کشور جمهوری اسلامی ایران یکی از بی آب ترین کشور های حال حاضر در دنیا است که با کمبود شدید آب مواجه شده ایم در ادامه بیشتر می خوانیم .
اگر اعلام شود آب رو به پايان است و باید برای تأمین آن کاری کرد، انتظار می رود که گوشها تیز شود و هرکس به گونهاي به خطر بیندیشد و کاری کند.
به گزراش تالاب ؛ اگر اعلام شد که وضع آب «به مرحله بحران رسیده است و باید کاری کرد» و قومِ در خطر، واکنشی متناسب با خطر و بحران از خود نشان ندهد، این پدیده نشانه بحران در رفتار و فرهنگ است. اگر مردمی به بحرانِ در وضعِ آب آگاه شدند و رفتارِ درخوری از خود نشان ندادند، این نشانه آشفتگی و پریشانی خردِجمعی است.
۲٫ بعضی از دانایان قوم در حوزههاي مختلف مشغول تحقیق و تفکرند، ولی به فکرِ ربط و پیوند دانایی خود با زندگی روزمرهاي که همه ی چیز بدان بازمیگردد، نیستند.
به دقیقترین مسائل علمی و اجتماعی و اقتصادی و اعتقادی میپردازند، ولی از اطراف خود غافلند. این پدیده، در تاریخ فلسفه، خندة زن تراکیایی رابه یاد میآورد.
او از تالس که به آسمان مینگریست، درصددِ کشف راز آسمان بودو در چاهی که پیش پایش بود افتاد، خندید. حکایت «آب» در ایران معاصر، حکایتی از این سنخ شده است. گاهی وفور اطلاعات و دانش، خردِ سادة طبیعی را کور می کند.
۳٫ آب، فقط یک مادة حیاتی برای نوشیدن و حفظ پاکیزگی نیست. انسان بیش از هر چیز با آب نسبت دارد و همین نسبت، و تلقیاي که ازآن پیدا می کند، بخشهایي از فرهنگ و هویت وی را میسازد. نقش آب در فرهنگ اقوامی که در سرزمینهاي خشک زیستهاند، ژرفتر است.
ایران یکی از این فرهنگهاست. نقش آب در تمامی بخشها و زوایای فرهنگ ایرانی دیده می شود. «آب نخستین واژه معنادار در زبان ایرانیان» است ودر صدر تاریخِ ایران، شهریار هخامنشی از اهورامزدا می خواهد که ایران را از خشکسالی حفظ کند.
دغدغه دائمی ایرانیان برای حفظ آب و ترس از خشکسالی ودر عین حال ترسیم زیباترین عکسهای و حتی بهشت زمینی و آسمانی با حضور آب، نشانة وابستگیِ فرهنگ ایرانی به آب است.
کمبود اب در ایران
نیاز به رفتارِ نرم با طبیعت و ساختن با اقلیم خشک ایران، پایه مهمترین عناصر فرهنگ ایرانی بوده است. بهمین علت مردم ایران در طول تاریخ قومی سازگار، قناعتپیشه، شکیبا و سختکوش بودهاند.
۴٫ با آغاز مدرنیزاسیون در ایران و تغییر شیوه زندگی، هرچه گذشت از انچه داشتیم دور شدیم و بنیانهاي جدید و استواری نگذاشتیم. رفتار امروز ایرانیان در برابر بحران آب، حکایتِ قومی دچار پریشانی فرهنگی است.
برای بازگشتِ به وضع تعادل و رفتارِ برای سامان، باید قوا و نیروهای خود رابه سمت ضرورتها ودر جهت رفع بحرانهاي اصلی تنظیم کنیم. بازگشت به عقلِ طبیعی که «چاه» را از «کشف راز آسمان» تشخیص می دهد، میتواند به موضوع اول ما مبدل شود.
مناسب است که در این جا تجربهاي راکه شبیه خنده زن تراکیایی است نقل کنم. چندی پیش استادی ژاپنی که فیلسوف سرشناسی است به ایران آمده بود. وی چهار سخنرانی در تهران داشت.
موضوع سخنرانیها مرتبط با فلسفه و هنر و تفکر بود. این استاد پس از سخنرانیها، سفری به اصفهان داشت. بعد از بازگشت به تهران، برای خداحافظی جلسهاي تشکیل شد.
به گزارش تالاب این استاد پس از سفر دگرگون شده بود. وی شگفتزده بود که شما چنین اقلیمی دارید و زایندهرودتان از کجا به این جا رسیده و غافل از این معضلات، به موضوعاتی مثل آنچه وی در سخنرانیها گفته بود، میپرداخت. سخنِ استاد ژاپنی درست مثل خنده زن تراکیایی بود که متفکرانی را می دید که چاهِ پیشِ پایشان را نمیبینند ودر صدد گشودن رازهای ظریف هنری و نظری هستند.
آیا دانشگاهها و پژوهشگاهها و صدها مؤسسة پژوهشی و علمی و دینی و فرهنگی، به مسائلی ضروریتر از آب و اقلیمِ رو به نابودی ایران مشغولند؟ ایران در حال مبدل شدن به بیابانی خشک و غیر قابلسکونت است.
به گفتة بالاترین مسئولانِ محیطزیست، بحران آب در حال سرایت به خاک و هواست. چرا چاههاي خوفناک پیش پایمان را نمی بینیم!
۵٫ ما با دو گونه بحران مواجه هستیم. بحران اول، بحرانِ آب و محیطزیست است. اما بحران دوم و مهمتر، بیتفاوتی نسبت به بحران است. این بحرانِ مهمتر، اسباب و علل مختلف دارد. برشمردن آن ها دشوار است و دانشمندان ما دربارة آن اختلاف نظر دارند. اما اختلافنظر طبیعی است.
مسئله عاجل ما اختلاف نظر نیست؛ بیعملی و بیتفاوتی و لختی است. مردمی که امروز ساعتها به صفحات مانیتورها خیره می شوند و اطلاعاتی که غالباً هیچ نسبتی با سرزمین و مسائل اصلی زندگیشان ندارد ردّ و بدل می کنند، فرزندان مردمانی هستند که قرنها به اقتضای فرهنگِ برخاسته از این اقلیم خشک، بعنوان کشاورز و دامدار و پیشهور و تاجر سرشان به سمت آسمان و زمین این اقلیم دوخته بوده است.
امروز در ایران مردمانی زندگی می کنند که نه به آسمان مینگرند و نه زمین را میبینند.
۶٫ شاید وظیفه کسانی که چاههاي پیشِرو را دیدهاند، دعوت به بازگشتِ به رفتار طبیعی برای تشخیص خطرات باشد. باید به این فکر کنیم که با چگونه رویدادی وضع تعلیق و پریشانی کنونی میتواند به سمت التیام رود.
متفکران، پژوهشگران، اهل سیاست، هنرمندان و همه ی کسانی که صدایی بلندتر دارند و سخنشان بیشتر شنیده میشود، میتوانند در جهت دعوت به حل بحران نقش ایفا کنند. در بین بحرانهایي که بدان اشاره می شود، بحرانِ آب میتواند در کانون قرار گیرد.
به گزارش تالاب می توان حل بحران آب رابه مهمترین نشانة التیام مبدل کرد. می توان بحران آب رابه مهمترین آزمون برای خرد جمعی ایرانیان مبدل کرد. بحران آب، فقط یک بحران نیست! بحرانِ آب، بحران فرهنگ است؛
بحرانِ در دانایی، ارزشها و سیاست است. میتوان کوشش برای رفع بحران آب رابه کوشش برای ترمیم فرهنگ مبدل کرد؛ به کوشش برای اصلاح رفتار مردم با طبیعت مبدل کرد.
به تلطیف مناسبات انسانی و مقابله با خشونت مبدل کرد. با دقت به ربط این بحران با تک تکِ مردم، میتوان کوشش برای حل این بحران رابه کوشش برای تقویت مشارکت و همگرایی اجتماعی مبدل کرد. لازمه قرار گرفتن دراین مسیر، آن است که ابتدا بپذیریم که «آب مسئلة اول ایران است.»