محـــرم اســـرار کــجاست

هـــــر ســــر مـــوی مــــرا بـا تـــو هـــزاران کــــار است

مـــا کـــجاییـــم و مـــلامـــت گـــر بـــی‌کـــار کـــجاست…

 

****

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

خـــون خوری گـــر طلب روزی ننهــاده کـــنی

آخــرالامـــر گــــل کــوزه گـــران خواهــی شــــد

حالیـــا فکـــر سبــو کـــن کـــــه پـر از بـاده کنـــی

گـــــر از آن آدمیــانی کـــــه بهشتت هوس است

عیـــش با آدمـــی ای چنــــد پـری زاده کنــــی

تکیــــه بر جای بزرگان نتوان زد به گــــــزاف

مگر اسباب بزرگـی همه آماده کــنی…

 

****

 

گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود

پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند

کافر عشق بود گر نشود باده پرست

 

****

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم

به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری

به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم

نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی

گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم

ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم

که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم

فرو رفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی

دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم

شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم

رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم

کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت

نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم

تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده

چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم

 

عکس نوشته از اشعار حافظ

 

عکس نوشته از اشعار حافظ

 


مطالب مشابه: زندگینامه کامل حافظ


 

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند

کافر عشق بود گر نشود باده پرست

 

****

 

گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود

پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود

 

****

صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل‌فام را

راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را

عَنقا شکار کَس نشود دام بازچین
کآنجا همیشه باد به دست است، دام را

در بزم دور، یک‌دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه‌سر مکن هنری ننگ و نام را

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدمْ بهشتْ، روضه دارُالسَلام را

ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به تَرَحُّم غلام را

حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را

 

****

 

اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی مِیِ باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رُکن آباد و گُلگَشت مُصَلّا را

فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که تُرکان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یار مُستَغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را؟

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد، لب لعل شکرخا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریا را

 

عکس پروفایل از اشعار حافظ

 

عکس پروفایل از اشعار حافظ

 

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

 

****

الا ای آهوی وحشی کجایی

مرا با توست چندین آشنایی

دو تنها و دو سرگردان دو بیکس

دد و دامت کمین از پیش و از پس

بیا تا حال یکدیگر بدانیم

مراد هم بجوییم ار توانیم

 

****

 

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

تا درخت دوستی کی بر دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت و گو آیین درویشی نبود

ورنه با تو ماجراها داشتیم

شیوه چشمت فریب جنگ داشت

ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم

 

****

 

هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

که آشنا سخن آشنا نگه دارد

 

بهترین اشعار حافظ برای شب یلدا

 

بهترین اشعار حافظ برای اس ام اس

 

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست…

در انـــدرون مــــن خستـــه دل نـــدانــــم کــیســت

کــــه مـــن خموشـــم و او در فغــان و در غوغاست…

 

****

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

 

****

 

ما را که درد عشق و بلای خمار کشت

یا وصل دوست یا می صافی دوا کند

جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت

عیسی دمی کجاست که احیای ما کند

 

****

 

ما زیاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

تا درخت دوستی کی بر دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت و گو آیین درویشی نبود

ورنه با تو ماجراها داشتیم

شیوه چشمت فریب جنگ داشت

ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم…

 

بهترین اشعار حافظ برای پیام

 

بهترین اشعار حافظ برای پیام

 

دائما یکسان نباشد

حالِ دوران ..

غم مخور!

 

****

 

فاش می گویم و

از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و

از هر دو جهان آزادم

 

****

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند

کافر عشق بود گر نشود باده پرست

 

****

 

دلم را مشکن و در پا مینداز

که دارد در سر زلف تو مسکن

 

بهترین اشعار حافظ برای شب یلدا

 

بهترین اشعار حافظ برای پیامک

 

راهیست راه عشـــق کـــه هیچش کـــــناره نیست

آن جـــا جــز آن کـــه جـان بسپارند چـاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست…

 

****

 

هـــر آن کــــه جانب اهـــل خدا نگــه دارد

خـــداش در همـــه حـــال از بلا نگــــــه دارد

حــدیث دوست نگــویم مگر به حضــرت دوست

کــــــــه آشنــــا سـخـــــن آشنــــا نگـــــــه دارد…

 

****

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

تا درخت دوستی کی بر دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت و گو آیین درویشی نبود

ورنه با تو ماجراها داشتیم

شیوه چشمت فریب جنگ داشت

ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم

 

****

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض

به هوای سر کوی تو برفت از یادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

می‌خورد خون دلم مردمک دیده سزاست

که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم

پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک

ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

 

بهترین اشعار حافظ برای استوری

 

بهترین اشعار حافظ برای استوری

 

عشق دردانه‌ست و من غواص و دريا ميكده

سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم

 

****

من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم

که عنان دل شیدا به کف شیرین داد

 

****

 

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست

صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورق‌های غنچه تو بر توست

نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست

مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را
که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست

زبان ناطقه در وصف شوق نالان است
چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست

رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست

نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است
که داغدار ازل همچو لاله خودروست

 

****

 

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را

به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

 

بهترین اشعار حافظ برای کپشن

 

بهترین اشعار حافظ برای کپشن

 

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود

مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم

 

****

دلم را مشکن و در پا مینداز

که دارد در سر زلف تو مسکن

 

****

 

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

اشعار کوتاه و زیبا از حافظ شیرازی

 

****

 

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

 

گلچینی از اشعار حافظ برای کپشن

 

گلچینی از اشعار حافظ برای کپشن

 


مطالب مشابه: گلچینی از اشعار حافظ شیرازی (به مناسبت بزرگداشت حافظ)


 

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی‌ آن دروَد عاقبت کار که کشت

 

****

 

هـر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

که آشنا سخن آشنا نگه دارد

 

****

 

باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

 

****

 

در آرزوی بوس و کنارت مردم

وز حسرت لعل آبدارت مردم

قصه نکنم دراز کوتاه کنم

بازآ بازآ کز انتظارت مردم

 

گلچینی از اشعار عاشقانه حافظ برای کپشن

 

گلچینی از اشعار عاشقانه حافظ برای کپشن

 

گفتــم ای سلطـــان خوبان رحـم کــــن بر این غـــریب

گفت در دنبال دل ره گــــم کـــند مسکـــــین غریب

گفتمــش مگـــذر زمانی گـفت معـــذورم بــــدار

خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب…

 

****

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست…

در انـــدرون مــــن خستـــه دل نـــدانــــم کــیســت

کــــه مـــن خموشـــم و او در فغــان و در غوغاست…

 

****

چو لعل شکرینت بوسه بخشد
مذاق جان من ز او پر شکر باد

مرا از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حسنی دگر باد

و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس
ز حقه دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگس تو می‌بینم
بس آب روی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

 

****

 

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود

مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم

 

گلچینی از اشعار احساسی حافظ برای شب یلدا

 

گلچینی از اشعار احساسی حافظ برای کپشن

 

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

 

****

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

 

****

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

همچو حافظ روز و شب بی خویشتن
گشته‌ام سوزان و گریان الغیاث

 

****

 

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بِکُشد مهمان را

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

ماه کنعانی من! مسند مصر آنِ تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

 

اشعار حافظ برای شب یلدا

 

گلچینی از اشعار احساسی حافظ برای استوری

 

فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق

ببست گردن صبرم به ریسمان فراق

 

****

 

باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

 

****

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند

هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند

ای جوان سروقد گویی ببر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند

عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند

پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای
این حکایت‌ها که از طوفان کنند

یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند

مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند

خوش برآ با غصه ای دل کاهل راز
عیش خوش در بوته هجران کنند

سر مکش حافظ ز آه نیم شب
تا چو صبحت آینه رخشان کنند

اشعار کوتاه و زیبا از حافظ شیرازی

 

****

 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند

دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

 

گلچینی از اشعار عاشقانه حافظ برای استوری

 

گلچینی از اشعار عاشقانه حافظ برای استوری

 

هـــر آن کــــه جانب اهـــل خدا نگــه دارد

خـــداش در همـــه حـــال از بلا نگــــــه دارد

حــدیث دوست نگــویم مگر به حضــرت دوست

کــــــــه آشنــــا سـخـــــن آشنــــا نگـــــــه دارد…

 

****

ای بـــی‌خبــــر بکــــوش کــــه صاحب خبـــر شوی

تــا راهــــرو نباشـــی کـــــی راهـبــــــر شــــوی

در مکـــتب حقـــایق پیــــش ادیـــب عشـــق

هــان ای پسر بکـــوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی…

 

****

در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست

 

****

چه جرم کرده‌ام ای جان و دل به حضرت تو

که طاعت من بی‌دل نمی‌شود مقبول

به درد عشق بساز و خموش کن حافظ

رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول

 

گلچینی از اشعار حافظ برای استوری

 

گلچینی از اشعار حافظ برای استوری

 

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر

نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست

 

****

 

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نه ای جان من خطا این جاست

در اندرون من خستـــه دل نـــدانــــم کــیســت

که مـــن خموشـــم و او در فغــان و در غوغاست

 

****

 

ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند

دولت احمدی و معجزه سبحانی

جلوه بخت تو دل می‌برد از شاه و گدا

چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی

 

****

من حاصل عمر خود ندارم جز غم

در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم

یک همدم باوفا ندیدم جز درد

یک مونس نامزد ندارم جز غم

 

گلچینی از اشعار حافظ برای اس ام اس

 

گلچینی از اشعار حافظ برای اس ام اس

 

المــــنه لله کـــــــه در مــیکـــــده باز است

زان رو کـــــه مـــــــــرا بــــر در او روی نیــــاز است

خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی

وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است

از وی همــــه مستی و غرور است و تکبر

وز مــــا همــــه بیچارگـــــی و عجــز و نیـاز است

رازی کــــه بر غیر نگـــفتیم و نگـــــــوییم

با دوست بگـــــوییـم کــــه او محـــرم راز است…

 

****

مــــرا عهدیست بـا جانـان کــــه تـا جــان در بــدن دارم

هــواداران کـویش را چو جان خویشتن دارم

صفــــای خلـــوت خـاطـــر از آن شمـــع چگــــل جویــم

فـــروغ چشـــم و نور دل از آن مـاه ختن دارم

بـــه کــــام و آرزوی دل چــــو دارم خلــــوتــی حــاصـــل

چـــه فکــر از خبث بـدگویان میان انجمن دارم

گـــرم صــد لشکــر از خوبان به قصد دل کـــمین سازند

بحمد الله و المنـــه بتـــی لشکـــرشکـــن دارم

الا ای پیـــــر فـــرزانــــه مکــــن عیبــــــم ز مـیخــــانـــه

کـــه من در تـرک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

خـــدا را ای رقیب امشــب زمــانـــی دیــده بر هـــم نه

که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم

چــــو در گــــلزار اقبالــــش خـــرامـــــانــــم بحمـــــدالله

نـــه میل لاله و نســـرین نه بــــرگ نسترن دارم

بـــه رنـــدی شهــــره شد حافظ میان همدمان لیکـــن

چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم

 

****

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست…

در انـــدرون مــــن خستـــه دل نـــدانــــم کــیســت

کــــه مـــن خموشـــم و او در فغــان و در غوغاست…

 

****

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

وان که این کار ندانست در انکار بماند

اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

صوفیان واستدند از گرو می همه رخت

دلق ما بود که در خانه خمار بماند

محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد

قصه ماست که در هر سر بازار بماند

هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم

آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند

جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت

جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند

گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس

شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

یادگاری که در این گنبد دوار بماند

داشتم دلقی و صد عیب مرا می‌پوشید

خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند

بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد

که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند

به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی

شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند

 

گلچینی از اشعار عاشقانه حافظ برای اس ام اس

 

گلچینی از اشعار عاشقانه حافظ برای اس ام اس

 

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد

 

****

شهر خالی است ز عشاق مگر کز طرفی

دستی از غیب برون آید و کاری بکند

 

****

منم که گوشه میخانه خانقاهِ من است
دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است

گَرَم ترانه چنگ صَبوح نیست چه باک
نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدایِ خاکِ درِ دوست، پادشاه من است

 

****

 

روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است
غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است

دیدنِ رویِ تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشمِ جهان بینِ من است؟

یارِ من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر
از مه روی تو و اشکِ چو پروینِ من است

تا مرا عشقِ تو تعلیمِ سخن گفتن کرد
خلق را وردِ زبان، مدحت و تحسینِ من است

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سببِ حشمت و تمکینِ من است

واعظِ شَحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگهِ سلطان، دلِ مسکینِ من است

یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست؟
که مغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است

حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است

 


مطالب مشابه: شعرهای زیبای حافظ شیرازی درباره فصل بهار | شعر زیبا درباره بهار


 

در پایان

دیوان حافظ، پر است از اشعار فوق العاده این شاعر بزرگ که در مناسبت های مختلفی همچون شب یلدا خوانده می شود و ما را به دنیای متفاوت و زیبای حافظ شیرازی نزدیکتر می کند. بهترین شعر حافظ، محدود به تنها یک یا دو بیت نمی شود و تعداد زیادی از اشعار عاشقانه حافظ را شامل می شود.

جدیدترین مطالب سایت