بروزرسانی : 13 تیر 1403

کوتاه ترین داستان شعر سرودن

کوتاه ترین داستان شعر سرودن

روزی محتشم کاشانی به دیدن پدر حکیم شفایی می رود.حکیم که از کودکی در سرودن شعر مهارت داشت شعری از خویش برای محتشم می خواند.

محتشم می گوید: اشعارش مثل گرمک اصفهان است که به ندرت شیرین در می آید.

شفایی جواب داد: الحمدلله که مثل گرمک کاشان نیست که هیچ شیرین درنمی آید!

تهیه و تنظیم : تفریح و سرگرمی تالاب

برچسب‌ها:
جستجو در تالاب
جدیدترین مطالب سایت