شعرهای زیبا مخصوص تاسوعای حسینی را اینجا بخوانید.
جان زینب به لب رسید
ای رسیده به علقمه
کی می آیی عباس (2)
ای قرار دل علی
دل به تو بسته فاطمه
کی می آیی عباس (2)
برگردان : قلب بی کینه
عشق در سینه
آب و آیینه
کی می آیی عباس (2)
خیمه ها چشم انتظار دیدنت
تیغ دشمن در کمین چیدنت
می رسدکی دست ما بر دامنت
کی می آیی عباس (2)
جان زینب ، جان اصغر ، جان من
بر لب خشکیده ات آبی بزن
قلب تو تنگ است و جنگت تن به تن
کی می آیی عباس (2)
دست تو تنها پناه اصغر است
خشم تو سرمایه ی این لشکر است
در کنارت تشنگی آسان تر است
کی می آیی عباس (2)
با خیالت لحظه ها سر می شود
بغض ما هر لحظه پرپر می شود
تازه بی تو داغ اکبر می شود
کی می آیی عباس (2)
گریه ها کم کم به افغان می رسد
کار غم بی تو به سامان می رسد
عمر صبر ما به پایان می رسد
کی می آیی عباس (2)
یاد تو گرمای آغوش همه
برده ای با رفتن ات هوش همه
شد عطش بی تو فراموش همه
کی می آیی عباس (2)
ای که با تو هر شبی مهتابی است
بی تو ماندن اول بی تابی است
داغ تو سنگین تر از بی آبی است
کی می آیی عباس (2)
عشق مردان ، مرد میدان خطر
بر تن مشکت مکن دستت سپر
از تمام تشنه ها، لب تشنه تر
کی می آیی عباس(2)
ای زلال راهی دریا شده
ای هلال در شبم پیدا شده
در کنار علقمه تنها شده
کی می آیی عباس (2)
ای عمود خیمه ی زهرا بیا
تشنه کردی ، تشنه دریا را بیا
مثل تنها رفتنت تنها بیا
کی می آیی عباس (2)
ما همه یکدل دعایت می کنیم
صحبت از مهر و وفایت می کنیم
با لبی تشنه صدایت می کنیم
کی می آیی عباس (2)
قامت سرو تو مثل لاله ریخت
بر زمین خون تو بی اندازه ریخت
ای قربان سرت آبی که ریخت
کی می آیی عباس (2)
مانده سوی رفتن تو روی ما
روی تو برگشته سمت خیمه ها
ساقی ما ، سایه سار کربلا
کی می آیی عباس (2)
گر نخیزی تو ز جا کار حسین سخت تر است
نگران حرمم،آبرویم در خطر استقامت خم شده را هر که بیند گوید
بی علمدار شده، دست حسین بر کمر استداغ اکبر رمق از زانوی من برد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر استدست از جنگ کشیدند و به من می خندند
تو که باشی به برم باز دلم گرم تر استنیزه زار آمده ام یا تو پر از نیزه شدی
چو ملائک بدنت پر شده از بال و پر استپیش من با سر منشق شده تعظیم نکن
که خدا هم ز وفاداری تو با خبر استعلقمه پر شده از عطر گل یاس بگو
مادرم بوده کنارت كه حسین بی خبر استبه تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند
قد و بالای رسا باعث این درد و سر استاصغر از هلهله کردن بدنش می لرزد
گر بداند که تو هستی کمی آرام تر استوعده ی ما به نوک نیزه و هر شهر دیار
که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است
الا یا ایها الساقی برون بر حسرت دل ها
که جامت حل نماید یکسره اسرار مشکل هابه می بربند راه عقل را از خانقاه دل
که این دارالجنون هرگز نباشد جای عاقل هااگر دل بسته ای بر عشق جانان جای خالی کن
که این میخانه هرگز نیست جز مأوای بی دل هااگر از نشئه ی دل کمتر از آنی به خود آیی
برون شو بی درنگ از مرو خلوتگاه غافل هااگر دل داده ای بر عالم هستی و بالاتر
به خود بستی به تار عنکبوتی بس سلاسل هانمک شور تو دریای طلب می طلبد
وصف لعل دهنت باغ رطب می طلبدروز من را شب گیسوی شما کرده سیاه
اصلأ ای ماه سرودن ز تو شب می طلبداز غباری که نشسته به لب پر ترکت
می توان گفت قدم های تو لب می طلبدآن خضوعی که خدا در نظرت ریخته است
درک آغوش نگاه تو ادب می طلبدسخت کرده تب شوق لب تو کام مرا
هیچ کس نیست که بر دوش کشد بار مراچه کسی برده در این حاشیه چشمانت را
منکر آن نقش زن ناشی چشمانت رامیکشد با نظر ام بنین جبرائیل
طرح فیروزه ای کاشی چشمانت رامی توانند ملائک بگذارند مگر
آخرین قیمت نقاشی چشمانت راکار و بارش به سر میکده ها افتاده
دیده هر کس که نمک پاشی چشمانت راآدم از باده ی چشم تو هوس می افتد
تو اگر جام دهی میکده پس می افتدآخرین جمله که گفتند بگویم دلی است
هر کسی عبد حسین است ابوفاضلی استلرزه انداخته عشق تو به بالا به زمین
مرحبا بر تو و بر مادر تو ام بنین
مطالب مرتبط: